اسلام
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 9 فروردین 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/235369/اسلام
دوشنبه 16 تیر 1404
چاپ شده
3
پیش از اتمام فتوح شام و پس از جنگ یرموك، عمرو بن عاص قیساریه را به محاصره گرفت، اما مدتی بعد، پسر خود را در آنجا نهاد و طی اقدامی، كه مورخان دربارۀ علت آن همداستان نیستند، لشكر به مصر برد كه راههایش را میشناخت و پیش از اسلام به تجارت بدانجا میرفت (ابنعبدالحكم، 53-55). آوردهاند كه عمرو این كار را به رأی خویش كرد و عمر نیز چون دانست، خشمناك شد و نامهای بدو نوشت و سخت توبیخش كرد و دستور داد اگر وارد مصر نشده است، باز گردد (بلاذری، 212). نامه پیش از ورود عمرو به مصر، بدو رسید. او كه گویا مضمون آن را پیشبینی میكرد، باز نایستاد تا به العریش رسید و آنجا را كه قدرت دفاعی چندان نداشت، بهسادگی تسخیر كرد (حسن، 235). به روایت دیگر، عمرو به دستور خلیفه به مصر لشكر كشید و گویا به دستور همو تا ورود به آن دیار، لشكر را از قصد خویش آگاه نكرد (ابنعبدالحكم، 56 -57). چنین مینماید كه عمر بن خطاب از لشكركشی به مصر و جنگ در چند جبهه در آن زمان كه هنوز مسلمانان در شام و ایران استوار نشده بودند، بیم داشت. موافقت بعدی او نیز ظاهراً به اصرار عمرو بن عاص بود كه به او قبولانده بود استیلا بر مصر به معنای تثبیت فتح شام است و حضور رومیان در مصر تهدیدی است برای سیادت عربها در شام (نک : حسن، 234). این واقعه را كه به فتح مصر انجامید، از سال 16 تا 20ق گفتهاند (طبری، 4/ 104؛ ابناثیر، 2/ 564). مهمترین مرحلۀ فتحْ تسخیر اسكندریه بود كه دژی استوار داشت و مركز حكومت رومیان بود و از آنجا بهشدت محافظت میشد. به گزارش بلاذری (ص 220-221)، عمرو برای حمله بدانجا از عمر اجازه خواست و در 21ق بدانجا تاخت. رومیان آمادۀ جنگ شدند و پس از 3 ماه، شهر سقوط كرد. اما روایت طبری (4/ 105-106) از زیاد بن جزء زبیدی، كه خود در پیكار شركت داشت، حاكی از آن است كه حاكم شهر موافقت كرد جزیه دهد و اسیرانی را كه پیش از آن، مسلمانان گرفته بودند، آزاد شوند. عمرو ماجرا را به خلیفه گزارش داد و عمر این شرط را جز دربارۀ اسیرانی كه به عربستان روانه شده بودند، پذیرفت و بدینگونه، دروازههای اسكندریه گشوده شد. به روایت یعقوبی (ص 148)، مقوقس با این شرط خواهان صلح بر سر اسكندریه بود كه هركه خواهد، اجازه یابد به روم رود و هركه بماند، جزیه دهد. خلیفه پذیرفت، اما هراكلیوس رضا نداد و دستور جنگ صادر كرد و اسكندریه پس از جنگ، فتح شد (ابنبطریق، 26). اما در 23 یا 25ق سپاه از روم به اسكندریه رسید و رومیانِ شهر نقض عهد كردند و به قتل و اخراج مسلمانان دست زدند، در حالی كه مقوقس بر پیمان صلح باقی مانده بود. عمرو بدانجا تاخت و باز شهر را تسخیر كرد (ابناثیر، 3/ 81). به گفتۀ بلاذری (ص 221-222)، رومیان اسكندریه دوبار در سالهای 23 و 25ق نقض عهد كردند، ولی راه به جایی نبردند و هر بار سركوب شدند و به عهد خویش بازگشتند. پس از اسكندریه شهرهای اخنا، بلهیب، برلس و چند شهر دیگر نیز فتح شد (باتلر، 351-350 ؛ نک : بلاذری، 216-217، كه فتح دمیاط و تنیس را پس از سقوط بابلیون دانسته است).
ابناثیر، الكامل؛ ابنبطریق، سعید، التاریخ المجموع علی التحقیق و التصدیق، بهكوشش لویس شیخو، بیروت، 1905م، ج 2؛ ابنعبدالحكم، عبدالرحمان، فتوح مصر و اخبارها، بهکوشش چارلز کاتلر تاری، نیوهیون، 1922م؛ ابنعساكر، علی، تاریخ مدینة دمشق، نسخۀ عكسی موجود در كتابخانۀ مركز؛ بلاذری، احمد بن یحیى، فتوح البلدان، بهكوشش دخویه، لیدن، 1865م؛ حتی، فیلیپ خلیل، تاریخ سوریة و لبنان و فلسطین، ترجمۀ كمال یازجی، بیروت، 1959م، ج 2؛ حسن، ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام، بیروت، 1964م، ج 1؛ طبری، تاریخ؛ یعقوبی، احمد بن ابییعقوب، تاریخ، بیروت، 1379ق/ 1960م، ج 2؛ نیز:
Butler, A. J., The Arab Conquest of Egypt, Oxford, 1978; Donner, F. M., The Early Islamic Conquests, Princeton, 1981. صادق سجادی (دبا)
انگیزههای معنوی و مادی، كه از آخرین سالهای زندگی پیامبر اكرم(ص) و اوایل دورۀ خلافت، مسلمانان را به مناطق مجاور شبهجزیرۀ عربستان فراكشاند، خیلی زود به گوی غلطانی تبدیل شد كه در شیب تند فتوحات، هر لحظه بزرگتر میشد و شتاب بیشتری مییافت. از مسیرهای این حركت حوضۀ بزرگ دریای مدیترانه، و نیرومندترین قدرت حاكم بر اجزای آن، امپراتوری بیزانس بود كه یكی از دو همسایۀ بزرگ دولت جوان اسلامی شمرده میشد. شور ایمان و تبلیغ آن و ضرورتهای سیاسی و امنیتی حكومت نوین چشم سرداران ولایات مرزی اسلام را به افقهای دورتر و بزرگتر متوجه میكرد و بسا بر احتیاطها و بیمهای خلفا غلبه مییافت. فتح سریع مصر و دستاوردهای چشمگیر آن از یك سو، و لزوم امنیت اسكندریه از سوی دیگر، نظر فاتحان مصر را به سمت مناطق ساحلی غربی كشاند (فیصل، 96). این واقعیت كه سرزمینهای واقع در باخترِ مصر هم مانند خود مصر تعلق به امپراتوری روم داشتند و مسلمانان در شام و فلسطین نیز با آن درگیر بودند، و همچنین پیوستگی طبیعی مصر با مناطق غربی، این سرزمین را پایگاهی برای پیشروی به سوی غرب میکرد (عنان، 11). عمرو، سردار فاتح مصر، پس از گشودن اسكندریه راهی بَرقه و سپس زویله شد و با مردم آنجا به اخذ جزیه سازش كرد. هم در برقه بود كه مسلمانان به نخستین مردم بربر از قبیلۀ لُواته برخوردند و به پرداخت جزیه وادارشان كردند. در 22ق/ 642م عمرو اَطرابُلُس (طرابلس غرب) را هم به جنگ یا به صلح گشود و به اموال بسیاری در آن دست یافت و از خلیفه اجازۀ پیشروی به افریقیه خواست، اما خلیفه نپذیرفت (بلاذری، 225-227؛ نیز نک : ابوعبید، 176-177). در آن روزگاران، همۀ سرزمینهای واقع در باختر برقه را تا طنجه در ساحل اقیانوس اطلس، افریقیه یا مغرب مینامیدند. فتح واقعی افریقیه و سرزمینهای غربی دشوارترین و در عین حال، بزرگترین دستاورد توسعهجویی دولت اموی و والیان و فرماندهان آن در سرزمینهای مصر و مغرب بود كه بیش از نیم قرن به درازا كشید. آنگاه كه موسی بن نصیر طنجه را گرفت و طارق بن زیاد را با نیرویی، كه بیشترشان بربر بودند، بر آنجا گماشت (ابناثیر، 4/ 540)، تنها یك نقطه از سرزمین مغرب از تصرف او بیرون مانده بود و آن بندر سبته در شرق طنجه و در انتهای دریای مدیترانه بود. در آن روزگار، سبته در تصرف اسپانیا و حاكم آن یولیان، از امرای گوت (در منابع عربی: قوط) یا فرنگ، قرار داشت، در حالی كه فاتحان مسلمان شمال آفریقا در آرزوی تصرف سبته و دستاندازی به آن سوی تنگۀ آبی میان آفریقا و اسپانیا بودند (عنان، 23). پیوند تاریخی دو سوی تنگه در اعصار پیش از اسلام، ارتباط یهودیان اسپانیا و مغرب در اواخر سدۀ 1ق و پیوندهای آشكار دو منطقه در دورۀ پس از فتح اسلامی، همه نشانههایی از وجود آگاهیهای كافی از یكدیگر و تأثیر و تأثر متقابل در میان مردم آن دو سرزمین است، تا آنجا كه برخی نویسندگان دورۀ اسلامی، اندلس بزرگ را جزئی از بلاد مغرب دانستهاند (مثلاً اصطخری، 39؛ قلقشندی، 211). تاریخنگاران مسلمان انگیزۀ اصلی موسی بن نصیر را در فرستادن نیرو به آن سوی تنگه، توسل یولیان، حاكم سبته (بلاذری، 232: حاكم تنگه)، به موسى بهسبب رفتار نامناسب رُدریگ (یا رُدریگو؛ در منابع اسلامی: رذریق ـ ازریق)، حاكم گوتِ اسپانیا، نسبت به دختر او دانستهاند. هرچه بود، موسى مراتب را به ولید، خلیفۀ اموی، اطلاع داد و از او برای اقدام به فتح اجازه خواست. ولید نیز با راهنماییهایی كه ارائه داد، لشكركشی را پذیرفت. موسى یكی از موالی خود به نام طَریف را با گروهی جنگجو و كشتی به راه انداخت و این گروه در جزیرهای در اندلس پیاده شدند كه بعدها به جزیرۀ طریف معروف شد (ابناثیر، 4/ 563؛ قس: مونس، فجر، 66). نیروی طریف دست به تاختوتاز در جزیرۀ الخضراء زد و غنیمت و اسیر فراوان گرفت و در رمضان 91 بازگشت. موسى با این مقدمه در صدد فرستادن نیرویی بزرگتر برای فتحی اساسی برآمد (همان، 66 -67؛ اخبار مجموعة، 6). موسى عامل خود در طنجه، طارق بن زیاد، را به فرماندهی نیرویی مركب از بربرها، موالی و اندكی عرب برگزید. طارق با قوای خود در صخرهای پیاده شد (رمضان 92 یا رجب 93) كه به نام همو، جبل طارق نام گرفت (نک : ابناثیر، 4/ 564؛ برای برخی روایات افسانهآمیز، نک : الامامة...، 73؛ ابنقوطیه، 34). ردریگ با سپاهی بزرگ به مقابلۀ طارق آمد. طارق با سپاهی كه موسى به یاری او فرستاده بود، آمادۀ جنگ شد. بهعلاوه یولیان و برخی از اسپانیاییها و نیز پسران ویتیزا به یاری مسلمانان برخاستند و در نبردی بزرگ در كنار نهر بكه یا لِكّه در شذونه یا در جزیرۀ الخضراء (پایان رمضان 92)، ردریگ شكست خورد (ابناثیر، 4/ 565؛ اخبار مجموعة، 7-9). طارق سپس برای تصرف استجه (ه م؛ در شمال شرق شذونه) گوتها را باز درهم شكست و این خبر موجب سرازیر شدن بربران به اسپانیا شد (مقری، 259). با آنكه طارق فرمان پیشروی نداشت، بازنایستاد (مونس، همان، 76) تا فرمان عتابآمیز موسى دررسید كه او را از فراتر رفتن از قرطبه باز میداشت (بلاذری، 232). این دو هزیمت بزرگِ نیروی گوتها موجب شد كه بازماندۀ آنان به طلیطله عقبنشینی كنند. طارق، گویا به سفارش یولیان، نیروهای خود را در جهات مختلف به سمت ریه، غرناطه، مالقه و تدمیر (اُریوله) فرستاد و خود راه جیان و طلیطله را در پیش گرفت (ابناثیر، 4/ 576؛ اخبار مجموعة، 9-11). با پیشروی طارق به سوی طلیطله، گوتها با اموال و آثار قدیسان خود از آنجا به سوی شمال گریختند و جز یهودیان و معدودی از مسیحیان كسی در آنجا نماند و طلیطله، پایتخت اسپانیا، نیز فتح شد (عنان، 47- 48) و طارق روی به شهر مائده آورد (ابناثیر، 4/ 564). یك سال پس از آغاز فتوح طارق در اندلس، موسی بن نصیر در رمضان 93/ ژوئن 712 با نیرویی گزیده به اندلس درآمد (ابنعذاری، 2/ 17؛ ابناثیر، همانجا؛ مونس، همان، 90-91). اما طارق همچنان فرمانده نیروی پیشرو شد و موسى با نیروهایش در پشت سر او به سوی ثَغراعلى (مرز اسپانیا با دولت فرانكها) جلو رفتند و سرقسطه و توابع آن را گشودند. این نیرو به هر جا قدم گذاشت، پیروز درآمد و كسی به مقابله برنخاست و همه طلب صلح كردند (ابناثیر، 4/ 566 -567؛ مقری، 273، به نقل از ابنحیان). به گفتۀ این مورخان، طارق و موسى تا سرزمین فرنگان در درۀ رُن (رودَنه، رُدانه) پیش رفتند و دستههای طارق تا برشلونه (بارسلونا) و اَربونه (ناربُن) و اَبِنیون (آوینیون) و قلعۀ لوذون (لیون) تاختند و از ساحلی كه درآمده بودند، دور شدند. میان نیروهای شارل مارتل، امیر فرنگان، و نیروی مسلمانان در نزدیكی اربونه درگیری سختی روی داد و عملاً درۀ رود رُن به صورت مرز مسلمانان و فرنگان درآمد (ابناثیر، همانجا؛ مقری، 273-274). ظاهراً همۀ مناطق اسپانیای شمالی از سرزمین بَشكَنس (باسكها) و جلیقیه (گالیثیا) به اطاعت مسلمانان درآمد. آنگاه نیروی فاتح به اطراف پیرنه روی آورد و پس از گشودن سرقسطه و برشلونه، از گذرگاه شرقی كوه به سمت شمال آن در درۀ رُن پیش رفت. این پیشروی برای مسلمانان شگفتآور و در عین حال، بیمانگیز بود و از این رو، به اعتراض برخاستند. نیز ولید، خلیفۀ اموی، كس فرستاد و موسى را دستور بازگشت داد ( الامامة، 78-81 ؛ ابناثیر، 4/ 566). با اینهمه، موسى نخواست روند پیشروی و پیروزی را قطع كند و همچنان رفت تا به صخرۀ بَلای در جلیقیه در كنار دریای سبز (اقیانوس اطلس) رسید. در اینجا فرستادۀ خلیفه آمد و عنان مركب موسى را گرفت و او را از اندلس بیرون كرد. طارق هم از منطقۀ مرزی فرنگها یا از استرقه باز آمد و به موسى پیوست و همه راه بازگشت پیش گرفتند (همو، 4/ 565 -566؛ مونس، همان، 106). با توجه به مساعد بودن موقعیت برای پیشروی مسلمانان در مناطق ماورای اندلس ــ به طوری كه موسى را به طمع رفتن به رم و قسطنطنیه و متصل كردن متصرفات اروپایی مسلمانان در شمال از مغرب به مشرق انداخته بود ــ دستور خلیفه به بازگشت موسى شگفتآور به نظر میرسد. برخی از پژوهشگران این تصمیم خلیفه را ناشی از دودلی و تردید حاكم بر دستگاه خلافت میدانند كه «حتى میخواست از فتح اسپانیا نیز جلوگیری كند» (عنان، 51 -52). این توجیه، با همۀ قراینی روایی كه مؤید آن میتواند باشد، قانعكننده نیست. از خلیفۀ دوم راشدی تا عمر بن عبدالعزیز، برخی از خلفا از موقعیت سپاه اسلام در مناطق جنگی اظهار نگرانی كردهاند و حتى خلیفۀ اخیر قصد داشت كه مسلمانان را از اندلس بیرون بكشد ( اخبار مجموعة، 23؛ ابنقوطیه، 38). اما برخی از خلفا وقتی فتوح را سودمند دیدند، آن را پذیرفتند و حتى عبدالملك، موسی بن نصیر را به ادامۀ فتوحاتش در مغرب تشویق میكرد. در دورۀ ولید هم كه وی از سرنوشت و نتیجۀ كار سپاهیانش در اندلس بیخبر نمانده، و هنوز مصیبتی هم بر ایشان وارد نشده بود، دلنگران سپاه اسلام نمیتوانست باشد. پس تنها توجیه منطقی شاید آن باشد كه خلیفه از قدرت یافتن بیش از حد سردارانش نگران بود و برخی گزارشها، چون گفتههای مُغیث رومی برضد موسى و شاید برضد طارق، نیز این نگرانی را تشدید میكرد (نک : عنان، 52). رفتار خشن سلیمان، جانشین ولید، با موسى نیز حكایت از وجود مایههای بیم در ذهن خلفا از سرداران متشخص داشت. به هر حال، والیگری اندلس با آنكه گاه مانند دورۀ خلافت عمر بن عبدالعزیز از وابستگی به والی افریقیه جدا و مستقل شد (ابنقوطیه، همانجا؛ مقری، 249)، اما همچنان از طریق نمایندۀ خلیفه در مغرب (افریقیه) به دستگاه خلافت مربوط میشد ( اخبار مجموعة، 22؛ نیز نک : حمیدی، 9؛ عنان، 82). پس از سقوط خلافت امویان دمشق و آغاز خلافت عباسی، اندلس هرچه بیشتر از مركز خلافت دور شد و آشفتگی بیشتر در كار ادارۀ این سرزمین راه یافت تا در 138ق/ 756م عبدالرحمان بن معاویه، معروف به «داخل»، امارت و خلافت امویان اندلس را بنیان نهاد (حمیدی، 9-10؛ بازوِرث، 32-33).
پس از سیطرۀ مسلمانان بر مصر و شام، میل به گسترش عقیده و نیز معارضۀ سیاسی آنان با امپراتوری روم شرقی ضرورت توجه به نیروی دریایی را پیش آورد و نخستین ناوگان مسلمانان را نیز معاویة بن ابیسفیان در شام، و عبدالله بن سعد بن ابی سرح در مصر تشكیل دادند و این نیرو در آیندۀ دولت اسلامی نقشی بسزا یافت (احمد، 2؛ حِتّی، 214- 215؛ فیصل، 97). معاویه در 28 یا 29ق/ 649 یا 650م با ناوگان خود روی به قبرس آورد و آنجا را بهصلح گشود (بلاذری، 158). این نخستین پیروزی دریایی مسلمانان و نخستین استیلای آنان بر یك جزیره بود (حِتّی، 214). اما چند سال بعد، مردم قبرس رومیان را در جنگ با مسلمانان یاری دادند و معاویه در 33 یا 35ق/ 653 یا 655م با نیروی دریایی بزرگی به این جزیره حمله كرد و آنجا را بهجنگ گرفت و مسلمانان را در آنجا اسكان داد (بلاذری، همانجا). از سوی دیگر، در 30 یا 35ق/ 651 یا 655م هم پس از فتح افریقیه، کنستانتین (قسطنطین)، امپراتور روم، با نیروی دریایی بزرگی بر مسلمانان حمله آورد، اما از نیروی دریایی مسلمانان به فرماندهی عبدالله بن سعد بن ابی سرح در پیكار معروف به غزوۀ «ذات الصواری» بهسختی شكست خورد (طبری، 290؛ حِتّی، 214، 260). حملات دریایی مسلمانان در زمان معاویه تا سیسیل كشیده شد (ابنعذاری، 1/ 10). هم در آن زمان، نیروی دریایی مسلمانان تا مقابل قسطنطنیه نیز رفت (ابناثیر، 3/ 95-96). با گسترش نفوذ و درگیری مسلمانان در سواحل مغرب و اندلس، اهمیت نیروی دریایی و جزایر مدیترانه بیش از پیش برای آنان آشكار شد. حسان پایگاه كشتیسازی و نیروی دریایی تونس را در نزدیكی قرطاجنه برای رویارویی با حملههای احتمالی رومیان ساخت (مونس، همان، 45). موسی بن نصیر با احداث مجرای آبی به طول 12 میل از دریا به داخل خشكی، در بندر تونس كارگاه كشتیسازی و لنگرگاه امن و زمستانی برای كشتیها ایجاد كرد ( الامامة، 57). در دورۀ حكومت امویان در اندلس نیز در بنادر آنجا، مانند طركونه، طرطوشه، قرطاجنه، اشبیلیه و المریه، كشتیسازی رونق گرفت (شكیبارسلان، 139). در پیشروی مسلمانان به سمت مغرب و اندلس، جزیرههایی نیز به دست آنان افتاد، از جمله جزایر بالِئار (در منابع عربی: بلیار) در غرب مدیترانه و نزدیك كرانۀ اندلس، مركب از سه جزیرۀ میورقه، مینورقه و یابسه، كه در دوران موسی بن نصیر به تصرف مسلمانان درآمد (ابنقوطیه، 156؛ ابنعذاری، 1/ 40؛ عنان، 31، حاشیۀ 15)؛ جزیرۀ سردانیه (ساردِنیا) نیز از سدۀ 1ق تا سالها میان مسلمانان و اروپاییان دست به دست میگشت (ابناثیر، 4/ 567 - 568).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید