مقالات

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • بشر بن براء | بِشْرِ بْن بَراء (د 7 یا 8ق‌ / 628 یا 629م‌)، صحابی‌ پیامبر(ص‌). او از تیره بنی‌ سلمه‌ از قبیله خزرج بود (ابن‌ هشام‌، 1 / 697، 3 / 358؛ ابن‌ عبدالبر، 1 / 167) و همراه پدرش در بیعت عقبۀ دوم‌ اسلام‌ آورد
  • بشر بن سری | بِشْرِبْن‌ سَری‌، ابوعمرو (د 195ق‌ / 811م‌)، محدث‌ بصری‌ مكی‌ كه‌ به‌ سبب‌ داشتن‌ برخی‌ عقاید، نسبت‌ جَهمی‌ بودن‌ به‌ او داده‌ شده‌ است‌. برخی‌ وفات‌ وی‌ را در 196ق‌ دانسته‌اند (ذهبی‌، تذكرۃ...، 1 / 356، قس‌: سیر...، 9 / 334). از آنجا كه‌ عمر وی‌ را 63 سال نوشته‌اند (فاسی‌، 3 / 370؛ قس‌: بخاری‌، التاریخ الكبی...
  • بشر بن ابی خازم | بِشْرِ بْن‌ اَبی‌ خازِم‌، فرزند عمرو بن‌ عوف‌، از بنی‌ اسد، شاعر اواخر عصر جاهلی‌.
  • بشر بن مروان | بِشْرِ بْن‌ مَرْوان‌ (د 74 یا 75ق‌ / 693 یا 694م‌)، مُكنّی‌ به‌ ابومروان‌، حاكم‌ عراق‌ در دوره‌ای‌ از خلافت‌ عبدالملك‌ بن‌ مروان‌ اموی‌.
  • بشرویه | بُشْرویه‌، بخش و شهری‌ در شهرستان‌ فردوس‌ واقع‌ در جنوب‌ استان‌ خراسان‌. بشرویه‌ درگذشته‌ از توابع‌ طبس‌ بود (مَگْرِگر، I / 143؛ جلالی‌، 113).
  • بشر یاسین |
  • بطروش | بِطْرَوش1‌، شهری‌ در اندلس‌. این‌ شهر در 60 كیلومتری‌ شمال‌ قرطبه‌ و در ایالت‌ كنونی‌ پوثوبلانکـو2ی‌ اسپانیا قرار دارد (²EI) بطروش‌ در دوره اسلامی‌ اندلس‌ از توابع‌ فَحص‌ البَلّوط و بزرگ‌ترین‌ شهر آن‌ به‌ شمار می‌رفت‌.
  • بشر بن ولید | بِشْرِبْن‌ وَلید (د ح‌ 127ق‌ / 745م‌)، یكی‌ از امرا و فرماندهان‌ دورۀ امویان‌. وی‌ مانند برخی‌ دیگر از فرزندان‌ پرشمار پدرش‌، ولید بن‌ عبدالملك ششمین‌ خلیفۀ اموی‌ (حك‍ 86-96ق‌ / 705- 715م‌) كنیززاده‌ بود
  • بشکنش |
  • بشنداس | بِشَنْداس‌، یا ویشنوداس‌، نقاش‌ مشهور دربار گوركانیان‌ هند در دورۀ فرمانروایی‌ جهانگیر (1014-1037ق‌ / 1605- 1628م‌). از رقم‌ مندرج‌ بر تصویری‌ كه‌ نقاشی‌ موسوم‌ به‌ «دولت‌» از او كشیده‌ است‌، برمی‌آید كه‌ عموی‌ او، ننها نیز از نقاشان‌ برجسته دوره اكبر و جهانگیر بوده‌ است‌
  • بشیریه | بَشیریه‌، گروهی از شیعیان واقفه با گرایش به تفویض‌ (ه‍ م‌)، و دارای عقاید خاص درباره امام‌ موسی كاظم (ع‌).
  • بشیر بن سعد | بَشیرِ بْن‌ سَعْد، ابونعمان‌ (د 12ق‌ / 633م‌)، از صحابۀ پیامبر اكرم‌(ص‌). وی‌ از انصار و از تیرۀ بنی‌ مالك‌ خزرج‌ در مدینه‌ بود (ابن‌ هشام‌، 2 / 101؛ خلیفه‌، 1 / 210-211؛ ابن‌ حزم‌، 363-364).
  • بشر حافی | بِشْرِ حافی‌، ابونصر بشر بن‌ حارث‌ بن‌ عبدالرحمان‌ (150 یا 152- 227ق‌ / 767 یا 769-842م‌)، زاهد و صوفی‌ مشهور.
  • بشر مریسی | بِشْرِ مَرّیسی‌، ابوعبدالرحمان‌ بشر بن‌ غیاث‌ بن‌ ابی‌ كریمۀ مرّیسی‌ (د 218 یا 219ق‌ / 833 یا 834م‌)، متكلم‌ جَهم‌گرای‌ مرجئی‌، فقیه‌ حنفی‌ مذهب‌ و از چهره‌های‌ شاخص‌ اصحاب‌ رأی‌. وی‌ از موالی‌ خاندان‌ زید بن‌ خطاب‌ (برادر خلیفۀ دوم‌، نك‍ : ابن‌ عبدالبر، 2 / 550) بود (ذهبی‌، سیر... ، 10 / 199). بشر به‌ مرّیسه...
  • بصروی | بُصْرَوي‌، ابوالحسن‌ محمدبن‌ محمدبن‌ احمد (د ربيع‌الاول‌ 443 / ژوئيه 1051)، فقيه‌ امامی‌ شام‌. وي‌ به‌ بُصرى‌، روستايی‌ در مجاورت‌ عُكبَرا و در نزديكی بغداد منسوب است
  • بصره | بَصْره‌، شهری‌ كهن‌ در مغرب‌ اقصى‌ كه‌ امروزه‌ از آن‌ ویرانه‌ای‌ بیش‌ برجای‌ نمانده‌ است‌.
  • بصبص | بَصْبَص‌ (د 169ق‌ / 785م‌)، كنیزكی‌ خنیاگر در آغاز دوران‌ عباسیان‌ كه‌ در نواختن‌ بربط یا عود نیز مهارت‌ داشته‌ است‌.
  • بصیری | بَصیری‌ (د 941ق‌/1535م‌)، شاعر دیوانی‌ دوران‌ عثمانی‌. در مقدمۀ دیوان‌ فارسی‌ او كه‌ به‌ خط خود وی‌ نوشته‌ شده‌، نامش‌ محمد بن‌ احمد بن‌ ابی‌المعالی‌ المرتضی‌ آمده‌ است
  • بطائحی | بَطائحی‌، ابوعبدالله‌ محمد بن‌ فاتِك‌ (478-521ق‌ / 1085- 1127م‌)، ملقب‌ به‌ مأمون‌، وزیر شیعی‌ امامی‌ فاطمیان‌ در دوران‌ خلافت‌ الآمر باحكام‌ الله‌. از جزئیات‌ زندگی‌ او اطلاع‌ دقیقی‌ در دست‌ نیست‌؛ آنچه‌ هست‌ نیز پراكنده‌ و متناقض‌ است‌.
  • بطال | بَطّال‌، عبدالله‌، شخصیتی‌ نیمه‌افسانه‌ای‌ كه‌ از او با عنوان‌ نام‌آورترین‌ جنگجوی مسلمان در لشكركشیهای‌ دوره اموی‌ برضد دولت‌ بیزانس‌ یاد شده‌، و بعدها در داستانهای‌ پهلوانی‌ عربی‌ و تركی‌، القاب «سید بطال‌» یا «سید بطال‌ غازی‌» یافته‌ است‌.
  • بصری | بُصْرى‌، شهری‌ باستانی‌ در جنوب‌ سوریه‌، واقع‌ در شرق‌ دشت‌ حاصل‌خیز حوران‌. این‌ شهر در 40 كیلومتری‌ شرق‌ شهر درعا و 141 كیلومتری جنوب دمشق
  • بطحاء | بَطْحاء، نام‌ چند منطقه‌ در سرزمینهای‌ اسلامی‌. این‌ واژه‌ در لغت‌ به‌ معنی‌ اعماق‌ دره‌، مسیل‌ آكنده‌ از سنگ‌ریزه‌ و زمین‌ فراخ‌ آمده‌ است
  • بطروجی | بِطْروجی‌، ابواسحاق‌ نورالدین ‌(دح‌610ق‌ / 1213م‌)، ستاره‌شناس عرب اسپانیایی. وی در بطروش (ه‍ م‌)، در 60 كیلومتری‌ شمال‌ قرطبه‌ زاده‌ شد
  • بصره | بَصْره‌، استان‌ و بندری‌ تاریخی‌ در جنوب‌ شرقی‌ عراق‌.
  • بطلیوسی | بَطَلْیوسی‌، ابومحمد عبدالله‌ بن‌ محمد بن‌ سید (444- 15 رجب‌ 521ق‌ / 1052-27 ژوئیۀ 1127م‌)، نحوی‌، ادیب‌، لغوی‌، شاعر و فیلسوف اندلسی‌. نیاكان وی از شِلْب1‌ به بطلیوس‌ (ه‍ م‌) كوچیدند و ابومحمد در آنجا دیده‌ به‌ جهان‌ گشود و همان‌جا رشد یافت‌ (ابن‌ بسام‌، 2(3) / 891؛ ابن‌ خلكان‌، 3 / 98). وی‌ را به‌ سبب‌ انتس...
  • بطریرک | بَطْرِیرْك‌، بالاترین ‌درجۀ روحانی ‌در كلیساهای‌ مسیحیت‌ شرقی‌. این‌ واژه‌ كه‌ از سریانی‌ «بطریركا» به‌ عربی‌ راه‌ یافته‌، اصلاً واژه‌ای‌ یونانی1‌، و به معنای «سردودمان‌» است‌
  • بطلیوس | بَطَلْیوس‌، نام‌ معرب‌ شهر و ایالت‌ باذاخُث‌1 در كرانۀ رود گواذیانا2 در غرب‌ اسپانیا.
  • بطریق | بِطْریق‌، عنوانی‌ تشریفاتی‌ برای‌ نجیب‌ زادگان‌ روم‌ باستان‌ و لقبی‌ برای‌ فرماندهان‌ نظامی‌ روم‌. اصل‌ واژه‌ پاتریكیوس1 بوده‌، و از ریشه‌ای‌ به‌ معنای‌ پدر مشتق‌ گردیده‌، و ظاهراً در زبان‌ عربی‌ از واژه سریانی‌ (پَطریق‌) تعریب‌ شده‌ است
  • بغای صغیر | بُغای‌ صَغیر (مق‍ 254ق‌ / 868م‌)، از امرای‌ بزرگ‌ و پرنفوذ ترك‌نژاد در آغاز عصر دوم‌ عباسی‌ كه‌ در تحولات‌ این‌ دوره‌ نقش‌ مهمی‌ داشت‌.
  • بطن | بَطْن‌، یكی‌ از مراتب‌ انساب‌ عرب‌. بطن‌ در لغت‌ به‌ معنای‌ داخل‌ و درون‌ هر چیز است‌ و در تقسیم‌بندیهای‌ قومی‌، جمعیتی‌ كمتر از قبیله‌ را در برمی‌گیرد
  • بطنان | بُطْنان‌، منطقه‌ای‌ پست‌ و آبرفتی‌ در حدود 30 كیلومتری‌ حلب‌. به‌ نوشتۀ یاقوت‌ (1 / 664) بطنان‌ به‌ مفهوم‌ نقاطی‌ پست‌ و آبرفتی‌ (جاهای‌ فروكش‌ كردن‌ و ته‌نشین‌ شدن‌ سیلاب‌) است‌.
  • بطن الحوت |
  • بعث |
  • بطین |
  • بعد |
  • بطلمیوس | بَطْلَمْیوس‌ (بطلمیوس قَلوذی‌1) (85-163 یا 170م‌)، از بزرگ‌ترین‌ دانشمندان‌ روزگار باستان‌ كه‌ در شهرت‌ به‌ عنوان‌ اخترشناس‌ و جغرافی‌دان‌ تا روزگار حاضر همانندی‌ نیافته‌ است‌.
  • بعث، حزب | حزب‌ عربی‌ سوسیالیست‌ (حزب‌ البعث‌ العربی ‌الاشتراكی‌) كه در 1326ش‌ / 1947م‌ به‌ دست‌ بعضی‌ از روشنفكران‌ عرب‌ به‌ رهبری‌ میشل‌ عفلق‌ (د 1368ش‌ / 1989م‌) و صلاح‌الدین‌ بیطار (د 1359ش‌ / 1980م‌) در سوریه‌ تشكیل‌ شد و سپس‌ در دیگر كشورهای‌ عربی‌ نیز نفوذ یافت‌.
  • بطیحه | بَطیحه‌، زمینهای‌ پست‌ آبرفتی‌ و تالاب‌ وسیعی‌ در قسمت‌ سفلای‌ دجله‌ و فرات‌ كه‌ از واسط (و كوفه‌) در شمال‌، تا بصره‌ در جنوب‌ گسترده‌ است‌. این‌ منطقه‌ به‌ نام‌ شهرهای‌ مجاور آن‌، بطیحه (بطائح‌) كوفه‌، واسط و بصره‌ نیز خوانده‌ شده‌ است‌
  • بعد | بُعْد، اصطلاحی كه بر هر گونه امتداد و فاصله میان موجودات‌ اطلاق‌ می‌شود و در فلسفه‌، كلام‌ و دانشهای‌ طبیعی‌ از دیدگاههای‌ مختلف‌ به‌ كار می‌رود.
  • بعقوبه | بَعْقوبه‌، یا بعقوبا، باعقوبا، شهری‌ كهن‌ و مركز استان‌ دیالۀ عراق‌، واقع‌ در 50كیلومتری‌ شمال‌ شرقی‌ بغداد. این‌ شهر در°44 و´38 عرض‌ شمالی‌ و°33 و´45 طول‌ شرقی‌ واقع‌ شده‌ است‌ و رود دیاله‌ یكی‌ از مهم‌ترین‌ ریزابه‌های‌ شرق‌ دجله‌ از كنار آن‌ می‌گذرد. شهر بعقوبه‌ در مسیر راه‌آهن‌ بغداداربیل‌ و بر سر راه‌ شوس...
  • بعثت | بَعْث‌، حزب‌ عربی‌ سوسیالیست‌ (حزب‌ البعث‌ العربی ‌الاشتراكی‌) كه در 1326ش‌ / 1947م‌ به‌ دست‌ بعضی‌ از روشنفكران‌ عرب‌ به‌ رهبری‌ میشل‌ عفلق‌ (د 1368ش‌ / 1989م‌) و صلاح‌الدین‌ بیطار (د 1359ش‌ / 1980م‌) در سوریه‌ تشكیل‌ شد و سپس‌ در دیگر كشورهای‌ عربی‌ نیز نفوذ یافت‌.
  • بعل | بَعْل‌، عنوانی‌ عام‌ برای‌ خدایان‌ اقوام‌ سامی‌. این‌ واژه‌ كه‌ در تمامی‌ شاخه‌های‌ زبانهای‌ سامی‌ و گویشهای‌ مختلف‌ آنها دیده‌ می‌شود، به‌ معنای‌ سرور و مالك‌ است‌.
  • بعلبک | بَعْلَبَك‌، شهری‌ كهن‌ در شمال‌ شرقی‌ دره بقاع‌ لبنان‌. این‌ شهر در دامنه‌های‌ سلسله‌ جبال‌ شرقی‌ لبنان‌ در°34 و´10 عرض‌ شمالی‌ و°36 و´11 طول‌ شرقی‌ و در ارتفاع‌ 165 ‘1متری‌ از سطح‌ دریا واقع‌ است‌ (نصرالله‌، 1 / 23).
  • بعیث مجاشعی | بَعیث مُجاشِعی‌، خِداش‌ بن‌ بشر بن‌ خالد (ابی‌ خالد) تمیمی‌ بصری‌، خطیب‌ و شاعر عصر اموی‌. برخی‌ نیای‌ او را عبدالحارث‌ بن‌ ابی‌ خالد دانسته‌اند
  • بغدادی، ابوالقاسم | بَغْدادی‌، ابوالقاسم‌ عبدالله بن عبدالعزیز، مشهور به‌ ابوموسی‌ (د 250ق‌ / 864م‌)، ادیب‌ و نحوی‌. وی‌ چون نابینا بود، صفدی‌ نامش‌ را در نکـت‌ خود آورده‌ است‌ (ص‌ 182).
  • بغداد، راه آهن | بَغْداد، راه‌آهَن‌، راه‌آهنی‌ با یك‌ خط اصلی‌ و چند شاخۀ فرعی‌ كه‌ قونیه‌ را به‌ بصره‌ متصل‌ می‌ساخت‌. در نیمه اول‌ سدۀ 13ق‌ / 19م‌ دولت انگلستان‌ برای‌ حفظ كامل‌ منافع‌ خود در هندوستان‌ و دسترسی‌ سریع‌ و آسان‌ به‌ آن‌ كشور، به‌ ویژه‌ پس‌ از طرح‌ احداث‌ كانال‌ سوئز و بیم‌ از تسلط فرانسه‌ بر آن‌، متوجه‌ اهمیت‌...
  • بغی | بَغْی‌، تعبیری‌ قرآنی‌ به‌ معنای‌ تجاوزگری‌ كه‌ زمینه‌ساز اصطلاحی‌ فقهی‌ به‌ معنای‌ سركشی‌ گروهی‌ از مسلمانان‌ در برابر امام‌ مشروع‌ بوده‌ است‌. مرتكب‌ بغی‌، باغی‌ (جمع‌: بغات‌) خوانده‌ شده است‌. در منابع‌، در مقابل‌ اصطلاح «اهل‌ بغی‌»، «اهل‌ عدل‌» به كار رفته‌
  • بغای کبیر | بُغاي ‌كَبير، ابوموسی‌(د 248ق‌ / 862م‌)، از سرداران ‌ترك ‌عباسيان‌ كه‌ به‌ سبب‌ تشابه‌ اسمی‌ با سردار ديگري‌ به‌ همين‌ نام‌، لقب كبير يافت‌.
  • بغداد، پیمان | بَغْداد، پِیمان‌، پیمانی‌ امنیتی‌ و دفاعی‌ كه‌ در 1334ش‌ / 1955م‌ میان‌ كشورهای‌ ایران‌، تركیه‌، عراق‌، پاكستان‌ و انگلستان‌ بسته‌ شد و در 1338ش‌ / 1959م‌ پس‌ از خروج‌ عراق‌ از آن‌، به‌ پیمان «سنتو» تغییر نام‌ یافت‌.
  • بغدادی خاتون | بَغْدادْ خاتون‌ (د ربیع‌الآخر 736 / دسامبر 1355)، دختر امیر چوپان سلدوز و همسر سلطان‌ ابوسعید بهادرخان‌ (حکـ 717-736ق‌ / 1317-1335م‌).

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: