اسلام
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 9 فروردین 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/235369/اسلام
شنبه 21 تیر 1404
چاپ شده
3
نخستین نمونۀ شعر فارسی دری كه در مآخذ آمده است، به اوایل عهد مأمون و دورۀ اقامتش در مرو خراسان میرسد. با وجود این، صحت انتساب 4 بیتی كه از آن نمونه در روایت عوفی، مؤلف لباب الالباب، آمده است، قابل تأیید نیست و به هر حال هنوز مورد مناقشه است (نک : صادقی، 87 بب ). نمونههای دیگری هم نقل شده، كه مربوط به همان عهد است و نشانههای كهنگی كه در بعضی از آنها هست، احتمال اصالت آنها را قابل تأیید میسازد. اما در تاریخ سیستان (ص 210) نخستین شعری كه به زبان فارسی سروده شده، به محمد بن وصیف، دبیر دیوان انشاء یعقوب لیث، منسوب شده، و جالب آن است كه این اشعار همان اندازه كه نمونۀ قدیمترین شعر به زبان فارسی دری است، قدیمترین شعر اسلامی هم در زبان فارسی است. از مقولۀ نثر فارسی دری هم، هیچ اثر غیراسلامی یا ماقبل اسلام كه مبنی بر «تعبیر ادبی» باشد، در دست نیست. چند اثری كه به این زبان از اواخر عهد فتوح اسلامی به دست آمده، نمونۀ اسناد و قبالههاست و از مقولۀ آثار ادبی نیست (لازار، 31). بعضی آثار هم كه از تورفان و از خرابههای میراث مانویان تركستان به دست آمده، آثار دینی مانوی است و چند ورق از یك منظومۀ فارسی بلوهر و بوداسف كه از این جمله به دست آمده است (هِـنینگ، 104-89)، ظاهراً به مدتها بعد از نظم قدیمترین شعر فارسی ــ یعنی به عهد رودكی ــ تعلق دارد. به هر حال، قدیمترین نمونههای نثر موجود كه به زبان فارسی تصنیف شده است، نیز جنبۀ اسلامی دارد، خواه بازماندۀ اجزائی از تفسیر منسوب به ابوعلی جبایی (د 303ق) ــ از ائمۀ معتزله ــ باشد، خواه اجزاء موجود اما دستكاری شدۀ یك كتاب مفقود در باب مباحث كلامی، موسوم به سواد اعظم منسوب به ابوالقاسم حكیم سمرقندی (د 342ق)، كه آن را به درخواست امیر نصر سامانی به عربی نوشت و بعد به فارسی درآورد. مقدمۀ قدیم شاهنامه، معروف به شاهنامۀ ابومنصوری، و آنچه در زمینۀ ترجمۀ تفسیر طبری به فارسی دری به وجود آمده است، نیز از حیث تاریخ در همین زمینه قرار دارد و مجموع آنها نشان میدهد كه نثر فارسی هم مثل شعر فارسی قدیمترین نمونههایش اسلامی است. و این دعوی كه ادبیات فارسی دری، در شعر و نثر خویش، بهعنوان ادبیاتی اسلامی ظاهر شد و قبل از آن سابقۀ قابل ملاحظهای نداشت، قولی كه محل تردید و اختلاف عاری از مكابره باشد، نیست. اینكه فارسیزبانان این قرون و چند قرن تالی خود در نشر زبان عربی هم، بهعنوان زبان اسلامی، مجاهده كردند و دستكم آثار علمی خود را به آن زبان منتشر ساختند، فرهنگ ایرانی را، مقارن ظهور ادبیات فارسی دری، فرهنگی اسلامی میسازد. این نكته هم كه این آثار در اروپا از قرون وسطى آثار عربی خوانده شدهاند، اصل ایرانی مؤلفان آنها را پوشیده نمیدارد و آن را امری غیرقابل تردید نشان میدهد (نک : پیتسی، 422) با این همه، زبان عربی هم در تكوین و توسعۀ زبان ادبی فارسی بیتأثیر نبود و این تأثیر البته نوعی تأثیر اسلامی بود. شمار واژگان عربی كه همزمان با فتوح اسلامی و تا مدتها بعد، طی قرون نخستین اسلامی، در زبان فارسی وارد شد و مجال كاربرد گسترده یافت، از همین تأثیر ناشی میشد. در واقع اگر فتوح اسلامی به استقرار حكومت خلفا در مدتی طولانی در ایران نمیانجامید، البته این واژگان دخیل تا این اندازه فراوان، متنوع و ریشهدار در فارسی دری مجال ورود و بقا نمییافت. اینگونه واژهها بعضی مربوط به دین تازه بود، مثل آیت، اذان، ایمان، ثواب، جمعه، جهاد، حج، حرام، حلال، دعا، ركوع، سجود، سلام، صَلات، صوم، عذاب، عقاب، غزو، غیب، فاسق، قبله، قضا و قدر، قلم، كافر، لوح، محراب، مسجد، مسلم، مؤمن و نظایر آنها. برخی لغاتْ اداری و مربوط به طرز حاكمیت و حكومت جدید بود، مثل امام، امر و نهی، امیر، بیتالمال، تعزیر، ثغر، جبایت، جزیه، حاكم، حد، خراج، خطبه، خطیب، خلیفه، رعیت، زجر و حبس، سلطان، طاعت، طغیان، عاصی، عصیان، قتل، قهر، كاتب، محتسب، مصلى، مولى، والی، وزیر و مانند آنها. شماری هم الفاظ مترادف بود كه بهضرورت احوال در پارهای موارد از زبان عربی بهجای واژگان فارسی، یا بههمراه آنها، در زبان فارسی وارد شد و تداول یافت و بعدها در محاورۀ عام فارسیزبانان یا در ادبیات فارسی هم برای خود جایی باز كرد و رایج شد. به احتمال قوی، تفاوت و تنوع گونهها و گویشهای فارسی در اوایل قرون نخستین اسلامی بهنحو بارزی در عرصۀ رواج فارسی دری باقی بود (نک : رواقی، 7-24) و ضرورت اجتناب از سرگشتگی ناشی از ناهمگونی آنها از اسباب و انگیزههای عمده در دخول اینگونه مترادفات غیر لازم در زبان فارسی بوده است. از اینگونه بود الفاظ ایام حرب، حیات و موت، خیر و شر، سمع، سهل، صبح، صعب، صلح، قلیل و كثیر، لسان، یوم و امثال آنها كه البته ورودشان در زبان فارسی از تأثیر لوازم حاكمیت اسلام بود و بعدها هم استعمال آنها به زبان و ادبیات فارسی وسعت و غنایی قابل ملاحظه بخشید (برای نمونههای بیشتر، نک : بهار، 1/ 295 بب ، 2/ 85 بب ، 190 بب ). لغات علمی، كلامی و فلسفی هم در زبان فارسی دری هست كه مأخوذ از قرآن و حدیث، یا معادلهای قیاسی در مقابل اصطلاحات رایج در ترجمههای عربی آثار یونانی، هندی، آرامی، سریانی و پهلوی بود و از همان قرون نخستین در زبان علمی عربی شایع شده بود، مثل برهان، جسم، جوهر، جهت، حس، خاطر، صواب، خطا، مطلق و مقید، فرع و اصل، نفس، روح، عقل، حركت، زمان، ظاهر و باطن، قوه، مقوله، قیاس، حجت و نظایر آنها كه چون نخست در عربی رایج بود، از آن طریق وارد فارسی شد و این پدیده را هم میتوان از تأثیر اسلام در زبان فارسی تلقی كرد. اما این نكته كه زبان عربی در آن ایام زبان علمی عصر بود، قابلیت زبان فارسی را برای تقریر معانی علمی نفی نكرد و كتابهایی علمی هم در همان ایام به زبان فارسی به وجود آمد كه در مقابل واژگان عربی، الفاظ فارسی را اصطلاح كرد (نک : معین، 51 بب ). البته استعداد زبان فارسی و نیز زبانهای ایرانی میانه در بیان معانی علمی و دینی از مدتها قبل از اسلام در محیط فرهنگ عربی تجربه شده بود. وجود شمار بسیاری از لغات فارسی و ایرانی در بین لغات غیر عربی دخیل در قرآن كریم (جِفری، 44, passim) و شمار بیشتری از واژگان فارسی در شعر جاهلی عرب (آذرنوش، 122-144) این نكته را در خاطر مینشاند كه دخول بسیاری از لغات عربی را در فارسی دری نباید از یك نیاز ادبی فارغ از تأثیر اسلام بهشمار آورد؛ عامل و انگیزۀ عمدۀ آن، سلطۀ اسلام و ضرورت هماهنگی با زبان قرآن بود. تأثیر زبان عربی در ادبیات فارسی و زبان محاورۀ آن محدود به ورود شماری واژۀ عربی در زبان فارسی نماند. به علت زمینۀ اسلامی فرهنگ ایران در آن عصر، بهتدریج مقدار قابل ملاحظهای تركیبات، تعبیرات و امثال و تلمیحات عربی هم در زبان فارسی رایج شد كه بعضی از آنها ریشۀ قرآنی داشت، یا از طریق احادیث و تفاسیر وارد فارسی شد و چندی بعد در ادبیات فارسی جزو سنتهای ادبی درآمد؛ از اینگونه بود تركیبات آتش ابراهیم، آتش طور، آتش نمرود، پیراهن یوسف، پیر كنعان، حزن یعقوب، حسن یوسف، حكمت لقمان، دم عیسى، صبر ایوب، طوفان نوح، طینت آدم، عصای موسى، كشتی نوح، گناه آدم، لحن داوود و ملك سلیمان كه در فارسی نظایر آنها كم نیست و بسیاری از آنها ریشۀ قرآنی دارد. با این حال، ورود تدریجی واژگان و تعبیرات عربی در فارسی، هرچند نفوذ و دوام بقایای میراث باستانی ایران را در ادبیات فارسی از بین نبرد، به هر صورت در سیر تكامل زبان فارسی در جهت قبول هرچه بیشتر نفوذ اسلامی تأثیر قابل ملاحظه داشت. نه فقط فنون بلاغت عربی، كه خود غالباً مأخوذ از بلاغت قرآنی بود، تدریجاً در سبك بیان و تقریر معانی در زبان فارسی تأثیر گذاشت و سجع و موازنه و صنایع بدیعی رایج در نثر و نظم عربی در نثر فارسی، خاصه آنچه نثر فنی خوانده میشد، مورد تقلید واقع گشت، بلكه شعر فارسی هم از همان آغاز كار، شعر عربی رایج عصر را سرمشق ساخت، اوزان عروضی عربی را از آن نمونه اخذ كرد، بعضی از آن اوزان را كنار گذاشت و بعضی اوزان خاص را كه در شعر عربی رایج نبود، مورد توجه قرار داد. در زمینۀ قافیه هم شعر فارسی از همان قرون نخستین اسلامی تحت تأثیر شعر عربی واقع گشت و هرچند «ردیف» را خود بر اوصاف قافیه افزود، خود قافیه را از شعر عرب گرفت. در واقع وجود قافیه را در شعر پهلوی قبل از اسلام، آنگونه كه بعضی از محققان (ازجمله، بنوِنیست، 245 ff.) خواستهاند در رسالۀ پهلوی یادگار زریران نشان دهند، نمیتوان مسلم شمرد. در متنهای پهلوی دیگر، مانند قطعۀ اندر متنِ شاه وهرام، وجود قافیه شاید ناشی از تقلید شعر عربی باشد. قطعۀ منظوم اندرز داناكان هم در زبان پهلوی ظاهراً از همان مقوله است. در قطعۀ پهلوی درخت آسوریك هم قافیه هست، اما اهل تحقیق در آن مورد هم این احتمال را كه از شعر عربی اخذ شده باشد، بعید نشمردهاند. به علاوه، فنون ادب، آنگونه كه در عهد اول عباسی در بغداد شایع بود، عناصری هم از فرهنگ ایرانی پیش از اسلام داشت. تقلید شعر و نثر فارسی از نظم و نثر عربی در قرن 3 ق و پس از آن از الزام تأثیر اسلام بود. ارتباط دولتهای محلی ایران با دربار خلافت بغداد و ضرورت اجتناب از سوءتفاهم، مكاتبات رسمی را مدتها به همان صورت عربی رایج در دیگر بلاد اسلامی درآورد. از این رو، تحت تأثیر شیوۀ نثرنویسی عربی عصر، استفاده از قالبهای بیانی عربی در نظم و نثر فارسی هم الزامآور شد و نثر فارسی به حكم این ضرورت از انواع و قالبهای عربی الگو گرفت. اخذ این قالبها در شعر و نثر فارسی در عین حال، هم نشان تفاهم با ادبیات رسمی عامۀ مسلمانان و هم علامت تربیت اسلامی بود. از این رو، در نامهها و توقیعات شیوۀ دربار خلفا تقلید شد. در شعر، قالب قصیده و تغزل رایج نزد اعراب سرمشق شد. قالب قصیده، با آنكه در اصل یك میراث جاهلی عرب بود، در ایران بهعنوان جزئی از سنت شعر اسلامی اخذ و تقلید شد. قالبهای دیگر، مثل مسمط، غزل، قطعه و تركیببند، تفننهای تازهای بود كه از قصیده اخذ شد و به قالبهای خاص شعر فارسی نوعی مزیت داد. با این همه، نه تمام اوزان رایج در عروض عربی در فارسی شایع شد، نه در قالبهای شعری مأخوذ از عرب تمام اوصاف و حدود رایج در ادبیات عربی مورد تقلید واقع گشت. چنانكه قصیده و تغزل از حیث شمار ابیات در فارسی به آنچه در عربی متداول بود، محدود نماند و قالبهای مثنوی كه در فارسی رایج شد، هر چند شاید از تأثیر ارجوزههای عربی خالی نبود، در ادبیات فارسی تنوع و اهمیت بسیار یافت و در ادبیات عربی هرگز چیزی همانند آن به وجود نیامد (فروزانفر، مباحثی...، 33-35؛ قس: شبلی، 113- 119، ترجمه، 99-101). قالب رباعی و آنچه بهعنوان دوبیتی به آن ملحق شده است، البته جزو قالبهای قدیم شعر عربی نیست، اما در باب منشأ آن هنوز اختلاف بسیار است (نک : بائوزانی، 528-537)؛ اختراع آن را قدما به رودكی نسبت دادهاند، اما تعلق آن به ادبیات عامیانهای كه اشكال دوبیتیهای منسوب به باباطاهر صورتهای تحولیافتۀ آن بهنظر میآید، اختراع آن را بهوسیلۀ رودكی محل تردید میسازد (نک : شفیعی، 467 بب ). گذشته از اخذ وزن، قافیه و قالبهای شعری از شعر عربی، از همان عهد سامانیان هم كه شعر فارسی وارد دوران بلوغ خویش گشت، اغراض عمدۀ رایج در شعر عربی ــ مثل مدح، هجا، فخر، رثـا، شكر، عتـاب، تشبیب، اعتـذار، وصف و حكمت ــ را هم به ضرورت اقتضا دنبال كرد و بر آن جمله شعر رزمی را كه در عربی نظیر نداشت، به وجود آورد و آن را وسیلۀ بیان حماسۀ ملی و حماسۀ دینی قرار داد كه خود غرض خاصی از اغراض شعر فارسی محسوب شد. با این همه، تقلید از ساختار شعر عربی و از فنون و اغراض آن در شعر فارسی در واقع تقلید از شعر عربی نیست، بلكه سعی در هماهنگی با شعر رایج اسلامی است. از همین روست كه در بین قدیمترین نمونههای شعر در زبان فارسی، قصاید منسوب به محمد بن وصیف، بسام كُرد خارجی و محمد بن مخلد سكزی (تاریخ سیستان، 210-212) شعر اسلامی محسوباند و با وجود الفاظ و تعبیراتی چون لوح، خط، لمنالملك، آدم و حوا، مكه، حرم و معجز پیغمبر مكی كه در آنها هست، آن اشعار بیش از آنكه شعر فارسی باشند، در واقع شعر اسلامی بهشمار میآیند. در ادوار بعد هم، مثل دوران پیدایش نخستین شعر و نثر فارسی، ادبیات ایرانی همچنان به موضوعهای مذهبی و دینی علاقهمند ماند؛ حتى در جریانهای الحادی كه نوعی طغیان بر ضد این گرایش بود، این دینگرایی در همۀ سدههای قرون نخستین اسلامی و پس از آن، ویژگی مهم ادبیات اسلامی ایران است. محققان تاریخ و ادبیات ایران هم آن را بهعنوان واقعیت پذیرفتهاند. با این همه، در توجیه و تعلیل آن برخی از پژوهندگان، امثال آربِری و ریپكا، عقایدی اظهار كردهاند (ریپكا، 77) كه غیركافی و محتاج به تصحیح و تكمیل است. این نكته كه بسیاری از مذاهب و فرقههای اسلامی و همچنین بیشتر نهضتهای مذهبی قرون نخستین اسلام و پس از آن از ایران برخـاستهاند (نک : بـراون، I/ 204, n. 1)، شـاهدی بـر واقعیت این ویژگی است. در بین قدیمترین نمونههای شعر فارسی كه بهعلت انتساب به دربارهای عصر، محل مناسبی برای انعكاس احساس دینی نیست، نشانههای این گرایش مذهبی را میتوان ردیابی كرد. رودكی در قصیدهای از دوران جوانی با لحنی تائبانه یاد میكند و دنیا را به رؤیا و افسانه همانند مینماید. در بعضی قطعات كه از امثال شهید بلخی، ابوطیب مصعبی، خسروی سرخسی و كسایی مروزی در تذكرهها آمده است، مضمونهایی چون اعتقاد به تقدیر و سرنوشت، ضرورت تأمل در بیثباتی عالم، و اشتیاق به عالم دیگر وجود دارد (نک : زرینكوب، سیری...، 214-234) كه البته انعكاس روح مذهبگرایی، و در عین حال تصویری از عقاید و افكار رایج در محیط اسلامی است. ارتباط حكومتهای محلی ایران با دستگاه خلافت بغداد و پیدایش شاعران و نویسندگان ذولسانین، كه از لوازم دوام این ارتباط بود، موجب شد تا این گرایش دینی و اسلامی ادبیات فارسی مدتها تحت تأثیر ادبیات عربی باقی بماند. نه فقط در دربار سامانیان و آل بویه توجه به ادبیات عربی لازمۀ این ارتباط با دستگاه خلافت بود، بلكه در عصر غزنوی هم دوام این جریان در ادبیات فارسی تأثیر گذاشت. كتاب یتیمةالدهر ثعالبی و تتمۀ آن ــ تتمة الیتیمة ــ كثرت وجود علما و شاعران ذولسانین را در خراسان و عراق و ولایات جبال قابل ملاحظه میسازد و این نكته را كه ادبیات فارسی در این ادوار با ادبیات عربی ارتباط مستمر داشته است، تأیید میكند. تحول فرهنگ هم كه موجب پیدایش جریانهای تازه در مسائـل مربـوط بـه عقـایـد ــ تصوف، حكمت، تفكر شعوبـی و گرایشهای الحادی ــ بود، در تمام این ادوار در ادبیات فارسی تأثیر گذاشت و این تأثیر، حتى در مواردی كه با عقاید رسمی و جاری هماهنگ نبود، اسلامی بود و به هر حال با واقعیتهای دنیای اسلامی ارتباط داشت. در عهد سامانیان و غزنویان كه ادبیات فارسی، مخصوصاً شعر، به اوج قابل ملاحظهای رسید، شاعران و نویسندگان فارسیزبان شیوۀ شاعران و نویسندگان تازی را تحسین یا تقلید میكردند و احیاناً خود را با آنها همانند، یا از آنها برتر میشمردند. رودكی در قصیدۀ خمریۀ نونیۀ خویش، كه در تاریخ سیستان آمده است (ص 317-323)، خود را با جریر و ابوتمام طائی و حسان همتا میخواند (همان، 322)؛ عنصری، ملكالشعرای دربار غزنوی، گهگاه از طرز فكر و حتى از مضمون امثال ابوتمام و متنبی تقلید میكرد (فروزانفر، سخن...، 113)؛ منوچهری كه بهسبب آشنایی با اشعار عربی بر اقران تفاخر داشت، با تقلید مضامین آنها، گهگاه خود را با امثال اعشى میمون و ابوالشیص اعرابی مقایسه میكرد (قصیدههای 28، 46). این تحسین و اعجاب نسبت به شعر و شاعران عرب تا مدتها بعد، در عهد سلاجقه، همچنان در بین شاعران فارسیزبان باقی ماند. لامعی جرجانی، ناصرخسرو و امیر معزی هریك بهنحوی با شاعران عرب اظهار رقابت میكردند. معزی حتى خود را از ابوالعلاء معری برتر میشمرد (زرینكوب، با كاروان حله، 414) و انوری شاعران عرب را بیهمانند، و سرمشق واقعی شاعری میخواند (ص 263). بعضی شاعران این عهد، مثل مسعود سعد، عبدالواسع جبلی و رشید وطواط، قسمتی از آثار خود را به زبان عربی نظم كردند و ملمّعات و قصاید عربی تا زمان سعدی و جامی هم دوام داشت. در نثر هم مثل شعر تأثیر نویسندگان عربیزبان ادامه پیدا كرد. در سلطانیات، اخوانیات، تذكرهنویسی و انشاء مقامات، سبك بیان نویسندگان فارسیزبان صبغۀ عربی پیدا كرد. استعمال سجع و صنایع بدیعی همراه با استشهاد به امثال و اشعار عرب، نثر عهد سلجوقی را به صورت نثر فنی درآورد كه بهنحو بارزی عربیت در آن غلبه داشت. برخی از نویسندگان، مثل نصرالله منشی، سعدالدین وراوینی، ناصح بن ظفر جرفادقانی و نیز احمد بن حامد كرمانی، مؤلف عقد العلى، میزان بلاغت و بیان را در نمونههای نثر عربی جستوجو كردند و این همه از ادامه و استمرار تأثیر ادب عربی در فارسی حاكی بود كه در حقیقت تأثیر اسلام یا تعهد هماهنگی با محیط فرهنگ اسلامی عصر بود. تأثیر حیات اسلامی در ادبیات فارسی ــ شعر و نثر ــ مخصوصاً از دورهای چشمگیرتر و قاطعتر شد كه نثر فنی و سبك عراقی مجالی به شاعران و نویسندگان عصر برای نشان دادن آشنایی با ادبیات اسلامی رایج در زبان عربی و هماهنگی با عقاید و مفاهیم فلسفی متداول در محیط اسلامی عصر داد. ادبیات این دوره ــ عهد سلاجقه و خوارزمشاهیان ــ بهنحو بارزی جریانهای فكری رایج در مدارس و خانقاهها را منعكس میكرد كه هر دوی آنها كانونهای فكری و احساسی فرهنگ اسلامی بودند. در این دوران، رایحۀ تأملات دینی بهنحو بارزتری در شعر فارسی انتشار یافت. این تأملات در شعر سنایی، خاقانی، نظامی و سعدی انعكاسی قویتر پیدا كرد و آنچه شیوۀ تحقیق خوانده شد، در شعر فارسی به وجود آمد.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید