صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه ایران / آرایش و پوشش /

فهرست مطالب

آرایش و پوشش


آخرین بروز رسانی : یکشنبه 8 دی 1398 تاریخچه مقاله

زنان در تهران قدیم برای آنکه وسمه بهتر رنگ بدهد و ابرو را سیاه‌تر و درخشان‌تر کند، داخل صابون مخصوص «برگردان» را خالی می‌کردند و جوشاندۀ وسمه را در آن می‌ریختند و با میل وسمه‌کشی یا دستۀ قاشک، وسمه بر ابرومی‌کشیدند(شهری، 4/311-312). در سروستان برای قوام آمدن وسمه به آن بهدانه می‌افزودند (همایونی،454). وسمه‌ کشیدن یار و هلالی و کمانی کردن ابروان با وسمه، و تشبیه آن به رنگین کمان، تیغ و هلال ماه و غیره در اشعار شاعران بزرگ پارسی‌گو آمده است. برخی از ابیات غزلهای شاعران این معنا و تشبیهات را در بردارد(برای نمونه، نک‍ : ظهیر فاریابی، 264؛ سعدی، 439، 571؛ حافظ، 23).

سرمه، یا کُحل

این ماده بیش از آنکه برای خودآرایی به کار رود، در فرهنگ مردم ایران و بسیاری جامعه‌های دیگر به عنوان دارویی مؤثر برای تقویت سوی (روشنی) چشمان شناخته می‌شد. در فرهنگهای فارسی سرمه چنین معنا شده است: داروی سیاه و چرب که در چشم کشند (برهان قاطع). همچنین داعی‌الاسلام به واژۀ سنسکریت سورمی، به معنای روشنی اشاره کرده، و آورده است که چون سرمه موجب روشنی چشمان می‌شود واژۀ سرمۀ فارسی از سورمی سنسکریت گرفته شده است (3/367). برخی سرمه را خاکۀ سرب یا سودۀ سنگ سیاه براقی دانسته‌اند ( آنندراج). بهترین سرمه در صفاهان (اصفهان) به دست می‌آمد (خاقانی، 354؛ صائب، 713؛ آنندراج).

 گرد سرمه را معمولاً در ظرفهای فلزی و چوبی موسوم به سرمه‌دان می‌ریختند. سرمه‌دانهای فلزی معمولاً پایه‌دار بودند و صنعتگران آنها را از جنس مس، نقره یا برنج می‌ساختند، و معمولاً روی آنها شکلهای زیبایی قلم‌زنی می‌کردند. گاه داخل کدوی کوچکی را خالی و روی آن نقوش زیبایی حک می‌کردند و به عنوان سرمه‌دان به کار می‌بردند (سمسار، 41-42، نیز نک‍ : تصاویر 7، 8، 9). در گذشته سرمه‌دانهای دیگری نیز از جنس پارچه می‌ساختند. معمولاً پارچه‌های مخمل یا ترمه را به صورت کیف یا کیسه‌ای کوچک می‌دوختند و روی آن سوزن‌دوزی، ملیله‌دوزی، مروارید‌دوزی، منجوق‌دوزی و... می‌کردند. گاه روکشی نقره یا طلا با نقوش زیبا از گُل و مرغ بر آن می‌ساختند (برای تصاویر سرمه‌‌دانهای پارچه‌‌ای، نک‍ : سمسار، 39- 41). میل سرمه نیز ابزاری بود که آن را در سرمه‌دان می‌کردند و به چشم می‌کشیدند و لبه‌های درونی پلک و پشت پلک و مژگان را با آن سیاه می‌کردند. میل سرمه را معمولاً از عاج، فلز یا چوب می‌ساختند و سر آن را مرصع و به شکلهای طاووس و یا ترنج تزیین می‌کردند (همو، 43). در بسیاری از احادیث منسوب به پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) سرمه بر چشم کشیدن مستحب، و به مسلمانان توصیه شده است(مجلسی، 76/142)؛ از این‌رو، معمولاً زنان و مردان جامعه‌های مختلف ایرانی به غیر از آرایش، برای تقویت روشنایی چشمانشان و نیز انجام کار خیر و مستحب در هر سن و سالی از سرمه استفاده می‌کردند. در گذشته در برخی شهرها و روستاهای ایران رسم بود که به چشمان نوزادان تازه متولد شده نیز سرمه بکشند. واژۀ سرمه و ترکیبهای آن مانند گرد سرمه، خاک سرمه، سرمه‌سا، سرمۀ سلیمانی، سرمۀ خفا، سرمۀ مکی، سرمه‌دان، چشمِ سرمه کشیده و... در ادبیات فارسی بارها به کار رفته است (برای نمونه، نک‍ : ظهیر فاریابی، 235، 264؛ صائب، 171، 273؛ سعدی، 439، 552، 571؛ انوری، 225، 326؛ مسعود سعد، 134، 612؛ دهلوی، 558).

سفیداب، یا سفیدی

گرد سفیدی که از فلز روی به دست می‌آمد و زنان به جای پودرهای امروزی، برای سفید کردن چهره و پوشاندن ناهمواریهای صورت بر روی می‌مالیدند. گاه سفیداب را از قلع و سرب نیز به دست می‌آوردند (هدایت، ذیل سفیداب). بهترین سفیدابها را در تبریز و اطراف آن می‌ساختند (شهری، 4/312). زنان دورۀ قاجار سفیداب را برای پرورده شدن در کاغذی می‌پیچیدند و جلو راه زیر فرش قرار می‌دادند. پس از اینکه سفیداب پرورده می‌شد، با پنبه یا سرانگشتان به همه جای صورت می‌مالیدند (همانجا). گرد سفیداب را در قوطی یا جعبه‌های فلزی مخصوصی که روی آن نقوش زیبایی کنده‌کاری شده، و به «پودردان» معروف بود، نگه می‌داشتند (سمسار، 47؛ برای سفیداب بر روی مالیدن در شعر و ادب فارسی، نک‍ : سلمان ساوجی، 18؛ خاقانی، 911).
سرخاب، یا سرخی (گلگونه، غازه): گرد سرخی که زنان برای خوش رنگ ساختن چهره روی سفیداب بر گونه، چانه و لبها می‌مالیدند. در گذشته سرخاب را به صورت صابونهای خشک نیز می‌ساختند. زنان برای ساختن چهره‌ای طبیعی و خوش آب و رنگ با مهارت خاصی سرخاب بر رو می‌مالیدند (دروویل، 59؛ شهری، 4/312-313؛ نیز نک‍ : سمسار، 40؛ برای سرخاب، گلگونه و غازه در اشعار فارسی، نک‍ : خاقانی، 249؛ سلمان ساوجی، همانجا).
زرک: خرده‌های ریز طلا یا زرورق را که زنان بر روی و موی پاشند، زرک می‌گفتند( آنندراج، 3/2216؛ برهان قاطع). گاه زرک را به صورت پولکهای خال مانند به پیشانی، پشت پلکها، روی گونه‌ها و چانه می‌چسباندند. چون زرک درگذشته از ورقهای طلای خالص ساخته می‌شد، فقط زنان اشرافی و ثروتمند می‌توانستند از آن استفاده کنند. بنابر شواهدی برخی محققان استفاده از زرک را در سرزمین ایران حتى در قرن نخست قبل از میلاد هم رایج دانسته‌اند (سودآور، 98).

خـال (خـال عـارضی)

یکی دیگر از ملاکهای صـورت زیبا در گذشته، داشتن خال بر صورت، بالای ابروان یا میان آنها، کنج لب، چانه یا روی گونه بود. از این‌رو، زنان ایرانی از دیرباز بجز خالهای طبیعی که بر چهره و گردن داشتند، با سرمه و وسمه خالهایی بر صورت می‌نهادند (برهان قاطع؛ آنندراج، برای نحوۀ خال نهادن بر چهره توسط زنان دورۀ قاجاریه، نک‍ : دالمانی، 284؛ ویلز، 365-366). گاه در داخل گرد سرمه یا وسمه عنبر و مُشک خوشبو می‌ریختند. از این‌رو، خالی که بر چهره می‌نشاندند، خوشبو و به اصطلاح عنبرین بود. زنان دورۀ قاجاریه میان ابروان وسمه کشیدۀ خود خالی به شکل ستاره یا 3 خال کوچک می‌نشاندند. گاه خال طبیعی چهرۀ خود را که به آن خال هاشمی می‌گفتند، پر رنگ می‌کردند (ذکاء، لباس...، 33). خال نهادن بر روی و تشبیه آن به دانۀ دام صیاد، مهرۀ مار، اسفنددانه و غیره و ترکیبهایی که با آن می‌ساختند، مانند خال عنبرین، خال ‌مشکین، خال هندو، دانۀ خال، خال دلربا و... در شعر و ادب فارسی آمده است (به عنوان نمونه، برای خال و ترکیبات آن، نک‍ : رودکی، 99؛ منوچهری، 114، 125؛ نظامی، 418؛ صائب، 278؛ سعدی، 497، 547؛ جامی، 2/ 599).

غالیه

ترکیبی از انواع عطرها و بوهای خوش مانند عنبر، مشک، روغن بان، عرقهای خوشبو، عود، صندل، گلاب را که مردان و زنان با آن موهای سر و ریش خود را خوشبو می‌ساختند، غالیه می‌گفتند. به غیر از مصرف آرایشی، غالیه برای درمان برخی بیماریها نیز به‌کار می‌رفت( لغت‌نامه؛ نیز نک‍ : انصاری، 68- 69). گاه غالیه را به صورت گویچه‌ای جامد در می‌آوردند و در هنگام بافتن گیسوان میان آن جای می‌دادند. از این‌رو، گیسوان همواره خوشبو و عطرآگین بود (همو، 18). در بیشتر مضامین تخیلی ـ تغزلی اشعار کهن فارسی، رایحۀ خوشِ گیسوان غالیه‌سا و استعاره‌های مربوط به آن دیده می‌شود (برای نمونۀ غالیه و ترکیبهای آن، نک‍ : خاقانی، 26؛ سوزنی، 3، 317؛ سعدی، 576، 590؛ حافظ، 23؛ منوچهری، 114).
غالیه را در ظرفی به نام غالیه‌دان نگه می‌داشتند. از دیگر عطر ابزارهای مربوط به غالیه، می‌توان به «غالیه‌ اندایه» نیز اشاره کرد که ابزار ویژۀ مالیدن غالیه بر موی سر یا ریش یا صورت و دیگر جاهای بدن بود ( لغت‌نامه، ذیل غالیه؛ نیز نک‍ : انصاری، 205).

مآخذ

ابن اسفندیار، محمد، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1320ش؛ ابن بطوطه، رحلة، بیروت، 1379ق/1960م؛ ارجانی، فرامرز، سمک عیار، به کوشش علی شاهری، تهران، 1382ش؛ الئاریوس، آدام، سفرنامه، ترجمۀ احمد بهپور، تهران، 1363ش؛ امیر معزی، محمد، دیوان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1318ش؛ انصاری، شهره، تاریخ عطر در ایران، تهران، 1381ش؛ آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمددبیر سیاقی، تهران، 1335ش؛ انوری، محمد، دیوان، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1364ش؛ اورسل، ارنست، سفرنامه، ترجمۀ علی‌اصغر سعیدی، تهران، 1353ش؛ ایازی، برهان، آیینۀ سنندج، تهران، 1371ش؛ برهان قاطع، محمدحسین بن خلف تبریزی، به کوشش محمد معین، تهران، 1342ش؛ بستانی، بطرس، محیط المحیط، بیروت، 1987م؛ بیانی، شیرین، زن در ایران عصر مغول، تهران، 1352ش؛ بیشاپ، ایزابلا، از بیستون تا زردکوه بختیاری، ترجمۀ مهراب امیری، تهران، 1375ش؛ پاتینجر، هنری، مسافرت سند و بلوچستان، ترجمۀ شاپور گودرزی، تهران، 1348ش؛ پاینده، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1346ش؛ پناهی سمنانی، محمداحمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، 1374ش؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه( ایران و ایرانیان)، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1361ش؛ تاج السلطنه، خاطرات، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران، 1362ش؛ جامی، عبدالرحمان، دیوان، به‌کوشش اعلاخان افصح‌زاد، تهران، 1318ش؛ حافظ، دیوان، به کوشش پرویز ناتل خـانلری، تهران، 1362ش؛ حـر عاملی، محمد، وسائل الشیعة، به کوشش عبدالرحیم ربانی شیرازی، بیروت، 1391ق؛ حسن‌دوست، محمد، فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی، تهران، 1383ش؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، 1335ش؛ داعی الاسلام، محمدعلی، فرهنگ نظام، حیدرآباد دکن، 1305ش؛ دالمانی، هانری رنه، سفرنامه از خراسان تا بختیاری، ترجمۀ فره‌وشی، تهران، 1335ش؛ دروویل، گاسپار، سفرنامه، ترجمۀ جواد محیی، تهران، 1348ش؛ دلاواله، پیترو، سفرنامه، ترجمۀ شعاع‌الدین شفا، تهران، 1348ش؛ دهلوی، امیرخسرو، دیوان، به کوشش م. درویش، تهران، 1380ش؛ دیولافوا، ژان، سفرنامه، خاطرات کاوشهای باستان‌شناسی شوش، ترجمۀ ایرج فره‌وشی، تهران، 1361ش؛ ذکاء، یحیى، لباس زنان ایران، تهران، 1336ش؛ همو، مقدمه بر نگار زن (نک‍ : هم‍ ، نگار زن)؛ راوندی، مرتضى، تاریخ اجتماعی ایران، تهران، 1357ش؛ رایس، کلارا کولیور، زنان ایرانی و راه و رسم زندگی آنان، ترجمۀ اسدالله آزاد، تهران، 1383ش؛ رجبی، پرویز، «لباس و آرایش ایرانیان در سدۀ دوازدهم هجری»، هنر و مردم، تهران، 1350ش، دورۀ جدید، شم‍ 105؛ رسولی، غلامحسین، پژوهشی در فرهنگ مردم پیر سواران، تهران، 1378ش؛ رودکی، جعفر، دیوان، به کوشش جهانگیر منصور، تهران، 1373ش؛ سانسون، سفرنامه، ترجمۀ تقی تفضلی، تهران، 1346ش؛ سرنا، کارلا، آدمها و آیینها در ایران، ترجمۀ علی اصغر سعیدی، تهران، 1363ش؛ سروستانی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، 1371ش؛ سعدی، کلیات، به کوشش محمدعلی فروغی، تهران، 1381ش؛ سلمان ساوجی، جمال‌الدین، دیوان، به کوشش عباسعلی وفایی، تهران، 1376ش؛ سمسار، محمدحسن، «آرایش و هنر»، هنر و مردم، تهران، 1342ش، شم‍ 16؛ سودآور، فاطمه، «هفت قلم آرایش، تاریخچۀ لوازم آرایش در ایران»، هستی، تهران، 1381ش، س 3، شم‍ 3 و 4؛ سوزنی سمرقندی، محمد، دیوان، به کوشش ناصرالدین شاه‌حسینی، تهران، 1338ش؛ شاردن، ژان، سیاحت‌نامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1336ش؛ سیلوا ای فیگروا، گارثیا، سفرنامه، ترجمۀ غلامرضا سمیعی، تهران، 1363ش؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1371ش؛ شیل، م. ن.، خاطرات، ترجمۀ حسین ابوترابیان، تهران، 1362ش؛ صائب تبریزی، کلیات، به کوشش محمدعباسی، تهران، 1361ش؛ ضرابی، عبدالرحیم، تاریخ کاشان، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1341ش؛ ضیاءپور، جلیل، زیورهای زنان ایران از دیرباز تاکنون، تهران، 1348ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، 1381ش؛ ظهیر فاریابی، طاهر، دیوان، به کوشش امیرحسن یزدگردی و اصغر دادبه، تهران، 1380ش؛ غیاث اللغات، غیاث‌الدین محمد رامپوری، تهران، 1362ش؛ فخرایی، ابراهیم، گیلان در گذرگاه زمان، تهران، 1354ش؛ فرانکلین، ویلیام، مشاهدات سفر از بنگال به ایران، ترجمۀ محسن جاویدان، تهران، 1358ش؛ قرآن کریم؛ کادول، کریستوفر، «بررسی زیبایی‌شناسی بورژوایی، زیبایی چیست»، ترجمۀ نجف دریابندری، کتاب آینه، به کوشش ابراهیم زال‌زاده، تهران، 1366ش؛ کارری، ج.، سفرنامه، ترجمۀ عباس نخجوانی و عبدالعلی کارنگ، تهران، 1348ش؛ کاشغری، محمود، دیوان لغات الترک، استانبول،1333ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1345ش؛ کلاویخو، ر.، سفرنامه، ترجمۀ مسعود رجب‌نیا، تهران، 1337ش؛ کلینی، محمد، الفروع من الکافی، تهران، 1367ش؛ لایارد ا. ه‍.، سفرنامه، ترجمۀ مهراب امیری، تهران، 1367ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، 1387ق؛ مسعود سعد سلمان، دیوان، به کوشش مهدی نوریان، اصفهان، 1369ش؛ مظاهری، علی، زندگی مسلمانان در قرون وسطى، ترجمۀ مرتضی راوندی، تهران، 1347ش؛ معیرالممالک، دوستعلی، یادداشتهایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه، تهران، 1351ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی؛ المنجد فی اللغة؛ منوچهری دامغانی، احمد، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1356ش؛ مورتنسن، اینگه دمانت، کوچ‌نشینان لرستان، ترجمۀ محمدحسین آریا، تهران، 1377ش؛ موزر، هنری، سفرنامۀ ترکستان و ایران، ترجمۀ علی مترجم، به کوشش محمد گلبن، تهران، 1356ش؛ میرنیـا، علـی، فـرهنگ مـردم، تهـران، 1369ش؛ نظامـی گنـجـوی، کلیـات خمسـه،  بـه کـوشش شبلی نعمان و م. درویش، تهران، 1366ش؛ نفیسی، علی‌اکبر، فرهنگ، به کوشش محمدعلی فروغی، تهران، 1317- 1318ش؛ نگار زن، تهران، 1352ش؛ ورهرام، غلامرضا، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در عصر زند، تهران، 1366ش؛ ویلز، چارلز جیمز، تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجاریه، ترجمۀ سیدعبدالله، به کوشش جمشید دودانگه و مهرداد نیکنام، تهران، 1363ش؛ هدایت، رضاقلی، فرهنگ انجمن آرای ناصری، تهران، به کوشش اسماعیل کتابچی، 1338ش؛ همایونی‌، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1371ش؛ نیز:

ERE; Horn, P., Grundriss der neupersischen Etymologie, Strassburg, 1893; Iranica; Judaica; MacKenzie, D.A., Myths of Babylonia and Assyria, London, 1974; Smith, W.R., Lectures on the Religion of the Semites, London, 1927.
معصومه ابراهیمی

ب ـ پوشاک

پوشاک به مجموعۀ جامه‌هایی از پوست، الیاف گیاهی، پشم، کتان و ابریشم و جز آن اطلاق می‌شود که در اصل برای پوشاندن اندامهای بدن و مصون نگهداشتن آنها در برابر عاملهای طبیعی، اقلیمی و آب و هوایی می‌پوشند. 

 پس از توسعۀ جامعه‌های انسانی و شکل‌گیری فعالیتهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و پدیدار شدن عقاید و آرمانهای قومـی و دینی ـ مذهبی، پوشاک و نوع جنس، رنگ، شکل و دوخت هر تکۀ جامه نقش و معنای فرهنگی یافت و کارکرد نمادین ارتباطی آنها آشکار و برجسته شد. امروزه هر پاره از پوشاک و آرایه‌های مربوط به آنها بنابر ویژگیهای فرهنگی جامعه‌ای که در آنها به کار می‌روند، به صورت رمزی مفهوم یا مفاهیمی را می‌رسانند.

پوشاک، زبان ارتباطی

لباس مانند زبان علاوه بر هویت قومی، اجتماعی‌ و جغرافیایی،وابستگیهای‌شغلی ـ صنفی، سیاسی، مذهبی و شأن و منزلت اجتماعی، اقتصادی و طبقاتی، همچنین تفاوتهای سنی و جنسی را مشخص می‌کند. برای اینکه عملکرد اجتماعی و فرهنگی پوشاک در هویت‌سازی مردم اقشار جامعه‌ای را دریابیم و بدانیم که چگونه پوشاک هویت اجتماعی و فرهنگی فـرد و گـروه را در اجتمـاعـات گـونـاگـون ایـلی ـ عشیـره‌ای، روستـایی ـ دهقـانی و شهـری باز می‌نماید و آنها را از یکدیگر جدا می‌کند، لازم است پوشاک مردم را همچون مجموعه‌ای از نشانه‌های زبانی مادی بنگریم و بررسی و تحلیل کنیم.

تـأثیر جغرافیـای زیست ـ بـومی بـر پـوشاک

جغرافیای طبیعی محیط زیست و عاملهای طبیعی ـ محیطی و نوع و شکل معیشت مردم، نقش وتأثیر بسیاری بر نوع پوشاک مردم از جهت جنس، شکل، رنگ و اسلوب دوخت داشته است. انتخاب نوع پوشاک مردم هر سرزمین را می‌توان جدا از رابطه و سازگاری مستقیم آن با فرهنگ جامعه، نوعی‌سازگاری با جغرافیای زیست ـ بومی و شیوۀ معیشت مردم نیز به‌شمار آورد. از این‌رو ست که پوشش مردم جامعه‌های کهن نخستین و مردم دورۀ باستان و تا حدودی پوشش مردم جامعه‌های کوچندۀ کنونی که با طبیعت محیط زیست‌خود نزدیکی و ارتباط مستقیم‌تری داشته و دارند، تأثیرات جغرافیای بومی و بوم‌شناسی فرهنگی را بیشتر نشان می‌دهند.
 

صفحه 1 از22

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: