ترجمه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 7 مهر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/224184/ترجمه
شنبه 11 مرداد 1404
چاپ شده
15
جامعۀ یهودی در طی قرنهای متمادی در سرزمینهای اسلامی و مسیحی، به عنوان اقلیتی پراکنده میزیسته، و همین پراکندگی جغرافیایی برای این جامعه، شرایط دوزبانگی و چندزبانگی را فراهم آورده است. زبان عبری در طی روزگاری دراز، زبان دینی یهود بوده، در حالی که زبان تکلم آنان زبانهای گوناگون محلی بودهاست. عبری به مثابۀ زبان مشترک یهودیان، زمینهای برای پیدایی مجموعه آثاری بوده که پیوستگی فرهنگی جامعۀ یهودی را تأمین میکردهاست. کهنترین بخشهای عهد عتیق و نیز بخش وسیعی از کتابهایِ ناظر بهسنت دینی یهود، به زبان عبری بود، ولی طی قرون پیاپی، زبانهای دیگری نیز در جوامع یهودی کاربرد داشت. همین چند زبانگی نزد یهودیان از دیرباز زمینۀ گستردهای برای ترجمه فراهم آورده بود که از کهنترین نمونههای آن میتوان به ترجمۀ تورات به زبان یونانی، معروف به ترجمۀ «هفتادی» یاد کرد. نقش زبان عربی به عنوان زبان علمی در جهان اسلام، و رواج عربی به عنوان زبان نوشتاری نزد یهودیانی که در سرزمینهای عربی میزیستند، خود زمینهساز آن شد تا از آن سده، آثاری از عربی به عبری ترجمه گردند.یکی از مهمترین جریانهای ترجمه از عربی به عبری، مربوط به منطقۀ اندلس از اواخر سدۀ 5ق/ 11م به بعد است که حاصل شکل گرفتن یک خردهفرهنگ یهودی در آن منطقه به عنوان اقلیتی درون جامعۀ اسلامی بودهاست. گاه برخیاز این ترجمههای عبری، زمینۀ ارتباط یهودیان جهان اسلام با همکیشان در اروپای مسیحی، و زمینۀ انتقال آثاری از زبان عربی به زبانهای اروپایی بوده است. از نخستین نمونهها میتوان به ترجمههایی از اسحاق ابن روبین و موسی بن طوبیا اشاره کرد («ادبیات...»، 377). تا نیمۀ نخست سدۀ 6ق/ 12م، هنوز یهودیان شرق و غرب جهان اسلام، به خوبی عربی میدانستند و زبان عبری، زبان علمی آنان نبود، اما بهتدریج نیاز به ترجمۀ عبری در حال خود نمودن بود. از معدود نمونههای کوشش در این نیم سده، باید به ترجمههای ابراهیم بن عزرا در زمینههای اخترگویی و اخترشناسی، دستور زبان، و نیز ترجمۀ رسالهای در موسیقی از ابراهیم برحیه اشاره کرد (همانجا؛ سارتن، / 116, 181(1)II). رویآورد یهودیان اندلس به ترجمه به عبری، در نیمۀ اخیر سدۀ 6ق، بسیار جدیتر بود و به جریانی پررونق تبدیل شده بود. اهتمام مترجمان این دوره معطوف به ترجمۀ آثاری بود که توسط دانشوران یهودی پیشتر به عربی نوشته شده بود؛ در این شمار میتوان از ترجمههایی یاد کرد که کسانی چون یوسف قمحی و بهخصوص یهودا بن تبون آثار فلسفی، اخترشناسی و دینی ابن جبیرول، سعدیا بن یوسف، یهودای لاوی و بحیة بن یوسف را به عبری برگرداندند («ادبیات»، 377-378؛ سارتن، II(1)/ 283, 344- 346؛ هالکین، 1321 ff.). برخی از صاحبنظران، دقت صورت گرفته در علمی بودن این ترجمهها را مورد توجه قرار دادهاند؛ در مقایسه میان مترجمان به عبری و به لاتینی، گروه نخست در یافتن معادل برای اصطلاحات عبری و نیز برای به کار بردن عین اصطلاح عربی در زبان مقصد، گشاده دستتر بودند (سارتن، / 283(1)II). سدۀ 7ق/ 13م اوج شکوفایی ترجمۀ عربی به عبری بود و شاخص این جریان، کسانی چون یهودا حَرزی، ابن حَسدای و سموئیل بن تبون در نیمۀ نخست (همو، / 492,563-566(2)II؛ GAL,I/ 605) و سلیمان بن ایوب، شیم طوب بن اسحاق و زراحیه گراسیان در نیمۀ اخیر(سارتن، / 719,845-855(2)II) بودند(نیز نک : هالکین، همانجا). با بازگشت بخشهایی از اندلس اسلامی به مسیحیت و گسترش روابط فرهنگی اندلس با اروپای مسیحی، زمینه برای ارتباط فرهنگی یهودیان اندلس با یهودیان قاره نیز بازتر شد و به تبع دامنۀ مترجمان عربی به عبری نیز به درون قاره گسترش یافته بود. برخی از آنان مانند ابراهیم بن ناتان و یعقوب آناطولی، از یهودیان مناطق دیگر اروپا چون فرانسه و ایتالیا بودند («ادبیات»، 378-379؛ GAL، همانجا؛ سارتن، / 555, 565(2)II؛ هالکین، همانجا).در این دوره، افزون بر آثار دانشوران یهودی ــ بهویژه ابن میمون ــ نوشتههای عالمان مسلمان مانند فارابی، ابنسینا، ابن رشد و علی بن رضوان، و برگردان عربی دانشوران کهن یونان مانند ارسطو، بقراط، جالینوس و بطلمیوس مورد توجه مترجمان عبری بوده است. از نظر موضوعی، زمینهها در این سده گسترش یافته، و علومی چون طب، ریاضیات، فیزیک و مکانیک را نیز در بر میگرفته است. برخی از آثار ادبی چون مقامات حریری هم در همین دوره ترجمه شدهاند. در سدۀ 8ق/ 14م، همچنان ترجمه به عبری پررونق بود. در نیمۀ اول، درکنار محدود مترجمان اندلسی چون سلیمان بونیراک، سلیمان کوهن و اسحاق بن ناتان، بیشتر کسانی از فرانسه و ایتالیا چون موسی بن سلیمان اهل بوکر، سموئیل بن یهودا اهل مارسی، قالونیموس بن داوود کبیر، قالونیموس هاناسی، تودروس بن مشلوم هر3 اهل ارل و سموئیل بن سلیمان اهل ایتالیا دیده میشوند (اشتاین اشنایدر، 44, 369, 429, 471ff. ؛ «ادبیات»، 379-380؛ سارتن، / 61, 428-437(1)III؛ هالکین، همانجا). در نیمۀ اخیر سدۀ 8ق، با کاهش روزافزون اهمیت عربی در اروپا، ترجمۀ عربی به عبری روی به کاستی نهاد. تنها مترجم شاخص از فرانسه، یهودا بن سلیمان بود و در اسپانیا کسانی چون یوسف بن یوشع لورقی، داوود بن یعیش، یعقوب کارسونو، سموئیل ابن مُطُط و سلیمان بن لبی ترجمههای محدودی پدید آوردنـد («ادبیات»، همانجا؛ سارتـن، / 1071, 1373-1377(2)III). در همین مقطع، نمونهای نادر از ترجمه به عبری در مشرق اسلامی نیز دیده میشود که ترجمۀ رسالهای از بطلمیوس در باب اسطرلاب است که توسط سلیمان بن الیاس صورت گرفته، و زبان مبدأ در آن احتمالاً عربی، یا دست کم یونانی با کمک ترجمۀ عربی بوده است (همو، / 1071(2)III). جریان ترجمه از عربی به عبری، در سدههای پسین رنگ باخته است. آنچه در تاریخ ترجمۀ عربی به عبری باید در نظر داشت، این است که بخشی از آثار مؤلفان عربینویس اعم از مسلمان و یهودی، اکنون بجز از طریق ترجمههای عبری شناخته نیست.
GAL; Halkin, A. S., «Translation and Translators», Judaica, vol. XV; «Perevodnaya literature», EvreĮskaya entsiklopediya, ed. A. Garkav’ and L. Kantsenel’son, Moscow, 1991, vol. XII; Sarton, J., Introduction to the History of Science, Baltimore, 1962; Steinschneider, M., Hebraeische Uebersetzungen des Mittelalters und die Juden, Graz, 1956.
بخش تاریخ
در سدۀ 4ق/ 10م امپراتوری بیزانس، میراثخوار فرهنگ یونان، توانست پس از چند سده عقبنشینی در برابر مسلمانان، نخستینبار برخی از نقاط مسلمان شده را به چنگ آورد. اینک آنان نیز همچون فاتحان عربِ ایران و بیزانس در سدۀ 1ق، با مردمانی فرهیختهتر از خود روبهرو بودند و همچنین آنان به فکر بهرهوری از میراث علمی مغلوبان افتادند. از اینرو، در آخرین سالهای سدۀ 10م، درست برخلاف آنچه در دو سدۀ پیش در جهان اسلام رخ داده بود، جریان نوینی از انتقال علوم از جهان اسلام به جهان یونانیمآب به راه افتاد که البته از نظر اهمیت و تأثیرگذاری در تاریخ علم جهان، هرگز با دو جریان ترجمه به عربی (سدۀ 2-3ق) و عربی به لاتین (سدۀ 11-12م) و حتى جریان ترجمۀ عربی به عبری (سدۀ 7ق/ 13م) برابری نمیکرد. یونانیان نیز همچون مسلمانان، نخست به ترجمۀ آثاری دربارۀ احکام نجوم و پزشکی عملی همت گماشتند. مقالات دوم و سوم جُنگی یونانی دربارۀ احکام نجوم مشهور به اسرار ابومعشر که در حدود 1000م فراهم آمده بود، ترجمۀ یونانی گزارش شاذان ابن بحر از مذاکراتش با ابومعشر بلخی و گزیدههای بسیار مفصلی از المدخل الکبیر الى علم احکام النجوم ابومعشر را در بر داشت. احکام تحاویل سنی الموالید ابومعشر نیز در همین روزگار به یونانی ترجمه شد. دیوید پینگری 5 مقالۀ موجود متن یونانی را منتشر کرده است. این مقالات در سدۀ 13م از یونانی به لاتین ترجمه، و در 1559م در بازل منتشر شد(پینگری، «ابومعشر بلخی»، 35,37-39، «ابومعشرجعفر...»، 338,339). در همین سالها، زادالمسافر و قوت الحاضر ابن جزّار نیز به یونانی ترجمه شد. این کتاب، به پیروی از سنتی بسیار کهن، برای کسانی که به پزشک دسترسی نداشتند، نوشته شده بود و گویا همین ویژگی موجب شد که خیلی زود به یونانی ترجمه شود. نام مترجم، در بیشتر دستنوشتههای یونانی، از جمله کهنترین آنها کنستانتین اهل رگیوم (امروزه منطقۀ کالابر در جنوب ایتالیا)، و در یکی دیگر از نسخههای کهن کنستانس ممفیسی آمده است. بهنظر دارمبرگ، با توجه به قدمت دستنویس واتیکان، این مترجم نمیتوانسته است همان کنستانتین افریقی باشد (ص500-501, 504-505؛ نیز دارمبرگ و روئل، 582؛ دوگا، 291-292؛ بن میلاد، 33-34؛ لمان، 263-268). البته لکلر ترجمۀ یونانی را جدیدتر از ترجمۀ لاتین دانسته (I/ 413)، و پنتاگالوس نیز در مقالهای که در ضمن مجموعه مقالات گردهمایی هزارۀ ابن جزار ( الندوة العلمیة الالفیة، احمد بن الجزار، ابحاث و دراسات، تونس، 1987م، ص 41-54) به چاپ رسیده، ترجمۀ یونانی را نیز به کنستانتین افریقی نسبت داده است (قس: اشتاین اشنایدر، «کنستانتین...»، 364، «ترجمهها...»، 17، که از ترجمۀ یونانی سونسیوس (؟) نیز یاد میکند؛ نیز قس: سارتن، I/ 682، که این ترجمه را ناقص و ترجمۀ مورد نظر دارمبرگ را کامل خوانده است). اما باید به خاطر داشت که مترجم روایت یونانی،دستکم دربارۀ انتساب اثر به مؤلف اصلی (ابن جزار) امانت را رعایت کرده، ولی کنستانتین در ترجمههای خود هرگز چنین نکرده است (نک : دارمبرگ، 490, 507-508). روایت یونانی را باید تفسیری از روایت عربی دانست، زیرا مترجم به هنگام ترجمۀ متن اصلی، نکات بسیاری از دیدگاههای ابوبکر رازی، اریباسیوس و «یوحنای دمشقی» ــ تصحیفی از نام یوحنا ابن سرابیون یا یوحنا ابن ماسویه (نک : اشتاین اشنایدر، «کنستانتین»، 374-377؛ لکلر، I/ 117؛ میهلی، 90؛ شیپرگس، 97؛ کمبل، I/ 72) ــ را بر آنافزوده است (دارمبرگ، 505ff. ؛ دوگا، 290). پس پزشکان یونانی زبان دست کم از سدۀ 11م بهواسطۀ این«تفسیر» با نظریات این پزشکان آشنا بودهاند. تعدد نسخههای ترجمۀ یونانی (دارمبرگ، 501-502؛ گابریلی، 49؛ بن میلاد، 31-32) را باید نشانۀ آوازۀ بسیار این ترجمه در بیزانس دانست.ترجمۀ آثار عربی به یونانی دستکم تا اواخر سدۀ 11م ادامه داشت. سومیون ست (د پس از 1080م) برخی از آثار پزشکی و نیز کلیله و دمنه را از عربی به یونانی درآورد. فرهنگنامۀ وی دربارۀ خواص دارویی مواد غذایی، اطلاعات فراوانی از پزشکی اسلامی (و بهواسطۀ آن از پزشکی هندی) در برداشت. این کتاب مشهورترین اثر پزشکی بیزانس در روزگار خود بود (سارتن، I/ 742, 744, 771).
سرزمینهای تحت فرمانروایی امپراتوری ترابوزان، از اوایل سدۀ 14م، شاهد رستاخیز کوتاهمدت ترجمۀ آثار فارسی (و احتمالاً عربی) به یونانی بود. در این روزگار، ترابوزان، در ساحل دریای سیاه، بهرغم تهدیدهای همهجانبۀ ترکان عثمانی، مرکز فرهنگ یونانی و کانون ارتباط فرهنگهای ایرانی و بیزانسی بود. آلکسیوس دوم (1297-1330م)، هشتمین فرمانروای ترابوزان، گرگوریوس خیونیادس، پزشک بیزانسیِ زادۀ قسطنطنیه را به ایران فرستاد. وی در مدت اقامت در ایران با زبان فارسی آشنا شد و چندی نیز اسقف اعظم تبریز بود. خیونیادس با شماری از آثار علمی فارسی (و احتمالاً عربی) به ترابوزان بازگشت. یکی از آثار نجومی موجود در این مجموعه، منسوب به شمسالدین بخارایی (شاید همان شمسالدین محمد بن مبارک شاه، مشهور به میرک بخاری، دانشمند ایرانی فعال در همان سالها) در 1323م از فارسی به یونانی ترجمه شد، یا شاید نگارندۀ یونانیزبان آن، کتابی بر اساس درسهایی که در محضر این فرد فرا گرفته بود، تألیف کرده باشد. این اثر آغازگر عصر نجوم ایرانی در امپراتوری ترابوزان بود (همو، III/ 63, 123, 438, 699).کشیشی به نام مانوئل، از شاگردان خیونیادس، با مطالعۀ برخی از این آثار شهرتی بههم زد (همو،III/ 688) و گریگوریوس خروسککسس، شاگرد مانوئل، افزون بر بررسی این آثار، کتابی دربارۀ «ستارهشناسی ایرانیان» برای فردی به نام یوآنس خارسانیتس نوشت که زیجی نیز در بر داشت (یا شاید تمامِ اثر، زیجی بود با مقدمهای نجومی که در دیگر زیجها نیز دیده میشود). این زیج ظاهراً بر اساس سالشماری یزدگردی تنظیم شده بود و به همین مناسبت گاه به خطا زیج یزدگرد نیز نامیده میشد. «ستارهشناسی ایرانیان» خیلی زود در میان یونانیان رواج یافت. هرچند نگارش اثری به یونانی در 1361م که مستقیماً از آثار نجومی یونان باستان تأثیر گرفته بود، اثر گریگوریوس را در جهان یونانی از رونق انداخت. اما این اثر تا مدتها پس از این تاریخ نیز در میان یهودیان خاور نزدیک و نیز سرزمینهای شرقی اروپا شهرتی تمام داشت (همو، III/ 123, 438, 688). در 1374م، سلیمان بن الیاس معروف به شَربِط هَه ـ ذَهَب این اثر را در سالونیکا به عبری ترجمه کرد (یا شاید زیجی به زبان عبری بر اساس آن تألیف کرد). در 1425م نیز شرحی عبری در آن نوشته شد. تألیف آثار نجومی دیگری را نیز به خروسککسس نسبت دادهاند که نمیتوان دربارۀ ارتباط آنها با اثر 1346م، یا استقلالشان با اطمینان سخن گفت (همو، III/ 688-689).پزشک بیزانسـی دیگری به نام گئـورگیوس خونیاتس ــ که از روزگار زندگی وی هیچ نمیدانیم ــ یک رسالۀ زهرشناسی فارسی را به یونانی ترجمه کرد. بعید نیست که او نیز در همین روزگار رونق فرهنگ ایرانی در جهان یونانی فعال بوده باشد (نک : همو، III/ 438). بدین ترتیب، ترابوزان در اواسط سدۀ 8ق/ 14م مرکز یک نوزایی فارسی یا به عبارت دقیقتر ایرانی بود (زیرا بسیاری از آثار ایرانیان خود به عربی نوشته میشدند). برتری آموزش ایرانی از آنجا ثابت میشود که در این روزگار بهرغم ترجمۀ بسیاری از آثار به یونانی، حتى یک اثر نیز از یونانی به فارسی ترجمه نشد (همو، III/ 63).
Ben Milad, A., L’École Médicale de Kairouan (Thèse pour le doctorat en médecine), Paris, 1933; Campbell, D., Arabian Medicine, Amsterdam, 1926; Daremberg, Ch., «Recherches sur un ouvrage qui a pour titre Zad el-Moçafir, en arabe, Éphodes en grec, Viatique, en latin, et qui est attribué, dans les textes arabes et grecs, à Abou Djafar, et, dans le texte latin, à Constantin», Archives des missions scientifiques et littéraires, choix des rapports et instructions, Paris, 1851, vol. II; Daremberg, Ch. and Ch. É. Ruelle, Œuvres de Rufus d’Éphèse, Paris, 1879; Dugat, G., «Études sur le traité de médecine d’Abou Djàfar Ah’mad intitulé: Zad el-Moçafir ‘La provision du voyageur’», JA, 1853, vol. I; Gabrieli, G., «Il Zād al Musāfir di Ibn al Gazzār in un ms. Greco Corsiniano», Rendiconti della Reale Accademie dei Lincei, Classe di scienze morali, storiche e filologiche, 1905, vol. XIV; Leclerc, L., Histoire de la médicine arabe, Paris, 1876; Lehmann, H., «Zu Constantinus Africanus», Sudhoff Archiv für Geschichte der Medizin, Leipzig, 1931, vol. XIV; Mieli, A., La Science arabe et son rôle dans l’évolution scientifique mondiale, Leiden, 1966; Pingree, D., «Abū Maªshar Al-Balkhī», Dictionary of Scientific Biography, ed. Ch. C. Gillispie, New York, 1970, vol. I; id, «Abu Mashar Jafar B. Muhammad Al-Balkhi», Iranica, vol. I; Sarton, G., Introduction to the History of Science, Baltimore, vol. I, 1927, vol. III, 1947; Schipperges, H., Die Assimilation der Arabischen Medizin durch das Lateinische Mittelalter, Wiesbaden, 1964; Steinschneider, M., «Constantinus Africanus und seine arabischen Quellen», Archiv für pathologische Anatomie und Physiologie und für klinische Medizin, 1866, vol. XXXVII; id., «Die europäischen Übersetzungen aus dem Arabischen bis Mitte des 17. Jahrhunderts», Sitzungsberichten der kaiserlichen Akademie der Wissenschaften in Wien, philosophisch-historische Klasse, 1905, vol. CLI)1(.یونس کرامتی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید