ترجمه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 7 مهر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/224184/ترجمه
جمعه 19 اردیبهشت 1404
چاپ شده
15
ترجمۀ آثار سنسکریت به پهلوی در زمان شاهنشاهی خسرو انوشیروان به اوج شکوفایی رسید. از جمله کتابهایی که در عصر خسرو انوشیروان به پهلوی ترجمه شد کتاب سیرَک (نیز: جرک، سرک، شرک) در پزشکی بود (ابن ندیم، 421؛ تفضلی، همان، 320) که احتمالاً اثر پزشک معروف هند باستان چَرَکه بوده است (رضایی باغبیدی، همان، 146، حاشیۀ 7). کتاب سنسکریت شوکه سَپتَتی «هفتاد حکایت طوطی»، که اکنون 4 تحریر فارسی از آن به نامهای جواهرالاسمار، طوطینامه (دو کتاب) و چهل طوطی بر جای مانده است، نیز احتمالاً در دورۀ ساسانی به پهلوی ترجمه شده بود (نیز نک : تفضلی، همان، 304). اما معروفترین اثر هندی که در زمان خسرو انوشیروان به دست برزوی طبیب پسر آذرمهر به پهلوی ترجمه شد، کتاب پَنچه تَنتره «پنج باب» بود ( کلیله...، 29-35؛ دربارۀ سفر برزوی به هند، نک : دوبلوا، سراسر کتاب) که برزوی آن را بر اساس نام دو شغال که شخصیتهای اصلی داستان بودند، کلیله و دمنه نامید. بر خلاف نظر غالب، برزوی پنچه تنتره را مستقیماً از سنسکریت به پهلوی ترجمه نکرده بود. بررسی اسامی خاص موجود در ترجمههای بازمانده از روایت پهلوی (یعنی ترجمههای سریانی و عربی)، و مقایسۀ آنها با اصل سنسکریت نشان میدهد که برزوی پنچه تنتره را نه از اصل سنسکریت، بلکه از یکی از زبانهای محلی هند به پهلوی ترجمه کرده است (مجتبائی، «ملاحظاتی...»، 34). این زبان شاید زبان پیشاچی بوده است (همان، 36). ترجمۀ پهلوی کلیله و دمنه از میان رفته است، اما محتوای آن را میتوان بر اساس ترجمههای موجود آن به سریانی و عربی بازشناخت. ترجمۀ پهلوی کلیله و دمنه مفهوم حدود 80٪ از متون منثور و بیش از 70٪ از ابیات پنچه تنترۀ اصلی را شامل میشده است (اجرتن، II/ 46). ترجمۀ پهلوی فاقد مقدمه و 3 حکایت از پنچه تنترۀ اصلی بود. از سوی دیگر، در این ترجمه حکایتهایی از حماسۀ بزرگ هند باستان مَهابهارَته گنجانده شده بود (رضایی باغبیدی، «پنچه تنتره...»، 94). کلیله و دمنۀ پهلوی پس از اندک زمانی در 570م، زمانی که هنوز خسرو انوشیروان پادشاه بود، توسط کشیشی ایرانی به نام «بود» به سریانی ترجمه شد. تنها نسخۀ این ترجمه در 1287ق/ 1870م در کلیسای ماردین در ترکیه کشف شد. از آنجا که آغاز این نسخه افتادگی دارد و فاقد مقدمه است، اما در 10 باب تمام متن کلیله و دمنۀ پهلوی را حفظ کرده است (همان، 96؛ نیز نک : شولتس، سراسر کتاب). در نتیجۀ نهضت ترجمه در عالم اسلام که از نیمۀ سدۀ 2ق/ 8م آغاز شد و تا اواخر سدۀ 4ق/ 10م ادامه یافت، بسیاری از آثار ارزشمند هندی و ایرانی از زبانهای سنسکریت و پهلوی به عربی و از آن طریق به زبانهای دیگر، ازجمله فارسی، ترجمه شد. شمار این ترجمهها در دورۀ اموی بسیار اندک بود. ظاهراً نخستین ترجمه از پهلوی به عربی، ترجمۀ دیوان محاسبات بود که به فرمان حجاج بن یوسف(د95ق/ 714م) و به دست صالح بن عبدالرحمان به انجام رسید (ابن ندیم، 338؛ نیز نک : بلاذری، 298). دو کتاب رستم و اسفندیار و بهرام شوس (= بهرام چوبین) نیز از کتابهایی بودند که در دورۀ اموی توسط جبلة بن سالم به عربی ترجمه شدند (ابن ندیم، 424). تعداد ترجمهها در دورۀ عباسی در پی تأسیس و گسترش مدرسههای علمی به شدت افزایش یافت، تا بدانجا که برخی بر این باورند که بیتالحکمۀ بغداد در دورۀ خلافت مأمون (198-218ق/ 814-833م) درواقع یک دارالترجمه بوده است (نک : ه د، 13/ 274).ابن ندیم (ص 341) فهرستی از مترجمانی را که در دورۀ عباسی از پهلوی به عربی یا برعکس ترجمه میکردند، چنین آورده است: ابن مقفع، بسیاری از اعضای خاندان نوبختی، موسى و یوسف پسران خالد که در خدمت داوود بن عبدالله بن حمید ابن قحطبه بودند، علی بن زیاد تمیمی که کنیۀ ابوالحسن داشت، حسن بن سهل، احمد بن یحیی بن جابر بلاذری، جبلة بن سالم کاتب هشام، اسحاق بن یزید، محمد بن جهم برمکی، هشام بن قاسم، موسی بن عیسى کردی، زادویة بن شاهویۀ اصفهانی، محمد بن بهرام بن مطیار اصفهانی، بهرام بن مردان شاه که موبد شهر نیسابور (= بیشاپور) در شهرستان فارس بود، و عمر بن فرخان. معروفترین ایشان عبدالله بن مقفع بود که ابن ندیم او را از جمله 10 تن از بلیغترین مردم دانسته است (ص 182). وی در جای دیگر سلم را هم که در بیتالحکمه کار میکرد، جزو مترجمان پهلوی به عربی یاد کرده است (ص 174). به این فهرست باید نام خود ابن ندیم را هم افزود. از سوی دیگر، میدانیم که ذوالریاستین فضل بن سهل وزیر مأمون کتابی برای یحیى برمکی از فارسی (میانه؟) به عربی ترجمه کرده بود (امین، 1/ 193؛ جهشیاری، 230).انواع متون ترجمه شده در این دوره را میتوان چنین تقسیم کرد:
کتاب سیرَک که در عهد خسرو انوشیروان از سنسکریت به پهلوی ترجمه شده بود، توسط عبدالله بن علی به عربی ترجمه شد (ابن ندیم، 421). این کتاب ظاهراً همان کتابی است که یعقوبی آن را کتاب شرک نامیده است (1/ 94). 3 کتاب پهلوی با نامهای بنیاندخت، بنیان نفس و بهرامدخت نیز دربارۀ درمان ناتوانیهای جنسی به عربی ترجمه شده بود (ابن ندیم، 436). نیز میدانیم که ابن مقفع هم کتابهایی در زمینۀ پزشکی که پیش از او به پهلوی ترجمه شده بود، از پهلوی به عربی ترجمه کرده بود (همو، 337).ازجملۀ کسانی که از هندی به عربی ترجمه میکردند، منکۀ هندی بود (همو، 342). او کتابی در زمینۀ سموم منسوب به شاناق (سنسکریت: چانَکیه) برای یحیی بن خالد برمکی به پهلوی ترجمه کرد، اما چون خط پهلوی نمیدانست، کتابت آن را به ابوحاتم بلخی سپرد. همین کتاب در عهد مأمون توسط عباس بن سعید جوهری تحت عنوان السموم به عربی ترجمه شد (ابن ابی اصیبعه، 1/ 33). جاحظ نیز به ترجمۀ کتاب السموم شاناق اشاره کرده است ( البیان...، 1/ 64). منکۀ هندی کتاب سسرد (اثر سوشروته) را نیز که در 10 باب تنظیم شده بود، به سفارش یحیی بن خالد برمکی برای استفاده در بیمارستان بغداد (به پهلوی؟) ترجمه کرده بود (ابن ندیم، 421).ابن دهن، مدیر بیمارستان برامکه، نیز از هندی به عربی ترجمه میکرد (همو، 342). او دو کتاب پزشکی هندی را با نامهای استانکر الجامع (سنسکریت: اَشتانگَهردَیه «باطِن [علمِ] هشت شاخه (= پزشکی)») اثر واگبهَته و سندستاق(سنسکریت: سیددهَیُگه «معالجۀ موفق»؛ یا به قول ابن ندیم: «صَفوَه النُجح» = «زبدۀ رستگاریها») اثر ورنده را (مستقیماً از سنسکریت یا از پهلوی) به عربی ترجمه کرده بود (همو، 421؛ نیز نک : GAS, III/ 198-200). کتابهای دیگری که در زمینۀ پزشکی از هندی به عربی ترجمه شده بود، عبارت بودند از: مختصر للهند فی العقاقیر، علاجات الحبالى للهند، توقشتل که در آن صد درد و صد درمان است، روسا الهندیة فی علاجات النساء، السکر للهند، أسماء عقاقیر الهند ترجمۀ منکه برای اسحاق بن سلیمان، رأی الهندی فی اجناس الحیات و سمومها، التوهم فی الامراض و العلل اثر توقشتل هندی (ابن ندیم، همانجا). اسحاق بن علی بن سلیمان نیز کتابی در زمینۀ دامپزشکی از پهلوی به عربی ترجمه کرده بود (همو، 437؛ برای ترجمۀ آثار پزشکی هندی، نیز نک : GAS, III/ 187-202).بهعلاوه، کتابهای مربوط به داروشناسی و مفردات پزشکی در دورۀ اسلامی پر از نامهای ایرانی داروها و مفردات گیاهی است که بیگمان بسیاری از آنها در متون فارسی میانه سابقه داشته است.
ابن ندیم (ص 332-333) پیدایش علم نجوم را به ایرانیان زمان جمشید نسبت داده، و به سهم اردشیر و شاپور و بهویژه خسرو انوشیروان اشاره کرده است. یکی از مترجمان معروف آثار نجومی از پهلوی به عربی ابوسهل بن نوبخت بود که تا زمان هارون زنده بود و در خزانةالحکمه کار میکرد (همو، 382). در زمینۀ نجوم کتابی پهلوی با نام زیج شهریار در سدۀ 2ق توسط ابوالحسن علی بن زیاد تمیمی به عربی ترجمه شد (همو، 341). نام این کتاب در متنِ پهلویِ نامههای منوچهر (نامۀ 2، فصل 2، بند 9) به صورت zīg ī šahryārān آمده است (نک : ص 63). نام این کتاب به صورت زیج شاه (بیرونی، القانون...، 3/ 1473؛ حمزه، 151؛ ابونصر قمی، 208، 238) و زیج شهریاران (بیرونی، الآثار...، 6، القانون، همانجا) نیز ثبت شده است. آغاز تألیف این کتاب احتمالاً زمان شاپور اول بوده، اما تدوین نهایی آن در زمان خسرو انوشیروان بوده است (تفضلی، تاریخ، 317). زیج شهریار بر قواعد و اصولی مبتنی بوده که بیشتر آنها اصل هندی داشته است (نک : نالینو، 186). در نامههای منوچهر (نامۀ 2، فصل 2، بند 9) به زیج هندو (پهلوی: zīg ī hindūg) نیز اشاره شده است (همانجا) که ظاهراً از سنسکریت به پهلوی ترجمه شده بود. وجود واژههای پهلوی horā «زایچه، طالع» (دینکرد،I/ 428 ، سطر 15؛ از سنسکریت horā «ساعت؛ نیمی از یک برج (معادل °15)؛ زایچه، طالع»، دخیل از یونانی ώρα؛ نک : مونیِر ـ ویلیامز، 1306) و košā «گاهشماری» (دینکرد، همانجا؛ از سنسکریت kośa «نام نوعی اقتران سیارات؛ نام دومین بیت یا منزلنجومی»، نک : مونیرـ ویلیامز، 314) گواه دیگری بر ترجمۀ آثار نجومی هندی از سنسکریت به پهلوی است (قس: مجتبائی، نحو...، 57- 58).کتاب آنتولوگیای «گزیدهها» اثر وِتّیوس والِنس (نک : ابن ندیم، 376: فالیس؛ نیز GAS, V/ 204: بالیس، والیس) رومی که در نیمۀ دوم سدۀ 2م میزیست و در زمان خسرو انوشیروان، بزرگمهر آن را به پهلوی ترجمه و تفسیر کرده و احتمالاً وِزیدَگ «گزیده» نامیده بود، با عنوان الزبرج (ابن ندیم، همانجا) به عربی ترجمه شده بود، که ظاهراً تصحیف البِزیدَج است (تفضلی، همان، 318، حاشیۀ 6).ابن ندیم از دو منجم بابلی به نامهای تینکلوس صاحب کتاب وجود و حدود و طینقروس صاحب کتاب موالید دربارۀ وجود و حدود نام برده است (ص 377). این دو نام در واقع صورتهای تحریف شدۀ نام تِئوکرُس هستند که در نیمۀ دوم سدۀ 1م میزیست (تفضلی، همان، 319). کتاب او در زمان خسرو انوشیروان به پهلوی و سپس از پهلوی به آرامی ترجمه شده بود. ترجمۀ آرامی این کتاب در دسترس منجمان مسلمان بوده است (نک : نالینو، 198-199). بعید نیست که این کتاب ترجمۀ عربی نیز داشته است.کتابی در باب احکام نجوم با نام اندرزغَر منسوب به اندرزگر پسر زادان فرخ احتمالاً از پهلوی به عربی ترجمه شده بود (نک : همو، 211-213). رازی مطالبی از دو کتاب نجومی زردشتی با نامهای کَیان و بَیان و خورَّه روزان نقل کرده است (ص 15-16). او احتمالاً از ترجمههای عربی آنها استفاده کرده است (تفضلی، همان، 320).به روایت بیرونی (تحقیق...، 132، 351-356) فَزاری و یعقوب بن طارق، در 154 یا 156ق/ 771 یا 773م در دربار منصور، خلیفۀ عباسی، با منجمی از ناحیۀ سِند دیدار کردند و آن منجم مطالب بسیاری دربارۀ نجوم هندی برای آنان بازگو کرد و آنان بر اساس سخنان وی آثاری به زبان عربی فراهم آوردند. اما به گفتۀ ابن آدمی، فزاری زیجی هندی به نام براهمسپهطسدهانت (سنسکریت: براهمَسپهوتَسیدّهانته) اثر برَهمَگوپته را که در 628م تألیف کرده بود و منجمی هندی آن را با خود به بغداد آورده بود، به دستور منصور به عربی ترجمه کرد (قفطی، 270؛ نیز نک : GAS, V/ 199؛ نالینو، 149-150). شاید زیج سند هند کبیر که نگارش آن به فزاری منسوب است (صاعد، 155). همین ترجمه بوده باشد. فزاری همچنین برخی از آراء منجمان ایرانی را که به غلط به هِرمِس منسوب شده بودند، در آثار خود یاد کرده است (پینگری، 103-105).زیج هندی دیگری به نام کندکاتک(سنسکریت: کَهندَ کهادیَکه) اثر برَهمَگوپته در سدۀ 2ق به عربی ترجمه شده بود و با نام ارکند شناخته میشد، اما اشتباهات آن ترجمه به اندازهای بود که بیرونی را واداشت تا بار دیگر آن را به عربی ترجمه کند (نک : بیرونی، همان، 346، 383؛ GAS, V/ 201). زیج دیگری منسوب به اَرجَبهَر (سنسکریت: آریَبهَته)، منجم هندی اواخر سدۀ 5م، را که برگرفته از براهمَسپهوتَسیدّهانته بود، نیز ابوالحسن اهوازی به عربی ترجمه کرده بود (نک : نالینو، 150، 173-174).
در آثار بازماندۀ پهلوی واژهها و نشانههایی وجود دارد که به ترجمۀ دیگر آثار علمی از سنسکریت به پهلوی دلالت میکند، مانند واژههای پهلوی tarak «منطق» (دینکرد، I/ 428، سطر 10؛ از سنسکریت tarka) و abyākaran «دستور زبان، صرف و نحو» (همانجا، سطر 14؛ از سنسکریت vyākaraņa). مجتبائی بر این باور است که آشنایی ایرانیان با سنت دستورنویسی هندی که از دورۀ ساسانی و از طریق ترجمۀ آثار سنسکریت به پهلوی آغاز شده بود، زمینه را برای تدوین دستور زبان عربی در نخستین سدههای اسلامی توسط بزرگانی چون خلیل بن احمد و سیبویه فراهم آورد (همان، 57-65).روایت شده است که ابن مقفع خلاصهای از آثار ارسطو در منطق فراهم آورده بود. بعید است که این آثار از زبانی بجز پهلوی ترجمه شده باشد (EI2, X/ 231)، بهخصوص از آنجا که به روایت ابن ندیم (ص 337) ابن مقفع کتابهایی در زمینۀ منطق که پیش از او به پهلوی ترجمه شده بود، از پهلوی به عربی برگردانده بود. دو روایت عربی از کتاب کشاورزی کاسّیانوس باسّوس سکلاستیکوس (عربی: قُسطوس) وجود دارد که یکی مستقیماً از یونانی و دیگری از ترجمۀ از میان رفتۀ پهلوی آن به عربی ترجمه شده است (EI2, X/ 232).فصل 64 کتاب روایت پهلوی که دربارۀ خواص جادویی مهرهها و سنگهای قیمتی است (نک : I/ 228-233)، دست کم توسط 4 تن، بدون ذکر مأخذ، از پهلوی به عربی ترجمه شده و موجود است (EI2، همانجا).زادان فرخ بن پیری کسکری نیز کتابی در جغرافیا از پهلوی به عربی ترجمه کرده بود که شامل معلوماتی دربارۀ شهرهای ایران و مردم هریک بود (ابن فقیه، 209).
ترجمۀ اندرزنامهها و آثار مشابه تألیفی در عربی المحاسن والاضداد، المحاسن والمساوی و گاه فقط المحاسن نامیده شده است (محمدی، 145). کتاب المحاسن عمر ابن فرخان (ابن ندیم، 381)، در آداب معاشرت و حسن سلوک احتمالاً از اینگونه ترجمهها بوده است (محمدی، 144-145). مهمترین اثر از این نوع کتابی پهلوی با نام جاویدان خرد بوده است که ابوعلی مسکویه (ص 5) نسخهای از آن را در فارس نزد موبدان موبد دیده بود. بخشی از این کتاب بهخواهش حسن ابن سهل و به دست خضر بن علی از پهلوی به عربی ترجمه شده بود (تفضلی، همان، 208). ابوعلی مسکویه در کتاب خود الحکمةالخالدة، پندهای خردمندانۀ بزرگان ایرانی را در بخشی با نام «آداب الفرس» از منابع مختلف گرد آورده که شاید یکی از منابع وی ترجمۀ خضر بن علی بوده است. این بخش مشتمل است بر سخنان پندآموز «أوشهنج» (= هوشنگ) (ص 6- 18)، «مواعظ أذرباذ» (ص 26- 28)، «آداب بزرجمهر» (ص 29-41)، «حکم کسرى قُباذ» (ص 41-45)، «کتاب لبزرجمهر إلی کسرى» (ص 45- 48)، «حکم تؤثر عن أنوشروان» (ص 49-61)، «حکم لبهمن الملک» (ص 61-67) و پندهایی از دیگر حکیمان ایرانی (ص 67- 88) که نامشان دانسته نیست (نیز نک : تفضلی، همان، 206- 209). بخشهایی از «مواعظ أذرباذ» در متنی پهلوی با نام اندرز آذرباد مَهرَسپَندان هنوز موجود است (نک : همان، 182). بیشتر بخشهای «آداب بزرجمهر» نیز در متن پهلوی یادگار بزرگمهر هنوز موجود است (نک : همان، 185). اندرزهای بزرگمهر را فردوسی به نظم درآورده است (نک : 8/ 193-206). بخشهایی از الحکمةالخالده را مؤلف ناشناختۀ خردنامه (سدۀ 4 یا 5ق/ 10 یا 11م) به فارسی برگردانده است (خردنامه، 78-80؛ نیز نک : تفضلی، «جاویدان...»، 506-507). در کتاب ششم دینکرد نیز اندرزهایی منسوب به آذرباد مهرسپندان وجود دارد (شاکد، 130-131, 174-175, 182-185) که تحریرهایی از آنها، گاه منسوب به کسی دیگر، به عربی و فارسی موجود است (مثلاً نک : ابوعلی، 37-39، 67؛ تنوخی، 38؛ ابوحیان، 3/ 673، 4/ 254؛ غزالی، 224-225؛ حمدالله، 67).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید