ترجمه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 7 مهر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/224184/ترجمه
جمعه 10 مرداد 1404
چاپ شده
15
برای ایجاد توافق میان اشارات بیرونی و سخنان صریح ابن آدمی میتوان فرض کرد که این منجم هندی متن سنسکریت را به طور شفاهی به زبان پهلوی ترجمه میکرده است و سپس یعقوب بن طارق و فزاری سخنان وی را به عربی درمیآوردهاند. گذشته از آنکه استفاده از زبان واسطه در ترجمههای اولیۀ همۀ مکاتب ترجمه، از جمله مکتب ترجمۀ حنین ابن اسحاق و مکتب ترجمۀ عربی به لاتینی اندلس (سدۀ 12 م) و حتى در ترجمههای عربی به لاتینی سدۀ 17م رایج بوده است (برای شواهد، نک : همین مقاله: ترجمه از عربی به لاتینی و...). آنچه نالینو (ص 167)، از مقدمۀ ترجمۀ عبری کتاب بیرونی دربارۀ علل زیج الخوارزمی (ترجمۀ آبراهام بن عزرا) نقل کرده، میتواند مؤید این نظریه باشد. بسیاری از دیگر آثار هندی نیز به واسطۀ پهلوی به عربی ترجمه شدند که گاه به وجود روایت پهلوی شفاهی نیز تأکید شده است؛ از جمله کتاب سموم شاناق که پزشکی هندی به نام منکه آن را برای یحیی بن خالد بن برمک به «زبان فارسی» تفسیر (در اینجا به وضوح معادل ترجمۀ آزاد) کرد و ابوحاتم بلخی «متولی نقل آن به خط فارسی» شد(ابن ابی اصیبعه، 1/ 33). پیدا ست که این پزشک هندی خط پهلوی نمیدانسته، و طبعاً چنین شخصی تنها با زبان پهلوی روزمره و عامیانه (و نه علمی و ادبی) آشنایی داشته، و به همین سبب ابوحاتم بلخی وظیفۀ ویرایش و نگارش روایت ادبی سخنان وی را بر عهده داشته است. دیوید پینگری نیز احتمال ترجمۀ مستقیم آثار سنسکریت به عربی را بسیار ضعیف دانسته، و بر آن است که بسیاری از آنها به واسطۀ ترجمههای پهلوی اواخر دورۀ ساسانی به عربی ترجمه شدهاند («نجوم...»، 242-243، «تأثیر یونان...»، 37).
به هر حال روایت عربی زیج هندی که سِنْد هِنْد نام گرفت، بیش از دیگر آثار نجومی هند در دورۀ اسلامی رواج داشت. بیرونی همچنین از مذاکرات یعقوب بن طارق در 161ق با منجم هندی (همان ستاره شناس قبلی یا ستارهشناسی دیگر؟) یاد کرده که ظاهراً فزاری در آن شرکت نداشته است (تحقیق، 269، 297، 364، 397؛ نیز نالینو، 166-167). نگارش زیجی به نام «سند هند کبیر» نیز به فزاری منسوب است (ابن ندیم، 273؛ صاعد اندلسی، 155). اما به نظر میرسد که این اثر همان ترجمۀ بِرَهما سِدّهانتا، و در غیر این صورت سخت تحت تأثیر آن باشد. دیگر آثار یعقوب و فزاری نیز سخت تحت تأثیر نجوم هندی بود. در همین زمان یکی دیگر از زیجهای مشهور هندی موسوم به اَرْکنْد به عربی ترجمه شد که کیفیت نازل ترجمه، بیرونی را بر آن داشت که نزدیک 150 سال بعد بار دیگر آن را به عربی برگرداند (بیرونی، همان، 120-121، 346، 512، افراد المقال، 133، تمهید، 32؛ علی بن سلیمان، گ 93ب-94 آ؛ نیز کندی، 138).
مسعودی همچنین به نقل از فردی به نام محمد بن علی عبدی خراسانی اخباری آورده است که منصور نخستین خلیفهای بود که آثاری را از زبانهای یونانی، رومی (لاتینی)، پهلوی (فارسی میانه)، فارسی (دری) و سریانی برای او به عربی ترجمه کردند و در این میان آثاری چون اصول هندسۀ اقلیدس، المجسطی بطلمیوس، سندهند، ارثماطیقی نیکوماخس و نیز برخی آثار دیگر یونانی و پهلوی به عربی ترجمه شدند (مسعودی، 5/ 211). ابن خلدون نیز بر آن است که امپراتور بیزانس به درخواست منصور عباسی نسخههایی از برخی آثار علمی یونانی و از جمله چند نسخه از اصول اقلیدس را به بغداد فرستاد و مسلمانان پس از مطالعۀ این آثار به آگاهی یافتن از دیگر آثار علمی یونانی مشتاق شدند (1/ 480). وی اندکی بعد و هنگام بحث دربارۀ علم هندسه به ترجمۀ این کتاب به فرمان همین خلیفه تأکید کرده است(1/ 486؛ قس: ه د، 9/ 672، که بدون توجه به سخن مسعودی، گزارش ابن خلدون را منحصر به فرد دانستهاند). شماری از پژوهشگران غربی و از جمله دیمیتری گوتاس، نیز کوشیدهاند میان طرح دایرهای شهر بغداد و قرار گرفتن قصر منصور در مرکز آن از یکسو و ترجمۀ کتاب اصول اقلیدس از سوی دیگر ارتباط برقرار کنند. به زعم آنان این طرح نمادی از حکومت مرکزی و تسلط خلیفه بر همه چیز است. گوتاس چنین پنداشته که منصور بدون آگاهی از تعریف دایره (تعریف پانزدهم از کتاب اول اصول اقلیدس) نمیتوانسته چنین طرحی بدهد و از آنجا نتیجه گرفته است: «منصور آنچه را که سفارش داده بود ترجمه کنند، خوانده بود، یا دیگران خوانده بودند و دربارۀ آن با او سخن گفته بودند»(ص 52). اما این خاصیت دایره را حتى هر صنعتگر تازهکاری، بینیاز از مطالعۀ اصول اقلیدس به هر زبان، میدانسته است. از سوی دیگر باید معلوم شود که چرا ابن ندیم نه تنها هنگام برشمردن ترجمههای اصول اقلیدس کمترین اشارهای به ترجمۀ آن در روزگار منصور عباسی ندارد، بلکه هنگام معرفی المجسطی بطلمیوس، یحیی بن خالد برمکی را نخستین کسی میداند که به ترجمۀ آن توجه کرد (نک : ص 267؛ نیز قفطی، 97). گذشته از این، از آنجا که نجوم دورۀ اسلامی دست کم تا پایان سدۀ 2ق کاملاً تحت تأثیر سنت نجومی هند و ایران بود (نک : ه د، نجوم؛ نیز کرامتی، کارنامه...، 36-40) و سنت نجومی یونان از سدۀ 3ق به تدریج جایگزین این دو شد، میتوان دریافت که مسلمانان سالها پس از آگاهی از نجوم هندی با آثار کلاسیک نجوم یونانی (همچون المجسطی بطلمیوس و قانون تئون) آشنا شدهاند.
از آثاری که در روزگار مهدی عباسی(حک 158- 168ق) به عربی درآمده است، آگاهی چندانی نداریم؛ اما گوتاس، در بحثی مفصل دربارۀ ترجمۀ کتاب جدل ارسطو، بر آن است که این کتاب به فرمان مهدی به عربی درآمده است (ص 61-62؛ قس: کراوس، «دربارۀ»، 12، که نام این خلیفه را هارون حدس زده است). به ویژه آنکه مسعودی در ادامۀ نقل قول از محمد بن علی خراسانی آورده است که مهدی برای مقابله با گسترش سریع آثار مانویان و دیگر زندیقان که از فارسی و پهلوی به عربی ترجمه شده بود، به دانشوران اهل جدل فرمان داد که آثاری بر ضد آنان بنویسند (5/ 212).
روزگار پرآشوب خلافت مهدی و دوران کوتاه زمامداری هادی، وقفهای هر چند کوتاه در شکل گیری نهضت ترجمه پدید آورد. اما در روزگار هارون (حک 170-193ق)، توجه دولتمردان به امر ترجمه، به موازات افزایش بیش از پیش قدرت کارگزاران ایرانی، به ویژه برمکیان افزایش یافت. در این روزگار حجاج بن یوسف بن مطر اصول اقلیدس را به عربی درآورد. این ترجمه ظاهراً چندان مقبول نبود و خود حجاج در روزگار مأمون بار دیگر به ترجمۀ آن همت گماشت (ترجمۀ هارونی و مأمونی، نک : ابن ندیم، 265؛ برای روایات عربی این کتاب، نک : ه د، اقلیدس). یحیی بن خالد بن برمک برای نخستین بار به ترجمۀ المجسطی بطلمیوس توجه کرد. ترجمۀ نخست چندان او را خوش نیامد، پس ابوحسان و سلم صاحب بیت الحکمه را بدین کار گمارد که این بار نتیجه رضایت بخش بود (ابن ندیم، 267- 268؛ نیز قفطی، 97- 98؛ برای ترجمهها و شرحهای عربی این کتاب، نک : ه د، بطلمیوس).
در روزگار مأمون، محمد بن موسى خوارزمی با نگارش کتاب الجمع و التفریق [بحساب الهند] دستگاه شمار دهگانی با رعایت ارزش مکانی هندی را به طور اصولی و کامل به مسلمانان شناساند. هر چند که مسلمانان بی تردید به واسطۀ سندهند با این دستگاه شمار آشنا بودند(برای تفصیل، نک : کرامتی، نخستین گامها...، 15-17)، خوارزمی در همین سالها با تألیف کتاب الجبر و المقابله، علم جبر را که نه تنها در میان یونانیان، که در تمدنهای دیگر نیز سابقه نداشت، پایهگذاری کرد. این کتاب احتمالاً نخستین تألیف علمی کاملاً اصیل دورۀ اسلامیبود(نک : ه د، جبر). کتاب صورةالارض خوارزمی هر چند مبتنی بر جغرافیای بطلمیوس بود، اما از آنجا که خوارزمی طول جغرافیایی بنادر شرقی دریای مدیترانه مانند صور، صیدا، بیروت، طرابلس، لاذقیه و جز آن را بین 58 تا 61 درجۀ شرقی (از نصف النهار جزایر خالدات) ضبط کرده (خوارزمی، 19)، معلوم است که عرض دریای مدیترانه را به مراتب کمتر از تصور بطلمیوس و نزدیک به مقدار واقعی در نظر گرفته است و نمیتوان جغرافیای خوارزمی را به رغم تألیف زودهنگامش، اثری فراهم آمده از آراء یونانیان دانست.
برابر سنتی بسیار کهن که از یونانیان متأخر به جهان لاتینی و سریانی و از آنجا به جهان اسلام به ارث رسیده بود، آثار منسوب به بقراط و جالینوس ارزشی کم و بیش همچون آثار اصیل این دو داشت. به همین مناسبت، پیش از شکلگیری کتب ترجمۀ حنین بن اسحاق، بسیاری از آثار پزشکی یونان، به ویژه مجموعۀ آثار بقراطیـ جالینوسی به سریانی و شماری از آنها نیز به عربی درآمده بود. یعقوبی، تاریخ نگار برجستۀ سدۀ 3ق و معاصر جوانتر حنین، در مقدمۀ تاریخ خود (تألیف: 259ق یا پس از آن)، 10 اثر بقراط، 46 اثر جالینوس، آثار ارسطو و چند اثر از اقلیدس و دیگران را برشمرده، و چکیدهای نسبتاً مفصل و طولانی از مهمترین آنها را نیز آورده است (1/ 95 بب ). جالب آنکه وی همواره از ترجمههای پیش از مکتب حنین بهره برده است (کلامروت، 199-203)، در حالی که این ترجمهها خیلی زود در برابر ترجمههای مکتب حنین از رونق و اعتبار افتادند و امروزه تنها شمار اندکی از ترجمههای کهنتر به دست ما رسیده است. از اینرو، این بخش از تاریخ وی در بررسی تاریخ ترجمه اهمیتی بسزا دارد. نامهایی که یعقوبی برای آثار یونانی برمیشمرد، گهگاه هیچ شباهتی با نامهای رایج این آثار ندارد و تنها از طریق شرحی که وی دربارۀ هر یک از آنها یاد کرده، میتوان دریافت که منظور او کدام یک از ترجمههای مکتب حنین بوده است. رازی و جابر بن حیان نیز گهگاه از این روایات کهنتر بهره بردهاند. مثلاً یعقوبی رسالۀ الامراض الحادۀ بقراط را کتاب ماء الشعیر نامیده است (نک : 1/ 95، 113؛ نیز رازی، 7/ 201) و الاهویة و الازمنة و المیاه و ( البلدان) بقراط را از ترجمۀ مترجمی برگزیده که اصطلاحاتی جز اصطلاحات حنین به کار میبرده، و برخلاف وی علاقهای خاص به بهرهگیری از کلمات همقافیه داشته است (یعقوبی، 1/ 105-113؛ کلامروت، 200-201؛ برای دیگر آثار بقراط، نک : ه د، 12/ 384-385). حنین بن اسحاق در رسالۀ مشهوری که دربارۀ آثار جالینوس و ترجمههای آن، خطاب به علی بن یحیى نوشته ــ و بیتردید یکی از مهمترین، کهنترین و مفصلترین منـابع نهضت ترجمه بـه شمار میرود ــ شمار بسیاری از این ترجمههای کهن و نام مترجمان آنها را یاد کرده، از کیفیت نامطلوب اغلب این ترجمهها و تلاشهای پیگیر خود و شاگردانش، برای فراهم آوردن ترجمههایی دقیق، روان و پاکیزه از این آثار سخن گفته است (ص 4-7، جم ؛ برای تفصیل بیشتر، نک : ه د، حنین بن اسحاق).
ابن ابی اصیبعه، احمد، عیون الانباء، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، 1299ق/ 1882م؛ ابن جلجل، سلیمان، طبقات الاطباء و الحکماء، به کوشش فؤاد سید، قاهره، 1955م؛ ابن خلدون، مقدمة، بیروت، 1984م؛ ابن زبیر، رشید، الذخائر و التحف، به کوشش محمد حمیدالله، کویت، 1959م؛ ابن قتیبه، عبدالله، عیون الاخبار، بیروت/ قاهره، 1343ق/ 1925م؛ ابن مطران، اسعد، بستان الاطباء، چ تصویری، به کوشش مهدی محقق، تهران، 1368ش؛ ابن ندیم، الفهرست، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، 1871-1872م؛ ابوسعید بن بختیشوع، عبیدالله، رسالة فی الطب و الاحداث النفسانیة، به کوشش فلیکس کلاین فرانکه، بیروت، 1977م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، به کوشش سمیر جابر، بیروت، دارالفکر؛ اقبال آشتیانی، عباس، خاندان نوبختی، تهران، 1311ش؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش احسان عباس، ویسبادن، 1400ق/ 1979م؛ بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة، به کوشش ادوارد زاخاو، لایپزیگ، 1923م؛ همو، افراد المقال فی امر الظلال، حیدرآباد دکن، 1948م؛ همو، تحقیق ماللهند، حیدرآباد دکـن، 1377ق/ 1958م؛ همو، التحلیل و التقطیع للتعدیل (به اشتباه ضمن استخراج الاوتار بیرونی چاپ شده است)، حیدرآباد دکن، 1948م؛ همو، تمهید المستقر لتحقیق معنی الممر، حیدر آباد دکن، 1948م؛ تمیمی، محمد، مادة البقاء فی اصلاح فساد الهواء و التحرز من ضرر الاوباء، به کوشش یحیى شعار، قاهره، 1999م؛ جابر بن حیان، «کتاب الحجر»، مصنفات فی علم الکیمیاء للحکیم جابر بن حیان الصوفی، به کوشش هُلمیارد، پاریس، 1928م؛ همو، «کتاب الراهب»، مختار رسائل، به کوشش پاول کراوس، قاهره، 1354ق/ 1935م؛ جاحظ، عمرو، البیان و التبیین، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1367ق/ 1948م؛ همو، الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1384ق/ 1965م؛ حاجی خلیفه، کشف الظنون، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، 1835م بب ؛ حنین بن اسحاق، رسالة الى علی بن یحیى فی ذکر ماترجم من کتب جالینوس، به کوشش مهدی محقق، تهران، 1379ش؛ خوارزمی، محمد، صورة الارض، به کوشش هانس فن مژیک، لایپزیگ، 1926م؛ دانش پژوه، محمد تقی، مقدمه بر المنطق ابن مقفع، تهران، 1357ش؛ رازی، محمد بن زکریا، الحاوی، حیدرآباد دکن، 1374-1390ق/ 1955-1970م؛ صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، به کوشش غلامرضا جمشید نژاد اول، تهران، 1371ش؛ عراقی، محمد، العلم المکتسب فی زراعة الذهب (نک : مل ، هلمیارد)؛ علی بن سلیمان هاشمی، علل الزیجات، چ تصویری از نسخۀ خطی کتابخانۀ بادلیان (نک : ملـ ، علی بن سلیمان)؛ قفطی، علی، تاریخ الحکماء، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، 1903م؛ «کتاب قراطس الحکیم»، رسائل مهمة فی العلوم الکیمیاویة و الصنعیة لجابر بن حیان و غیره من الحکماء و الفلاسفة، به کوشش هوداس، پاریس، 1893م (نک : مل ، برتلو)؛ کرامتی، یونس، کارنامۀ ایرانیان، تهران، 1380ش؛ همو، نخستین گامهای جبر، تهران، 1382ش؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش شارل پلا، بیروت، 1970م ـ 1974م؛ نالینو، کارلو آلفونسو، علم الفلک و تاریخه عند العرب فی قرون الوسطى، رم، 1911م؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، 1379ق/ 1960م؛ نیز:
Ahlwardt ; ªAlī ibn Sulaymān al Hāshimī, The Book of the Reasons Behind Astronomical Tables (Kitāb fi ªīlal al-Zījāt), tr. F. Haddad and E. S. Kennedy, New York, 1981; Ambrosiana ; Bergsträsser, G., «Ruska, Julius : Arabische Alchemisten (Book Review)», Orientalistische Literaturzeitung, Leipzig, 1925, vol. XXVIII; Berthelot, M., La Chimie au moyen âge, Paris, 1893; Dunlop, D. M. , «Review of Die Natur und Geheimwissenschaften im Islam», JRAS, Leiden, 1972, vol. VI; Eche, Y., Les Bibliothèques arabes, Damascus, 1967; Elgood, C., A Medical History of Persia and the Eastern Caliphate, Cambridge, 1951; Fück, J.W., «The Arabic Literature on Alchemy According to an-Nadîm (A.D. 987). A Translation of the Tenth Discourse of the Book of the Catalogue (al-Fihrist), with introduction and commentarry», Ambix, London, 1951, vol. IV; GAS; Griffini, E., »Lista dei manoscritti arabi…«, RSO, 1916-1918, vol. VII ; Grunebaum, G. von, »The Sources of Islamic Civilization«, Der Islam, Berlin, 1970, vol. XLVI; Gutas, D., Greek Thought, Arabic Culture, London, 1998; Haschmi, M.Y., «The Beginning of Arab Alchemy», Ambix, London, 1961, vol. IX; Holmyard, E. J., ed. and tr. Kitâb al-'ilm al-Muktasab fî zirâ'at adh-dhahab, Book of Knowledge Acquired Concerning the Cultivation of Gold by Abu 'l-Qâsim Muhammad Ibn Ahmad al-'Irâqî, Paris, 1923; Kennedy, E. S., «A Survey of Islamic Astronomical Tables», Transactions of the American Philosophical Society, 1956, vol. XLVI(2); Klamroth, M., «Ueber die Auszüge aus griechischen Schriftstellern bei al-Ja‘qûbî», ZDMG, 1886, vol. XL; Klein-Franke, F., Vorlesungen über die Medizin im Islam, Wiesbaden, 1982; Kraus, P., «Zu Ibn al-Muqaffaª», RSO, 1934, vol. XIV; id, Jābir Ibn Ħayyān, Cairo, 1942; Leclerc, L., Histoire de la médecine arabe, Paris, 1876; Mackensen, R. S., «Arabic Books and Libraries in the Umaiyad Period», The American Journal of Semitic Languages and Literatures, Chicago, 1937, vol. LIII; Meyerhof, M., «Mediaeval Jewish Physicians in the Near East, from Arabic Sources», Isis, Philadelphia, 1938, vol. XXVIII; id, «On the Transmission of Greek and Indian Science to the Arabs», Islamic Culture, Hyderabad, 1937, vol. XI; Mieli, A., La Science arabe, Leiden, 1966; Pingree, D., «Astronomy And Astrology in India and Iran», Isis, Philadelphia, 1963, vol. LIV; id, «The Fragments of The Works of Al-Fazarī», Journal of Near Eastern Studies, Chicago, 1970, vol. XXIX; id, «The Fragments of The Works of Yaªqūb Ibn Ŧāriq», ibid, 1968, vol. XXVII; id, «The Greek Influence on Early Islamic Mathematical Astronomy», Journal of the American Oriental Society, New Haven, 1973, vol. XCIII; Plessner, M., «Arabische Alchemisten von Julius Ruska(Book Review)», Der Islam, Berlin/ Leipzig, 1929, vol. XVIII; Reitzenstein, R., «Alchemistische Lehrschriften und Märchen bei den Arabern», Religionsgeschichtliche Versuche und Vorarbeiten, Gießen, 1923, vol. XIX(2); Rosenthal, F., Das Fortleben der Antike im Islam, Zurich/ Stuttgart, 1965; Ruska, J., «Alchemy in Islam», Islamic Culture, Hyderabad, 1937, vol. XI; id, «Arabische Alchemie», Archeion, Rome/ Paris, 1932, vol. XIV; id, Arabische Alchemisten. I. Châlid ibn Jazîd ibn Mu'âwija, Heidelberg, 1924; id, «Sal ammoniacus, Nušâdir und Salmiak», Sitzungsberichte der Heidelberger Akademie der Wissenschaften, Heidelberg, 1923, vol . V; id, »Zu E. J. Holmyards Ausgabe des Kitâb al-'ilm al-muktasab fî zirâ'at ad-dahab«, Der Islam, Berlin/ Leipzig, 1926, vol. XV; id, Tabula Smaragdina, Heidelberg, 1926; Sarton, G., Introduction to the History of Science, Baltimore, 1962, vol I; Stapleton, H. E., «The antiquity of Alchemy», Ambix, London, 1953, vol. V; id, «Further Notes on the Arabic Alchemical Manuscripts in the Libraries of India», Isis, Philadelphia, 1936, vol. XXVI; id, «Note on the Arabic MSS. on Alchemy in the Âsafîya Library, Hyderâbâd (Deccan), India», Archeion, Rome/ Paris, 1932, vol. XIV; id and R.F. Azo, «An Alchemical Compilation of the Thirteenth Century, A.D», Memoirs of Asiatic Society of Bengal, Calcuta, vol. III, 1910-1914; Steinschneider, M., «Masardjaweih, ein jüdischer Arzt des VII. Jahrhunderts», ZDMG, 1899, vol. LIII, Suter, H., Die Mathematiker und Astronomen der Araber und ihre Werke, Leipzig, 1900; Ullmann, M., «Ңālid ibn Yazīd und die Alchemie: Eine Legende», Der Islam, Berlin/ Leipzig, 1978, vol. LV; id, Die Medizin im Islam, Leiden, 1970; id, Die Natur und Geheimwissenschaften im Islam, Leiden, 1972;
یونس کرامتی
کهنترین سند دربارۀ انتقال کتب هندی به ایران و احتمالاً ترجمۀ آنها به پهلوی (= فارسی میانه) کتاب چهارم دینکرد استکه به نوشتۀ آن(I/ 412، سطرهای 17-22)، شاپور اول ساسانی(حک 240-270م)، فرمان داد نوشتههای مربوط به پزشکی، ستارهشناسی، حرکت، زمان، مکان، جوهر، آفرینش، کون و فساد، تغییر عَرَض، منطق و صنایع را از هند، روم و دیگر سرزمینها گرد آورند و به اوستا بپیوندند (نیز نک : تفضلی، تاریخ...، 315). ابن ندیم (ص 333) نیز به گردآوری و ترجمۀ کتب خارجی، و بهخصوص هندی، در زمان اردشیر بابکان (حک 224-240م)، پسرش شاپور و خسرو انوشیروان (حک 531- 579م) اشاره کرده است. وجود واژههای هندیالاصل در متنهای پهلوی شاهدی بر تأثیر علوم هندی بر علوم زمان ساسانیان است. برای نمونه میتوان به نام چند گیاه دارویی اشاره کرد که بر نفوذ طب هندی در دورۀ ساسانی دلالت دارد: بلادور «بلاتور (گیاهی طبی)»، «بیش»، هَلیلگ «هلیله» و... (بیلی، 81-82 ؛ رضایی باغبیدی، «واژه گزینی...»، 147؛ نیز نک : مکنزی، 16, 18, 39).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید