اسلام
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 9 فروردین 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/235369/اسلام
یکشنبه 22 تیر 1404
چاپ شده
3
ابوعبید بكری به پذیرش دین یهودی از سوی پادشاه خزران در روزگار هارونالرشید اشاره كرده است. وی مینویسد: بیشتر سپاهیان خزر مسلماناند و در آنجا مسجد بزرگی دارند (263). از 7 تن قاضی تختگاه خزران دو تن ویژۀ مسلمانان، دو تن برای خزران كه به حكم تورات داوری كنند، دو تن برای نصرانیان مقیم آنجا، و سرانجام، یكی برای صقالبه (اسلاوها) و روس و دیگر طوایف بتپرست بوده است (مسعودی، 214). مسعودی پیرامون داوری قاضیان اشارهای دارد كه حاكی از اهمیت شریعت اسلام و احترام بدان در میان افراد غیرمسلمان است. وی مینویسد: چون قضایای مهم رخ دهد و قاضیان در آن فرومانند، نزد قاضی مسلمان روند و حكم از وی خواهند و از مقررات شریعت اسلام اطاعت كنند (همانجا). اسلام كه از میانههای سدۀ 7م به قلمرو خزران راه یافته بود، چنان نیرو گرفت كه بیشتر اهالی به اسلام روی آوردند، اما این وضع دیری نپایید. در 354ق/ 965م دولت روسِ كیِف امپراتوری خزر را درهم شكست و در 421ق/ 1030م این امپراتوری برای همیشه از میان رفت (بنیگسن، 102). در همسایگی دولت خزر، دولت دیگری به نام بلغار (بلغر) در اوایل سدۀ 10م (اواخر سدۀ 3 و اوایل سدۀ 4ق) بنیان یافت. قبایل كوچندۀ بلغار پیش از سدۀ 10م به یكجانشینی روی آوردند و تابع خاقانات خزر شدند. خان بلغار در 310ق/ 922م به اتحاد قبایل قلمرو خود پرداخت (BSE 3, III/ 500). وی برای مبارزه با خزران از مقتدر، خلیفۀ عباسی، یاری خواست تا به مردم او شرایع اسلامی را بیاموزد و در سرزمین او مسجد بنا كند (ابنفضلان، 67 - 68؛ نیز نک : دبا، 4/ 400-401). ابنرسته مینویسد: بلغارها در سرزمینی میان خزر و سرزمین صقالبه (اسلاوها) سكنا دارند و لباس آنان شبیه لباس مسلمانان و گورهایشان همانند گور مسلمانان است (ص 141). پس از شكست خزران در 354ق/ 965م، بلغارها از تابعیت خزران رهایی یافتند. گروهی از بلغارها از 638ق/ 1241م به اردوی زرین (ه م) پیوستند. اینان تا عصر تیمور در منطقۀ خود باقی بودند و به گمان پژوهشگران در اواخر سدۀ 8 ق/ اواسط دهۀ پایانی سدۀ 14م از سوی تیمور درهم شكسته، و منقرض شدند. در دهۀ چهارم سدۀ 15م روسها اراضی بلغارهای مسلمان را اشغال كردند ( BSE 3، همانجا). اسلام در شمال دریای سیاه. اسلام با تأخیر به كرانۀ شمالی دریای سیاه رسید. مردم این نواحی در آغاز با مسلمانان ایرانی و عرب آشنایی نداشتند. آنها از طریق تركان با اسلام آشنا شدند. در سدۀ 5 ق/ 11م دشتهای شمال دریای سیاه به اختیار كوچندگان ترك، بهویژه قپچاقها، درآمد، ولی آنها مناطق ساحلی را در دست نداشتند (بارتولد، VI/ 660). گسترش اسلام در کرانههای شمالی دریای سیاه و شبهجزیرۀ كریمه در نیمۀ نخست سدۀ 13م با هجوم تركان سلجوقی آغاز شد. با آغاز حاكمیت تركان عثمانی در 880 ق/ 1475م، نام شهر قدیمی قِرِم بر سراسر شبهجزیره نهاده شد. از این تاریخ، كریمه کموبیش رنگ اسلامی به خود گرفت (همو، III/ 468).شمار كنونی تاتارهای كریمه را 500 هزار تن برآورد كردهاند كه بیشتر در تاشكند و سمرقند زندگی میكنند (آکینر، 89). تاتارهای كریمه مسلمان و پیرو مذهب حنفیاند. آنانی كه به سرزمین خود بازگشتهاند، پیرو مركز روحانی اوفا، و دیگران تابع مركز روحانی آسیای مركزی و قزاقستان در تاشكند هستند (همو، 93).
این منطقه بخشی از سرزمین وسیع و متصرفات اردوی زرین بود كه اكنون شامل اراضی قزاقهای حوالی رود دُن، تاتارها، باشقیرها، چوواشها، اودمورتها و دیگر اقوام است. مردم برخی از نواحی این منطقه، چون بلغارها، از سدۀ 4ق/ 10م مسلمان بودند (نک : دبا، ذیل ابنفضلان) و برخی دیگر بعدها مسلمان شدند. از 880ق/ 1475م دولت عثمانی بر ازاق مسلط شد و در 1047ق/ 1637م همۀ مردم شهر مسلمان بودند. پس از آن نیز شهر چند بار دست به دست گشت و سرانجام روسها آن را تصرف كردند. با شكوفایی شهر رُستُف، ازاق اهمیت خود را بهعنوان شهری اسلامی از دست داد (بارتولد، همانجا). سرزمینی كه امروز تاتارستان نامیده میشود، تا سدۀ 3ق/ 9م مسكن اقوام مجار بود. بعدها بلغارهای منطقۀ وسطای ولگا مجارها را به سوی رود دانوب راندند. در سدههای 4- 8 ق/ 10-14م این سرزمین در تصرف بلغارها بود. دژ قازان (غازان)، پایتخت جمهوری خودمختار تاتارستان، در 573 ق/ 1177م به دست بلغارها ساخته شد (BSE 3, XXV/ 288, 289). با حملۀ مغولان، گروه كثیری از اقوام تركزبان، كه به آنان نام تاتار داده بودند، به این سرزمین كوچ كردند (همان، XXV/ 289؛ بارتولد، V/ 560). جمهوری تاتارستان (در فدراسیون روسیه) از شمال با جمهوریهای خودمختار ماری و اودمورت، از شرق با باشقیرستان و از غرب با جمهوری خودمختار چوواش هممرز است. همۀ این جمهوریها جزو جمهوری فدراتیو روسیهاند (آكینر، 60). گرایش نهایی تاتارها به اسلام در زمان سلطان محمد ازبك، خان اردوی زرین، صورت گرفت (همو، 57). تاتارهای ولگا به همراه باشقیرها و چوواشها نخستین گروه مسلمانانی بودند كه به انقیاد حكومت روسیه درآمدند. با این وصف، آنان در حفظ معتقدات اسلامی خود پابرجا ماندند. اكثریت قریب به اتفاق تاتارها پیرو مذهب حنفیاند. قوم چوواش در اوایل سدۀ 4ق/ 10م شناخته شده بود. ابنفضلان در منطقۀ ولگا ظاهراً با چوواشها برخورد كرده، و آنان را سواس (سواز) نامیده است (ص 140). با در نظر گرفتن وضع منطقه، محتمل است كه سوازها همان چوواشها باشند. سرزمینی كه اكنون چوواشها در آن سكنا دارند، همانند اراضی همجوار، تحت سلطۀ بلغارهای منطقۀ ولگا و كاما بود (BSE 3, XIX/ 240). گمان میرود چوواشها به تبعیت از بلغارها به اسلام روی آورده باشند (ابنفضلان، 140-141). مسلمانان چوواش اهل سنتاند و از مركز روحانی بخش اروپایی روسیه و سیبری پیروی میکنند كه مقرّ آن در شهر اوفاست (آكینر، 77). اهالی جمهوری خودمختار باشقیرستان در روسیه از اختلاط قبایل فنلاندی ـ اویغوری و قبـایل قپچاق، قزاق، بلغارهای منطقۀ ولگا، قراختاییان و دیگران پدید آمدهاند (BSE 3, III/ 67؛ آكینر، همانجا). در رسالۀ ابنفضلان از باشقیرها با نام باشغرد یاد شده است كه خدایان بسیاری را پرستش میكردند (ص 107- 109). اصطخری آنان را بسجرت نامیده است (ص 225). گمان میرود كه باشقیرها مدتها پیش از تأسیس اردوی زرین به اسلام روی آورده باشند (آكینر، 78). در اوایل سدۀ 7ق/ 13م باشقیرها به اردوی زرین پیوستند، ولی پس از سقوط این دولت، مدتی تابعیت خانات قازان، نوغای و سیبری را گردن نهادند (BSE 3، همانجا). در میانههای سدۀ 10ق/ 16م باشقیرها مقهور روسها شدند. در 982ق/ 1574م در اوفا، پایتخت كنونی باشقیرستان، پادگان نظامی روس مستقر شد و پس از چندی، اوفا به صورت شهر و مركز اداری درآمد (آكینر، 77-78). باشقیرها در 1188ق/ 1774م به رهبری صلوات یولایف بر ضد روسها شورش كردند كه بیرحمانه سركوب شدند (همانجا). بیشتر مردم باشقیر مسلمان و پیرو مذهب حنفیاند. عدهای از آنان در سدههای 16- 18م به مسیحیت گرویدند، ولی در سدۀ 19م گروه كثیری از باشقیرها به اسلام بازگشتند. اكنون مركز روحانی بخش اروپایی روسیه و سیبری در شهر اوفا قرار دارد (همو، 84-85).
ابنرسته، احمد، الاعلاق النفیسة، بهکوشش دخویه، لیدن، 1891م؛ ابنفضلان، احمد، رسالة، بهكوشش سامی دهان، دمشق، 1379ق؛ ابوعبید بكری، عبدالله، المسالك و الممالك، بهكوشش آدریان وان لِوِن و آندره فِره، تونس، 1992م، ج 1؛ اصطخری، ابراهیم بن محمد، المسالك و الممالك، بهکوشش دخویه، لیدن، 1927م؛ بنیگسن، الكساندر و مری براكسآپ، مسلمانان شوروی: گذشته، حال و آینده، ترجمۀ كاوه بیات، تهران، 1370ش؛ دبا؛ كستلر، آرتور، خزران، ترجمۀ محمدعلی موحد، تهران، 1361ش؛ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، بهكوشش شارل پلا، بیروت، 1965-1979م، ج 1؛ نیز:
Akiner, Sh., Islamic Peoples of the Soviet Union, London/ New York, 1986; Artamonov, M. I., Istoriya Khazar, Leningrad, 1962; Barthold, W., Sochineniya, Moscow, 1963-1973; BSE 3. عنایتالله رضا (دبا)
سرزمین اصلیِ چین، از اقصای تركستان تا كرانههای دریای چین، اگرچه بهعنوان بخشی از سرزمینهای اسلامی شناخته نیست، همواره در طول 13 سده، جمعیتی نسبتاً پرشمار از مسلمانان را در خود جای داده، و در تاریخ خود، به روشنی نقش عنصر اسلامی در تحولاتِ كشور را باز نمایانده است. بر پایۀ منابع سنتی چین و به تأیید شواهد تاریخی، دیانت اسلام در طول سدههای نخستین هجری، با روشی صلحآمیز و بیشتر از طریق بازرگانان، از دو مسیر جنوب و شمال، به سرزمین چین راه یافته است؛ اگرچه از حیث زمان باید راه دریاییِ جنوب را متقدمتر از راه خشكی شمال دانست.
آغاز تماس چینیان با دیانت اسلام همزمان با فرمانروایی سلسلۀ میانۀ تانگ (حك : 5 - 138ق) است كه از 96ق، پس از فتوح پیروزمندانۀ قتیبه در ماوراءالنهر، در مرزهای شمال غربی این كشور با خلافت اسلامی همجوار شده بود. اگرچه قتیبه در آغاز، اندیشۀ گسترش دادن فتوح تا پایتخت امپراتور چین را در سر میپروراند، بهزودی این اندیشه را رها كرد و با فرستادن هیئتی به سفارت، به سرپرستی هبیرة بن مشمرج كلابی در 96ق، آرامشی دیرپای را بر مرزهای چین با مسلمانان حاكم کرد (نک : طبری، حوادث سال 96ق؛ ابناثیر، 5 بب ). بازرگانی عربها و ایرانیان با بندرهای جنوبی چین در سدۀ نخست اسلامی نیز همچون گذشته بیوقفه ادامه یافت و همین امر زمینۀ پیدایی مهاجرنشینهایی مسلمان را در نوار ساحلیِ جنوب این کشور فراهم آورد. افسانههای چینی دربارۀ چگونگی ورود اسلام به این سرزمین، دستِكم در این نكته كه این دیانت در سدۀ نخست هجری پیش از هر سرزمین دیگر به بندرِ كانتون (گوانگجو) راه یافت، به گزافه نرفتهاند؛ اما ذكر نام كسانی چون سعد بن ابی وقاص ــ كه هنوز مقبرهای به نام او در كانتون شنـاخته است ــ یـا فردی افسانـهای بـه نـام وهب ابـوكبشه، از خویشاوندان پیامبر(ص)، بهعنوان نخستین مبلغان اسلام در این سرزمین، نمیتواند مستندات تاریخی داشته باشد (نک : هارتمان، 889؛ افشار، 510 -511). بر پایۀ كتاب «تاریخ سلسلۀ مینگ»، از 10ق/ 631م بازرگانان مسلمان از راه دریا به چین میآمدند و برخی از آنان در بندرهای گوانگجو (كانتون)، چوانجو (زیتون) و هانگجو (خنسا) موطن گزیده بودند (نینگ، 8). نخستین سند زنده در اینباره، ستونی در مسجد اصلی «سینگانفو» است كه بر پایۀ نوشتۀ روی آن، این ستون در سال نخست فرمانروایی تین پاو نهاده شده است؛ تاریخی كه باید آن را با 742م/ 124ق برابر دانست. سالهای اقتدارِ سلسلۀ متأخرِ تانگ (حك : 128-294ق)، سالهای شكوفایی بازرگانی دریایی و در پی آن، اوج ترویج اسلام در جنوب چین بود. منابع چینی روابط امپراتور با خلیفۀ مسلمانان را در این دوره چنان دوستانه یافتهاند كه در روایتی تأییدنشده در منابع باختر، از ارسال یك دستۀ نظامی چهار هزار نفری از سوی خلیفه منصور (حك : 136- 158ق) برای یاری امپراتور در برابر شورشیان سخن گفتهاند كه به پاس آن، امپراتور نیز آن سپاهیان را در شهرهای اصلی كشور خود مسكن داده است (نک : هارتمان، همانجا). حضور عالمان و محدثانی با اصل چینی یا اقامت گزیده در چین، مانند ابوعمر صینی در نیمۀ نخست سدۀ 2ق (نک : ابنحجر، 176-177، روایات او در سنن نسایی)، و محدث شیعی، ابراهیم بن اسحاق صینی (نک : سمعانی، 577 - 578؛ برای آگاهی از روایات او، نک : فرات، 148؛ ابونعیم، 63؛ ذهبی، 18) در نیمۀ دوم همان سده، و در سدۀ بعد، حمید بن محمد صینی (نک : سمعانی، همانجا)، نشاندهندۀ این حقیقت است كه نفوذ اسلام در آن منطقه با فعالیتهای فرهنگی نیز همراه بوده است. جایگاه مسلمانان مهاجر در دهۀ 230ق در كانتون (خانفو) به اندازهای محكم شده بود كه امپراتور مردی مسلمان از مهاجران را به ادارۀ امور آنان گمارد و او حتى خطبه به نام خلیفۀ مسلمین خواند (نک : سلیمانتاجر، 35). لویتسكی حتى معتقد است كه در میان این مهاجران، گروههایی از اباضیان نیز وجود داشتهاند (pp. 173-186).
در سخن از گسترش اسلام در چین در روزگار پس از تانگ، باید در كنار عامل بازرگانی، مراودههای گستردۀ علمی و فرهنگی را میان چینیان و سرزمینهای اسلامی از هر دو سو، عاملی اساسی انگاشت. این مراودهها هم در عصر مشهور به «پنج سلسله و ده پادشاهی» (294- 349ق) و هم در عصر سونگ (349- 678ق) جریانی مداوم داشت. از جمله عالمان باختری اقامت گزیده در چین میتوان از ابوالعباس حجازی یاد كرد كه پیش از 512ق سفری به چین و هندوستان داشت و 40 سال را در آن سرزمینها سپری كرد (نک : ابوحامد، 106). همچنین باید از عالم اندلسی، سعدالخیر اندلسی (د 541 ق)، نام برد كه دخترش، فاطمه، از محدثان پر سفر و بنام، در 522ق در چین زاده شده بود (نک : سمعانی، 578؛ ابننقطه، 323-324). دامنۀ این مراودهها، به دانشی خاص و حتى مذهبی خاص محدود نمیشد و شماری از بوداییان و مانویان چین را نیز به مراكز علمی جهان اسلام كشیده بود (مثلاً نک : ابنندیم، 18- 19). دربارۀ گسترش اسلام در شمال چین در این دوره، هنوز اطلاعات تاریخی ناكافی است و از منابع محدود برجایمانده، كتیبههایی عربی با تاریخهای 589 و 593 ق است كه در شهر هانسی، در شرق گانسو به دست آمده است (نک : «گزارش...»، IX/ 182, 210, X/ 128). اشارهای بر دو كتیبۀ یافتشده از تركستان با تاریخهای 575 و 608ق، كه بر روی آنها تعبیر «مفتی الشرق و الصین» نقش بسته (نک : همان، IX/ 105-106, X/ 70-71)، شاهدی بر این نكته است كه در سرزمینهای مجاور تركستان در چین، مسلمانان از جمعیتی برخوردار بودهاند كه از سوی مفتیان تركستان، ظاهراً ساكن در تاشكند (نک : همانجا)، حمایت و ارشاد میشدند. در جنوب چین، در زمان سلسلۀ سونگ، اسلام در مسیر كرانۀ دریا گسترشی شایان یافته بود (پینگ، 35-36)، بهطوریكه در سراسر نوار ساحلی دریای چین، در ایالتهای كنونی گوانگدونگ، فوجیان، جِجیانگ و حتى در ایالت غیر ساحلی جیانگشی، مسلمانان از جمعیتی پرشمار برخوردار بودهاند. شماری از مساجد كهن چینی در شهرهای این منطقه، از جمله در كانتون، چوانجو، فوجو و هانگجو، بازماندههایی از معماری اسلامی در عصر سونگ بهشمار میآیند (نک : همو، 22، 28، 35، 38، 59 -60). در این دوره، حتى در پایتخت، یعنی در پكن كنونی، نیز جماعتی از مسلمانان آزادانه به آیین مذهبی خود عمل میكرده، و مسجد نیوجیه را در 386ق پایه گذارده بودهاند (نک : همو، 15).
در دورۀ فرمانروایی قاآنهای مغول در چین، مسلمانان نهتنها از احترام و نفوذی ویژه برخوردار بودهاند، بلكه در به دست آوردن بسیاری از مناصب عالی، گوی سبقت را از دیگران ربوده بودند. در این دوره، اعتباری كه مسلمانان در شهرهای گوناگون چین، از جمله خانبالیق (پكن كنونی) از آن برخوردار بودند، نكتهای است كه برای جهانگردان مسلمان كاملاً ملموس بوده است (مثلاً نک : ابنبطوطه، 645، 655، جم ؛ نیز قلقشندی، 486). در شمال غربی چین، چنین مینماید كه استیلای مغولان عاملی تسریعكننده در گسترش نفوذ اسلام بوده است. بر پایۀ اطلاعاتی كه ماركوپولو از اوضاع اجتماعی مردمان سرزمین تَنگوت ــ قابل تطبیق با ایالتهای كنونی گانسو، چینگهای و شانشی (شِنسی) ــ به دست داده است، در برخی شهرها، اسلام دیانت غالب، و در برخی دیگر، دینِ اقلیتی پرجمعیت بوده است (نک : «سفرنامه...»، 99, 109, 112, 135-136, 142). دیانت اسلام زمانی در ولایت تنگوت چنان برتری گرفت كه اننده، فرمانروای مغولِ تنگوت، اسلام پذیرفت (نک : رشیدالدین، 2/ 866، 951) و در پی آن، جماعتی از لشكریان مغول، در حدود 150 هزار تن، به اسلام گرویدند (همانجا). رشیدالدین، بهعنوان گزارشی از روزگار خود (اوایل سدۀ 8 ق)، یادآور شده است كه بیشتر مردم ولایت تنگوتْ مسلمان، و تنها برزگران و دهقانان بتپرست (بودایی)اند (2/ 950-951). در پی همین جریان اسلامگرایی بود كـه در قنجنفـو (شیآنِ كنـونی) ــ شهر اصلی منطقۀ شانسی ــ بخشی مسلماننشین پدید آمد كه در دهۀ 740ق، عالمی بهعنوان شیخالاسلام، و عالم دیگری بهعنوان قاضی، در رأس امور مذهبی آن بودهاند (نک : ابنبطوطه، 649 بب ؛ قس: «سفرنامه»، 231). همین موج اسلامگرایی، در ایالت چینگهای نیز موجب آمد كه در عصر یوئان، جماعتی پرشمار از مغولان به دین اسلام درآمدند و آنان كه زندگی یكجانشینی را برگزیدند، قومیتی مغولی ـ اسلامی را در منطقه پدید آوردند كه امروزه اخلاف آنان با نام قومی باوئان شناختهاند (نک : نینگ، 99).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید