ترجمه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 7 مهر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/224184/ترجمه
چهارشنبه 17 اردیبهشت 1404
چاپ شده
15
رسالت ترجمۀ آثار عربی (و گاه فارسی)، به لاتینی و بعدها کاستیلی، بر دوش مسیحیـان و یهودیانی بود کـه از فرهنگ عربی ـ اسلامی بهرۀ کافی داشتند. همچنان که بیشتر مترجمان سدههای 2 و 3ق، از سرزمینهـای نزدیک بـه جهان یونانی ـ سریانی، یا جندیشاپور تحت تأثیر فرهنگ سریانی برخاسته بودند، نهضت ترجمه از عربی نیز در سرزمینهای همسایۀ جهان اسلام شکل گرفت. سیسیل، بیزانس، بخشهایی از جنوب شرقی ایتالیای امروزی که گهگاه عرصۀ تاخت و تاز مسلمانان سیسیل بود و از همه مهمتر، اندلس، حوزۀ ارتباط میان تمدن اسلامی و اروپا بود و چنان که خواهیم گفت، بیشتر مترجمان برجستۀ این روزگار همه یا دستکم بخش مهمی از زندگی خود را در این سرزمینها گذرانده بودند.
مدرسۀ سالرنو (ه م)، نخستین مرکز ترجمۀ آثار پزشکی دورۀ اسلامی به لاتینی، به واسطۀ یورشهای پیدرپی مسلمانان سیسیل بدان نواحی و از پی آن مبادلۀ اسیران، با تمدن اسلامی سیسل آشنا بود. این ارتباط از 1077م و پس از تسلط نورمانهای متأثر از فرهنگ اسلامی بیشتر شد. در نتیجه مدرسۀ سالرنو، با بهرهوری از میراث علمی مسلمانان، از نیمۀ دوم سدۀ 11م نقشی مهم و تاریخساز در ترجمۀ عربی به لاتینی بر عهده گرفت (سینگر، و دُرتئا، 124-125, 133؛ سارتن، I/ 725). البته نفوذ فرهنگ اسلامی در مدرسۀ سالرنو، پیش از آنکه کنستانتین افریقی بسیاری از آثار پزشکی دورۀ اسلامی را به لاتینی ترجمه و به خود نسبت دهد، اندک و تصادفی بود (سینگر و درتئا، 133؛ سارتن، همانجا). مثلا شَبِّثای بن آبراهام بن یوئیل(913-982م) مشهور به دُنُّلو، پزشک یهودی اهل شهر یونانی زبان اُترانو (در جنوب ایتالیا) و یکی از پایهگذاران این مدرسۀ پزشکی، با آنکه در جوانی به اسارت مسلمانان درآمده، و در پالرمو عربی آموخته بود و به گفتۀ خود، همۀ علوم یونانی، عربی، بابلی و هندی را فرا گرفته بود، در قراباذینش (به عبری)، جز در موارد انگشت شمار، تنها به منابع یونانی ـ لاتینی استناد کرد (سینگر و درتئا، 133-136؛ سارتن، I/ 651, 682-683). البته فراموش نباید کرد که حتى برخی پزشکان یهودی فعال در جهان اسلام، همچون اسحاق بن سلیمان اسرائیلی نیز بر یاد نکردن از پزشکان دورۀ اسلامی اصرار داشتهاند (در این باره، نک : ه د، 8/ 238).
در نیمۀ دوم سدۀ 11م کنستانتین افریقی شماری از آثار مهم دورۀ اسلامی را به لاتینی ترجمه کرد و به خود نسبت داد. گرچه این روایات لاتینی، مهمترین عامل شکوفایی مدرسۀ سالرنو، و در نتیجه پیشرفت شگفت پزشکی اروپا بود، اما به رغم تأکید پژوهشگران اروپایی (نک : ادامۀ مقاله) کنستانتین شایستۀ عنوان «نخستین مترجم بزرگ آثار عربی به لاتینی» نتواند بود؛ زیرا وی در برگردان لاتینی مقالة فی المالیخولیای اسحاق بن عمران، الاغذیة و الادویة (= «رژیم عام» و «رژیم خاص»)، کتاب الحمیات و کتاب البول اسحاق بن سلیمان، زاد المسافر و الاعتماد فی الادویة المفردة ابن جزار (ویاتیکوم پرگرینانتیس و گرادیبوس) و کامل الصناعة الطبیة یا کتاب الملکی اهوازی (پانتگنی) نه تنها همۀ نشانههایی که ممکن است نویسندۀ اصلی را بشناساند، از میان برد، بلکه از این نیز فراتر رفت و حتى نشانههای تأثیرپذیری این روایات لاتینی از آثار پزشکان دورۀ اسلامی را نیز حذف کرد. مثلاً هنگام ترجمۀ استناد اسحاق ابن عمران در مقالة فی المالیخولیا به کندی، نام کندی را حذف کرده است (اسحاق،153؛ قس: ترجمۀ کنستانتین در صفحۀ روبهرو). نیز اهوازی در دیباچۀ کامل الصناعة، کتاب را به عضدالدولۀ بویهی تقدیم کرده، اما در مقدمۀ پانتگنی، کتاب به دزیدریوس، پدر روحانی دیر مونته کاسینو اهدا شده است (دارمبرگ، 509). کنستانتین هنگام انتحال کتاب الحمیات اسحاق ابن سلیمان نیز از پانتگنی به عنوان یکی از آثار خود یاد کردهاست. این کار موجب شد که پس از مشخص شدن مؤلف اصلی کتاب الحمیات کسانی چون تیرفلدر (ص 685) و دارمبرگ (ص 507) به گمان آنکه این عبارت از آن خود اسحاق بن سلیمان است، کاملالصناعه را نیز به وی نسبت دهند (نیز نک : اشتاین اشنایدر، «کنستانتین...»، 357).
اعتبار کنستانتین به عنوان مؤلفی برجسته، تنها 40 سال پس از مرگش دوام آورد، زیرا اصطفن انطاکی (ه م) خیلی زود دریافت که پانتگنی منسوب به کنستانتین در واقع ترجمهای منحول، مخدوش و ضعیف از کامل الصناعۀ اهوازی است. پس، در 1127م ترجمهای بهتر فراهم آورد و در دیباچۀ آن کنستانتین را رسوا کرد (نک : دارمبرگ، 508-509؛ شیپرگس، 18-19, 37؛ کمبل، I/ 73-74؛ تالبوت، 38؛ ژاکر، 100؛ نیز نک : اشتاین اشنایدر، «ترجمهها...»، شم 111؛ بوم، 2). نظر اصطفن خیلی زود و در سطحی گسترده پذیرفته شد و در سدههای میانه و عصر نوزایی عموماً کنستانتین را یک منتحل میشناختند (نک : شیپرگس، 19؛ بن میلاد، 52).منحول بودن دیگر ترجمههای کنستانتین ــ جز ترجمۀ لاتینی مقالة فی المالیخولیا که بوم در 1903م مؤلف اصلی آن، اسحاق ابن عمران را بازشناساند (ص 2، جم ؛ گاربرس، 30-35) ــ بسیار زود بر همگان روشن شد، اما در این میان، چون برخی از مشهورترین این آثار از آن اسحاق بن سلیمان بود، ترجمۀ منحول آثار ابن جزار (و چنان که گفتیم کامل الصناعۀ اهوازی) نیز به اسحاق منسوب شد؛ چندانکه آندرئاس تورینوس، ویراستار روایت لاتینی مجموعۀ آثار اسحاق بن سلیمان (چ لیون، 1515م)، ضمن اشاره به انتحال آشکار کنستانتین، زادالمسافر را به طور قطع از آن اسحاق دانست (دارمبرگ، 507-508)، تا آنکه دارمبرگ در 1851م مؤلف اصلی را بازشناخت. اما موسی بن تبون که هنگام ترجمۀ زاد المسافر از عربی به عبری در 1259م، بارها از خطاهای ویاتیکوم و ترجمۀ قدیم (1124م) لاتینی به عبری آن انتقاد کرده بود (اشتاین اشنایدر، «کنستانتنین»، 369؛ سارتن، II(2)/ 849؛ شیپرگس، 42؛ سزگین، 8)، 6 سده پیش از دارمبرگ مؤلف واقعی ویاتیکوم را میشناخت. اشتاین اشنایدر نیز در 1879م یکی بودن گرادیبوس کنستانتین و الاعتماد ابن جزار را ثابت کرد («کتاب...»، 320-338).بیشتر پژوهشگران غربی یا به سادگی از کنار انتحالهای کنستانتین گذشتهاند (مانند تیرفلدر،جم ؛ لکلر، I/ 414؛ پاگل، 736؛ ریشتر، 850؛ سارتن، I/ 742, 747, 769؛ سینگر، 64-69؛ همو و درتئا، 131-133؛ لمان، 272-281؛ اولمان، «پزشکی در اسلام»،146 ، «پزشکی اسلامی»، 53)، یا برای تبرئۀ وی به دستاویزهایی سست چنگ زدهاند. مثلاً شیپرگس متن عربی کاملالصناعه را «منبع اصلی» پانتگنی نامیده است و علت منتحل خوانده شدن وی را نام نبردن از همین «منبع اصلی» میداند (ص 35) و برآن است که اصطفن با انگیزۀ رقابت شخصی کنستانتین را به انتحال متهم کرده است (ص 18, 19, 37). میهلی روایتهای لاتینی کنستانتین را «تفسیرگونههایی خیلی نزدیک به متن اصلی» نامیده، و برآن است که این آثار شامل برخی نوشتههای عربی است که کنستانتین هنگام تحصیل پزشکی میخوانده است (ص 221, 225؛ نیز نک : یاماس،21؛ گاربرس، 30-31 ). ژاکر و میشو نیز انتقاد تند اصطفن را به «جفای تاریخ» بر کنستانتین تعبیر کردهاند (ص 100).به نظر فُلگر «اینکه کنستانتین چه چیزی را در اختیار پزشکان اروپایی قرار داد از اینکه چگونه این کار را کرد مهمتر است» (ص5، مقدمه). تورندیک (I/ 746)، در دفاع از کنستانتین به این نکته اشاره میکند که پیتر شماس (نخستین گزارشگر احوال و آثار کنستانتین، دربارۀ این گزارش، نک : سینگر، 64؛ همو و درتئا، 131-132) از همۀ آثار وی به عنوان ترجمه از زبانهای دیگر (و نه تألیف) یاد کرده است». بن میلاد هم که گویا کنستانتین را به نوعی هموطن خویش میپنداشته، بر آن است که کنستانتین، با توجه به آنکه مردم ایتالیای مسیحی آن روزگار با اعراب دشمن، و به آنها بسیار بدبین بودند، «برای اطمینان از کامیابی آثار عربی، دربارۀ مؤلفان این آثار هیچ نگفت. همین و بس. او اعلام عربی را از ترجمههای خود تصفیه کرد و به مؤلفان یونانی و لاتینی بالید. ترجمۀ الملکی از این قبیل بود و ایتالیاییها پنداشتند که این آثار همان علوم یونانی است که دیگر بار به آنان رسیده است...» (ص 52-53).
کرویتس در بحثی مفصل در خصوص منتحل بودن یا نبودن کنستانتین، پس از نقل دیدگاههای مختلف دربارۀ کنستانتین، در نهایت چنین نتیجه گرفت: کنستانتین یک منتحل نبود و هیچیک از کارهای او نیز نادرست و ناپسند نبودند. او این آثار را در اواخر عمر، «سالهای غور و تأمل، درون نگری و تزکیۀ نفس» به لاتینی درآورده بود. در سالهایی که خودبینی و دغلکاری هرگز نمیتوانست او را وسوسه کند، و این صفات ناپسند را در صومعۀ مونته کاسینو از خود دور کرده بود (کرویتس، «کنستانتین...»، 24-39، نیز «اعاده...»،25-44، «افزودهها...»، 420-423، جم ، «مالیخولیا...»، جم ). حتى دارمبرگ ــ که خود از نخستین پژوهشگرانی بود که دلایلی آشکار بر انتحالهای کنستـانتین ارائه داد (ص 507-508، جم ) ــ سرانجـام او را به عنوان «احیا کنندۀ آثار پزشکی در غرب» شایستۀ بزرگداشتی کمنظیر دانست (ص 513؛ نیز بن میلاد، 53؛ فلگر، همانجا). تنها شمار اندکی از پژوهشگران غربی از موضعی واقعبینانه به این موضوع نگریستهاند. کارل زودهُف، در مقالات خود دربارۀ کنستانتین و مدرسۀ سالرنو، بارها به انتحالهای او اشاره کرده است («آثار طبـی...»، 350-355، «کنستـانتین افریقی...»، 294-295، «کنستانتیـن، نخستین ...»، 359-369؛ نیـز نک : بن میلاد، 52). کامستـون (نک : فریدنوالد، I/ 188) و کمبل (I/ 73-74) نیز به صـراحت او را یک متقلب نامیـدهاند. به نظر مایرهوف، کنستانتین منتحلـی بیآزرم و روایتهای لاتینـی او تحـریف شده، مغشوش و سرشار از کج فهمی واژگان فنّی عربی است (ص 345- 346).
ربع دوم این سده را باید عصر طلایی ترجمه از عربی به لاتینی دانست، زیرا در این روزگار شماری از مهمترین آثار ریاضی و نجومی دورۀ اسلامی، و نیز قرآن (نک : ه د، ترجمۀ قرآن مجید) و دو اثر احتجاجی مسیحی ـ اسلامی، رسالاتی مجعول و مخدوش بر ضد اسلام (نک : ادامۀ مقاله)، و نیز تنها یک اثر پزشکی مهم به لاتینی درآمد که همانا ترجمۀ دوبارۀ کامل الصناعۀ اهوازی در 1127م تـوسط اصطفن انطاکـی (ه م) بـود. ایـن روایت نویـن ــ چنان که گفته شد ــ از ترجمۀ پیشین کنستانتین افریقی بسیار کاملتر و دقیقتر بود. در این روزگار اروپاییان با فراهم آمدن ترجمههای لاتینی آثار خوارزمی، با ریاضیات و نجوم اسلامی، و نیز دستگاه شمار هندی آشنا شدند. اروپاییان، فن یافتن ریشۀ معـادلات را ــ که از ترجمۀ لاتین رابرت چستری (ه م) از الجبـر و المقابلۀ خوارزمـی فرا گرفته بودند (نک : ادامۀ مقالـه) ــ الجبرا (و مانند آن) نامیدند که امروزه در معنایی بسیار وسیعتر به شاخۀ مهمی از ریاضیات اطلاق میشود. همچنین چون روایتی لاتینی از کتاب الجمع و التفریق خوارزمی که توسط مترجمی ناشناس ــ احتمالاً در دهۀ دوم سدۀ 12م و پیش از دیگر روایات لاتینی آثار ریاضی و نجومی دورۀ اسلامی ــ فراهم آمده بود، با عبارت Dixit Algoritmi (قال الخوارزمی) آغاز میشد؛ اروپاییان تا سدۀ 12ق/ 18م واژههای آلگوریسم، آلگوریتم و مانند آن را برای فن محاسبه با ارقام هندی به کار میبردند (کارپینسکی، «رابرت...» ، 15-16). در یگانه نسخۀ خطی شناختۀ شدۀ این اثر که در سدۀ 13م کتابت شده است، کاستیها و نادرستیهای آشکار پرشماری دیده میشود. روسکا این روایت لاتینی را ترجمۀ متن اصلی کتاب خوارزمی میداند («کهنترین...»، 17, 18-19؛ نیز نک : کارپینسکی، همان، 15، «دو آلگوریتم...»، 396)، اما یوشکویچ بر آن است که متنی با این همه اشکال نباید ترجمۀ دقیقی از متن عربی اصلی باشد. وی و فُگِل، بدون آوردن دلیلی قاطع، این ترجمه را به آدلارد باثی (ذیل)، فیلسوف و ریاضیدانی انگلیسی و از نخستین مترجمان آثار ریاضی و نجومی عربی به لاتینی، نسبت دادهاند (کلاگت، «آدلارد...»، 63).
آدلارد پس از آموختن زبان عربی در ضمن سفرهایش به جنوب ایتالیا و خاور نزدیک، با ترجمۀ تهذیبی که مجریطی از زیج خوارزمی فراهم آورده بود، غرب لاتینی را با مثلثات اسلامی بهویژه توابع سینوسی و تانژانتی (که دومی از افزودههای مجریطی بود) آشنا ساخت. پژوهشگران عموماً تاریخ محرم 520ق/ 1126م را که در متن لاتینی آمده، به عنوان تاریخ ترجمه پذیرفتهاند (بیورنبو، 2؛ کارپینسکی، «رابرت»، 17-18؛ سارتن،II/ 167)؛ اما کلاگت (همان، 62) با اشاره به ذکر سالهای 1133 و 1134م در ترجمۀ لاتینی، در درستی این تاریخ تردید کرده است. آدلارد المدخل الصغیر ابومعشر بلخی را نیز با عنوان «مدخل صغیر جعفر حاسب در نجوم، ترجمۀ آدلارد باثی از عربی» به لاتینی درآورد (همانجا). به نظر کلاگت وی 3 روایت لاتینی از اصول اقلیدس ارائه داد: یکی ترجمهای نزدیک به متن اصلی و تاحدی واژه به واژه، دیگری تحریری ملخص که دستنوشتههای متعددی از آن به دست ما رسیده است و سومی ترجمهای نسبتاً آزاد، اما کامل که کم و بیش ترکیبی از دو ترجمۀ پیشین و بیشتر بر اساس روایت دوم بود و با مقدمهای مبتنی بر منابع عربی و لاتینی آغاز میشد. این ترجمهها کهنترین روایتهای لاتینی اصول اقلیدس بود (کلاگت، همان، 63، «ترجمه...»، 17-25؛ سارتن، II/ 167؛ قس: یلدهام، 234-238: بر آن است که در حدود سال 925م ترجمهای به انگلیسی کهن از اصول اقلیدس فراهم آمده بود). البته بوسارد و فُلکرتس (نک : مقدمۀ کتاب) در 1992م هنگام انتشار متن ترجمۀ دوم منسوب به آدلارد، آنرا با قید احتیاط از آن رابرت چستری دانستهاند و بوسارد نیز در 2001م روایت سوم را به یوهانس تینمویی نسبت داده است (نک : مقدمۀ کتاب). همچنین تألیف «کتاب شرح [کاربرد] الگوریسم (= حساب هندی) در فن نجـوم تألیف استـاد A» را ــ که نسخـهای از آن در 1143م کتابت شده است ــ عموماً به آدلارد منسوب است. این کتاب که اروپاییان را با مباحثی از حساب هندی، نجوم و موسیقی دورۀ اسلامی آشنا کرد، احتمالاً بر اساس آثار خوارزمی و به ویژه روایت لاتینی یاد شدۀ الجمع و التفریق وی نوشته شده است (کارپینسکی، «رابرت»، 16-17؛ سارتن، II/ 167-168؛ کلاگت، «آدلارد»، 62-63؛ قربانی، 14).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید