مقالات

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • بنارسی | بَنارَسی، امان‌الله بن نورالله بن حسین (د 1133ق / 1721م)، حافظ قرآن، فقیه، اصولی و صوفی حنفی. بسیاری از منابع متأخر وی را به تبحر در معقول و منقول ستوده اند
  • بمبئی | بَمْبَئی، یا مومْبای، مركز ایالت ماهاراشترا و مهم‌ترین مركز بازرگانی، مالی و صنعتی هندوستان واقع در ساحل غربی كشور هند.
  • بنان حمال | بُنان حَمّال، ابوالحسن بنان بن محمدبن حَمدان، معروف به حمال (د 3 رمضان 316ق / 20اكتبر 928م)، صوفی مشهور مصری. نام جد وی را در برخی منابع بجز حمدان نیز یاد كرده‌اند
  • بناورت | بِناوِرْت1 (د 479ق / 1086م)، لقب ابن عباد، رهبر مسلمانان سَرَقوسه2 (واقع در جنوب شرقی صِقِلیه3) در رویارویی با حملۀ نُرمانها. تاریخ‌نگاران اروپایی نام او را به صورتهای مختلف ثبت كرده‌اند (نک‍ : EI²، اما در منابع كهن اسلامی به او اشاره نشده است.
  • بنجر مسین | بَنْجَرْمَسین، شهر و بندری در جنوب شرقی استان كالیمانتان جزیره بورنئو (نک‍ : ه‍ د، 10 / 348). این شهر در °3 و ´18 عرض جنوبی و °114 و ´35 طول شرقی در ملتقای رودخانه‌های باریتو و مارتاپورا واقع است
  • بنبلونه |
  • بنایی هروی | بَناییِ هَرَوی، كمال‌الدین شیرعلی بن محمد (د 918ق / 1512م)، شاعر، موسیقی‌شناس و خوش‌نویس سدۀ 9ق. او در هرات به دنیا آمد؛ تحصیلات متداول را در همین شهر آغاز كرد
  • بندار اصفهانی | بُنْدارِ اِصْفَهانی، ابوعمرو بن عبدالحمید كَرخی (یا كَرَجی) اصفهانی، لغوی، راوی و نحوی سدۀ 3ق / 9م. برخی او را مَنداد خوانده اند (نک‍ : ابن‌ندیم، 91، حاشیه) و كنیه‌اش به صورتهای ابن لِرّه، ابن لُرّه، ابن لَزّه و نیز ابن لُدّه ثبت شده است
  • بند | بَنْد، نوعی كلام منثور و آهنگین كه از سدۀ 11 ق در ادب عربی پدید آمد. این كلمه در نخستین سده‌های اسلامی در معانی گوناگون و حتى تركیبهای متعدد (دستبند = نوعی بازی و رقص؛ شكاربند و...، نک‍ : ه‍ د، ابونواس) معرب شد، تا اینکـه حدود 300 سال پیش در عراق، بر نوعی شعر منثور اطلاق گردید.
  • بندار | بُنْدار، اصطلاحی دیوانی كه روزگاری دراز در برخی از سرزمینهای خلافت، به ویژه ایران به كار می‌رفت. این كلمه فارسی، و مركب از دو جزء است: «بنه» به معنای بار و اموال، و «دار» پسوند دارندگی و حفاظت.
  • بندار بن حسین شیرازی | بُنْدارِ بْنِ حُسِینِ شیرازی، مكنى به ابوالحسین (د 353ق / 964م)، از مشایخ بزرگ صوفیۀ فارس در سدۀ 4ق / 10م. درباره جزئیات زندگی وی اطلاع چندانی در دست نیست؛ تنها می‌دانیم كه در شیراز به دنیا آمد و در ارّجان، نزدیك بهبهان ساكن بود.
  • بند امیر | بَنْدِ اَمیر (عَضُدی)، سدّی كهن بر جای مانده از روزگار عضدالدولۀ دیلمی ‌بر رودخانه كر، واقع در 37 كیلومتری شمال خاوری شیراز.
  • بندر امام خمینی | بَنْدَرِ اِمامْ خُمِینی، شهری در ساحل خلیج فارس در استان خوزستان.
  • بنداری | بُنْداری، قوام‌الدین فتح بن علی بن محمد (د سدۀ 7ق / 13م)، مترجم شاهنامۀ فردوسی به عربی. با آنکـه وی كتاب نسبتاً مشهوری درباره سلجوقیان تدارك دیده، و شاهنامه را به عربی برگردانده است
  • بندر آباد | بُنْدَرْآباد، مجموعه بناهای تاریخی در 38 كیلومتری یزد، شامل خانقاه، مسجد و حسینیه. ساخت این مجموعه در زمان شیخ تقی‌الدین دادامحمد، عارف سدۀ 7ق / 13م آغاز شد و پس از مرگ او (700ق / 1301م) ادامه یافت
  • بند بازی | بَنْدبازی، یا داربازی یا رسن بازی، نوعی بازی نمایشی است كه با حركات ورزشی روی بند یا رسن هنرنمایی می‌كنند.
  • بندر لنگه | بَنْدَرِ لِنْگه، شهرستان و شهری به همین نام واقع در غرب استان هرمزگان
  • بندر ترکمن | بَنْدَرِ تُرْكَمَن، شهرستان و شهر مركز آن در استان گلستان.
  • بندر گز | بَنْدَرْگَز، شهرستان و شهری در استان گلستان.
  • بندۀ تبریزی |
  • بندر عباس | بَنْدَرْعَبّاس، شهرستان و شهر بندری مركز استان هرمزگان واقع در كرانه خلیج فارس.
  • بنطس | بُنْطُس، بحر، نک‍ : درياي سياه.
  • بنزرت | بَنْزَرْت، یا بزرته، ولایت، بندر و دریاچه‌ای در تونس. ولایت بنزرت با 685 ‘3كمـ 2 وسعت در شمال تونس و در كرانۀ جنوبی دریای مدیترانه واقع است.
  • بنگالی | بَنْگالی، مهم‌ترین و پرگویشورترین زبان از گروه شرقی زبانهای هندو آریایی. دیگر اعضای این گروه عبارتند از آسامی، اُریا و بیهاری (گریرسن، 1). بنگالی زبان رسمی ‌بنگلادش است و بالغ بر 165 میلیون نفر گویشور دارد
  • بنغازی | بِنْغازی، ولایت و بندری در لیبی. این ولایت با مساحتی حدود 536‘11كمـ 2 در شمال شرق لیبی و در كرانه‌های جنوبی دریای مدیترانه و شرق خلیج سدره واقع است.
  • بنگال | بَنْگال، یا بَنْگاله، ناحیه و ایالتی تاریخی در شمال شرقی شبه قارۀ هند كه بر اثر تجزیۀ هند و ایجاد پاكستان در 1326ش / 1947م به دو منطقه (بخش غربی در هند و بخش شرقی در پاكستان) تقسیم شد.
  • بنگلور | بَنْگَلور، شهر و مركز ایالت كَرناتاكا (میسورسابق) واقع در جنوب هند.
  • بنگنا پاله | بَنْگَناپاله، ایالتی كوچك در جنوب هند كه در سده‌های 12 تا 14ق / 18-20م، فرمانروایانی شیعی و ایرانی‌تبار بر آن حكومت داشتند.
  • بنگالی، ادبیات | بَنْگالی، اَدَبیات، زبان بنگالی امروزی در سده‌های 5 و 6ق / 11 و 12م از پراكریت «مگدهه اپه بهرانشه1» منشعب شد، و تا آغاز دوران حكومت اسلامی ‌در بنگال (اوایل سدۀ ق / 13م) زبان گفت‌وگوی توده‌های مردم بود.
  • بنگلادش | بَنْگْلادِش، كشوری در شرق شبه قارۀ هند در جنوب آسیا. بنگلادش اصلاً بخش شرقی ایالت بنگال هند، یا بنگال شرقی است كه در 1326ش / 1947م به هنگام تجزیۀ هند و تشكیل پاكستان، جزو قلمرو این كشور جدید درآمد.
  • بنو | بَنّو، شهر و مركز شهرستانی به همین نام در ایالت سرحدی، در شمال غربی پاكستان. این شهر با جمعیتی حدود 700`54 تن (1383ش / 2004م) در °32 و ´59 عرض شمالی و °70 و ´36 طول شرقی واقع است
  • بنور | ​​​​​​​بَنور، شهری‌ كهن‌ در شرق‌ استان‌ پنجاب‌ هند كه‌ در °30 و ´34 عرض‌ شمالی‌ و °76 و ´43 طول‌ شرقی‌ واقع‌ شده‌ است‌ («اطلس‌...1»،I / 14 ).
  • بنها | بَنْها، شهری در جنوب دلتای نیل و مركز استان قلیوبیه در مصر. این شهر در °30 و ´47 عرض شمالی و °31 و ´18 طول شرقی و در شمال قاهره در كرانۀ خاوری رود دمیاط، از شاخه‌های رود نیل واقع است («فرهنگ ...1»؛ انکـارتا2).
  • بنوال |
  • بنوری | بَنوری‌، ابوعبدالله‌ آدم‌ بن‌ اسماعیل‌، ملقب‌ به‌ معزالدین‌ (د 13 شوال‌ 1053ق‌ / 15 دسامبر 1643م‌)، از عارفان‌ سلسلۀ نقشبندیۀ مجددیه‌ و از نامدارترین‌ خلفای‌ شیخ‌ احمد سرهندی‌
  • بنه | بُنه، اصطلاحی در كشاورزی سنتی ایران به معنای گروهی نظام یافته و مشترك المنافع در كار تولید زراعی و دامداری.
  • بنی اسرائیل، سوره |
  • باسمه | باسْمه، شیوه‌‌‌‌ای کهن برای ایجاد نوشته یانقش بر کاغذ یا پارچه، به وسیلۀ مهر یا قالب. روش کار چنین بود که در آغاز، نوشته یا نقش را بر لوحه‌‌‌‌های چوبی به طور وارونه حک می‌‌‌‌کردند، سپس آن را با مرکب یا رنگ آغشته ساخته، بر کاغذ یا پارچه منتقل می‌‌‌‌ساختند (استرابادی، ذیل‌‌‌‌باسمه). این شیوه همچنان در تهیۀ قلمک...
  • باسماچیان | باسْماچیان، عنوان نهضتی متشکل از گروههایی از مسلمانان آسیای مرکزی بر ضد حکومت شوروی در سالهای 1335-1344ق/ 1917-1925م.
  • باصری | باصِری، ایلی کوچنده از ایلات خمسۀ فارس. این ایل از چند گروه قومی ـ زبانی گوناگون تشکیل شده است. اصل و خاستگاه بنیان‌‌گذار این باصری را برخی عرب و از بصره (فیلد، 216؛ نیز‌‌ﻧﻜ : شیل، 398)، و برخی دیگر آمیزه‌‌ای از عرب و ترک و احتمالاً از بازماندگان قبایل عرب مجاور فردوس خراسان که به فارس مهاجرت کرده‌‌بودند (ادو...
  • باطن |
  • باطن، وادی | باطِن، وادی، دره‌ای پهناور و طولانی در شمال شرقی شبه‌جزیرۀ عربستان. این دره در منابع کهن به وادی فَلْج معروف بوده است (جاسر و علی، 247، 276). وادی باطن قبلاً قسمت سفلای وادی الرُمّه بوده، ولی اکنون شنهای دَهناء آن را از وادی الرمه جدا کرده است. این وادی به طول 385 ﻛﻤ از نزدیک دهناء شروع می‌شود و تا جلگه‌ای در...
  • باطرقانی | باطِرْقانی، ابوبکر احمد بن فضل بن ‌‌‌محمد (372-460ق/ 982-1068م)، مقری و محدث اهل اصفهان. وی منسوب به باطرقان، محله‌‌‌ای کهن در کنارۀ دروازۀ حسن‌‌‌آباد اصفهان است که اکنون در محدودۀ شهر قرار دارد. نخستین گزارش روشن دربارۀ تحصیل او، مربوط به سال 387ق/ 997م، و 15 سالگی اوست که در اصفهان از محضر محمد بن عبدالعزیز...
  • باطنه | باطِنه، ایالتی ساحلی در سلطان‌نشین عمان. کوههای الحجر که در بخش خاوری شبه جزیرۀ مسندم واقع است، به ستون فقرات آن تشبیه شده، و درمحل ظاهره، یعنی پشت معروف است. در مقابل، باطنه یعنی شکم و درون که به بخشهای داخلی نیمۀ باختری مسندم اطلاق می‌گردد (مجتهدزاده، 325-326).
  • باطل سحر | باطِلِ سِحْر، یا باطل‌السّحر، هر آنچه در بی اثر کردن سحر و جادو و رماندن دیوان زیانکار به کار می‌رود. باطل سحرها ازجمله تَمائم (جمع تمیمه، تعویذ و اشیاء آویختنی، به ویژه اشیاء سنگی) و نَفِرات یا رماننده‌هایی هستند که مردم آنها را دارای نیرویی ماورای طبیعی و خاصیت جادویی و شرزُدایی می‌پندارند و در گریزاندن دیو...
  • باطوم |
  • باطنیه | باطِنیّه، صفتی است جانشین موصوف (= فرقۀ باطنیه) که از جهت صرفی و دستوری، اسم جمع به‌شمار می‌آید و به همین سبب، افادۀ معنای جمع می‌کند. از آنجا که باطن، بیانگر معانی مختلفی مانند پنهان (صفی‌وری، ذیل بطن)، درون هر چیز و نیز به معنی اصل (نفیسی، ذیل باطن) و راز (لغت‌نامه، ذیل باطن) است، باطنی، در معنای گسترده، ان...
  • باطیه | باطیه، به معنی جام، نهمین صورت از صورتهای فلکی نیم‌کرۀ جنوبی آسمان در نظام مجومی کهن، متشکل از 7 ستاره از قدر چهارم و پنجم.
  • باعربایا | باعَرْبایا، یا باعرمایا، نام کوره یا ناحیه‌ای از دیار ربیعه در مشرق جزیرۀ ابن عمر.
  • باعباد |

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: