صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه ایران / اسلام /

فهرست مطالب

در بخش شمال شرقی مجمع‌الجزایر مالایا، باید به گسترش اسلام در فیلیپین و به‌ویژه در جزیرۀ میندانائو اشاره كرد كه امروزه بیشتر جمعیت آن جزیره را مسلمانان تشكیل می‌دهند (برابر 3/ 4٪ از جمعیت كل فیلیپین، برپایۀ آمار 1991م). 
مدارك سنتی بومی حكایت از آن دارد كه دین اسلام را مبلّغی به نام كابونگ‌سوان از جوهور در مالایا، به مردم میندانائو معرفی کرده، و گروِش مردم به این دین به زودی منشأ پیدایی حاكمیتی مسلمان در منطقه شده است. در مراحل پسین، روایاتی دربارۀ تبلیغ كریم المخدوم در سدۀ 8ق/ 14م و ابوبكر نامی در سدۀ 9ق/ 15م در دست است (نک‍‍ : همو، 403-406). 

ب ـ گسترش اسلام در هندوچین

در منابع سده‌های 3 و 4ق، از تراكم آمد و شد مسلمانان و حضور آنان در كله (تلفظ احتمالی: كِله \ kela\ )، ساحلی در غرب شبه‌جزیرۀ مالایا، پیاپی سخن رفته است كه بیشتر پژوهشگران آن را با كداه در شمال غربی مالزی كنونی تطبیق كرده‌اند (مثلاً نک‍‍ : سوواژه، 43؛ قس: فران، 89)، اما جمعیت مسلمانان را در آن برهه از تاریخ در منطقه، البته نباید فراتر از اقلیتی كوچك در یک آبادی ساحلی دانست (قس: ابودلف، 453؛ برای اقوال در تعیین محل دقیق كله، نک‍‍ : فران، سوواژه، همان‌جاها). همچنین قاقُله، بندری كه در سده‌های 2-3ق، یكی از مقاصد بازرگانان مسلمان در هندوچین بوده (نک‍‍ : بزرگ بن شهریار، 49-50)، با توجه به اطلاعات داده‌شده، ممكن است با بندری در ناحیۀ تاكواپا (نام تاریخی: تاكولا) در میانۀ شبه‌جزیره تطبیق شود (قس: یول، 49، كه قاقله را در جایی دورتر جسته است؛ نیز یاماموتو، 205). 
با وجود اهمیت دین اسلام در شبه‌جزیرۀ مالایا، منابع دربارۀ تاریخ گسترش اسلام در این منطقه اندك است. آشنایی جدی شبه‌جزیرۀ مالایا با اسلام از سدۀ 7ق/ 13م آغاز شد و در جریان توسعۀ روابط میان هند و مالایا، اسلام از طریق مسلمانان هندوستان در شبه‌جزیرۀ مالایا گسترش یافت و این جریان به گونه‌ای تدریجی تا سدۀ 11ق/ 17م دوام داشت. در تاریخی كه تعیین آن دشوار می‌نماید، یكی از پادشاهان مالایا به اسلام گروید و زمینه را برای جلب بیشتر بازرگانان مسلمان فراهم ساخت. در پی این تحول سیاسی، در مدتی کوتاه این سلطان‌نشین، كه در تاریخ به نام «مالاكا» شناخته است، اصلی‌ترین مركز بازرگانی جنوب شرق آسیا شد و تحت حمایت آن، دعوت اسلامی در سطحی گسترده در نواحی گوناگون شبه‌جزیره فراگیر شد. در شمالی‌ترین بخش، مطابق روایتی كه در تواریخ سنتیِ كداه آمده است، مردم كداه در حدود 906ق/ 1501م به‌كوشش مبلغی شیخ عبدالله نام، با اسلام آشنا شدند و با گروشِ صمیمانۀ راجه، بیشتر مردم منطقه به‌سرعت اسلام آوردند (نک‍‍ : آرنلد، 376-379). 
در جریان اسلامی شدن بخش گسترده‌ای از آسیای جنوب شرقی، تشكلی قومی پدید آمد كه نه بر پایۀ نژاد، بلكه بر پایۀ دین مشترك اسلام استوار بود و مردم آن به یكی از زبانهایی سخن می‌گفتند كه امروز به مجموعۀ آنها زبانهای مالایایی (یا در اصطلاح زبـان‌شناسـان، مالایـو ـ پُلی‌نِزیایـیِ غربی (نک‍ : ه‍ د، اُسترونِزیایی، زبانهایِ) گفته می‌شود. این تشكل قومی كه نام عمومی «مالای» گرفتند، در سده‌های اخیر، بخش عمده‌ای از جمعیت مجمع‌الجزایر مالایا را تشكیل داده‌اند، اما به‌ویژه تشكل آنان در تقابل با قومیت سیامی و خِمِر در شبه‌جزیرۀ مالایا نمود داشته است كه امروزه بخش مالایی‌نشین آن با نام مالزی خوانده می‌شود. بخش اصلی خاك مالزی در شبه‌جزیره، و بخش شرقی آن در شمال جزیرۀ برنئو قرار دارد و در مجموع، مالزی كشوری با دین رسمی اسلام و تراكم 9/ 52٪ مسلمان (آمار 1980م) است. 
تاریخ مسلمانان تایلند كمتر بررسی شده است، اما مهاجرتهای مالایـایی و نیز پدید آمدن قـومیت تركیبی مالایایی ـ سیامی در گسترش اسلام در این ناحیه نقش اساسی داشته است. در نواحی مرز كنونی میان تایلند و مالزی، در نتیجۀ تأثیر قومیت و فرهنگ مسلمانان مالایی بر قومیت سیامی، یك گروه قومی با زبانی آمیخته از مالایایی و سیامی پدید آمده است كه اعضایش پیرو دین اسلام‌اند و با نام سمسام شناخته می‌شوند (نک‍‍ : آرنلد، 380). مسلمانان تایلند كه در آمار 1991م، 4٪ از جمعیت كشور بوده‌اند، به طور عمده در جنوب این كشور سكنا دارند. 
در شمال غربی هندوچین، برمه (میانمار) به‌عنوان پلی تجاری میان چین و هند، منطقه‌ای دیرآشنا با دیانت اسلام بوده است و مسلمانان این منطقه، از بومی و مهاجر، در طول سده‌ها با هم‌دینان خود در چین و هندوستان رابطه‌ای مستمر داشته‌اند. مهاجرت مسلمانان هندی از سدۀ 7ق/ 13م با اقامت گزیدن آنان در نواحی آراكان آغاز شد و از سدۀ 9ق/ 15م با موج گستردۀ مهاجرت بنگالیان، شتابی افزون گرفت. پادشاهی آراكان در برمه، با وجود غلبۀ دین بودایی در منطقه، در رسوم و مظاهر اجتماعی تا اندازۀ بسیاری به مسلمانان نزدیك شده بود (ایزرائیلی، 168) و اوضاع مساعد سیاسی برای مسلمانان، در سده‌های اخیر زمینۀ مناسبی برای مهاجرتهای گستردۀ مسلمانان هندی و چینی به این سرزمین فراهم آورده است (همو، 168-170، 181-182؛ نیز نک‍‍ : هانا، 398-405). یگار در رساله‌ای وضع اجتماعی مسلمانان برمه را، به‌عنوان یك اقلیت، مورد مطالعه قرار داده است. طبق گزارش او جمعیت آنان در آمار 1990م، برابر 8/ 3٪ از جمعیت این كشور بوده است (نیز نک‍‍ : «یادداشتها...»، 206-207). 
در خاورِ هندوچین، در قلمرو پادشاهی دیرپای چَمپا (یا چامپا؛ ویتنام مركزی)، بندرگاهی قرار داشت كه در منابع اسلامی با نام معرب «الصَنف» شناخته شده است. گستردگی روابط بازرگانی منطقه با سرزمینهای اسلامی موجب شده بود تا یك مهاجرنشین مسلمان در شهر صنف پدید آید كه دستِ‌كم از سدۀ 3ق وجود داشته است (نک‍‍ : بزرگ بن شهریار، 113؛ دمشقی، 286-287). روایاتی كهن حاكی از آن است كه اسلام در عهد خلیفه عثمان به آن دیار رسیده بوده است و بسیاری از مسلمانان مهاجر به صنفْ علویانی گریزان از امویان بوده‌اند (همان‌جا؛ نیز نک‍‍ : امام‌الدین، 273-274). برپایۀ برخی شواهد، گفته می‌شود كه در منطقۀ ساحلی پان‌رانگ، در بخش جنوبی از قلمرو چمپا، چنین مهاجرنشینی از سدۀ 10م وجود داشته، و این جامعۀ مسلمان به‌طور چشمگیری از فتوح سلطان محمود در هند متأثر بوده است (نک‍‍ : همو، 272-273؛ برای پان‌رانگ و كندرنج در منابع اسلامی، نک‍‍ : سوواژه، 44؛ برای تحلیل گزارشی از طوالسی، نک‍ : ابن‌بطوطه، 637- 639؛ برای بازگرداندن آن نام به چمپا، نک‍‍ : یاماموتو، 216). از منابع مرتبط با جاوه چنین برمی‌آید كه در سدۀ 7ق باز مبلغانی برای تبلیغ اسلام به چمپا می‌آمده‌اند و وجود آثاری باستانی از گلدسته‌ها، مقبره‌ها و گنبدها در چمپا نشانه‌ای از حضور تاریخی یك اقلیت مسلمان در آن دیار است (نک‍‍ : آرنلد، 384). 
در سده‌های بعد، از وقایع مؤثر در گسترش اسلام در منطقۀ درونی و شرقی هندوچین مهاجرت گستردۀ مالاییهاست كه در اواخر سدۀ 8 ق/ 14م آغاز شده است (نک‍ ‍: کاباتو، 137-138). این جابه‌جایی از سویی یك جمعیت مسلمان تازه‌وارد را در بافت جمعیتی منطقه وارد كرده، و از سوی دیگر، امكان مناسبی را برای آشنایی نزدیك بومیان شبه‌جزیره با دیانت اسلام از طریق همسایگان جدید خود و ایجاد یك موج كند، اما دیرپای گروش به اسلام، فراهم آورده است. هم‌اکنون جمعیتی چشمگیر از مسلمانان در ویتنام و كامبوج به‌صورت اقلیتی مذهبی زندگی می‌كنند؛ مسلمانـان كامبوج بـا نـام قومی چـام ـ مالای در میان اكثریت بودایی با عنوان «خمر اسلام» شناخته می‌شوند. دربارۀ جمعیت مسلمانان در ویتنام آمار دقیقی در دست نیست، اما شمار اقلیت مسلمان در كامبوج در آمار 1993م برابر 2٪ از جمعیت كشور بوده است. در نواحی درونی هندوچین، باید از اقلیت كوچك مسلمان در لائوس با تراكمی برابر 1٪ جمعیت (آمار 1980م) نیز یاد كرد.

مآخذ

ابن‌اثیر، الكامل، ج 5؛ ابن‌بطوطه، محمد، رحلة، به‌كوشش محمد عبدالمنعم عریان، بیروت، 1407ق/ 1987م؛ ابن‌حجر عسقلانی، احمد، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دكن، 1327ق، ج 12؛ ابن‌خردادبه، عبیدالله، المسالك و الممالك، بیروت، 1408ق/ 1988م؛ ابن‌ندیم، الفهرست؛ ابن‌نقطه، محمد، التقیید، حیدرآباد دكن، 1403-1404ق/ 1983-1984م، ج 2؛ ابوحامد غرناطی، محمد، تحف الالباب (نک‍‍ : مل‍ ، فران)؛ ابودلف، مسعر، «الرسالة الاولى»، ضمن بلدان یاقوت، ج 3؛ ابونعیم اصفهانی، احمد، حلیةالاولیاء، قاهره، 1351ق/ 1932م، ج 1؛ افشار، ایرج، یادداشتهایی بر خطای‌نامه (نک‍‍ : هم‍ ، خطایی)؛ ایزرائیلی، رافائل، مسلمانان چین، ترجمۀ حسن تقی‌زادۀ طوسی، مشهد، 1368ش؛ بزرگ بن شهریار، عجائب الهند، به‌کوشش محمدسعید طریحی، بیروت، 1407ق/ 1987م؛ پینگ، لیو جی، معماری اسلامی در چین، ترجمۀ مریم خرم، تهران، 1373ش؛ حدودالعالم، چ ستوده؛ خطایی، علی‌اكبر، خطای‌نامه، به‌كوشش ایرج افشار، تهران، 1372ش؛ دمشقی، محمد بن ابی‌طالب، نخبة الدهر، ترجمۀ حمید طبیبیان، تهران، 1357ش؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به‌كوشش علی‌محمد بجاوی، قاهره، 1382ق/ 1963م، ج 1؛ رشیدالدین فضل‌الله، جامع التواریخ؛ سلیمان‌تاجر، اخبار الصین و الهند، به‌كوشش ابراهیم خوری، بیروت، 1411ق/ 1991م؛ سمعانی، عبدالكریم، الانساب، به‌كوشش عبدالله عمر بارودی، بیروت، 1408ق/ 1988م، ج 3؛ طبری، تاریخ؛ فرات کوفی، تفسیر، نجف، 1354ق؛ قلقشندی، احمد بن علی، صبح‌الاعشی، قاهره، 1383ق/ 1963م، ج 4؛ كتانی، عبدالحی، فهرس الفهارس، به‌كوشش احسان عباس، بیروت، 1402ق/ 1982م، ج 1؛ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، به‌كوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، 1385ق/ 1966م، ج 1؛ نینگ، چو، القومیات المسلمة فی الصین، ترجمۀ وجیه هوا دی چینگ، پكن، 1988م؛ نیز: 

Alatas, S. F., «Notes on Various Theories Regarding the Islamization of the Malay Archipelago», Muslim World, 1985, vol. LXXV; Arnold, T. W., The Preaching of Islam, Lahore, 1979; Ataev, Kh., «Turkemny-Salary Kitaya», Turkmeny zarubezhnogo vostoka, Ashkhabad,1993; Cabaton, A., «Les chams musulmans de l'Indo-chine française», Revue du monde musulman, paris, 1907, vol. II (repr. Nendeln/ Liechtenstein, 1974); Ferrand, G., «Le Tuḥfat al-Albab de Abū Ḥāmid...» , JA, 1925, vol. CCVII; id., Voyage du marchand arabe Sulayman en Inde et en Chine, Paris, 1922; GAS, vol. I; Griebenow, M. G., »Islam in Tibet«, Muslim World, 1936, vol. XXVI; Hamid, I., «A Survey of Theories on the Introduction of Islam in the Malay Archipelago», Islamic Studies, 1982, vol.XXI(3); Hanna, A. C., «Burmese Moslems», Moslem World, 1966, vol.XXII; Hartmann, M., «Muham-madanism, in China», ERE, vol. VIII; Imamuddin, S. M., «Islam in Malaysia, Impact of Bengal, the Deccan, Gujarat and Persia in the Early Middle Ages», Journal of the Pakistan Historical Society, 1961, vol. IX (3); Johns, A. H., «From Coastal Settlement to Islamic School and City: Islamization in Sumatra, the Malay Peninsula and Java», Hamdard Islamicus, 1981, vol.IV (4); Leslie, D. D., «The Identification of chinese Cities in Arabic and Persian Sources», repr. as app. to Khatay-nameh (vide: PB, Xatāyi); Lewicki, T., «Les premiers commerçants arabes en Chine», Rocznik Orientalistyczny, Prague, vol. XI; Pigeaud, Th. G. Th., Literature of Java, Batavia, 1970; Répertoire chronologique d'épigraphie arabe, ed. E. Combe et al., Cairo, 1943-1944; Sauvaget, J., Ahbar as-Ṣin wa l-Hind, Relation de la Chine et de l'Inde redigée en 851, Paris, 1948; The Travels of Marco Polo, tr. W. Marsden, London/ New York, 1946; Wolters, O. W., «Islamic Influence in Indonesia (of Indonesia)», EB, 1995; Yamamoto, T., «On Ṭawālisī Described by Ibn Baṭūṭa», Islamic Geography, ed. F. Sezgin, Frankfurt, 1994, vol. CLXXXIII; Yule, H., «The Geography of Ibn Batuta’s Travels in India», ibid., vol. CLXXXII. 
احمد پاكتچی (دبا)

اسلام در شبه‌قاره 

فتوحات مسلمانان در سرزمینهای غربی هندوستان، به‌صورت لشكركشی منظم و پیشروی سیاسی و نظامی در اواخر سدۀ 1ق/ 7م، در زمان حكومت حجاج بن یوسف ثقفی آغاز شد. پیش از این دوران، در زمان خلیفۀ دوم تا ایام خلافت عبدالملك بن مروان، چندین بار سپاهیان اسلام به حدود مكران و سند حمله بردند و درمواردی برخی از بلاد آن نواحی را نیز به تصرف درآوردند (نک‍‍ : چچ‌نامه، 72- 75؛ بلاذری، 436-437).
حجاج داماد خود، محمد بن قاسم را در 92ق/ 711م به فرماندهی سپاهی بزرگ منصوب، و او را از طریق فارس و كرمان روانۀ سند كرد و از راه دریا نیز مهمات و خواربار و آنچه لازمۀ این لشكركشی بود، به جانب سند فرستاد. مسلمانان در مدتی كمتر از یك سال شهرهای بزرگ سند و بخشی از نواحی جنوبی پنجاب را تا شهر مُلتان، كه یكی از مراكز مهم دینی و سیاسی هندوان بود، به تصرف درآوردند. از اوایل سدۀ 2ق/ 8م این منطقه عملاً جزو سرزمینهای اسلامی شد و با بنای مساجد و مدرسه‌ها در شهرها و مهاجرت گروههایی از مسلمانان نواحی دیگر به این حدود، و شور و شوق آنان به تبلیغ و ترویج دین خود، دیری نگذشت كه اسلام بر حیات اجتماعی مردم منطقه حاكم شد و در میان بومیان رسوخ كرد. 
با ظهور خلافت عباسیان و درگیریهای داخلی دستگاه خلافت بغداد، پیشرفت سیاسی و نظامی مسلمانان در شبه‌قارۀ هند تا اوایل سدۀ 5 ق/ 11م متوقف ماند و از حدود قندهار و كابل، كه به‌دست امیران صفاری از دست سلاطین هندو بیرون آورده شد، تجاوز نكرد. پس از صفاریان نیز این ناحیه به سبب دور بودن از مركز خلافت، دستخوش منازعات حكام محلی ــ مسلمان و هندو ــ شد و بی‌ثباتی اوضاع و ضعف حكومتها موجب شد كه فاطمیان مصر از فرصت استفاده كنند و داعیان اسماعیلی در اواسط سدۀ 4ق/ 10م بر ملتان مسلط شوند و رفته‌رفته همۀ سرزمین سند و پنجاب و گجرات را عرصۀ تبلیغات خود قرار دهند. در دوران تسلط اسماعیلیان بر ملتان و سرزمینهای اطراف آن، خطبه به نام خلیفۀ فاطمی مصر می‌خواندند و سكه‌هایی نیز به نام آنان ضرب می‌شد (نک‍‍ : مقدسی، 481- 485). 
زمینۀ مساعد برای فعالیتهای اسماعیلیان در ملتان و سند از میانه‌های سدۀ 2ق/ 8م و با ورود گروهی از علویان به این ناحیه فراهم شده بود. بنابر برخی روایات، مادر امام زین‌العابدین (ع) از مردم سند بوده است (ابن‌قتیبه، 214). در زمان خلافت منصور (136- 158ق/ 753- 775م)، عبدالله، فرزند محمد (ملقب به نفس زكیه)، به سند مهاجرت كرد و با جمعی از همراهان و پیروانش به تبلیغ آراء و نظرگاههای علویان مشغول شد (ابوالفرج، 311؛ ابن‌اثیر، 5/ 595). در سدۀ 3ق/ 9م ابوعبدالله جعفر بن محمد علوی از حجـاز به ملتان مهاجرت كرد و میان حكام هباری این شهر ــ كه در اصل از خاندان قریش بودند ــ و فرزندان و خویشاوندان ابوعبدالله پیوندهای سببی برقرار شد و همین حكام خاندان هباری بودند كه در آغاز از داعیان اسماعیلی در سند و ملتان پشتیبانی كردند و موجب نیرو گرفتن و غلبه یافتن آنان بر این حدود شدند. 
گرچه در دوران سلطنت محمود غزنوی و لشكركشی او به ملتان، اسماعیلیه منكوب شدند (نک‍‍ : همو، 9/ 186- 188؛ فرشته، 1/ 25- 28)، آنان تا نیمۀ سدۀ 5ق/ 11م و در دوران مسعود غزنوی در این ناحیه باقی بودند (نک‍‍ : فخرمدبر، 253-254) و ظاهراً تا اواخر سدۀ 6ق، كه معزالدین محمد غوری در 572ق/ 1176م سند را متصرف شد، در این سرزمینها قدرتی داشتند(نک‍‍ : رضوی، «تاریخ اجتماعی...»، 147). گسترش تبلیغات باطنیه در نواحی غربی هندوستان، به‌ویژه در گجرات، از همین زمانها آغاز می‌شود و دو شاخۀ عمدۀ اسماعیلیه در هندوستان، یعنی گروه معروف به بُهره و گروه خوجه (آقاخانی) كه در اصل از طوایف راجپوت بودند، تاریخ خود را به این دوره می‌رسانند (نک‍‍ : همان، 148-149؛ احمد، 160). گرچه تا اوایل سدۀ 7ق/ 13م، به سبب اشتغالات و درگیریهای سیاسی سلاطین مسلمان، اسماعیلیان مجال گسترده‌ای برای دعوت و تبلیغ داشتند و حتى در 634ق/ 1237م كه رضیه، دختر ایلتُتمش به سلطنت دهلی رسیده بود، شورشی در آن شهر برپا كردند، در همان زمان به‌سختی سركوب شدند (منهاج سراج، 461-462) و اندكی بعد، علاءالدین خلجی آنان را به‌كلی قلع‌وقمع كرد و از قلمرو حكومت خود بیرون راند (رضوی، همان، 152). از آن پس، گروههای كوچك این طایفه به‌طور پراكنده در نواحی مختلف گجرات و سند و اطراف دهلی، و غالباً با توسل به تقیه، به كار تجارت مشغول بودند و تنها پس از استقرار حكومت انگلیسی، توانستند آزادانه به فعالیتهای اقتصادی بپردازند. 
هم‌زمان با نخستین فتوحات مسلمانان در سرزمینهای غربی هند، و پیش از تأسیس سلسله‌های سلاطین مسلمان در لاهور، دهلی، بنگال و دكن، گروههایی از مسلمانان عرب و غیرعرب در شهرهای ساحلی و جزایر جنوبی هندوستان توطن جسته، به كار تجارت مشغول بوده‌اند. بنابر برخی روایات، این گروهها در میان مردم بومی محترم بوده، و حكومتها نیز به آنان توجه ویژه داشته‌اند. به‌گفتۀ ادریسی در نزهة المشتاق، پادشاه سراندیب چهار وزیر مسلمان داشته است كه به امور مربوط به مهاجران و مسافران مسلمان رسیدگی می‌كرده‌اند (نک‍‍ : ندوی، مسعود علی، 140). بزرگ بن شهریار، سیاح دریانورد ایرانی، گوید كه چون خبر ظهور اسلام به سراندیب رسید، مردمان آنجا رسولی به حجاز فرستادند تا از چگونگی دین جدید و احوال پیامبر اسلام(ص) با خبر شوند. رسول سراندیبی چون به مدینه رسید، خلیفۀ دومْ خودْ او را پذیرفت و به پرسشهایش پاسخ گفت. فرستاده در راه بازگشت درگذشت، ولی اخبار مربوط به اصول و قواعد اسلام، اوصاف رفتار و اخلاق پیشوایان مسلمانان و شرح تقوا و پرهیزگاری آنان را شخص همراه او به سراندیب رساند و از همان زمان نسبت به این دین و پیروان آن در آن سرزمین محبت و حسن‌نظر خاص به‌وجود آمد (ص 156-157). فرشته در نقل روایتی مشابه، از این حد فراتر رفته، و گفته است كه پادشاه سراندیب خود در عهد صحابه و پیش از دیگر رایان (راجه‌ها)، اسلام آورد و پشتیبان مسلمانان شد (2/ 311). 
بزرگ بن شهریار از قول برخی راویان نیز حكایت كند كه در 270ق/ 883م مهروك بن رایق، شاه یكی از نواحی كشمیر، سفیری به نزد عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز، حاكم منصوره در سند، فرستاد و از او خواست كه شریعت اسلام را به زبان هندی برای او شرح و توضیح دهد. عبدالله درخواست شاه را با مردی از مردم عراق درمیان نهاد كه در سند پرورش یافته، و به زبان هندی كاملاً آشنا بود و در شاعری بدان زبان نیز قریحه‌ای توانا داشت. مرد عراقی آنچه را شاه خواسته بود، در قصیده‌ای به همان زبان بیان كرد و نزد او فرستاد. شاه نامه‌ای به عبدالله نوشت و دیدار صاحب قصیده را خواستار شد. مرد عراقی به دربار او رفت و سه سال در آنجا مقیم شد و در این مدت، شاه را با اصول اسلام آشنا ساخت و قرآن را نیز برای او ترجمه كرد. شاه اسلام آورد، ولی از بیم مردم مملكت خود یارای اظهار آن را نداشت (ص 2-4؛ نیز نک‍‍ : ابن‌عبدربه، 202). 
 

صفحه 1 از36

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: