صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه ایران / اسلام /

فهرست مطالب

V. تحول فلسفه و علوم در تمدن اسلامی

نگاهی به سیر فلسفه در جهان اسلام 

واژۀ فلسفه شكل عربی‌شدۀ واژۀ یونانی فیلوسُفیا (= دوست داشتن فرزانگی) است. فلسفه، به معنای ویژه و مشخص آن، از هنگامی در جهان اسلام پدید آمد و شكل گرفت كه مترجمان عربی‌زبان، و بیشتر غیرمسلمان، نوشته‌های فلسفی یونان باستان و دوران هلنیستی را در كنار نوشته‌های مربوط به دانشهایی همچون پزشكی، ریاضیات، ستاره‌شناسی و جز آنها از متون اصلی یونانی، یا بر پایۀ ترجمه‌های سریانی آنها، به عربی برگرداندند. نهضت ترجمه كم‌وبیش از زمان خلافت امویان آغاز شد و در دوران خلافت عباسیان به اوج خود رسید؛ به‌ویژه پس از آنكه مأمون خلیفۀ عباسی در 215ق/ 830م «بیت‌الحكمه» (= خانۀ فرزانگی) را بنیاد نهاد، ترجمۀ آثار فلسفی شتاب گرفت و در این میان، وزیران و دولتمردان ایرانی در تشویق مترجمان سهم مهمی داشته‌اند. 
در اینجا، پیش از هر چیز، باید به این نكته اشاره شود كه یكی از بزرگ‌ترین خطاهایی كه دربارۀ فلسفه و تاریخ آن از سوی پژوهشگران اروپایی، از سده‌های میانه تاكنون، به چشم می‌خورد، این است كه تصور می‌شده است فلسفۀ اسلامی با نام 6 یا 7 فیلسوف آغاز شده، و سرانجام به ابن‌رشد (د 595 ق/ 1198م) پایان یافته است. این رویكرد و پیش‌داوری كه بسیار گمراه‌كننده بوده است، هنوز هم در دوران ما، دربارۀ فلسفۀ اسلامی ــ بـا چند استثنـا ــ غـالبـاً از سوی خـاورشناسان و نیز تاریخ‌نگاران شرقی و مسلمان تكرار می‌شود. خطای دیگر تاكنون این بوده است كه فلسفۀ اسلامی را با «فلسفۀ عرب» یكی می‌دانسته‌اند و زبانی را كه قالب بیان اندیشه‌ها بوده است، خود آن اندیشه‌ها می‌شمرده‌اند. خاورشناسانی كه به فلسفۀ اسلامی می‌پرداختند، در پیروی از سنتهای اروپایی سده‌های میانۀ لاتینی، مدتها دچار همان پیش‌داوریها بوده‌اند و همواره همان كج‌داوریها را دربارۀ روح فلسفۀ اسلامی تكرار می‌كرده‌اند و به‌ویژه از آنچه در ایران اسلامی، در عرصۀ تفكر فلسفی، روی می‌داده است، به‌كلی ناآگاه بوده‌اند. 
حقیقت این است كه با مرگ ابن‌رشد، اندیشۀ فلسفی از باختر جهان اسلام به خاور اسلامی انتقال یافت، و در این میان، ایران اسلامی كانون بزرگ شكوفایی و بالندگی، یا به دیگر سخن، كانون «دوباره‌زایش» (رنسانس) اندیشه و جهان‌بینی فلسفی شد و در ایـران سرانجام، جهان‌بینی فلسفی ـ اسلامی سُنی، جای خود را به جهان‌بینی فلسفی ـ اسلامی شیعی داد. تاریخ فلسفۀ اسلامی نیز، مانند تاریخ ملتهایی كه آن را پدید آورده‌اند، دارای دو چهره است: بیرونی و درونی. تاریخ بیرونی فلسفۀ اسلامی، چنان‌كه اشاره شد، تاكنون از سوی خاورشناسان و نیز مورخان مسلمان، از دیدگاهها و به شكلهای گوناگون، كم‌وبیش عرضه شده است و مانند هر پرداخت دیدگاهی، با برداشتهای نادرست و گاه گمراه‌كننده همراه بوده است؛ اما آنچه تاكنون، چنان‌كه شاید و باید، عرضه نشده است، تاریخ درونی فلسفۀ اسلامی و فیلسوفان مسلمان است. تاریخ درونی فلسفۀ اسلامی را، یعنی تاریخی كه در درون اندیشه و روح فیلسوفان شكل می‌گرفته است، می‌توان «هرمنوتیك» فلسفۀ اسلامی نامید، یعنی تأویل، یا بازگرداندن اندیشه‌ها و نظریات فلسفی به خاستگاههای آغازین معنوی و روحی آنها كه یا ناپدید، یا فراموش شده‌اند و بدین‌سان، آشكار كردن آنچه در پس پدیده‌های تاریخ بیرونی نهفته است. در این راه، در گذشته‌های نزدیك، كوششهایی آغاز شده بود. در اروپا كسانی، مانند ماكس هرتن (د 1945م)، و به‌ویژه اسلام‌شناس برجستۀ فرانسوی، آنری كُربَن (د 1979م)، توجه خود را به این جنبه از فلسفۀ اسلامی، و به‌ویژه به گسترش فلسفه در ایران اسلامی ــ و شیعی ــ معطوف كرده‌اند. 
تاریخ‌نگار راستین فلسفه تنها گزارشگر رویدادهای فلسفی نیست، بلكه همچنین و پیش از هر چیز، مفسّر آن رویدادهاست، نه رویدادهای بیرونی، بلكه رویدادهای درونی. فلسفۀ اسلامی از درون جهان‌بینی اسلامی برخاسته است. در این میان، گفتنی است كه فلسفه در جهان اسلام همیشه راهی هموار را نپیموده است، بلكه گاهی می‌بایست از میان سنگلاخهای مخالفتها و حتى دشمنیها، گام‌به‌گام پیش برود. گاهی نیز تعصبها تا بدانجا می‌رسیده است كه كسانی اصلاً موجودیت آن را هدف قرار می‌داده‌اند. اینك، در میان بسیاری، تنها به یكی از برجسته‌ترین نمونه‌های آن اشاره می‌شود. صرفِ‌نظر از آنچه غزالی (د 505ق/ 1111م) در معارضه بـا فلسفه و فیلسوفـان گفتـه و نوشتـه بود ــ كه بسیار مشهـور اسـت ــ تقـی‌الدیـن شهـرزوری، معـروف به ابن‌صلاح (د 643 ق/ 1245م)، فقیه، محدث و مفسر شافعی، در یكی از فتواهای خود فلسفه را بنیاد ابلهی و انحلال، و مایۀ سرگشتگی و گمراهی، و انگیزۀ انحراف و زندقه می‌شمارد و حتى دانش منطق را، همچون مدخل فلسفه، مدخل شر می‌انگارد و كاربرد اصطلاحات منطقی را در مباحث احكام شریعت، زشت و ناشایست و بدعت می‌داند و به فرمانروایان زمان سفارش می‌كند تا كسانی را كه به فلسفه می‌پردازند، از مدرسه‌ها بیرون كنند و كیفر دهند و حتى ایشان را به شمشیر بسپارند (ابن‌صلاح، 35). 
در آغاز اشاره شد كه فلسفۀ اسلامی، نخست در شرق جهان اسلام، جوانه زد و سپس به شكوفایی رسید و چنان‌كه ماكس هرتن به درستی می‌گوید: فلسفۀ اسلامی از سوی ایرانیان اندیشیده و پرداخته شد (p. 12). به استثنای یعقوب بن اسحاق كندی (د ح 260ق/ 873م) كه از میان عربها برخاسته بود، نخستین فیلسوفـان بـزرگ اسلامی ــ همچـون فارابی (د 339ق/ 950م) و ابن‌سینا (د 428ق/ 1037م) ــ ایرانی بوده‌اند. 
گفته شد آنچه فلسفۀ اسلامی نامیده می‌شود، پدیده‌ای است كه از درون جهان‌بینی اسلامی برخاسته، سپس در مرحلۀ نخست در قالب آمیزه‌ای از عناصر مسلط یونانی، مانند فلسفۀ ارسطویی، و سپس به‌ویژه عناصر فلسفۀ نوافلاطونی و عناصر كمتری از فلسفۀ رواقیان شكل گرفته است؛ اما در مرحلۀ دوم گسترش تفكر فلسفی در جهان اسلام، یعنی تفكر فلسفی شیعی ایرانی، پدیدۀ كاملاً نوینی رخ می‌نماید، زیرا در این‌باره شكی نیست كه جهان‌بینی شیعی ایرانی، در شكل بخشیدن به محتوای تفكر فلسفی، عامل نوسازنده و عمده‌ای به‌شمار می‌رود، همان‌گونه كه كلام شیعی ایرانی در رویارویی با كلام اسلام سنی چهرۀ كاملاً مشخص خود را نشان می‌دهد. 
پس از چندی، میراث فلسفۀ اسلامی، از خاور به باختر اسلامـی ــ انـدلس ــ راه یـافت و در آنجـا مـرحلـۀ دیگری از شكوفایی خود را آغاز كرد. در اندلس چهره‌های درخشانی مانند ابن‌باجه (د 533 ق/ 1139م)، ابن‌طفیل (د 581 ق/ 1185م) و به‌ویژه ابن‌رشد (ه‍ م م) جلوه‌گر می‌شوند. ابن‌رشد برجسته‌ترین نمایندۀ ارسطوگرایی یا فلسفۀ مشایی در جهان اسلام است. وی می‌كوشید كه مفسر وفادار اندیشه‌های ارسطو باشد و از اینجا معارضات وی با برخی از اندیشه‌ها و نظریات فارابی، ابن‌سینا و متكلمان، به‌ویژه غزالی، بروز می‌كند؛ اما نكتۀ توجه‌انگیز این است كه جهان‌بینی فلسفی ابن‌رشد، یا آنچه در سده‌های میانۀ اروپا، ابن‌رشدگرایی نام گرفته بود، از سدۀ 13م به محافل فلسفی اروپا راه یافت و در آنجا پیروان و هواداران بسیار یافت، چنان‌كه می‌توان گفت تا سده‌های 16 و 17م نیز گرایش مسلط بر اندیشۀ فلسفی اروپایی بود. اما از سوی دیگر، ابن‌رشدگرایی، پس از مرگ ابن‌رشد، به شرق جهان اسلام راه و نفوذی نیافت، یعنی پس از انتقـال كانون اندیشۀ فلسفی به شرق اسلامی ــ و به‌ویژه به ایران ــ جهان‌بینی فلسفی ابن‌رشد، یك‌باره نادیده گرفته، و فرامـوش شد و بـه‌جای آن ــ به‌رغـم كوششهای ستیزه‌جویانه و انتقـادی ابن‌رشد ــ ابن‌سیناگـرایی، در شـرق اسلامی ــ ایران ــ همچنان از شكوفایی و نفوذ بسیار برخوردار شد. 
از سوی دیگر، با ظهور شهاب‌الدین سهروردی (د 585 ق/ 1191م)، مشهور به شیخ اشراق، مرحلۀ تازه‌ای در جهان‌بینی فلسفی اسلامی به میان آمد. فلسفۀ اشراق سهروردی را می‌توان زنده‌كنندۀ دوبارۀ اندیشه‌های فلسفی و عرفان ایران باستان دانست. چنان‌كه خود وی می‌گوید: در میان ایرانیان (فرس) گروهی بودند كه راه حقیقت می‌پیمودند و هماهنگ با آن رفتار می‌كردند. فرزانگان و فاضلانی كه همانند مجوسان نبودند، ما حكمت نوری شریف ایشان را، همان حكمتی كه ذوق افلاطون و پیش از وی حكیمان دیگری بر آن گواهی داده‌اند، در كتابی به نام حكمة الاشراق زنده كردیم و پیش از ما كسی به آن نپرداخته بود (ص 117). جهان‌بینی فلسفی سهروردی انگیزۀ پیدایش «افلاطونیان ایران» یا «اشراقیان» شد و افلاطون‌گرایی ــ به‌ویژه آنچه كه از صافی تفسیرها و برداشتهای فیلسوفان و شارحان مكتب اسكندریه گذشته بـود ــ اندك‌اندك جای خـود را به ارسطوگرایی پیشین، به‌ویژه از نوع ابن‌رشدی آن، می‌داد. 
تقریباً هم‌زمان با سهروردی و فلسفۀ اشراق وی، جهان‌بینی عرفانی یا فلسفۀ عرفانی اندیشمند و عارف بزرگ، ابن‌عربی (ه‍ م)، از غرب اسلامی ــ اندلس ــ به شرق اسلامی راه و انتقال یافت و سایۀ سنگین و دیرپای خود را بر تفكر فلسفی اسلامی گسترده كرد. ازآن‌پس، فلسفۀ عرفانی ابن‌عربی، از برجسته‌ترین عناصر تشكیل‌دهندۀ جهان‌بینی فلسفی اسلامی به‌شمار می‌رود، هر چند كه این گرایش قبلاً از زمان سهروردی آغاز شده بود. یكی از ویژگیهای فلسفۀ اسلامی ایرانی درهم‌آمیزی عقل فلسفی با تجربۀ زیستۀ عرفانی است كه نخستین نماینده و برجسته‌ترین چهرۀ آن سهروردی بوده است. او بود كه با دوباره زنده كردن عناصر روحی و معنوی در اندیشه‌های ایران باستان دربارۀ نور و ظلمت، فلسفه را تا مرتبۀ یك پیش‌آموزی برای تجربۀ عرفانی بالا كشید. نظریۀ «حقیقت دوگانه»، آن‌گونه كه به غلط در سده‌های میانۀ اروپایی به ابن‌رشد، نسبت داده می‌شد، یعنی جدایی میان فلسفه و الٰهیات، از سوی سهروردی ابطال می‌شود. 
در دوران صفویان، با پیدایش مكتب اصفهان، بار دیگر مرحلۀ نوینی در جهان‌بینی فلسفی اسلامی آغاز می‌شود و میرداماد (د 1041ق/ 1631م) و صدرالدین شیرازی ــ ملاصدرا (د 1050ق/ 1640م) ــ برجستـه‌تـرین نمـایندگان آن‌انـد. فلسفـۀ اسلامی از دوران صفوی به بعد، آمیزۀ شگرف و مهمی است از فلسفه و عرفان. در آثار فلسفی این دورانها، حماسۀ عرفانی ابن‌عربی، تقریباً از همه سو و در همه جا به چشم می‌خورد. بینش فلسفی ملاصدرا و سپس شاگردان وی، در واپسین تحلیل، نظام منسجمی است از حكمت اشراقی سهروردی، جهان‌بینی عرفانی ابن‌عربی، عناصر بنیادی فلسفۀ ارسطویی و الٰهیات افلاطونی و نوافلاطونی، در چارچوب جهان‌بینی و اعتقادات شیعی ایرانی. 
در اینجا، بی‌آنكه به محتوای مسائل فلسفی از دیدگاه فیلسوفان اسلامی پرداخته شود، تنها به چند نكته اشاره می‌رود. بنیادی‌ترین مسائل فلسفی اسلامی عبارت‌اند از وجود (هستی)، ماهیت (چیستی)، جوهر، عرض و مطالب وابسته به آنها و در الٰهیات، مسئلۀ هستی خدا، صفات وی، پیوند خدا با جهان، نظریۀ آفرینش، یا به دیگر سخن، نظریۀ فیض یا صدور موجودات از مبدأ همۀ هستها، جهان‌شناسی، روان‌شناسی و به‌ویژه مسئلۀ سرنوشت روح و معاد. در این میان، دو مسئلۀ هستی و چیستی در تفكر اسلامی از اهمیت ویژه‌ای برخوردارند. پرسش بنیادی این است كه آیا هستی بر چیستی تقدم، و در نتیجه اصالت دارد، یا بر عكس؟ بسیاری از فیلسوفان اسلامی اصالت و تقدم ماهیت را پذیرفته‌اند و وجود را عارض بر ماهیت می‌شمارند و برآن‌اند كه وجود از سوی مبدأ هستی بر ماهیات بخشیده، یا به عاریت داده می‌شود. 
از جملۀ مسائل فرعی نزد فیلسوفان اسلامی، باید به رویكرد و موضع‌گیری ایشان در برابر «ایده»ها یا «مُثُل» افلاطونی اشاره كرد. ارسطوگرایان اسلامی وجود آنها را نفی می‌كنند، درحالی‌كه افلاطون‌گرایان در اثبات وجود آنها می‌كوشند. همچنین باید اشاره شود كه در جهان‌بینی اشراقیِ سهروردی، مسئلۀ مهمِ «نور» شایستۀ توجه است. وی مفهوم نور را جانشین مفهوم وجود می‌كند. قطب‌الدین شیرازی (د 710ق/ 1311م)، شارح نوشتۀ بنیادی سهروردی، حكمت‌الاشراق، می‌گوید كه نور قائم‌مقام وجود واجب است و ظلمت مقام وجود ممكن را دارد (نک‍‍ : ص 18). صدرالدین شیرازی نیز به همین نكته اشاره می‌كند و می‌گوید: سهروردی لفظ وجود را به نور مبدل كرده است، زیرا اگر ظهورِ هستی بر موجودات و ماهیات نمی‌بود، همچنان در پردۀ نیستی و تاریكیِ نهفتگی باقی می‌ماندند (نک‍‍ : ص 191، قس: ص 283، كه در آنجا گفته می‌شود: وجود و نور حقیقتی یگانه‌اند و اقسام هر یك از آنها همانا اقسام آن دیگری است و تغایر میان آنها جز به حسب تغایر اصطلاحات نیست). 
از میان منابع مهم و دستِ‌اول كه فیلسوفان اسلامی از آنها بهره گرفته‌اند، نخست باید از ترجمۀ عربی مجموعۀ نوشته‌های ارسطو، به‌ویژه در منطق، روان‌شناسی و الٰهیات، یا متافیزیك، و سپس برخی از آثار افلاطون یا تلخیص آنها، ترجمۀ برخی از نوشته‌های پلوتینوس (افلوطین)، بنیادگذار مكتب نوافلاطونی، و به‌ویژه اثولوجیا (ه‍ م) و نیز ترجمۀ برخی از نوشته‌های فیلسوف نوافلاطونی پرُكلُس، مانند كتاب الایضاح فی الخیر المحض، یا كتاب العلل، نام برد. برخی از نوشته‌های هرمسی نیز در تفكر فلسفی اسلامی تأثیر نهاده است. 
سیر فلسفۀ سنتی اسلامی از زمان ملاصدرا تا دوران ما همچنان ادامه یافته است، و در طی این زمان، دهها فیلسوف نامدار یا كمتر شناخته‌شده نمایندگان تفكر فلسفی اسلامی، به‌ویژه در ایران، بوده‌اند. برجسته‌ترین ایشان، در دوران اخیر، ملاهادی سبزواری (د 1289ق/ 1872م) بوده است كه منظومه و شرح منظومۀ وی و شرحهای دیگری كه بر آن نوشته شده‌اند، از متنهای اصلی درسی فلسفۀ سنتی به‌شمار می‌روند. 

كتاب‌شناسی

در طی صد و اندی سال گذشته تاكنون، خاورشناسان اروپایی پژوهشهای بسیاری دربارۀ فلسفۀ اسلامی، تاریخ آن و همچنین مسائل اصلی و فرعی آن عرضه كرده‌اند كه طبعاً ارزش و اعتبار آنها یكسان نیست. طی همین زمان، بعضی از مؤلفان شرقی و مسلمان نیز به فلسفۀ اسلامی و به‌ویژه تاریخ آن پرداخته‌اند كه ارزش تحقیقی و علمی آنها نیز متفاوت است. از سوی دیگر، مهم‌ترین كاری كه دربارۀ فلسفۀ اسلامی تاكنون انجام گرفته است، كشف، تهیه، تدوین علمی و انتشار متون كم‌وبیش انتقادی از آثار دستِ‌اول فیلسوفان اسلامی است كه زمینه و وسایل را برای پژوهشهای كنونی و آینده آماده كرده است. در اینجا، با رعایت اختصار، از مهم‌ترین كتابها و پژوهشهای دیگران دربارۀ فلسفۀ اسلامی و تاریخ آن یاد می‌شود. هر یك از این نوشته‌ها، همراه یك كتاب‌شناسی كم‌وبیش مفصل است. دربارۀ فلسفۀ اسلامی و تاریخ آن به زبان فارسی یا عربی، جز چند كتاب درسی، تاكنون كار مهمی انجام نگرفته است، و آنچه هست، ترجمه‌هایی با ارزشهای متفاوت از نوشته‌های خاورشناسان، یا نوشته‌های محققان شرقی به زبانهای اروپایی است. اینك برخی از منابع مهم: 

Badawi, A., Histoire de la philosophie en Islam, Paris, 1972, vol. II; Corbin, H., Histoire de la philosophie islamique, des origines jusqu'à la mort d' Averroës, Paris, 1964; id., «La philosophie islamique depuis la mort d'Averroës jusqu'à nos jours», Histoire de la philosophie, Encyclopédie de la Pléiade, Paris, 1974, pp. 1067-1188; id., Philosophie iranienne et philosophie comparée, Tehran, 1977; id., En Islam iranien, aspects spirituels et philosophiques, 4 vols., Paris, 1972-1973; De Menace, P. I., Arabische Philosophie, Bern, 1948; Fakhry, M., A History of Islamic Philosophy, NewYork/ London, 1970; Sharif, M. M., History of Muslim Philosophy, 2 vols., Wiesbaden, 1962. 

در میان متون بسیار مهم در سالهای اخیر باید از منتخباتی از آثار حكمای الٰهی ایران، به‌كوشش جلال‌الدین آشتیانی، در 4 جلد نام برد كه در فاصلۀ سالهای 1351 تا 1357ش/ 1972 تا 1978م در مجموعۀ «گنجینۀ نوشته‌های ایرانی» منتشر شده است. هر یك از این جلدها، همراه مقدمۀ تحلیلی بسیار سودمند و آموزنده‌ای به فرانسوی، از آنری كربن است. 

مآخذ

ابن‌صلاح، عثمان، فتاوی ابن‌الصلاح، مصر، 1348ق؛ سهروردی، شهاب‌الدین یحیى، «كلمة التصوف»، سه رساله از شیخ اشراق، به‌كوشش نجفقلی حبیبی، تهران، 1397ق/ 1356ش؛ صدرالدین شیرازی، محمد، حاشیه بر شرح حكمة الاشراق (نک‍‍ : هم‍ ، قطب‌الدین شیرازی)؛ قطب‌الدین شیرازی، محمود، شرح حكمة الاشراق، تهران، 1315ق؛ نیز: 

Horten, M., Die Philosophie des Islams, München, 1924. 
شرف‌الدین خراسانی (شرف) (دبا)

صفحه 1 از36

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: