صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / مردم شناسی / بست /

فهرست مطالب

بست


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 27 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

بُسْت‌، شهری كهن‌ نزدیك ملتقای رودهای هیرمند و ارغنداب‌ كه‌ امروزه‌ ویرانه‌های‌ آن‌ مجاور شهر لشگرگاه‌، مركز ولایت‌ هلمند در جنوب‌ غربی‌ افغانستان‌ باقی‌ است‌ و به‌ واسطۀ وجود ویرانه‌های‌ قلعه‌ای‌ نظامی‌ در آن‌، به‌ نام‌ قلعۀ بست‌ معروف‌ است‌. 
كاوشهای‌ باستان‌شناسی‌ در این‌ محل‌، پیشینۀ تاریخی‌ شهر بست‌ را به‌ 500ق‌م‌ می‌رساند. نتایج‌ این‌ كاوشها مؤید آن‌ است‌ كه‌ این‌ شهر به‌طور متوالی‌ از روزگار هخامنشیان‌ تا ساسانیان‌ شهری‌ آباد، و از زیستگاههای عمدۂ سیستان‌ بوده‌ است‌ ( ایرانیكا، .(IV / 384
مؤلف‌ گمنام‌ كتاب‌ شهرستانهای‌ ایران‌، بنیان‌ شهر بست‌ را به‌ بستور پسر زریر نسبت‌ می‌دهد (نك‍ : مشكور، 225). در منابع‌ یونانی‌ ـ رومی‌ از بست با نامهای بستیا دسلوتیا، بستیگیا دسلنگا، بیسپولیس‌ و بیت‌ یاد شده‌ است‌ ( ایرانیكا، همانجا). 
موقعیت‌ بست‌ از آن‌ نظر كه‌ میان‌ 3 شهر عمدۂ هرات‌، زرنج‌ (زرنگ‌) و غزنه‌ واقع‌ بوده‌ است‌ و نیز قرار داشتن‌ این‌ شهر در نزدیكی‌ محل تلاقی دو رودخانۀ بزرگ و پر آب هیرمند و ارغنداب‌ كه‌ راههای‌ كاروان‌رو غرب‌ به‌ شرق‌ از كنار آن‌ می‌گذشت‌، این‌ شهر را به‌ دروازۂ هندوستان‌ و كانون‌ بازرگانی‌ با هند بدل‌ كرده‌ بود (سیستانی‌، 2 / 374- 375). 
اردشیر بابكان‌ (سلـ 226-241م‌) سیستان‌ و از جمله‌ بست‌ را به‌ قلمرو دولت‌ ساسانیان‌ افزود (نك‍ : بازورث‌، 15؛ كریستن‌ سن‌، 109)، اما بست‌ در طول‌ حیات‌ سیاسی‌ ساسانیان‌ همواره‌ در شمار سرزمینهای‌ این‌ دولت‌ باقی‌ نماند. بست‌ پس‌ از شكست‌ پیروز، پادشاه‌ ساسانی‌ از هفتالیان‌در 484م‌ به‌تصرف‌ آنان‌ درآمد، ولی‌ بار دیگر در زمان‌ خسرو انوشیروان ‌از هفتالیان‌ باز پس‌ گرفته‌شد (طبری‌، 2 / 99-100؛ ماركوارت‌، .(37 پس‌ از اصلاحاتی‌ كه‌ در تقسیمات‌ كشوری‌ ساسانیان‌ به‌ روزگار خسرو انوشیروان‌ به‌ عمل‌ آمد و كشور به‌ 4 كُست‌ تقسیم‌ شد، شهر بست‌ در زمره شهرهای‌ كوره سیستان‌، در كست‌ نیمروز واقع‌ گردید (همو، 16؛ فرای‌، «تاریخ‌...»، .(154 گرچه‌ سیستان‌ در دوره ساسانیان‌ از مراكز عمدۀ آیین‌ زرتشتی‌ بود (نك‍ : تاریخ‌...، 92-93)، اما در بست‌ جماعتی‌ از پیروان‌ ادیان‌ مسیح‌ و یهود نیز به‌ سر می‌بردند و این‌ شهر یكی‌ از 5 مركز عمده مسیحیان‌ در سیستان‌ بود (بازورث‌، 29-32). 

در دورۂ فتوحات‌ مسلمانان‌، بنا به‌ روایت‌ طبری‌ (4 / 301) در 31ق‌ عبدالله‌ بن‌ عامر فرمانده‌ سپاهیان‌ مسلمان‌ كه‌ از جانب‌ عثمان‌ مأمور فتح‌ كرمان‌ بود، پس‌ از فتح‌ این‌ سرزمین‌ رهسپار خراسان‌ گردید. وی‌ مجاشع‌ بن‌ مسعود سُلَمی‌ را به‌ منظور فتح‌ سیستان‌ بدان سوی گسیل‌ داشت‌؛ اما اهالی سیستان‌ در برابر مهاجمان‌ ایستادگی‌ كردند و در زد و خوردهایی‌ كه‌ میان‌ دو طرف درگرفت‌ بسیاری‌ از مسلمانان‌ كشته‌ شدند و مجاشع‌ به‌ ناچار از سیستان‌ بیرون‌ رفت‌. چون‌ این‌ خبر به‌ عثمان‌ رسید، وی‌ ربیع‌ بن‌ زیاد بن‌ اسد ذیال‌ (دیان‌) را به‌ سیستان‌ فرستاد. مرزبان‌ سیستان‌ با ربیع‌ بن‌ زیاد از درآشتی‌ درآمد و با وی‌ پیمان‌ صلح‌ بست‌ ، اما مردم‌ بست‌ حاضر به‌ تسلیم‌ شهر به‌ تازه‌ واردان‌ نشدند و در برابر آنان‌ به‌ سختی‌ مقاومت‌ كردند. پس‌ از كشته‌ و اسیر شدن‌ بسیاری‌ از اهالی‌، شهر سقوط كرد (نیز نك‍ : تاریخ‌، 80 -83). پس‌ از چندی‌، با شورش مردم‌ عبدالرحمان‌ بن‌ سمره‌ از سوی‌ عثمان‌ برای‌ تصرف‌ نواحی‌ و شهرهای‌ سیستان‌ گسیل‌ شد و او نیز با اهالی بست و زابل پیمان صلح بست (بلاذری‌، 394؛ ماركوارت‌، 37؛ زرین‌كوب‌،.(24 این‌ صلح‌ دوامی‌ نیافت‌ و چند بار این‌ شورشها تكرار شد، اما در نهایت‌ مسلمانان‌ پیروز گشتند (برای‌ توضیحات‌، نك‍ : تاریخ‌، 84 ببـ ؛ بازورث‌، 46 بب‍‌ ). 
هفتالیان‌ زنبیلی‌ كه‌ بر نواحی‌ شرقی‌ سیستان‌ و از جمله‌ بست‌ چیره‌ بودند، با والیان‌ و حكام‌ منطقه‌ درگیریهای‌ بسیار داشتند. به‌ سبب‌ همین‌ مجاورت‌ سیستان‌ با قلمرو هفتالیان‌، همواره‌ در این‌ سرزمین‌ شمار بسیاری‌ از مردان‌ مسلح‌ به‌ سر می‌بردند و تاخت‌ و تازهایی‌ میان‌ ایشان‌ وجود داشت‌. پس‌ از استقرار اعراب‌ در سیستان‌، شهر بست‌ مركز استقرار نیروهای‌ داوطلب‌ و سپاهیانی‌ بود كه‌ برای‌ تاخت‌ و تاز و غارت‌ در قلمرو زنبیل‌ در سیستان‌ گرد آمده‌ بودند (همو، 84؛ فرای‌، «عصر...»، .(119
سیستان‌ در سده‌های‌ نخستین‌ اسلامی‌ به‌ سبب‌ دوری‌ از مركز خلافت‌ به‌ یكی‌ از مراكز مهم‌ خوارج‌ بدل‌ شد. در مقابل‌ ، مردم‌ داوطلبانه‌ برای‌ دفع‌ فتنۀ خوارج‌ دسته‌هایی‌ تشكیل‌ دادند كه‌ مُطَوَّعه‌ خوانده‌ می‌شدند و مركز ایشان‌ شهرهای‌ زرنج‌ (زرنگ‌) و بست‌ بود (زرین‌كوب‌، 517 - 518؛ بازورث‌، «طاهریان‌...»، .(108-109 به‌ دنبال‌ شورش‌ غسان‌ بن‌ نصر از رؤسای‌ مطوعۀ بست‌ و قدرت‌ یافتن‌ وی‌، حكمران‌ آن‌ ولایت‌ با او به‌ جنگ‌ پرداخت‌ و حتی‌ در این‌ راه‌ از خوارج‌ نیز كمك‌ گرفت‌. در این‌ جنگ‌ غسان‌ كشته شد (زرین‌كوب‌، 518؛ تاریخ‌، 191). اما مطوعۀ بست‌ آرام‌ نیافتند و بر گرد شخصی‌ به‌ نام‌ احمد قولی‌ جمع‌ شدند و به‌ نبرد با حاكم‌ سیستان‌ پرداختند (همان‌، 191- 192). 
در 237ق‌ / 851م‌ مردم بست‌ با صالح‌ بن‌ نصر برادر غسان‌ بیعت‌ كردند و عیاران‌ سیستان‌ نیز به‌ ایشان‌ پیوستند و سال‌ بعد بست‌ را متصرف‌ شدند (زرین‌كوب‌، 518- 519؛ تاریخ‌، 192؛ بازورث‌، 235-236). یعقوب‌ لیث‌ صفاری‌ كه‌ در این‌ هنگام‌ با گروه‌ عیاران‌ 
خود به‌ صالح پیوسته‌ بود، از جانب‌ او به‌ منصب‌ سرهنگی‌ گروهی‌ از مطوعۀ بست‌ منصوب‌ شد (گردیزی‌، 139)؛ اما پس‌ از چندی‌، میان‌ او و صالح‌ مخالفتهایی‌ روی‌ نمود كه‌ منجر به‌ جنگی‌ در 239ق‌ شد. در نبردی‌ كه‌ میان‌ ایشان‌ در محلی‌ به‌ نام‌ نوق‌ یا نوقات‌، در نزدیكی زرنج‌ بر سر راه‌ بست‌ درگرفت‌، صالح‌ شكست‌ خورد و به‌ پایگاه‌ اصلی‌ خود، یعنی‌ بست‌ پناه‌ برد. یعقوب‌ در 248ق‌ / 862م‌ به‌ بست‌ لشكر كشید و این‌ شهر را از چنگ‌ صالح‌ بیرون آورد ( تاریخ‌، 198-199، 204؛ بازورث‌، 241- 242، 246-247؛ پرویز، 124). این شهر تا سال‌ 298ق‌ / 911م در تصرف‌ صفاریان‌ باقی‌ بود، اما در این‌ سال‌ احمد بن‌ اسماعیل‌ سامانی‌ به‌ فرمان‌ مقتدر خلیفۀ عباسی‌ به‌ سیستان‌ لشكر كشید و به‌ یاری‌ مردم‌ وارد بست‌ شد ( تاریخ‌، 292؛ زرین‌كوب‌، 552؛ هروی‌، 244-245؛ گردیزی‌، 148) و حكومت‌ آن‌ دیار را به‌ حاتم‌ بن‌ عبدالله‌ شاشی‌ (چاچی‌) داد ( تاریخ‌، 293). 
با وجود تاریخ‌ پرآشوب‌ بست‌، نویسندگان‌ آن‌را شهری‌ آباد با كاخها و نیز باغهای‌ سرسبز و دومین‌ شهر بزرگ‌ سیستان‌ پس‌ از زرنج‌ وصف‌ كرده‌اند (نك‍ : یعقوبی‌، 280-281؛ تاریخ‌، 280؛ اصطخری‌، 245؛ ابن‌ حوقل‌، 419؛ اشكال‌ العالم‌، 164). مؤلف‌ حدود العالم‌ بست‌ را دروازۂ تجارت‌ با هندوستان‌ نامیده‌ است‌ و از دیواری‌ استوار كه‌ بر گرد شهر كشیده‌ شده‌ بود، یاد كرده‌ است (ص 392). مقدسی بست را ناحیه‌ای جدا از سیستان به‌ مركزیت‌ شهر بست‌ ذكر كرده‌، و شهرهایی‌ از جمله‌ سروستان‌، كش‌، روذان‌ و طلقان‌ را تابع‌ این‌ ناحیه‌ دانسته‌ است‌ (ص‌ 297). وی‌ در وصف‌ شهر بست آورده است‌: بست شهری‌ خرم‌ و بزرگ است و مردمانی‌ اهل دین و ادب و مردانگی دارد. هوای‌ آن‌ خوب‌، و دارای‌ دو فصل‌ گرما و سرماست‌ و میوه‌های‌ گرمسیری‌ و سردسیری‌ در باغهای‌ سرسبز آن‌ به‌ عمل‌ می‌آید و از محصولات‌ آن‌، خرما، انگور، سدر و ریحان‌ است‌. وی‌ می‌افزاید: شهر بست‌ از دو بخش‌ شارستان‌ و ربض‌ تشكیل‌ شده‌، مسجد جامع‌ آن‌ در شارستان‌ و بازارهای‌ آن‌ در ربض‌ واقع‌ است‌ و آب‌ آن‌ از رودخانه‌های‌ هیرمند و خردروی‌ (ارغنداب‌) تأمین‌ می‌شود؛ همچنین‌ از پلی‌ بر هیرمند در نزدیكی‌ اتصال‌ ارغنداب‌ با این‌ رود یاد می‌كند كه‌ از به‌ هم‌ پیوستن‌ قایقهای‌ متعددی‌ ساخته‌ شده‌ بود (ص‌ 304- 305). 
امروزه‌ ویرانه‌های‌ لشكرگاه‌ در نزدیكی‌ خرابه‌های‌ بست‌ به‌ چشم‌ می‌خورد كه‌ یادآور شكوه‌ و بزرگی‌ این‌ شهر در سده‌های‌ گذشته‌ است‌. در واقع‌ بست‌ و لشكرگاه‌ دو بخش‌ از یك‌ شهر بوده‌اند. در بخش‌ نخست‌ مردم‌ كوچه‌ و بازار زندگی‌ می‌كردند كه‌ كانون‌ بازرگانی‌ و دادوستد بوده‌ است‌ و در بخش‌ دیگر سپاهیان‌ و صاحب‌ منصبان‌ سكنى داشتند (سیستانی‌، 2 / 372). 
در نیمۀ دوم‌ سدۂ 4ق‌ در روزگاری‌ كه‌ دولت‌ سامانیان‌ رو به‌ زوال‌ بود، بر بست‌ حاكمی ترك به‌ نام «طغان‌» حكومت‌ داشت‌. در این‌ هنگام‌ بای‌توز از دیگر سرداران‌ ترك‌ تبار، بست‌ را به‌ قهر از دست‌ طغان‌ بیرون‌ آورد. طغان‌ از سبكتكین‌ كه‌ اندیشۀ امارت‌ در سر می‌پرورانید، كمك‌ خواست‌ تا به‌ یاری‌ او قلمرو از دست رفته‌اش را بازپس گیرد. وی تعهد نمود درصورت‌ بازگشت‌ به‌ حكومت‌، سالیانه‌ مبلغی‌ به‌ سبكتكین‌ بپردازد (عتبی‌، 22-23). سبكتكین‌ در 367ق‌ / 978م‌ به‌ سوی‌ بست‌ لشكر كشید و حكومت‌ بای‌توز را در بست برانداخت‌ (میرخواند، 586؛ بازورث‌، «غزنویان‌...»، 166) و بست‌ را ضمیمۀ دولت‌ تازه‌ بنیان‌ غزنوی‌ نمود. بست و لشكرگاه‌ در سدۂ 5ق‌ / 11م‌ و در دورۂ شوكت‌ دولت‌ غزنوی‌ (دوران‌ محمود و مسعود) به‌ اوج‌ شكوفایی‌ و آبادانی‌ خود رسید (سیستانی‌، 2 / 373)، و دومین‌ شهر مهم‌ غزنویان‌ پس‌ از غزنین‌ به‌ شمار می‌رفت‌ (حبیبی‌، 3). 
آبادی‌ و عمران‌ بست‌ دیری‌ نپایید، زیرا در 545ق‌ / 1150م‌ علاءالدین‌ حسین‌ غوری‌، ملقب به جهانسوز به خون‌خواهی‌ برادران‌ خود كه‌ به‌ دست‌ بهرامشاه‌ غزنوی‌ كشته‌ شده‌ بودند، به‌ غزنین‌ لشكر كشید و پس‌ از چیرگی‌ بر آنجا، 7 شبانه‌روز آتش‌ در آن‌ افكند و شهر را به‌ كلی‌ ویران‌ كرد؛ سپس‌ راهی‌ بست‌ دومین‌ شهر مهم‌ غزنویان‌ شد و پس‌ از چیرگی‌ بر آن‌، كاخها و بناهای‌ آن‌ را كه‌ اقامتگاه‌ شاهان‌ غزنوی‌ بود، ویران‌ كرد (نك‍ : منهاج‌، 1 / 341- 345؛ سیستانی‌، همانجا). یاقوت‌ در سدۂ 7ق‌ / 13م‌ بست‌ را شهری‌ ویران‌ اما دارای‌ باغها و كشتزارهای‌ سرسبز و آب‌ فراوان‌ وصف‌ نموده‌ است‌ (1 / 612). 
هرچند شهر بست در لشكركشی تیمور در 785ق‌ / 1383م‌ صدمه‌ دید، اما ویران‌، و خالی‌ از سكنه‌ نشد؛ به‌ ویژه‌ اینكه‌ در دورۂ حكومت‌ شاهرخ‌ فرزند تیمور (سلـ 807 -850ق‌ / 1404- 1446م‌) هنوز دارالضرب‌ بود (نك‍ : حبیبی‌، 8). با این‌ وصف‌، بست‌ هیچ‌گاه‌ اعتبار و موقعیت‌ گذشته‌ را باز نیافت‌ و تنها از قلعۀ بست‌ كه‌ بر روی‌ تپه‌ای‌ بلند بنا شده‌ بود و موقعیت‌ سوق‌الجیشی‌ داشت‌، به‌ عنوان‌ قرارگاه‌ و پادگان لشكریان‌ استفاده‌ می‌شد (همو، 3). آخرین‌ حمله‌ به‌ بست‌ در 1150ق‌ / 1737م‌ توسط نادر شاه‌ افشار كه‌ برای‌ سركوب‌ غلجاییان‌ قندهار به‌ این‌ ناحیه‌ لشكر كشیده‌ بود، به‌ وقوع‌ پیوست‌ (نك‍ : قدوسی‌، 116-121). 
امروزه‌ از بست‌ بقایای‌ خرابه‌های‌ بالاحصار و رواق‌ معروف‌ آن‌ و بقایای لشكرگاه (لشكری بازار) در امتداد كرانه‌های رودخانۀ هیرمند برجای مانده است‌ (نك‍ : سیستانی‌، 2 / 384). در این‌ ویرانه‌ها آثاری‌ ارزشمند از معماری‌ و خطاطی‌ حوزۂ خاوری‌ ایران‌ در دورۂ اسلامی‌ برجای‌ مانده‌ است‌. طاق‌ آجری‌ بست‌ بقایای‌ مسجد عظیمی‌ است‌ كه در دورۂ غوریان‌ یا احتمالاً خوارزمشاهیان‌ ساخته‌ شده‌ كه‌ تزیینات‌ این‌ طاق‌ آمیزه‌ای‌ از هنر اسلامی‌ شرق‌ ایران‌ و نیز هندی‌ است‌ ( ایرانیكا،.(IV / 384 در كاوشهای‌ صورت‌ گرفته‌ توسط هیأت‌ باستان‌شناسی‌ فرانسوی‌ در سالهای‌ 1949-1952م‌ در محوطۀ لشكرگاه‌ بست‌، بقایای‌ كاخ‌ مسعود غزنوی‌ از دل‌ خاك‌ بیرون‌ كشیده‌ شد. بر دیوارهای‌ این‌ كاخ‌ تصاویری‌ رنگین‌ از نگهبانانی‌ زرین‌كمر، باقباهایی‌ به‌ رنگهای‌ سرخ‌، لاجوردی‌، سبز و بنفش‌ به‌ اندازۂ قامت‌ آدمی‌ ترسیم‌ شده‌ كه‌ نمونه‌هایی‌ جالب‌ از هنر ایرانی‌ در هزار سال‌ پیش‌ است‌ (سیستانی‌، 2 / 387). در وسط تپۀ بالاحصار بست‌، چاهی‌ ژرف به‌ عمق‌ 42 متر به‌ شكل‌ دایره‌ حفر شده‌ است‌ كه‌ به‌ نام‌ چاه‌ قلعۀ بست‌ معروف‌ است‌. در این‌ چاه‌ اتاقهایی‌ دور تا دور آن‌ در 7 طبقه‌ كنده‌ شده‌ است‌. بنا به‌ گفتۀ اهالی‌، از این‌ چاه‌ درگذشته‌ به‌ عنوان‌ زندان‌ استفاده‌ می‌شده‌ است‌. طبقات‌ زیرین‌ این‌ چاه‌ بر اثر ریزش‌ از خاك‌ پر شده‌ است‌ (همو، 2 / 388). 
از این‌ شهر دانشمندان‌ و فقیهانی‌ چند برخاسته‌اند كه‌ از آن‌ جمله‌اند: ابومحمد اسحاق‌ بستی‌، صاحب‌ كتاب‌ السنن‌ (سمعانی‌، 1 / 348)؛ ابن‌حبان‌ بستی‌ (ه‍ م‌)، محدث‌ و فقیه‌ شافعی‌ مذهب‌؛ ابوالفتح‌ بستی‌ (ه‍ م‌)، دبیر، شاعر و وزیر سبكتكین‌ و محمود غزنوی‌. 
شرایط مناسب‌ این‌ ناحیه‌ باعث‌ گردید كه‌ در 1332ش‌ / 1953م‌ در نزدیكی‌ ویرانه‌های‌ لشكرگاه‌ بست‌، شهری‌ به‌ سبك‌ امروزی‌ با نقشۀ شهرهای‌ غربی‌ به‌ نام‌ «لشكرگاه‌» توسط آمریكاییها ساخته‌ شود. این‌ شهر نوبنیاد در 1336ش‌ / 1957م‌ به‌ مركز ولایت‌ هلمند افغانستان بدل شد. جمعیت این‌ شهر پیش‌ از آغاز ناآرامیهای‌ افغانستان‌ حدود 65 هزار نفر بوده‌ است‌. مردمان‌ آن‌ به‌ زبانهای‌ پشتو و فارسی‌ با گویش‌ دری‌ سخن‌ می‌گویند (دولت‌ آبادی‌، 143، 145). 

مآخذ

ابن‌ حوقل‌، محمد، صورۃ الارض‌، به‌ كوشش‌ كرامرس‌، لیدن‌، 1938م‌؛ اشكال‌العالم‌، منسوب‌ به‌ ابوالقاسم‌ جیهانی‌، ترجمۀ علی‌ بن‌ عبدالسلام‌ كاتب‌، به‌ كوشش‌ فیروز منصوری‌، مشهد، 1368ش‌؛ اصطخری‌، ابراهیم‌، مسالك‌ الممالك‌، به‌ كوشش‌ دخویه‌، لیدن‌، 1927م‌؛ بازورث‌، ك‌.ا.، تاریخ‌ سیستان‌، ترجمۀ حسن‌ انوشه‌، تهران‌، 1370ش‌؛ بلاذری‌، احمد، فتوح‌ البلدان‌، به‌ كوشش‌ دخویه‌، لیدن‌، 1866م‌؛ پرویز، عباس‌، قیام‌ ایرانیان‌ در راه‌ تجدید مجد و عظمت‌ ایران‌، تهران‌، 1348ش‌؛ تاریخ‌ سیستان‌، به‌ كوشش‌ محمدتقی‌ بهار، تهران‌، 1314ش‌؛ حبیبی‌، عبدالحی‌، « بست‌ و لشكرگاه‌ و رواق‌ بست‌»، آریانا، كابل‌، 1351ش‌، دورۂ 30، شم‍ 4؛ حدود العالم‌، با حواشی‌ و تعلیقات‌ مینورسكی‌، كابل‌، 1342ش‌؛ دولت‌آبادی‌، بصیراحمد، شناسنامۀ افغانستان‌، قم‌، 1371ش‌؛ زرین‌كوب‌، عبدالحسین‌، تاریخ‌ ایران‌ بعد از اسلام‌، تهران‌، 1368ش‌؛ سمعانی‌، عبدالكریم‌، الانساب‌، به‌ كوشش‌ عبدالله‌ عمر بارودی‌، بیروت‌، 1408ق‌ / 1988م‌؛ سیستانی‌، محمداعظم‌، سیستان‌ (سرزمین‌ماسه‌ها و حماسه‌ها)، كابل‌،1367ش‌؛طبری‌، تاریخ‌؛ عتبی‌، محمد، تاریخ‌یمینی‌، ترجمۀ جرفادقانی‌، به‌كوشش‌ جعفر شعار، تهران‌، 1357ش‌؛ قدوسی‌، محمدحسین‌، نادرنامه‌، مشهد، 1339ق‌؛ كریستن‌سن‌، آرتور، ایران‌ در زمان‌ ساسانیان‌، ترجمۀ رشید یاسمی‌، تهران‌، 1351ش‌؛ گردیزی‌، عبدالحی‌، زین‌الاخبار، به‌ كوشش‌ عبدالحی‌ حبیبی‌، تهران‌، 1347ش‌؛ مشكور، محمدجواد، جغرافیای‌ تاریخی‌ ایران‌ باستان‌، تهران‌، 1371ش‌؛ مقدسی‌، محمد، احسن‌ التقاسیم‌، به‌ كوشش‌ دخویه‌، لیدن‌، 1906م‌؛ منهاج‌ سراج‌، طبقات‌ ناصری‌، به‌ كوشش‌ عبدالحی‌ حبیبی‌، تهران‌، 1362ش‌؛ میرخواند، محمد، روضة الصفا، به‌ كوشش‌ عباس‌ زریاب‌، تهران‌، 1373ش‌؛ هروی‌، جواد، ایران‌ در زمان‌ سامانیان‌ (تاریخ‌ سامانیان‌ از آغاز تا سلطنت‌ نصر دوم‌)، مشهد، 1371ش‌؛ یاقوت، بلدان‌؛ یعقوبی‌، احمد، «البلدان‌»، همراه‌ الاعلاق‌ النفیسۀ ابن‌رسته‌، به‌ كوشش‌ دخویه‌، لیدن‌، 1891م‌؛ نیز:

Bosworth,C.E., «The Early Ghaznavids» , «The Tahirids and saffarids», The Cambridge History of Iran, ed. R.N. Frye, Cambridge, 1975, vol. IV; Frye, R.N., The Golden Age of Persia, London, 1975; id, «The Political History of Iran Under the Sasanians» , The Cambridge History of Iran, ed. E. Yarshater, Cambridge, 1983, vol. III(I); Iranica; Marquart, J., Eransahr, Berlin, 1901; Zarrinkub, A.H., «The Arab Conquest of Iran and its Aftermath», The Cambridge History of Iran, ed. R.N. Frye, Cambridge, 1975, vol. IV.

علی كرم‌همدانی‌

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: