بسطامی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 28 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/228772/بسطامی
پنج شنبه 11 اردیبهشت 1404
چاپ شده
12
بَسْطامی، خاندانی از شافعیان نیشابور در سدههای 4- 6ق / 10- 12م كه مردان و زنان نامداری در دانشهای دینی و فقه شافعی از آن برخاستند و حدود 150 سال (صریفینی، 558) پیشوایی مذهبی ـ اجتماعی شافعیان آن دیار را داشتند. نخستین كس از این خاندان كه از او در تاریخها یاد شده، ابوسعید حسین ابن محمد بن هیثم شیخ شافعیان خراسان و نیشابور است كه تاریخنگاران و صاحبان طبقات همواره نام او را در سایه و همراه فرزندش ابوعمر نخستین پیشوای برخاسته از این خاندان آوردهاند (مثلاً نك : عبادی، 76؛ سمعانی، الانساب، 2 / 232). افراد این خاندان را میتوان در دو گروه موردمطالعه قرار داد: الف ـ آنان كه پیشوایی مذهبی یافتند؛ ب ـ آنان كه تنها به واسطه علم خود مشهور شدند.
(د 407 یا 408ق / 1017 یا 1018م)، كه بیشتر با عنوان قاضی ابوعمر بسطامی از او یاد شده است (قس: صریفینی، 81؛ بولیت،118-117؛ نیز ایرانیكا، IV / 182: ابوعمرو). او برای اندوختن دانش به سفرهای بسیار رفت (ذهبی، سیر...، 17 / 320، العبر، 2 / 216) و در اصفهان، بغداد، بصره و اهواز از كسانی همچون احمد رَقّی، طَبَرانی، ابوبكر قَبّاب، ابن خُرَّزاد، ابوبكر ابن مالك، ابومحمد ابن ماسی و ابوحامد مرورودی حدیث شنید و فقه آموخت (عبادی، همانجا؛ خطیب، 2 / 247؛ ابن عساكر، 236-237). ابوعمر زمانی كه به بغداد درآمد، دانشمندی پخته و صاحب نظر شده بود و ابوحامد اسفراینی (ه م) او را بزرگ داشت (همو، 238؛ ابن جوزی، 15 / 123). از آن پس، نشان او در نیشابور یافت میشود. وی برای مدتی به برگذاری مجلس وعظ و ذكر پرداخت؛ سپس تنها به تدریس و مناظره و افتا روی آورد (ابن قاضی شهبه، 1 / 191). كار او در نیشابور بالا گرفت و در 388ق / 998م منصب قضای شهر به او واگذار شد (همانجا؛ اسنوی، 1 / 224). یكی از اسباب شهرت او را میتوان ازدواج وی با دختر ابوطیب صُعلوكی دانست كه دارای خاندانی پرسابقه و پرآوازه در نیشابور بود (نك : همو، 1 / 225؛ صریفینی، 558، 725؛ بولیت، همانجا). افزون بر این، ابوعمر ظاهراً خود نیز از شخصیتی گیرا و خوشنام برخوردار بود و در مدت اقامتش در نیشابور دوستداران و پیروانی یافت، چنانكه منصوب شدنش به منصب قضای شهر ــ كه در واقع به گونهای تثبیت رسمی ریاست او بر شافعیان آن دیار به شمار میرفت - موجب شادی بسیار یاران او شد (ابن عساكر، 237). از قاضی ابوعمر بسطامی برخی نظرات اصولی نقل شده است (مثلاً نك : عبادی، 69)، اما اثری از او نام نبردهاند. كسان مشهوری از او حدیث نقل كردهاند كه از آن جمله، اینان را میتوان نام برد: حاكم نیشابوری، بیهقی، نیز ابوصالح مؤذن، محمد مُزَكّی، محمدصَرّام، یوسف همدانی، ابومحمدخَلاّل، ابوسعید فرخزادی و فرزندش ابوالمعالی عمر (سمعانی، الانساب، نیز ذهبی، سیر، همانجاها).
(د 440ق / 1048م)، یكی از دو پسر قاضی ابوعمر كه از ازدواج او و دختر صعلوكی به دنیا آمد (همانجا). صعلوكی او را موفق لقب داد و هر دو برادر را سخت عزیز داشت و خود به تربیتشان همت گماشت. هبة الله كه در آغاز جوانی به جای پدر زعیم شافعیان گردید، به «امام موفق» مشهور شد (نك : بولیت،.(118-119 وی افزون بر درك محضر پدر و پدر بزرگ مادریش، از خفّاف و گروهی از محدثان هم طبقه آنان حدیث شنید و ابوصالح و ابوبكر ابن ابی زكریا از او روایت كردند. هبةالله با اینكه در دوران زعامت خود در دیده شافعیان سخت گران قدر بود، از بزرگان و پیشوایانی چون اسفراینی و زیادی پیروی میكرد (صریفینی، 725-726؛ سبكی، 5 / 355).
(مقـ 456ق / 1064م). او هنوز بسیار جوان بود كه پدر را از دست داد و در 17 سالگی به ریاست شافعیان نیشابور رسید. برای شنیدن حدیث به سفرهای گوناگون رفت و از نصرویی، ابوحسان مزكی و ابن مسرور حدیث شنید (صریفینی، 81؛ اسنوی، همانجا). در دوران ریاست او ــ كه همزمان با دو سلطان سلجوقی، طغرل و الب ارسلان بود ــ حوادثی روی داد كه دامن او را هم گرفت. علت این امر چنانكه سبكی (3 / 390) گزارش میدهد، حسادت وزیر عمیدالملك كُندُری به محبوبیت ابوسهل نزد نیشابوریان شافعی و حنفی بود؛ در حالی كه عمیدالملك خود به سفارش هبة الله موفق پدر ابوسهل به خدمت سلطان طغرل سلجوقی درآمده بود (نك : ابن اثیر، الكامل، 10 / 31-32). از دقت در جزئیات ماجرا برمیآید كه ریشه این حوادث به طور اعم به اختلاف میان اشاعره و معتزله بازمیگشت و به طور اخص در نیشابور، معلول قدرت و محبوبیت و وجهه پیشوایان شافعی اشعری مذهب خراسان و نگرانی وزیر بود كه خود نماینده رسمی دولت سلجوقی به شمار میرفت. بههمین سبب نیز سلطان سخن كُندُری را پذیرفت و دستور منع از وعظ، دستگیری و تبعید قشیری، جوینی، فراتی و ابوسهل را صادر كرد. جوینی از پیش دریافت و به حجاز گریخت و چون مجاور گشت، به «امام الحرمین» شهرت یافت. در هنگام اجرای حكم كه با فتنه اوباش و غوغاگران همراه بود، ابوسهل نیز حضور نداشت و تنها قشیری و فراتی با استخفاف دستگیر، و در قهندز نیشابور زندانی شدند. ابوسهل كه پیش از آن كوششها كرده بود كه كار به اینجا نرسد، تصمیم به ایستادگی گرفت و گروهی توانا بر جنگ از باخرز گرد آورد و پس از ماجراهایی سرانجام امیر شهر را زخمی كرد و دو زندانی را آزاد ساخت و خود به سوی ری رفت تا موضوع را به سلطان بگوید؛ اما كار بر مدار خواست او نگردید و سلطان بر تقصیر او رأی داد، ابوسهل به زندان رفت و همه اموالش مصادره شد. او پس از مدتی آزاد گردید و به حج رفت (سبكی، 3 / 391-393). با به سلطنت رسیدن الب ارسلان، ابوسهل مجدداً به فعالیت پرداخت و ظاهراً نزد سلطان منزلتی یافت. گزارشها از این پس، چندان روشن نیست؛ آنچه میتوان برپایۀ همین گزارشها احتمال داد، آن است كه الب ارسلان سیاست دیگری در پیش گرفت. نخست ابوسهل را دلگرم ساخت و بعد در توطئهای او را به قتل رساند؛ اما به گفته ابناثیر ( الكامل، 10 / 35) سلطان او را با موكب همسرش، دختر خلیفه به بغداد فرستاد و فرمان داد تا در بغداد به نام او خطبه بخواند كه او در راه درگذشت. ذهبی با ضعیف شمردن این گزارش میگوید: سلطان حتی از او وزارت هم خواسته بود، اما در توطئهای ناگهان او را كشتند ( سیر، 18 / 143). اسنوی نیز گزارش ذهبی را تأیید كرده است (همانجا؛ قس: صریفینی، همانجا).
(د 479ق / 1086م). اگرچه به ریاست او تصریح نشده است، اما از برخی گزارشها برمیآید كه ریاست شافعیان پس از پدر مقتولش به او رسیده باشد. وی متفق جوزقی و مسند ابوعوانه و صحیح بخاری را از مغربی، زینالاسلام و حفصی شنید. ابوالمقدم در جوانی درگذشت (نك : همو، 698).
(د 502ق / 1109م). وی برادر ابوسهل محمد بود و در روزگار او رشد كرد. او از ابوحفص عمر بن مسرور و ابوسعد كَنجرودی و دیگران حدیث شنید و صحیح بخاری را نزد علی بن عیار فرا گرفت. ابوعمر در گرفتاری برادر ظاهراً آسیبی ندید و ثروت بزرگی كه از پدر به ارث برده بود، برایش محفوظ ماند. در منابع ذكر نشده است كه چه كسی پس از قتل ابوسهل زعامت را به دست گرفت؛ اما با توجه به 46 سال فاصله میان مرگ ابوسهل و ابوعمر، درستتر مینماید كه ریاست جماعت شافعی نخست به برادرزادهاش ابوالمقدم، سپس در 479ق / 1086م به او رسیده باشد (نك : همو، 373؛ اسنوی، 1 / 226-227؛ سبكی، 7 / 93).
(443-533ق / 1051-1139م)، مشهور به سیدی، منسوب به سیدابوالحسن همدانی. ابومحمد از 9سالگی و بسا زودتر به فراگیری دانش پرداخت و از پدر بزرگش ابوالمعالی عمر، راویان طبقۀ دوم شافعی و هم عصران خود حدیث شنید و نزد امام الحرمین جوینی فقه آموخت (صریفینی، 730؛ نیز نك : سمعانی، التحبیر، 2 / 359، قس: الانساب، 7 / 337؛ ابن اثیر، اللباب، 2 / 164). سپس كسانی چون ابن عساكر، سمعانی، مؤید طوسی و قطب نیشابوری از او حدیث شنیدند و خرستانی از او اجازه روایت گرفت (سمعانی، التحبیر، 2 / 357-359؛ذهبی،همان،20 / 14؛ابننقطه،2 / 292- 293). سمعانی او را ــ با وجود وصف به صفاتی چون فقیه، عالم، نیكوكار و متعبد ــ كجخلق، و نسبت به روایت حدیث كم علاقه میخواند و میگوید كه خود او هم با زحمت فراوان و سفارش بسیار به محضر وی راه یافت (همانجا). سبكی نیز بی علاقگی او را به روایت حدیث و راویان، به اخلاق تندش نسبت میدهد (4 / 321). به هر حال، به گفتۀ ذهبی او «عالی الاسناد» بود ( العبر، 2 / 445). ابومحمد پس از مرگ در حیره (احتمالاً قبرستانی در اطراف نیشابور) دفن شد (نكـ: سبكی، همانجا). 7. عبدالملك بن محمد بن هبة الله، مشهور به فخر كه تاریخ وفات او معلوم نیست. سمعانی به همراه او از پدر بزرگش ابومحمد هبهالله حدیث میشنیده است. به ریاست او بر اصحاب حدیث در نیشابور تصریح شده است (نك : همو، 7 / 190؛ نیز، بولیت،.(1278. مؤید بن حسین بن هبة الله (مقـ 556ق / 1161م)، آخرین كس از این خاندان است كه بر شافعیان نیشابور ریاست یافت. او پسر عموی عبدالملك بن محمد است. مؤید هنوز جوان بود كه در درگیری میان اصحاب شافعی و یكی از نقیبان علوی در نیشابور ــ كه به درازا كشید و در جریان آن مؤید آی اَبه سردار شورشی سلجوقی نیز با او همراه شد ــ درست در لحظه پیروزی در اثر اصابت تصادفی سنگی كشته شد و پس از او دیگر نشانی از ریاست هیچ كس از خاندان بسطامی در دست نیست (ابناثیر، الكامل، 11 / 234-236، 277- 278؛نیز، بولیت، 78-80, .(127
برادر قاضی ابوعمر بسطامی كه چندان هم شناخته نیست، جزآنكه به گزارش عبدالغافر فارسی، وی مردی صاحب شوكت، و در فقه و شعر و ادب بسیار فاضل بود (نك : صریفینی، 169). وی دو پسر به نامهای محمد و سهل داشت (نك : بولیت، .(118
(د 465ق / 1073م)، كه از سوی پدر بزرگ مادریش صعلوكی، مؤید لقب گرفت. مؤید فرزند دیگر قاضی ابوعمر بسطامی و برادر ابومحمد هبة الله موفق بود كه صعلوكی به تربیت آنان پرداخت. او افزون بر محضر پدر و پدر بزرگ، از بزرگانی چون حاكم نیشابوری، ابن فورك، سیدابوالحسن همدانی و دیگران (نكـ: صریفینی، 558، 725) علم و حدیث آموخت و سپس نوهاش هبة الله بن سهل سیدی و كسانی دیگر از او روایت كردند (ذهبی، سیر، 18 / 424؛ سبكی، 5 / 303). ابوالمعالی با ازدواج با دختر سیدابوالحسن همدانی موجب پیدایش شاخه سیدی در خاندان بسطامی شد و نوۀ او هبةالله بن سهل، مشهور به سیدی از پیشوایان شافعیان نیشابور گردید (صریفینی، 558، 730؛ بولیت،.(119
دختر قاضی ابوعمر، همانند برادرانش دانشمند بود و از خفّاف حدیث شنید (صریفینی، 612) و گروهی از جمله ابن حَمّویه جوینی از او روایت كردهاند. ظاهراً نزدیك به زمان وفات برادرش موفق او نیز از دنیا رفته است (ذهبی، همان، 18 / 425؛ كحاله، 3 / 187).
خواهر عایشه نیز از خفاف و گروهی دیگر حدیث شنید و در این علم نامی یافت (صریفینی، 329).
فرزند ابوالمعالی عمر كه از پدر حدیث آموخت و تنها چیزی كه از او دانسته است، این است كه بر مسند قضا نشست (همو، 448). از دو پسر او به نامهای ابوالحسن محمد و ابونصر مؤید یاد شده است كه در بیهق زیسته، و درگذشتهاند (برای آگاهی بیشتر، نكـ: بولیت، .(126-127, 133
ابن اثیر، الكامل؛ همو، اللباب، بیروت، دارصادر؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، به كوشش محمد و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، 1412ق؛ ابن عساكر، علی، تبیین كذب المفتری، دمشق، 1347ق؛ ابن قاضی شهبه، ابوبكر، طبقات الشافعیة، به كوشش حافظ عبدالعلیمخان، بیروت، 1407ق / 1987م؛ ابن نقطه، محمد، التقیید، بیروت، دارالحدیث؛ اسنوی، عبدالرحیم، طبقات الشافعیة، به كوشش عبدالله جبوری، بغداد، 1390ق / 1970م؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، بیروت، 1349ق؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به كوشش شعیب ارنؤوط و محمدنعیم عرقسوسی، بیروت، 1406ق / 1986م؛ همو، العبر، به كوشش محمد سعید بن بسیونی زغلول، بیروت، 1405ق / 1985م؛ سبكی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الكبری، به كوشش محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، 1383ق / 1964م؛ سمعانی، عبدالكریم، الانساب، حیدرآباد دكن، 1383-1396ق؛ همو، التحبیر، به كوشش منیره ناجی سالم، بغداد، 1395ق / 1975م؛ صریفینی، ابراهیم، تاریخ نیسابور (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به كوشش محمدكاظم محمودی، قم، 1403ق؛ عبادی، محمد، طبقات الفقهاء الشافعیة، به كوشش یوستاویتستام، لیدن، 1964م؛ كحاله، عمررضا، اعلام النساء، بیروت، موسسـة الرساله؛ نیز:
Bulliet, R. W., The Patricians of Nishapur, Massachusetts, 1972; Iranica
محمد نوری
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید