صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه ایران / آرایش و پوشش /

فهرست مطالب

آرایش و پوشش


آخرین بروز رسانی : یکشنبه 8 دی 1398 تاریخچه مقاله

زیورآرایی در میان همۀ زنان طبقات مختلف جامعۀ عهد قاجار مرسوم بود و هر زنی متناسب با بضاعت مالی به خودآرایی و زیورآرایی می‌پرداخت،ولی زنان درباری و اشرافی دورۀ قاجار در زیورآرایی بسیار افراط می‌کردند. نیم تاجها و سنجاقهای گوهرنشان، گوشواره، سینه‌ریز، النگو و انگشترهای بی‌شمار بر سر و گردن و دست می‌آویختند (نک‍ : سرنا، 229-230؛ دیولافوا، 135-136). خودآرایی زنان از آداب گرمابه رفتن نیز به شمار می‌رفت. معمولاً زنان دورۀ قاجار هر بار که به گرمابه می‌رفتند، به شست و شوی سر و بدن و حنا بستن و نگارین کردن دست و پای می‌پرداختند و در سربینۀ گرمابه توسط دلاکان یا آرایشگران از هر جهت آراسته می‌شدند. از این‌رو، زنان ساعتها در گرمابه می‌ماندند (برای اطلاعات بیشتر دربارۀ چگونگی گرمابه رفتن زنان دورۀ قاجار و نحوۀ آرایش کردن و زیور بستن آنها، نک‍ : سرنا، 153-156).

 مردان جوان دورۀ قاجار موهای خود را بلند می‌کردند و طره‌هایی از مو را می‌آویختند. داشتن ریش سیاه انبوه از ملاکهای صورت زیبا برای مردان به شمار می‌رفت. مردان میان‌سال نیز موهای سر را به پهنای پیشانی تا پشت گردن می‌تراشیدند، و موهای اطراف شقیقه‌ها را نگه می‌داشتند. مردان در این دوره مانند زنان هر هفته ریش و موی خود را با حنا رنگ می‌کردند (دروویل، 55). از زیورهایی که مردان به جامه و لباس خود می‌آویختند یا در دست می‌کردند، می‌توان به ساعتهایی با زنجیرطلا و نقره که به جیب جامۀ روی آنها متصل می‌شد و نیز به انگشترهای عقیق و فیروزه و تسبیح اشاره کرد (نک‍ : پولاک، 113-114).
اطلاعات پراکنده‌ای دربارۀ وضع پوشش و آرایش زنان اقوام مختلف ایرانی در سفرنامه‌ها و متون مربوط به تاریخ هر شهر یافت می‌شود. لایارد که در دورۀ قاجار به میان بختیاریها رفته، دربارۀ نحوۀ آرایش موهای زنان بختیاری چنین آورده است: «آنان قسمتی از موهای خود را در رشته‌های متعددی می‌بافند و در عقب سر آویزان می‌کنند و بخش دیگر را با چین و شکن در اطراف صورت روی پیشانی قرار می‌دهند. زنان بختیاری مانند دیگر زنان تمایل زیادی به زیورآرایی دارند. زنان اعیان به چشمها سرمه می‌کشند و خال بر گونه می‌گذارند (ص 98-100). ایزابلا بیشاب نیز به رسم حنا بستن زنهای بختیاری و آویختن طلسم و جعبۀ دعا و قابهای نقره و چرمی حاوی‌ آیه‌های قرآن بر گردن و دست و بازو اشاره می‌کند (ص 216).
زنان بلوچ برای آراستن گیسوانشان شیوۀ ویژه‌ای داشتند، به نحوی که آرایش موهای زنان بلوچی پاتینجر را به تعجب واداشته است: «زنان جوان، هم دختران و هم آنهایی که شوهر دارند، روش بسیار ساده و زیبایی در بالا بستن موهای سر دارند. گیسو را به دسته‌های مختلف تقسیم می‌کنند و هر یک را به دور سر می‌پیچانند، و انتهای آن را به صورت تاجی در روی سر گره می‌زنند و به قدری گیسوان را با نظم و ترتیب درهم می‌آمیزند و آرایش‌می‌دهند که من از فاصلۀ‌بسیار نزدیک بارها تصور کرده‌ام‌که شاید‌کلاهی تاج‌مانند بر سر‌دارند و...» (ص 67).
از روایتهای مختلفی که در سفرنامه‌ها آمده است، چنین برمی‌آید که زنان اقلیتهای مذهبی کمتر به آرایش چهره می‌پرداختند و آراستگی آنها به زیورهای متعددی بود که به کار می‌بردند. زنان ثروتمند اقلیت‌ها نیز جواهر و زر و زیورهایی به سر و گردنهای خود، از روی دستار و سربند و جامه می‌آویختند (دربارۀ وضع پوشش و آرایش زنان زردشتی و ارمنی، نک‍ : دلاواله، 78- 79؛ شاردن، 4/ 218؛ دیولافوا، 221، 230-231؛ کارری، 101؛ شیل، 201؛ بیشاب، 116؛ برای زیورها، طلسمها و تعاویذ تزیینی زنان لرستان و گیلان، نک‍ : مورتنسن، 449-511؛ فخرایی، 186).

آرایش عروس

زنان و دختران شوهر نکرده که به آداب و سنتهای پیشین پایبند بودند، تا پیش از رفتن به خانۀ بخت و برگذاری مراسم عقد و جشن عروسی خود را نمی‌آراستند. از این‌رو، تفاوت آشکاری میان چهرۀ زنان شوهر کرده و ناکرده وجود داشت. معمولاً زنان شهرها و روستاهای مناطق مختلف ایران یک یا چند روز پیش از سرگرفتن جشن عروسی، زن بندانداز یا دلاک ماهر و خوش دست و سفید‌بختی را به خانۀ عروس می‌خواندند تا صورت عروس را بند بیندازد. زنان معتقد بودند صورت دختر مانند برگ گل نرم و نازک است و در اثر بند انداختن ناسور می‌شود، از این‌رو، چند روز پیش از جشن عروسی این کار را انجام می‌دادند تا التهاب صورت عروس بهبود یابد. به باور زنان ایرانی زن بندانداز یا مشاطه بایستی یک بخته (یک بار شوهر کرده) باشد تا سیاه بختی و بدیمنی دامن عروس را نگیرد. خانوادۀ عروس در روز بند اندازان بساط شیرینی و شربت و قلیان وساز و دهل ورقص و آوازی می‌گستردند و چند تن از نزدیکان خانوادۀ داماد را دعوت می‌کردند. بندانداز ابتدا صورت زنان بزرگ فامیل داماد را بند می‌انداخت و پس از همه نوبت به عروس می‌رسید (برای مراسم بنداندازان در تهران، خراسان، شیراز و غیره، نک‍ : شکورزاده، 174-175؛ شریعت‌زاده،267؛ سروستانی،453؛ کتیرایی،136- 138؛ ایازی، 251-252؛ میرنیا، 73؛ کلانتر ضرابی، 254-256).
در برخی از شهرها و روستاهای ایران مانند اردکان یزد ابتدا صورت عروس را بند می‌انداختند و با همان بندی که به صورت او انداخته بودند، موی صورت زنان دیگر را برمی‌کندند و اعتقاد داشتند که این کار خوش‌یمن و مسرت‌بخش است (طباطبایی، 342). بندانداز نخ محکمی را به گردن می‌بست و سر دیگر آن را که آزاد بود، به دور انگشتان یک دست می‌پیچید و با حرکت سریع دست از هر سو موها را برمی‌کند. کندن نخستین مو از صورت عروس در فرهنگ جامعه‌های مختلف ایران آداب ویژه‌ای داشت. مثلاً در خراسان در روز نَخه کردن (بند انداختن)، که صبح روز عقد برگذار می‌شد، پیش از اینکه بند انداز صورت عروس را بند بیندازد، مادر داماد و عروس مویی از پیشانی عروس برمی‌داشتند. گاه نیز زن سفیدبختی را وامی‌داشتند تا مویی از روی عروس بکند تا با این کار عروس هم مانند او خوشبخت و سعادتمند شود (شکورزاده، کتیرایی، همانجاها). در اردکان به مراسم بند اندازان «هَفه‌کُنی» می‌گویند. زن بندانداز در اردکان نخستین موی صورت عروس را همراه با حبه‌ای از نبات برمی‌دارد (طباطبایی، همانجا). در تهران به غیر از بندانداز یک مشاطۀ دیگر که فقط چهرۀ عروس را می‌آراست، نیز به خانۀ عروس خوانده می‌شد. برخی مشاطه‌ها و بنداندازان تهران قدیم که به خوش دستی و مهارت در بند انداختن و آراستن چهره معروف بودند، به حرمسراها و اندرونیهای شاهان راه می‌یافتند و زنان و همسران شاه و شاهزادگان را می‌آراستند. از این‌رو، دست یافتن به آنها دشوار بود و فقط خانواده‌های ثروتمند و اشرافی می‌توانستند آنها را برای آرایش‌عروس به‌خانۀ خود دعوت کنند (کتیرایی، 136-137؛ برای چگونگی آراستن برخی زنان و شاهزادگان درباری، نک‍ : تاج‌السلطنه، 27- 28). بندانداز پس از بند انداختن مخلوطی از گرد قند و آب‌لیمو یا سفیداب غلیظ یا صابون قمی به صورت عروس می‌مالید (کتیرایی، همانجا؛ پاینده، 55؛ شهری، 3/81).
در گذشته دختران برخی از جامعه‌های شهری و روستایی ایران تا پیش از رفتن به خانۀ شوهر فرق سرِ خود را نمی‌گشودند و موهای خود را به اصطلاح دخترانه شانه می‌کردند. از این‌رو، در مراسم بنداندازان زن دلاک یا بندانداز سکه‌ای طلا یا نقره به نام سکۀ فرق‌بازکنی از مادر عروس می‌گرفت و بعد از آن، فرق سر را از وسط باز، و موها را به دو طرف شانه می‌کرد یا می‌بافت (کتیرایی، 142). در سمنان داماد در روز آرایش عروس سکه‌ای طلا به عنوان پیشکش برای دختر می‌فرستاد و مادر داماد با تشریفاتی هنگام بند انداختن آن را به عروس می‌داد (پناهی، 244). دستمزد و پیشکشهای بندانداز و مشاطه را داماد می‌پرداخت. سکه‌های طلا به همراه خلعتیهایی مانند بغچه‌ای پارچه، حنا، یا پول نقد دستمزد بندانداز بود (همانجا؛ شکورزاده، 175).
مراسم حنابندان از دیگر مراسم جشن عقد و عروسی در ایران است که از دیرباز در بیشتر جامعه‌های شهری و روستایی ایران برگذار می‌شود. یک شب پیش از برپایی جشن عقد و عروسی، خانوادۀ داماد سینی یا مجمعه‌های کوچک و بزرگی از حنا را که روی آن را با شکلهای مختلف آراسته و شمعهایی در میان آن نهاده بودند، به خانۀ عروس می‌بردند. میهمانان فراوانی از هر دو خانواده دعوت می‌شدند و در هنگام حنا بستنِ دست و پای عروس و داماد به رقص و پایکوبی می‌پرداختند. در تهران قدیم مراسم شب حنابندان بسیار با شکوه برگذار می‌شد. خانوادۀ داماد 7 تا 40 جام برنجین یا نقره‌ای را از حنای خیس و خمیر کرده، پر می‌کردند و روی حناها سکه‌های طلا یا نقره می‌نهادند و در خوانچه‌های متعددی قرار می‌دادند و دور تا دور آن را شمعهای رنگارنگ روشن می‌کردند. خوانچه‌ها را روی سر می‌گذاشتند و به خانۀ عروس می‌فرستادند. پس از آمدن همۀ میهمانها سرانگشتان عروس را حنا می‌بستند که به آن حنای سرانگشتی یا سر فندقی می‌گفتند. کف پا و دستهای عروس را حنا نگار می‌کردند، یعنی با حنا شکلهای گل و بوته، پرنده و پروانه بر کف دست و پا نقش و نگار می‌کردند. گاه یک بیت شعر بر کف پای عروس نقش می‌کردند. در شب حنابندان دسته‌های مطرب می‌نواختند و دختران و پسران‌جوان با خواندن‌ترانه‌ها و تصنیفهای مختلف رقص و پایکوبی می‌کردند. همچنین در تهران رسم بود در شب حنابندان با شیرین‌پلو و مرغ و خروس شکم پر یا آش رشته از میهمانان پذیرایی کنند. فردای روز حنابندان عروس به همراه زنان خانوادۀ داماد به گرمابه برده می‌شد و پس از اینکه از هر جهت پاک و پاکیزه شد، مشاطه به آرایش مو و سر و صورت‌عروس می‌پرداخت(کتیرایی،173- 175؛ شهری، 3/76-77).
در تهران بر سر و روی عروس زیورهای متعددی می‌آویختند. کتیرایی به زر و زیور عروسهای تهران قدیم اشاره کرده، و بیش از 16 آرایۀ ویژۀ زینت کردن عروس، مانند تیته، جقه، عقدرو، فندک، طوق طلا، مادام و... را نام برده است (کتیرایی، 177- 178). در برخی شهرهای ایران، مراسم شب حنابندان عروس و داماد در خانۀ عروس برپا می‌شد، ولی در تهران و برخی شهرهای دیگر عروس و داماد را جداگانه حنا می‌بستند. مثلاً در خراسان صبح روز عروسی زنان حمام عمومی را قرق می‌کردند، و عروس و زنان خانوادۀ داماد برای حنابندان به حمام می‌رفتند. هم زمان نیز ساقدوشهای داماد او را برای حنا بستن به حمام می‌بردند (شکورزاده، 183- 189). دامادهای تهرانی نیز صبح روز عروسی به‌گرمابه می‌رفتند و پس از شست و شو، دلاک و حمامی دستهای داماد را تا آرنج و پاهایش را تا زانو حنا می‌بست. گاه ریش داماد را نیز حنایی می‌کردند. بستگان داماد او را پس از آراستگی کامل از گرمابه بیرون می‌آوردند و با نوای ساز و دهل و رقص و پایکوبی به خانه برمی‌گرداندند (کتیرایی، 176-177؛ برای چگونگی اجرای مراسم حنابندان در شهرها و روستاهای دیگر، نک‍ : ایازی، 249-250؛ رسولی، 329-330؛ پاینده، 73-74؛ پناهی، 244-245؛ شکورزاده، همانجا). مراسم حنابندان امروزه نیز در بسیاری از شهرها و روستاهای مناطق مختلف ایران برگذار می‌شود.

مواد و ابزار

از دیرباز مردم تمدنهای مختلف برای آراستن اندام، چهره و موی، موادی برگرفته از دانه، ریشه، برگ، ساقه، عصاره و صمغ گیاهان مختلف، سنگهای معدنی، فلزات، و چربیهای حیوانی و... را به کار می‌بردند. اگرچه در دوران توسعۀ صنایع بشری و عصر جدید مواد آرایشی را از عناصر شیمیایی ساختند، اما پس از چندی مضرات استفاده از چنین موادی بر بشر آشکار شد، و بار دیگر به کاربرد عناصر طبیعی در ساخت مواد آرایشی روی آوردند. امروزه از فرآورده‌های آرایشی آن دسته از شرکتها و لابراتورهایی استقبال می‌شود که ادعا می‌کنند پایه و اساس مواد آرایشی آنها از طبیعت گرفته شده است. ایرانیان نیز مانند دیگر مردم تمدنهای کهن جهان، برای آراستن تن و جسم خود با بهره‌گیری از طبیعت اطرافشان فرآورده‌هایی برای آراستن اندام و سر و مویشان می‌ساختند. در این بخش از مقاله به برخی از مواد آرایشی و ابزارهای به‌کارگیری آن در گذشته اشاره خواهد شد:

حَنا (حِنا، حِنّا)

یکی از کهن‌ترین موادی است که بشر برای نقاشی، رنگرزی و آرایش از آن بهره گرفته است. پیشینۀ تاریخی استفاده از حنا به دورۀ دوم عصر حجر یا هزارۀ 7ق‌م می‌رسد (برای اطلاعات بیشتر، نک‍ : ه‍ د، حنا). به کارگیری حنا برای مصارف گوناگون از جمله آرایش بدن و موی در میان ایرانیان پیشینۀ کهنی دارد. فرهنگهای فارسی حنا را چنین معنا کرده‌اند: درختی با گلهای سفید که برگهای آن را خشک می‌کنند و نرم می‌سایند و گَرْد می‌کنند و زنان و مردان گَردِ آن را با آب می‌آمیزند و خمیر می‌کنند و بر دست و پا و سر و ریش می‌بندند (نفیسی، داعی‌الاسلام، ذیل حنا).
گاه به‌جز رنگین کردن موی و دست و پا، یا سر انگشتان، زنان با حنا نقش و نگارهایی بر دست و پا می‌بستند که به آن نگار می‌گفتند. در برهان قاطع نگار به معنای نقشی که از حنا بر دست و پای محبوب کنند، آمده است. چون در برخی کتب حدیثی نیز روایتهایی از پیامبر(ص) مبنی بر پاکیزگی و آراستگی تن و جسم، و حنا بستن دست و پا و سر و ریش آمده، استعمال حنا در میان مسلمانان و ایرانیان کاربرد عام‌تری پیدا کرده است. بنا به روایات مختلف، پیامبر اسلام (ص) 4 چیز را از سنتهای پیامبران دانسته است (اربع من سنن المرسلین): عطر، زنان، مسواک و حنا (مجلسی، 76/142). از این‌رو، حنا بستن و رنگین کردن تن و موی به عنوان رسمی کهن که پیشوایان اسلام نیـز آن را تـأیید کرده‌اند، نقشی آیینی ـ مذهبی در جامعۀ ایران پیدا کرد. مردان و زنان ایرانی در هنگام جشنها و آیینهای شـادمانیِ قـومی ـ مذهبی، خود را می‌آراستند و موی و دست و پای خود را حنا می‌بستند. حنا بستن پیش از وصال معشوق به عنوان یک نماد و استعاره نیز در فرهنگ ایرانیان کاربرد دارد. به عنوان بارزترین مثال می‌توان به حنا بستن مردان رزمنده پیش از شروع عملیات در جنگ ایران و عراق اشاره کرد. آنها چون احتمال شهادت و پیوستن به لقاءالله را می‌دادند، از هر جهت خود را می‌آراستند و حنا بسته به جنگ می‌پرداختند. خانواده‌های ایرانی نیز به غیر از مایحتاج ضروری رزمندگان کیسه‌های فراوان حنا به جبهه می‌فرستادند.
در متون ادب فارسی، شعرا و ادبای بسیاری به حنا بستن و آراستن دست و پنجه با حنا اشاره کرده‌اند. گاه دست و پای حنا بسته و نگارین معشوق، دست مایۀ خیال‌پردازی شاعران شده و ابیات فراوانی در ادبیات فارسی در این باره سروده شده است (برای نمونه، نک‍ : رودکی، 98؛ منوچهری، 6، 158، 210؛ خاقانی، 156؛ سعدی، 423، 429، 593؛ نظامی، 426).

وَسمه (وَسِمَه)

وسمه یا حنای مجنون گیاهی است از تیرۀ صلیبیان که برگی شبیه برگ گیاه مورد دارد. اسامی مختلفی برای وسمه آورده‌اند، از جمله: کتم، خطر، رنگ، بشکول، ورق نیل، عظلم و... ( لغت‌نامه). گیاه وسمه در مناطقی از شمال افریقا، اروپای جنوبی و مرکزی، آسیای غربی و ایران می‌روید. برگها یا میوۀ این گیاه دارای مادۀ رنگینی است که آن را پس از خشک شدن می‌ساییدند و گرد آن را در وسمه‌جوش می‌جوشاندند. محلول غلیظ و سیاه به دست آمده را برای سیاه و پرپشت کردن ابروی زنان و سر و ریش مردان به کار می‌بردند. وسمه‌جوش کاسه یا پیاله‌ای مسین یا نقره‌ای دسته‌دار بود که لبه‌های کنگره‌دار داشت، و شکلها و تزییناتی بر آن حک شده بود. هر وسمه‌جوشْ صافی، منقل و یک قاشق مخصوص داشت. وسمه‌ را در وسمه‌جوش می‌ریختند، روی منقل می‌گذاردند و به جوش می‌آوردند و با قاشک هم می‌زدند. سپس مادۀ غلیظ سیاه رنگ را از صافی می‌گذراندند و بر ابروان می‌کشیدند (سمسار، 36، 44، نیز نک‍ : همو، تصاویر 21، 22 و 23).
 

صفحه 1 از22

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: