صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه ایران / اسلام /

فهرست مطالب

تفكر اسلامی در اروپای غربی

از قرن گذشته، توجه جدیدی به تفكر اسلامی، اعم از فلسفه و كلام و نیز دیگر علوم عقلی و نقلی، در غرب پدید آمد كه در واقع باب جدیدی بود از تاریخ گسترش تفكر اسلامی در غرب كه از قرن 5ق/ 11م در اسپانیا مخصوصاً در شهر طلیطله، با ترجمۀ آثار كندی و فارابی و ابن‌سینا و غزالی و ابن‌رشد و دیگر بزرگان اندیشۀ اسلامی به عبری و لاتین، آغاز شده بود. از قرن 19م تاكنون، بسیاری از متون تفكر اسلامی به زبانهای اروپایی ترجمه شده، و مورد نقادی قرار گرفته است. گرچه اكثر آثار دانشمندان غربی در جهت رد اصالت تفكر اسلامی بوده، و از دیدگاه مقولات متداول در فلسفۀ غربی انجام یافته است، حضور تفكر اسلامی به‌صورت روزافزون محسوس است و در چند دهۀ اخیر، مخصوصاً در فرانسه و بر اثر كوششهای آنری كُربَن و دیگران، فلسفۀ اسلامی و مخصوصاً مكتبهایی كه در قرون اخیر در ایران نشئت یافته است، به‌صورت یك فلسفۀ ریشه‌دار و زنده مورد توجه نه فقط مورخان فلسفه، بلكه آنان كه با مسائل زندۀ فلسفی سر و كار دارند، قرار گرفته است. گرچه حضور اسلام در اروپای غربی در همه‌جا از بركت هستی معارف و علوم عقلی اسلامی برخوردار نیست، وجود تفكر اسلامی خود به‌صورت اصیل‌تر به زبانهای اروپایی در چند دهۀ اخیر اهمیت فراوانی برای مسلمانان آن دیار داشته است. 

وضع مسلمانان در اروپای غربی

به‌علت شرایط مختلف تشكیل جوامع مسلمان در كشورهای گوناگون اروپای غربی و نیز تفاوتهای مهم فرهنگی و اجتماعی و تاریخی در خود این كشورها، وضع مسلمانان در این کشورها ــ چه از لحاظ صرفاً دینی، و چه فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ــ با وجود وجوه مشترك، یكسان نیست و حتى قوانین آنان به‌عنوان اقلیت مذهبی از کشوری به کشور دیگر تفاوت می‌كند. از آنجا كه بحث دربارۀ اوضاع مسلمانان در تمام ممالك غربی در اینجا امكان‌پذیر نیست، بحث را به 3 كشور بزرگ اروپای غربی، یعنی بریتانیا و فرانسه و آلمان، محدود می‌سازیم: 

بریتانیا. تا چندی پیش، بریتانیا مركز یك امپراتوری جهانگیر بود و درهای آن به روی افرادی كه در مستعمرات آن زندگی می‌كردند، تا حد زیادی باز بود. به همین سبب، تا قبل از تغییر قوانین مهاجرت در دهۀ 1960م، گروهی كثیر از مسلمانان شبه‌قارۀ هند به بریتانیا به‌طوركلی و مخصوصاً انگلستان روی آوردند. علت این مهاجرتها بیشتر اقتصادی بود و اكثر مهاجران از طبقات محروم جامعۀ خود بودند كه آشنایی زیادی با جوانب فكری و عقلانی اسلام نداشتند و بسیاری از آنان فاقد درجات بالای درسی و علمی بودند. اکثریت این گروه اردوزبان و پیرو مذهب حنفی بودند، اما از آغاز امر یك اقلیت شیعی نیز در بین آنان وجود داشت. بیشتر این مهاجران پس از یافتن كسب و كار موفق شدند خانواده‌های خود را نیز به انگلستان ببرند و به‌تدریج یك جامعۀ مسلمان تشکیل دهند كه دیگر فكر بازگشت به دیار خود را نداشت. با قوانین موجود بریتانیا، مسلمانان مهاجر به‌تدریج موفق به اخذ تابعیت شده، و به‌صورت عاملی ثابت در جامعه درآمده‌اند. 
در چند دهۀ اخیر، نوعی دیگر از مسلمانان نیز به بریتانیا مهاجرت كرده‌اند. بیشتر آنان به‌علت سیاسی و در نتیجۀ انقلابهای گوناگون به انگلستان پناهنده شده‌اند. اكثر این گروه عرب، و برخی نیز ایرانی‌اند و برعكس گروه مهاجر از شبه‌قارۀ هند، غالباً دارای تحصیلات عالی و برخوردار از آگاهی نسبت به فرهنگ خود هستند. عوامل دیگر سیاسی و اقتصادی نیز به حضور این گروههای مسلمان كمك كرده است، تا اینكه اكنون لندن به‌صورت مركز بزرگ ارتباطات جهان اسلام درآمده است كه در آن، مجلات و کتابهای فراوان عربی و حتى فارسی و اردو و تركی به چاپ می‌رسد. روی هم رفته، مسلمانان انگلستان بیشترین رابطۀ فكری را با خود جهان اسلام دارند و از لحاظ مبادلۀ كتاب و مجله و دیگر وسایل ارتباط جمعی، سهم جامعۀ مسلمانان آن كشور در غرب منحصربه‌فرد است. 
در طی نیم قرن اخیر، علاوه بر چاپ كتابها و مجلات اسلامی، مساجد و مدارس اسلامی متعددی، چه سنی و چه شیعه، در بریتانیا به وجود آمده است. البته هنوز تبعیض بین مدارس اسلامی از یك سو و مدرسه‌های مسیحی و یهودی از سوی دیگر، از لحاظ حمایت دولت، وجود دارد و نیز اسلام از همان پشتیبانی قانونی‌ای كه مسیحیت و یهودیت از آن برخوردارند، بهره‌مند نیست. اما شكی نیست كـه پایۀ جـامعۀ مسلمان در بـریتانیا ــ هم از لحاظ اقتصادی و هم تا حدی فرهنگی ــ مستحكم شده است. البته هنوز تعصبهای اجتماعی و نژادی دیده می‌شود و این امر فقط مربوط به مسلمانان نیست، بلكه در مورد دیگر اقلیتهای مذهبی از مشرق‌زمین نیز مشهود است؛ ولی به هر حال مسلمانان جایی برای خود در جامعۀ بریتانیا باز كرده‌اند و هم از افراد با نفوذ در زمینۀ اقتصادی و هم از شخصیتهای برجسته در زمینه‌های فرهنگی و هنری برخوردارند. ولی از لحاظ سیاسی مسلمانان هنوز قدرتی كسب نكرده‌اند، گرچه در یكی دو مورد، در جاهایی مانند برَدفِرد كه تراكم مسلمانان زیاد است، توانسته‌اند به مقامات محلی سیاسی دست یابند. 
یكی از نكات قابل توجه راجع به مسلمانان در بریتانیا نه‌تنها حضور گروههای مختلف اسلامی از قبیل سنی و شیعی است، بلكه تقابلهای فرهنگی بین مسلمانان شبه‌قاره و اعراب و ایرانیان و دیگر گروههاست. بسیاری از افراد طبعاً اسلام را با تجلیات خاصی كه در فرهنگشان داشته است، یكی می‌دانند و نمی‌توانند بین قالب خاص فرهنگی سرزمین اصلی خود و وحی اسلامی كه در آن سرزمین در آن لباس تجلی كرده است، فرقی بگذارند. در آغاز، مساجد طبق فرهنگهای محلی تشكل می‌یافت، مانند مسجد پاكستانیها یا بنگالیها یا اعراب و غیره، ولی به‌تدریج این مرزها در حال از بین رفتن است و به احتمال قوی در دهه‌های آینده جامعۀ مسلمانان انگلستان و دیگر نقاط بریتانیا رنگ خاص خود را، با تشكلی بیشتر و وحدتی محسوس‌تر از آنچه امروز مشهود است، خواهد داشت. این پدیدار منحصر به انگلستان نیست و در تمام مغرب‌زمین دیده می‌شود، مخصوصاً در جاهایی كه جامعۀ مسلمانان از نقاط مختلف جهان اسلام مهاجرت كرده‌اند و نه كم‌وبیش از یك ناحیه، مانند فرانسه كه اكثریت مسلمانان آن از آفریقای شمالی آمده‌اند، یا آلمان كه تقریباً تمامی مسلمانانش از تركیه مهاجرت كرده‌اند. در مورد دوم، وحدت یافتن بین گروههای مختلف طبعاً آسان‌تر است، گرچه در این مورد نیز هنوز موانعی در ایجاد یك جامعۀ متشكل و متحد مسلمان وجود دارد. 
یكی از عوامل مهمی كه در بریتانیا گروههای مختلف اسلامی را به هم نزدیك می‌سازد، جوانان مسلمان‌اند كه در مدارس عالی و دانشگاهها تحصیل کرده‌اند و با دیدی جهانی و نه محلی به اسلام و فرهنگ اسلامی می‌نگرند. علاوه بر مؤسسات علمی اسلامی، مانند كالج اسلامی و «مؤسسۀ خویی» در لندن، دانشگاههای بریتانیا از دیرزمان توجه به تتبعات اسلامی داشته‌اند و اكنون گروهی از مسلمانان بریتانیا نه به‌عنوان شرق‌شناس، بلكه در جست‌وجوی دانش دربارۀ دین و تمدن خود در این مراكز به تحقیق و تحصیل اشتغال دارند و می‌كوشند تا مسلمانان را بیشتر به وحدت امت اسلامی و رفع موانع محلی و فرهنگی بین تجلیات گوناگون اسلام سوق دهند. حضور این گروه، و اساساً قریب به دو میلیون بریتانیایی مسلمان، در خود مدارس عالی این سرزمین اثر گذاشته است، چنان‌كه در تأسیس مركز جدید تحقیقات اسلامی در دانشگاه آكسفرد و مركز مطالعات اسلام و مسیحیت در دانشكده‌های سِلی اوكس در بیرمنگام دیده می‌شود. 

فرانسه

در اروپای غربی، فرانسه دارای بزرگ‌ترین رقم مسلمانان است كه شمار آنان، به‌علت وجود گروه كثیری از مهاجران غیرقانونی از آفریقای شمالی و تا حد كمتری از آفریقای سیاه، كاملاً روشن نیست. انقلاب فرانسه پس از كشتار بسیاری از كشیشان و قلع و قمع قدرت كلیسا، دین را از حكومت و ادارۀ جامعه جدا ساخت و ظاهراً فرانسه را به‌صورت یك كشور دنیاگرا درآورد كه در آن، حقوق همۀ افراد در برابر قانون یكسان است. ولی به‌رغم تضعیف دین، هنوز هرگاه از فرهنگ فرانسوی سخن به میان می‌آید، جنبۀ فرهنگی مسیحیت، اگرنه جوانب اعتقادی و عبادی آن، یكی از اركان این فرهنگ شمرده می‌شود. از این رو، باز هم برای اكثر فرانسویان پذیرفتن وجود گروه كثیری غیرمسیحی و مخصوصاً مسلمان به‌عنوان فرانسوی مشكل است، گرچه این مشكل دربارۀ یهودیان در نیم قرن اخیر به‌كلی حل شده است. فشارهای مرئی و نامرئی باعث شده است كه اكثر مسلمانان فرانسه به‌صورت شهروندان درجۀ دوم درآیند كه معمولاً در قسمتهای فقیرنشین مشخص شهرها زندگی می‌كنند و در متن جامعۀ فرانسه هنوز استحكام نیافته‌اند. فراتر از این، گروههای سیاسی دست راستی فرانسوی، هرگاه كه بحران اقتصادی پیش می‌آید، سخن از بازگرداندن آنان به آفریقای شمالی می‌گویند و وحشت از آنچه بنیادگرایی اسلامی نامیده می‌شود، در آفریقای شمالی و مخصوصاً الجزایر، و امكان سرازیر شدن برخی از مهاجران به‌سوی فرانسه همواره در نشریات و كتابهای سالهای اخیر بررسی و تأكید شده، و جوی تا حدی ضداسلامی در فرانسه به وجود آورده است كه قبلاً دیده نمی‌شد. 
با وجود این، فعالیتهای مسلمانان در فرانسه گسترده است. در 1927م با كمك دولت فرانسه مسجد زیبای پاریس توسط معماران سنتی آفریقای شمالی بنا شد. از آن زمان تا كنون، مساجد متعددی در سراسر فرانسه ساخته شده است و مدارس اسلامی نیز وجود دارد و حتى خود دولت فرانسه مدرسه‌ای دینی برای تربیت امامان و خطیبهای مساجد پدید آورده است تا بتوانند احتیاجات خاص مسلمانان فرانسه را برآورده كنند. اما روی هم رفته، وضع مسلمانان در فرانسه به اندازۀ بریتانیا، چه از لحاظ سیاسی و چه از نظر اقتصادی، پابرجا نیست. 
از لحاظ فكری، فرانسه یكی از مراكز مهم اشاعۀ اندیشۀ دینی و فلسفی و عرفانی اسلامی است و تنی چند از مشاهیر بین نویسندگان و محققان فرانسه، به‌رغم مخالفت جامعۀ دنیاگرای اطراف خود، به اسلام گرویده‌اند. میراث عقلانی رنه گنون نیز باعث شده است كه گروهی از برجسته‌ترین فرانسویانی كه به عالم معنوی علاقه‌مندند، به اسلام پناه آورند. نیز ترجمۀ آثار متفكران اسلامی بـه زبـان فـرانسوی ــ مخصوصاً در زمینـه‌های عرفانـی و فلسفی ــ همچنان ادامه دارد، به صورتی كه اكنون در فرانسه بیش از هر كشور غربی دیگر اندیشۀ اسلامی به‌عنوان یك مكتب زندۀ فكری مطرح است و حتى گروهی از فلاسفۀ جوان فرانسوی را تحت نفوذ خود قرار داده است. 

آلمان

در آلمان وضع هم با فرانسه فرق دارد و هم با بریتانیا. تا جنگ جهانی دوم، حضور مسلمانان در آلمان بسیار ناچیز بود، زیرا آلمان هیچ‌گاه در جهان اسلامی مستعمره نداشت تا از آن سرزمینها مسلمانانی به آلمان مهاجرت كنند؛ و به همین دلیل نیز اكثر مسلمانانِ دارالاسلام، مخصوصاً در كشورهای عربی و تركیه و ایران، نظری مساعد نسبت به آلمان داشتند و در مقایسه با انگلستان، فرانسه و هلند كمتر با دید منفی به آلمانیها می‌نگریستند. در عین حال، از قرن 19م، آلمان یكی از مهم‌ترین مراكز اسلام‌شناسی در تقریباً همۀ ابعاد آن شد و هنوز هم در رشته‌های اسلام‌شناسی، زبان آلمانی از اهمیت علمی بسیار برخوردار است. 
چنان‌كه ذكر شد، پس از جنگ بود كه با تصمیم دولت آلمان سیل مهاجرت از تركیه و تا حدی از نواحی مسلمان‌نشین بالكان به‌سوی آلمان سرازیر شد. اما قوانین آلمان تابعیت آلمان را تا حد زیادی با عوامل نژادی آمیخته است و شرط زیستن یا حتى زاده شدن در آلمان را برای كسب تابعیت كافی نمی‌داند. 
در آلمان مسلمانان از لحاظ دینی آزادی فراوان دارند و مساجد متعددی در چند دهۀ اخیر در سراسر این كشور ساخته شده است. ازجمله می‌توان به مركز هامبورگ اشاره كرد كه به دستور آیت‌الله بروجردی توسط ایرانیان بنا شده، و یكی از مراكز مهم اسلامی آلمان است. فعالیت فكری اسلامی نیز تا حدی در آلمان وجود دارد، به‌ویژه علاقۀ فراوان نسبت به تصوف و عرفان اسلامی دیده می‌شود و علاوه بر گسترش برخی طرق تصوف، چنان‌كه در انگلستان و فرانسه مشهود است، هر ماه و سال آثار مهمی از ادب صوفیـانه ــ چـه توسط شرق‌شناسان آلمانی و چه توسط دانشمندان مسلمان ــ به زبان آلمانی ترجمه می‌شود. 

دیگر كشورها

در دیگر كشورهای اروپای غربی، مانند سوئد، ایتالیا، هلند، بلژیك و اسپانیا كه در آنها گروه چشمگیری از مسلمانان اقامت دارند، شرایط طبق قوانین و آداب و رسوم محلی و فرهنگ جامعه تا حدی متفاوت است، ولی برخی از ویژگیهای حیات مسلمانان تمام این جوامع مشابهت زیاد با هم دارد. همه‌جا مسئلۀ ریشه دواندن در یك جامعۀ بیگانه و حفظ محیط اسلامی در مكانی نامأنوس و چالش فرهنگ و اندیشۀ لاادری غربی و نیز آنچه از مسیحیت باقی مانده است، دیده می‌شود. در عین حال، به‌رغم همۀ مشكلات، گسترش اسلام نیز در نیم قرن اخیر به‌صورتی فزاینده مشهود است و به‌تدریج در همۀ این كشورها بنیادهای اسلامی در حول و حوش مساجد و خانه‌های فرهنگی و مدارس اسلامی به وجود می‌آید، در حالی كه همۀ خانواده‌ها در حال جهاد برای حفظ هویت دینی فرزندان خود هستند. این نكته قابل توجه است: در حالی كه برخی، مخصوصاً در داخل كلیسای كاتولیك، اروپا را یك قلعۀ محفوظ برای مسیحیت می‌دانند، و نیز مسیحیت به‌طور كلی در آفریقا و اندونزی و بسیاری دیگر از كشورها از راه تبلیغات دینی، كه از پشتیبانی سیاسی و مالی غرب برخورداری كامل دارد، با اسلام در حال تقابل و در برخی موارد نزاع است، در خود اروپا بعضی از گروههای مسیحی می‌كوشند تا با مسلمانان ساكن در دیار خود روابط حسنه داشته باشند و تفاهم بین دو دین در اروپا رو به افزایش است. 

اسلام در آمریكا 

پیش‌درآمد تاریخی

از قراین تاریخی و باستان‌شناختی چنین برمی‌آید كه به احتمال قوی، پیش از كشف قارۀ آمریكا توسط كریستف كلمب، مسلمانان غرب آفریقا به نواحی شرقی آمریكا سفر كرده بودند و شاید این اولین حضور مسلمانان در این قاره باشد، گرچه آثاری از آن باقی نمانده است. در سفرهای كریستف كلمب به آمریكای مركزی و نیز در زمرۀ ملوانان و سیاحان بعدی بدون شك گروهی از مسلمانان اسپانیایی و مخصوصاً موریسكوها حضور داشته‌اند و اینان سهم قابل توجهی در پایه‌گذاری تمدن جدید در قاره‌های آمریكای جنوبی و شمالی داشتند كه مورخان كمتر به آن توجه كرده‌اند. سقفهای بسیاری از قدیمی‌ترین كلیساهای كاتولیك اكوادور، مكزیك و دیگر كشورهای آمریكای لاتین شباهت تام به مساجد اسلامی دارد و توسط صنعتگران مسلمان ساخته شده، و حتى اسنادی در اثبات این امر در دست است. برخی از جویبارهای ایالت نیومكزیكو در ایالات متحده هنوز اسمهای عربی دارد كه حاكی از نفوذ این زبان از طریق آبیاری و كشاورزی مسلمانان در آن دیار است و معماری شهرهای آن ایالت، و مخصوصاً سانتافه، تشابه چشمگیری به معماری اسلامی دارد و این سبك معماری و روپوش آن را ادوبی گویند كه از همان كلمۀ عربی الطُّب به معنای روكش گچی و كاهگلی است. اخیراً فرهنگی از اصطلاحات معماری به زبان اسپانیایی متداول در آمریكای جنوبی كه اصل عربی دارد، تهیه شده، كه دارای بیش از هزار واژه است و معماری سبك «مور»، به معنای عربی، یكی از اركان معماری آمریكای لاتین محسوب می‌شود و حتى طرحهای كاشی مغرب اسلامی هنوز در آن به كار می‌رود. اما به‌رغم این حضور چشمگیر مسلمانان در سده‌های 16 و 17م در قاره‌های آمریكای جنوبی و شمالی، اسلام به‌عنوان یك دین زنده بین مهاجران به آن دیار باقی نماند و فقط نفوذ هنری و فنی آن پابرجا ماند و هنوز نیز زنده است. 
در سده‌های 17 و 18م با آغاز مهاجرت سفیدپوستان و به‌ویژه انگلیسیها به سواحل آمریكای شمالی، پدیدار برده‌داری كه در آمریكای مركزی وجود داشت، به آمریكای شمالی كشانیده شد و در نتیجه، گروه انبوهی از مردمان آفریقا در این مناطق مسكن گزیدند، به گونه‌ای كه امروزه نه‌تنها در بیشتر جزایر كارائیب، كه ساكنان اصلی آن از میان رفته‌اند، مردمانْ سیاه‌پوست‌اند، بلكه در آمریكای شمالی نیز در حدود 30 میلیون سیاه‌پوست وجود دارد. بی‌شك، برخی از بردگان از نواحی مسلمان‌نشین آفریقا آورده شده بودند و در آغاز، كیش اسلام را حتى در آمریكا دنبال می‌كردند، اما زود و به‌زور مجبور به پذیرفتن مسیحیت شدند و این حضور اسلام در آمریكا نیز به پایان رسید، گرچه این سابقه هیچ‌گاه میان سیاهان فراموش نشد و سرانجام، در سدۀ 20م به آغاز نهضتی چشمگیر در میان آنان برای بازگشت به اسلام انجامید. 
 

صفحه 1 از36

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: