صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه ایران / آرایش و پوشش /

فهرست مطالب

آرایش و پوشش


آخرین بروز رسانی : یکشنبه 8 دی 1398 تاریخچه مقاله

زیورآلاتِ یافت شده در مقبرۀ توت عنخ‌ آمن نمونۀ کامل جواهرات مصری است. تداوم اصول شمایل‌سازی و رنگ‌شناسی به جواهرات مصر باستان ــ که به رغم تماس با دیگر تمدنها حـالت دست نخـوردۀ خـود را حفظ کرد ــ تجانس و یکپارچگی استواری بخشیده که اعتقادات آمیخته با سحر و جادوی دینی آن را غنی‌تر ساخته است. طرحهای تزیینی عمدتاً ترکیبی از نمادها است که نام و معنایی دقیق دارند و شکل بیان هنری آنها با نمادشناسی خط هیروگلیف پیوندی نزدیک دارد. سوسک، نیلوفر آبی، گره ایسیس، چشم هُروس، شاهین، مار، کرکس، و ابوالهول تماماً نقشهایی نمادین‌اند که با آیینهای دینی پیوند دارند. در جواهرات مصری بیشتر از طلا استفاده شده است. مصریان برای جلوه بخشیدنِ بیشتر به این فلز گرانبها، اغلب آن را با 3 سنگ رنگین، یعنی عقیق سرخ، فیروزه و سنگ لاجورد، یا خمیر شیشه‌ای که شبیه به این 3 سنگ ساخته می‌شد، می‌آراستند. 

میسِن (موکِنای)

به‌دلیل قرار گرفتن جزیرۀ کرت در نزدیکی سواحل آسیا، افریقا و یونان، و از آنجا که این جزیره مهد تمدنهای پیشرفتۀ باستانی بود، و همچنین به سبب واقع بودن آن بر مسیرهای عمدۀ تجارت دریایی، مردم آنجا به ثروت عظیمی دست یافتند. این رفاه از حدود سال 000‘2ق‌م فعـالیتهای گسترده‌ای را در زمینۀ طلاسازی با ارزش هنری بالا موجب گردید. این هنر از کرت به جزایر سیکلاد (کوکلادِس)، پلوپونِز، موکنای و دیگر جاها در جزایر و سرزمین اصلی یونان انتقال یافت. هنر موکنایی (میسنی) با الهام گرفتن از هنر کرت، از سدۀ ١6 تا ١4ق‌م به شکوفایی رسید و سپس، به تدریج از آغاز هزارۀ اول ق‌م روبه‌زوال گذاشت. از جمله فنونی که در طلاسازی موکنایی به کار می‌رفت، دانه‌دار کردن سطح فلز و ملیله‌کاری بود، ولی آنچه بیش از همه رایج بود، بریدن و مُهرکوبیِ ورقه‌های طلا بود تا به قطعه‌هایی تبدیل شوند که برای ساختن گردن‌بند و دیهیم و همچنین تزیین لباس به کار می‌رفتند. پیکر پادشاهان دوران اول تمدن موکنای (ح ١٥8٠-‌ ١٥0٠ق‌م) که در مقبره‌هایشان به دست آمده، دارای صورت پوشیده با نقاب طلایی و لباسی آراسته با دهها پولک طلایی مهرکوبی شده است. طرحهای روی پولکها نشان می‌دهد که موکناییها از نقشهای تزیینی متنوع استفاده می‌کردند.

اِتروریا

در اتروریا، جواهرات وارد شده توسط فنیقیها بیش از نقاط دیگر تأثیر گذاشت و به رقابتی منجر شد که به سرعت نتایج چشمگیری به بار آورد. در کنار این اشیاء وارداتی و نیز تقلید مکانیکی نقشهای شرقی، طرحها، فنون و سبکهای اصیلی تکوین یافت که نتیجۀ ذوق اتروسکها بود. در این میان، برداشت هنری کاملاً جدیدی پدید آمد و دنبال کردن اهدافی چون شکوه و جلال‌، اندازه‌های چشمگیر و تزیینات فراوان به دست‌آوردهای بی‌مانندی در تاریخ جواهرسازی منجر شد. جواهرسازان اتروسک با خلاقیت و استعداد فنی خود تمامی امکانات موجود را در ملیله‌کاری و از همه مهم‌تر در زبره‌کاری روی زیور‌آلات که تنها با استفاده از طلا و بدون نشاندن سنگها و میناهای رنگین انجام می‌گرفت، به کار بستند.
ساختن فیبولا (گونه‌ای سنجاق) نیز در اشکالی غیر از شکل منحصر به فرد شرقیِ آن ــ که به صورت زالو بود ــ به شکل اژدهایی خمیده، لوزی شکل، یا دارای پایۀ بلند آغاز شد. این سنجاقها مانند زیورآلاتی چون آویزها و سرسنجاقها، اغلب با برادۀ طلا تزیین می‌یافت و روی آن، نقشهایی چون بز کوهی، خیمایرا، ابوالهول، شیر بال‌دار، قنطورس و نیز سوارکاران و جنگاورانی که کم و بیش همگی منشأ شرقی داشتند، به صورت طرحهایی مات، با دانه‌های ریز طلا ساخته می‌شدند.
ظریف‌ترین و پیچیده‌ترین نمونه‌های جواهرات اتروسکی که با گرایشهای شرقی ساخته شده‌اند، سنجاق سینه‌هایی بسیار بزرگ با تندیسهای تزیینی‌اند که به ساختاری مرکب از لوله‌ها و صفحه‌ها چسبانده شده‌اند. نقشهای بسیار کوچک ابوالهول، شیر بال‌دار، خیمایرا، شیردال (گریفین) و سر انسان که در ردیفهایی کنار هم با دانه‌های ریز طلا ساخته شده‌اند، نیز بافتی حجم‌دار را تشکیل مـی‌دهند. اجـزاء این سنجـاقها بیانگر توانایی فنی خیره ـ کنندۀ سازندگانشان، و مبین نمادپردازی اسرارآمیز با استفاده از نقش جانوران در تمدنهای آسیای نزدیک است. در دوران پس از شرق‌گرایی (سده‌های ٦ – ٥ ق‌م)، هنر جواهرسازی اتروسکی تحت تأثیر فرهنگ یونیانی قرار گرفت.

یـونان

جواهرات ساخته شده در آتیک‌وپلوپونِز در سده‌های ٧-٦ ق‌م حاکی از نفوذ شدید سبکهای شرقی است، همان نفوذی که در قلمرو اتروریا، به شکلهایی بسیار با شکوه‌تر تبدیل شد. در سدۀ ٥ ق‌م سبک یونیایی سبک غالب گردید و جای سبک پرزرق و برق شرقی را گرفت؛ مثلاً صحنه‌های جنگ و نقش حیوانات که منشأ شرقی داشت، از سطح بیضی شکل روی انگشتریها ناپدید شد و جای خود را منحصراً به نقش انسان داد. این طرحها سوارکاران برهنه سوار بر اسبان در حال تاخت، دوشیزگان برهنه یا پوشیده در حالتهای ایستاده و نشسته، و خدایان و شکلهای اسطوره‌ای را در برمی‌گیرد. این مجموعۀ بسیار پیراستۀ طرحها در حقیقت با مجسمه‌سازی و زیبایی‌شناسی مطلوب کلاسیک رابطۀ نزدیک‌تری داشت تا با هنر تزیینی. ویژگی بارز هنر جواهرسازی یونان در طول تاریخ تکاملش این است که نوعی مجسمه‌سازی در ابعاد کوچک است و چهره‌های منفرد یا صحنه‌های مذهبی، اسطوره‌ای یا قهرمانی را بازنمایی می‌کند.
گسترش قلمرو یونان تا آسیای صغیر در شرق، جنوب ایتالیا در غرب، و شبه جزیرۀ بالکان در شمال موجب شد تا تمدن هلنی در تمامی این منطقه رواج یابد. در دوران زمامداری اسکندر مقدونی، عصری با شکوه در جواهرسازی آغاز شد. جواهرات هلنیستی به مراتب بیش از پیکر تراشی و نقاشی در مراکز هنری بخشهای مختلفِ تحت حاکمیت یونان شکوفا گردید. در سده‌های ٣-٢ ق‌م توانایی فنی زرگران یونانی به بالاترین حد خود رسید. سبکی بسیار مجلل، با توانایی شکل‌پذیری فراوان ابداع شد که در آن، آرایش بسیار دقیق نقشهای تزیینی موجب تضاد و هماهنگی، وضوح و یکپارچگی و وزن و آهنگی شد که برخی از این جواهرات را آثار هنری کاملی ساخته است.

روم

در روم باستان جواهرات استفاده‌ای چنان گسترده یافت که تا آن زمان بی‌سابقه بود و تا زمان رنسانس نیز نظیر آن پیش نیامد. رم در دوران امپراتوری مرکز کارگاههای زرگری شد. همراه با سنگها و فلزات قیمتی که به رم آورده می‌شد، گوهرتراشان و زرگران نیز از یونان و ایالات شرقی روم به این شهر سرازیر شدند. در دوران جمهوری، بر دست داشتن انگشتری زرین نشانۀ تشخص محسوب می‌شد و تنها سفرا، اشراف و سناتورها از آن استفاده می‌کردند؛ ولی به تدریج افراد طبقات پایین‌تر نیز استفاده از آن را آغاز کردند و حتى در میان سربازان هم به انگشت کردن انگشتری متداول شد. آن‌چنان که از اشیاء به دست آمده در پُمپِئی و بُسکُرِئاله در نزدیکی آن برمی‌آید، خانواده‌های سرشناس پاتریسیَن در رم و ایالتهای رومی علاوه بر جواهرات، وسایل خانگی زیبایی نیز از جنس طلا و نقره داشتند.
از نظر سبک، هنر جواهرسازی رومی در مراحل ابتدایی خود از سبکهای یونانی و اتروسکی متأثر بود، ولی بعدها ویژگیهای متمایز خود را یافت و طرحهای تزیینی نوینی را ارائه کرد. در جواهرات رومی، به پیروی از صنعت بیان نسبتاً پرطمطراقی که در آن زمان رایج بود، حجم صرف (نظیر انگشتریهای حجیم) اهمیت بیشتری داشت. نقش یک مار با دو چنبر که از نمونه‌های هلنیستی تقلید شده بود، اغلب در ساختن دست‌بند، انگشتری، بازوبند و گوشواره‌ به کار می‌رفت. رومیها از نقشهای هندسی و گیاهی یونانی، چون نخل بادبزنی، سگهای در حال تاخت، برگ کنگر، طرحهای مارپیچ و توالی دانه‌های بیضوی و مدور نیز استفاده می‌کردند.

ایران

پس از فتح ایران به دست مسلمانان و الحاق این کشور به سرزمینهای اسلامی، استفاده از انگشتری، آویز، گوشواره و گردن‌بند طلا همچنان ادامه یافت و سنت هنری ایرانی با تعدیلهایی به حیات خود ادامه داد. آویزی متعلق به سدۀ 6ق/۱۲م که به شکل شیر ساخته شده، و با زبره‌کاری تزیین یافته، بازسازی بسیار نمودار‌گونه‌ای از این جانور است. فنون دیگر جواهرسازی در این دوره عبارت‌اند از ملیله‌کاری، مرصع‌کاری با سنگهای قیمتی و نیمه‌قیمتی و کاربرد مرکب قلم‌زنی. از سدۀ 8 ق/۱۴م به بعد، تصاویر نسخه‌های خطی تا حدودی جواهراتی را که مورد استفادۀ ایرانیان قرار داشته است، بازگو می‌کند. در زمان مغولها و تیموریان، ظاهراً در محافل درباری بر سرگذاشتن عرقچینهای جواهرنشان در بین زنان، و دیهیم در بین مردان رواج داشته است. در زمان شاهان صفوی جواهرات حالت مجلل‌تر و هنرمندانه‌تری پیدا کرد.
در سدۀ 13ق/ ۱۹م بر اثر نفوذ اروپاییان و کوشش هنرمندان بومی در پیروی از ملاکهای هنری آنان، سنن بومی تباه گشت. با وجود این، طرحهای بومی در منطقۀ زینجَناب و در میان کردهای کوه‌نشین شمال غربی ایران محفوظ مانده است. اشیاء نقره‌ای که با مفتولهای مارپیچ دارای آرایش زنجیرۀ طوماری تزیین یافته‌اند، از ویژگیهای هنری منطقۀ زینجناب است. زرگران کرد نقره‌کاری نیز می‌کنند و برای تزیین ساخته‌های خود، نقشهایی را با قلم‌زنی یا کوژکاری بر آنها پدید می‌آورند که گاه یادآور نقشهای روی اشیاء فلزی دوران ساسانی است. جواهراتی که زنان و مردان در ترکیۀ دوران عثمانی از آنها استفاده می‌کردند، احتمالاً تحت نفوذ جواهرات متداول در ایران قرار داشته است. زیورآلات این دوران عبارت بود از جقۀ مرصع برای تزیین دستار، انگشتری، گوشواره، گردن‌بند و بازوبند. شیوه‌ای که از سدۀ 10ق/۱۶م به بعد برای ساختن جواهرات در عثمانی متداول بود، نشاندن یشم و دیگر سنگهای سخت در کار بود، به گونه‌ای که سنگها به وسیلۀ زنجیرۀ طوماری ظریفی با طرح گل و بوته و از جنس طلا به سطح کار متصل می‌شدند. 

سرزمین توتونها

درحالی‌که با پیدایش طبقه‌ای از صنعتگران ماهر که ذوق کاملاً تزیینی خود را در جواهراتی که صرفاً جنبۀ زینتی داشتند، منعکس می‌کردند، اشکال کلاسیک بیان هنری در قلمرو بیزانس به تدریج منسوخ می‌شد، در دیگر قسمتهای اروپای رومی شده، جابه‌جایی عظیم اقوام مختلف در جریان بود. این اقوام که سنت تزیینی رنگارنگشان را با خود به همراه آورده بودند، به سنت هنری کهن و رو به زوال یونانی ـ رومی هجوم بردند.
در سراسر ایالات امپراتوری روم، قبایل توتونـی ــ گروهی از ژرمنها ــ زیورآلاتی از طلا می‌ساختند که سبکی مشترک و کاملاً مشخص داشت و با ذوق و سلیقۀ خاص مردم مناطقی که توتونها در آنجا اقامت گزیده بودند، انطباق یافته بود. یکی از این شیوه‌های متداول گلابتون‌کاری نام داشت که یا با ملیله صورت می‌گرفت، یا با یراقهای برجسته‌کاری و نوارهایی از جواهر یا مینا که به صورت نگین‌گذاری کار می‌شدند. همچنین ساختن سنجاقهای تزیینی در انواع مختلف رواج فراوان داشت. یکی از بزرگ‌ترین نمونه‌ها سنجاقی 35 سانتی‌متری است که به شکل پرنده ساخته شده، و در رومانی کشف شده است. روی بدن پرنده حفره‌های متعددی در اندازه‌ها و اشکال مختلف وجود دارد که قرار بوده است سنگهای قیمتی و مینا در آنها نشانده شود.

اروپای غربی

رواج گستردۀ مناسک خاکسپاری بنابر آیین مسیحی در اروپای غربی سبب شد تا سنت دفن مردگان همراه تمامی جواهرات متعلق به آنان منسوخ شود. بدین‌ترتیب، از آغاز سدۀ ۸م/2ق به این‌سو، تقریباً تنها اشیاء طلایی اروپای غربی که تا اعصار جدید برجای مانده‌، آنهایی است که در گنجینۀ دیرها، کلیساها یا دربارهای سلطنتی محفوظ مانده است. در میان این زیورآلات طلایی، شمار بسیار اندکی جواهر نیز وجود دارد. با این همه، همچنان که هنرهای گرافیکی و تجسمی به تدریج پیشرفت کرد، جواهرات متداول در زمان خود را به تصویر درآورد.
در دوران رُمانِسک(ح۹۵۰ ـ ح ۱۱۵۰م/ 339-545 ق) استفاده از جواهرات چندان متداول نبود. در سدۀ ۱۱م/5 ق کارگاههای راهبان که در خدمت کلیسا بودند، رو به زوال گذاشتند و یکی پس از دیگری برچیده شدند و به جای آنها کارگاههایی که تحت سرپرستی کلیسا نبود، دایر شد. فعالیتهای جواهرسازی در اروپای غربی به تدریج از سلطۀ کلیسا که به مرکزیت گرایش داشت، آزاد گردید و در خدمت دربارهای بی‌شمار و خانواده‌های اشرافی درآمد و در سدۀ ۱۲م/6 ق نخستین سازمان صنفی زرگران تشکیل شد.
از رنسانس تا عصر حاضر: نوزاییِ (رنسانس) سبک کلاسیک که همۀ شیوه‌های بیان هنری را در یک رویکرد منظم و منطقی تلفیق می‌کرد، در زیور‌آلات طلا زمینۀ مساعد و خلاقی برای تجلی یافت. در دورۀ رنسانس، هنر جواهرسازی ــ به ویژه در مِهین دوک‌نشین توسکان در ایتالیا ــ حقیقتاً به شکوفایی رسید. 18 قرن پس از شکوفایی عظیم جواهرات هلنیستی، جواهرات مربوط به دورۀ رنسانس ایتالیا بار دیگر آن‌چنان گویایی و جلوه‌ای یافت که می‌توان آن را با هنرهای تصویری مقایسه کرد. در واقع، این دو هنر کاملاً از یکدیگر متمایز نبودند. تقریباً همگی اشخاص سرشناسی که در احیای هنـری رنسانس نقـش مهمی به عهده داشته‌اند ــ یعنی کسانی چون گیبِرتی، برونِلِّسکی، پُلّایوئُلو و بوتیچِلّی ــ در کارگاههای طلاسازی‌ای که مردان و زنان طبقۀ اشراف نشانهای روی کلاه و جواهرات خود را به آنها سفارش می‌دادند، کارآموزی کرده‌اند.
علاقۀ هِـنری هشتم به جواهرات بسیار بود و تنها الیزابت اول گوی سبقت را از او ربوده بود، همین اشتیاق بیش از حد زمینۀ مناسبی برای ترقی هنر جواهرسازی در انگلستان فراهم ساخت. هنری چندین مجموعۀ نفیس از جواهراتی که با هم جور بودند، داشت. این جواهرات را هُلباین طراحی کرده بود و علاوه بر آنها صدها انگشتری نیز گنجینۀ جواهرات هنری را تکمیل می‌کرد.
همان‌گونه که از نقاشی چهرۀ هنری هشتم، اثر هلباین برمی‌آید، رسم پوشیدن لباسهای جواهردوزی شده که به تدریج از سدۀ ۱۴م/ 8 ق آغاز شده بود، در دوران رنسانس به اوج خود رسید.
زیور گران‌قیمتی که جواهرسازان هنرمند تمامی مهارت خود را در ساختن آن به کار می‌گرفتند، آویز بود. در ابتدا این آویزها شامل یک مدال تزیینی بود که نقشی برجسته، ملهم از انواع شکلها و موضوعهای کلاسیک همچون نیم‌تنۀ یک زن یا تصویر خدایان را در میان می‌گرفت. این نقشها به تدریج با افزودن قطعه‌های طلا، مینا و سنگهای قیمتی که به آنها ظاهری رنگارنگ می‌بخشید، غنای بیشتری یافت.
در اواخر سدۀ ۱۶م/10ق سبک رنسانس به تدریج به ظهور دورۀ باروک انجامید که در اعصار و مکانهای مختلف پدید آمد. در جواهرسازی، این تغییر تدریجی تحت تأثیر دو عامل مختلف صورت گرفت: عامل نخست ماهیت فنی داشت و به پیشرفت شیوه‌های تراش سنگهای قیمتی مربوط می‌شد، در حالی‌که عامل دوم از اشتیاق فراوان به گل‌کاری منشأ می‌گرفت. از این‌رو، طرحهای گل و گیاه رایج‌ترین موضوع مورداستفادۀ طراحان جواهر شد و در سراسر اروپا رواج یافت. نقشهای تزیینی به شکل گره، روبان و طوماریهای سبک روکوکو نیز در این دوره گسترش فراوانی پیدا کرد. هم‌زمان با رواج طرحهای گل و بوته‌ای، طرحهای تصویری به تدریج روبه زوال گذاشت و سرانجام کاملاً به بوتۀ فراموشی سپرده شد. در ابتدا، این اشکالِ تزیینی در زیورآلات طلایی مشبک‌کاری شده که بیشتر آنها با مینا رنگین می‌شد، به کار می‌رفتند؛ بعدها الماس و دیگر سنگهای قیمتی اجزاء اصلی ترکیب جواهرات شدند.
 

صفحه 1 از22

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: