دائرة المعارف بزرگ اسلامی

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • بدرالدین جاجرمی | بَدرُالدّینِ جاجَرمی (د 686ق/ 1287م)، فرزند عمر، متخلص به بدر و بدر جاجرمی، از شعرای فارسی‌سرای نامدار سدۀ 7ق/ 13م وی در جاچرمِ خراسان متولد شد، اما تاریخ تولدش روشن نیست. در آغاز جوانی و در روزگار حکمرانی بهاءالدین جوینی (د687ق) بر اصفهان و عراق عجم، رهسپار اصفهان شد و در آنجا با برخورادری از لطف و حمایت بها...
  • بدرالدین چاچی | بَدرُالدّینِ چاچی، فخرالدین محمد، شاعر پارسی گوی مقیم هندوستان در سدۀ 8ق/ 14م، از تاریخ ولادت، چگونگی زندگی و تحصیلات بدرالدین اطلاعی در دست نیست. او در چاچ، ناحیه‌ای در ماوراءالنهر که امروزه آن را تاشکند می‌نامند، زاده شد، در اوان جوانی به هندوستا رفت (صفا،3(2)/ 852؛ برآون، III/ 110؛ سامی، 2/ 1256)، در دربار...
  • بدرالدین حسن بن عمر بن حبیب |
  • بدرالدین دمامینی | بَدرُالدّینِ دَمامینی، محمد بن ابی بکر بن عمر (763- شعبان 827ق/ 1362- ژوئیۀ 1424م)، معروف به ابن‌دمامینی، ادیب و شاعر مالکی مذهب مصری. او در اسکندریه زاده شد و در همانجا دانش‌آموزی را آغاز کرد. نحو و فنون خط و نگارش و شعر را به خوب فرا گرفت و نیز از فقه و دیگر علوم بهره برد (ﻧﻜ : ابن‌حجر، انباء...، 8/ 92؛ سخا...
  • بدرالدین سرهندی | بَدرُالدّینِ سَرهِندی، فرزند ابراهیم سرهندی (یا سرهندی)، صوفی و تذکره‌ نگار سلسلۀ مجددیۀ نقشبندیه در سدۀ 11ق/ 17م. آگاهی ما دربارۀ زندگانی بدرالدین بیشتر مبتنی بر اطلاعاتی است که او خود در پایان بخش دوم حضرات‌القدس به دست داده، و اهمیت او نیز بیشتر به سبب تألیفات و شرح حالهایی است که دربارۀ صوفیۀ نقشبندیه، به...
  • بدرالدین غزنوی دهلوی | بَدرُالدّینِ غَزنَویِ دِهلَوی، عارف بزرگ طریقۀ چشتیه در سدۀ 7ق/ 13م. او در غزنین دیده به جهان گشود (جمالی، 51). چنانکه خود گوید، پدرش مرید خواجه محمد سرزی (قس: میرخورد، 481: محمد اجل شیرازی) بود. وی در عالم رؤیا خواجه قطب‌الدین بخیتار اوشی ملقب به کاکی را به خواب دید (ابوالفضل، 3/ 171؛ کشمیری، 28؛ غوثی، 87) و...
  • بدرالدین غزی | بَدْرُالدّينِ غَزّي‌، حسن‌ بن‌ علی‌ بن‌ شَنار، معروف‌ به‌زُغاري‌(706- 11 رجب‌ 753ق‌/ 1306- 24 اوت‌ 1352م‌)، اديب‌ و شاعر دوران‌ مماليك‌. وي‌ در غزه‌ به‌ دنيا آمد و منسوب‌ به‌ همانجاست‌ (صفدي‌، 12/ 184؛ ابن‌ تغري‌ بردي‌، الدليل‌ ... ، 1/ 267). در النجوم‌ (همو، 10/ 288) از وي‌ با نسبت‌ «مغزبی‌» ياد شده‌ كه‌ بی‌...
  • بدرالدین قرافی | بَدْرُالدّينِ قَرافی‌، محمد بن‌ يحيی‌ بن‌ عمر بن‌ احمد بن‌ يونس‌ (رمضان‌ 939- رمضان‌ 1009/ آوريل‌ 1533- مارس‌ 1601)، قاضی‌ مالكی‌ و از نويسندگان‌ پر كار مصر. وی در خاندانی‌ اهل‌ علم‌ ــ كه‌ كسانی‌ چون‌ شمس‌الدين‌ قرافی‌ و قاضی‌ محمد بن‌ عبدالكريم‌ دميری از آن‌ برخاستند ــ متولد شد (نک‍ : بدرالدين‌، 181، 210)....
  • بدرالدین لؤلؤ |
  • بدرالدین محمود |
  • بدرالدین مسعودلر |
  • بدرالدین کشمیری | بَدرُالدّینِ کِشمیری، عبدالسلام بن ابراهیم حسینی، متخلص به «بدری»، از شاعران پارسی گوی شبه قارۀ هند و معاصر و ستایشگر عبدالله ‌خان دوم، پادشاه معروف ازبک (ﺳﻠ 991-1006ق/ 1583-1597م).
  • بدران عقیلی |
  • بدران مشعشعی |
  • بدریه | بَدریّه، نام دو مدرسه، یکی مخصوص شافعیان در قدس، و دیگری ویژۀ حنفیان در جبل قاسیون در سده‌های 7و8 ق/ 13و 14م.
  • بدشاه | بُدْشاه، زین‌العابدین کشمیری (ﺣﻜ 823-875ق/ 1420-1470م)، از سلاطین مشهور شاهمیری کشمیر.
  • بدعت | بِدْعَت، نو در آوردن عقیده، کردار یا گفتاری در دین.
  • بدعیه | بِدعیّه، نام گروهی از خوارج (ﻫ م) که پیرو فرد ناشناخته‌‌ای به نام یحیی بن اًسرم (یا اًصدم: شهرستانی، 1/ 134؛ ‌‌ﻧﻜ : امین، 54) بوده‌‌اند. ظاهراً از این‌‌رو آنان را بدعیه خوانده‌‌اند که بدعتهایی را در فرقۀ خود باب کرده بودند. اشعری معتقد است که عقاید بدعیه همچون باورهای ازارقه (ﻫ م) است، با این تفاوت که بدعیه ن...
  • بدل | بَدَل، در لغت به معنای جانشین، و در اصطلاح یکی از وابسته‌های اسم (توابع) در نحو عربی. بدل اسمی است غالباً جامد که بدون واسطۀ حرف عطف پس از اسمی دیگر به منظور تقریر، تأکید و توضیح آن می‌آید و مراد اصلی گوینده است، و همین ویژگی آن را از دیگر توابع (صفت، عطف بیان، عطف نسق، تأکید) که در حقیقت مکمل و مفسر متبوعند،...
  • بدل | بَدَل، اصطلاحی در فقه و حقوق که ناظر به معنای عوض است.
  • بدلیس | بِدلیس، شهر و مرکز استانی به همین نام در آناتولی شرقی در مشرق ترکیه.
  • بدلیسی | بِدلیسی، ابو یاسر عمار بن یاسر بن مطربن سحاب، عارف سدۀ 6ق/ 12م، مشهور به عمار یاسر بدلیسی و ملقب به ضیاء‌االدین. تاریخ ولادت و زادگان او دانسته نیست، اما با توجه به نسبت «بدلیسی»، به احتمال در بدلیس (ﻫ م) زاده شده است.
  • بدلیسی | بِدلیسی، حکیم‌الدین ادریس بن حسام‌الدین علی (د ذیحجۀ 926/ نوامبر 1520)، مورخ و دولتمرد ایرانی‌تبار در دربار سلاطین عثمانی، وی کردنژاد بود و در بدلیس کردستان زاده شد. پدرش حسام‌الدین علی از عارفان زمان خود به شمار می‌رفت (هامر پورگشتال، 2/ 861؛ EI1. II/ 715).
  • بدلیسی، شرف خان | بِدلیسی، شرف‌خان (ذیقعدۀ 949-1012/ فوریۀ 1543-1603)، رئیس عشیرۀ کرد روزکی یا روجکی، از ایمران و والیان دستگاه صفوی و عثمانی و مؤلف کتاب شرف‌نامه، مهم‌ترین منبع احوال او اطلاعاتی است که خود وی در «ذیل» بخش اول این کتاب آورده است.
  • بدهن شطاری | بُدهَنِ شَطّاری، از عارفان طریقۀ شطاریه در سده‌‌های 9-10ق/ 15-16م و از نوادگان شیخ عبدالله شطاری، سلسله‌نسب وی با چند واسطه به شیخ شهاب‌‌الدین عمر سهروردی (د 632ق/ 1235م) می‌‌رسد. جد وی شیخ عبدالله شطاری که مرید و خلیفۀ شیخ‌محمد طیفوریه و از عارفان سلسلۀ طیفوریه بود، در سدۀ 9ق به فرمان شیخ خود از ایران به هند...
  • بدوئن | بُدوئَن، یا بالدوین، نام 5 تن از شاهان اروپایی تبار در سدۀ6ق/ 12م که در بیت‌‌المقدس و حدود لبنان امروزی سلطنت می‌‌کردند و در منابع به صورت شاهان فرنگی شام و قدس از آنها یاد شده است؛ سلطنت این سلسله زاییدۀ شکست مسلمانان در نخستین جنگ صلیبی بود (ﻧﻜ : ﻫ د، صلیبی، جنگ).
  • بدوح |
  • بدوی |
  • بدوی | بَدَوی، عنوانی برای بادیه‌نشینان و گروهی از اعراب چوپان چادرنشین و پرورش‌دهندۀ شتر که اغلب جایگاه مشخصی نداشتند و در طلب آب و چراگاه در بخشهایی از بیابانهای خاورمیانه و شمال افریقا در حال کوچ بوده‌اند. گفتنی است که واژۀ «اعراب» در زبان عربی تنها به بدویان اطلاق می‌گردد و کاربرد قرآنی نیز به همین معناست.
  • بدویه | بَدَویّه، یکی از طریقه های پرطرفدار صرفیه در مصر که در قرن 7ق/ 13 م توسطاحمدیه و سطوحیه نیز معروف است.
  • بدیع | بَدیع، در لغت به معنی پدیدآورنده، نوآورنده (فاعلی)، نیز نوآورده شده و جدید (مفعولی)؛ و در اصطلاح شاخه‌ای از علوم بلاغت که دربارۀ چگونگی آرایشهای لفظی و معنوی کلام پس از رعایت اصول بلاغت گفت و گو می‌کند (ﻧﻜ : سکاکی، 200؛ خطیب، 1/ 477؛ سیوطی، 137).
  • بدیع اسطرلابی | بَدیعِ اُسطرلابی (یا اصطرلابی)، بدیع الزمان ابوالقاسم هیة‌الله ابن حسین بن احمد (یا یوسف) بغدادی (د534ق/ 1140م)، منجم، سازندۀ افزارهای نجومی و شاعر که در علم حیل، ریاضیات، فلسفه، کلام، پزشکی، احکام نجوم و طلسمات نیز دست داشت (عمادالدین، 138؛ جزری، 423؛ یاقوت، 6/ 2770؛ ابن‌ابی‌اصیبعه، 1/ 280-281؛ قفطی، 339؛ سب...
  • بدیع الدین | بَدیعُ‌الدّین، با بدیع‌الزمان ترکوسگزی، از شاعران پارسی‌گوی سده‌های 6 و 7ق/ 12 و 13م، منسوب به ترکو (ترقو)، حصاری در سیستان. ظاهراً وی «بدیع» تخلص می‌کرده است او را بدیع ترکو و بدیعی سیستانی نیز نامیده‌اند (عوفی، 2/ 349؛ اوحدی، 184؛ هدایت، 1/ 430).
  • بدیع الدین مدار | بَدیعُ‌الدّینِ مَدار، مشهور به قطب مدار و شاه‌مدار، از صوفیان مشهور شبه قارۀ هند. دربارۀ جزئیات زندگی وی اقوال گوناگون و گاه متضاد و ﺣﺘﻰ افسانه‌آمیزی وجود دارد، از جمله آنکه تاریخ تولد وی را در منابع مختلف 220 یا 250ق/ 835 یا 864م (لعلی بدخشی، 51؛ عبدالحی، 3/ 36)، 442ق/ 1051م (همو، 3/ 38؛ EI2 , I/ 858 ، به نق...
  • بدیع الزمان تبریزی | بَدیعُ‌الزَّمانِ تبَریزی (زنده در 1038ق/ 1629م)، خوش‌نویس قلم نستعلیق و فرزند علیرضا عباسی.خاستگاه او تبریز است و از آنجا که مآخذ موجود ذکری از استاد او نکرده‌اند، می‌توان او را تربیت یافتۀ مکتب پدرش که از بزرگ‌ترین خوش‌نویسان دورۀ صفوی بود، به‌شمار آورد (ﻧﻜ : بیانی، احوال...، 1/ 97-99، 2/ 456-461).
  • بدیع الزمان میرزا تیموری | بَدیعُ‌الزَّمان میرزا تِیموری (د 920ق1514م)، از آخرین پادشان سلسلۀ تیموریان، فرزند ارشد سلطان حسین بایقرا که پس از درگذشت پدرش در 911ق/ 1506م؛ مدت کوتاهی به اتفاق برادرش مظفر حسین میرزا بر تخت پادشاهی نشست. مادر وی مهد علیابیگم (یا بیگه‌سلطان‌بیگم، ﻧﻜ : خواندمیر، 4/ 115)، دختر میرزا معزالدین سنجر از امیران تی...
  • بدیع الزمان همدانی | بَدیعُ‌الزَّمانِ هَمَدانی، ابوالفضل احمد بن حسین بن یحیێ (358-398ق/ 969-1007م)، نویسنده و ادیب عربی نویس ایرانی و پایه‌گذار فن مقامه نویسی.
  • بدیع الملک میرزا عمادالدوله | بَدیعُ‌الْمُلْکْ میرْزا عِمادُالدّوله (زنده در1308ق/ 1891م)، از شاهزادگان و دولتمردان عصر قاجار و صاحب آثاری در حکمت اسلامی. وی پسر امامقلی میرزا عمادالدوله پسر محمدعلی میرزا دولتشاه، پسر فتحعلی شاه شاه قاجار بود. در منابعِ شرح حال وی تنها از دوران خدمات حکومتی او سخن رفته است.
  • بدیع بلخی | بَدیعِ بَلخی، ابومحمد بدیع ‌بن محمد بن محمود بلخی، از شاعران فارسی‌گوی سدۀ 4ق/ 10م (عصر سامانی)، مداح ابوﭔﺤﭕﻰ طاهر بن فضل بن محمد جغفانی (د1381ق/ 991م)، امیر چغانیان در ماوراء‌النهر.
  • بدیعی سمرقندی | بَدیعیِ سَمَرقَندی، یوسف (د897ق/ 1492م)، متخلص به بدیعی، ادیب و سخنور قرن 9ق/ 15م. از زندگانی او اطلاعات اندکی بر جای مانده است. از آنجا که وی در اندجان (شهری در فرغانه) به دنیا آمد (خواندمیر، حبیب...، 4/ 337)، برخی منابع او را با نسبت اندجانی خوانده‌اند (صبا، 102؛ نفیسی، 1/ 323).
  • بدیعیه | بَدیعیّه، قصیده‌ای بلند در بحر بسیط، با رَویّ میم و گاه غیر آن که غالباً در ستایش پیامبر اکرم(ص) سروده شد، و هر یک از ابیات آن شاهدی برای یک یا چند صنعت بدیعی است.
  • بدیعیه، مدرسه | بَدیعیّه، مَدْرسَه، از مدارس بزرگ و مهم شهر هرات در سده‌های 9 و 10ق/ 15 و 16م).بنیادگذار این مدرسه، بیکه سلطان بیگم (د893ق/ 1488م)، همسر سلطان‌حسین بایقرا و مادر بدیع‌الزمان میرزاست (میرخواند، 7/ 108؛ خواندمیر، حبیب‌ السیر، 3/ 182؛ قس: همو، «خاتمه...»، 197؛ که بنای آن را به بدیع‌الزمان نسبت داده، اما وی ظاهرا...
  • بدیغورس | بَدیغورَس، نگارندۀ ناشناسِ کتابی مشهور دربارۀ «ابدال ادویه» که در دورۀ اسلامی از اعتباری ویژه برخوردار بود. این نام در متون عربی به صورتهای بدیغوروس (برای نسخۀ خطی رسالۀ او، ﻧﻜ : ریتر، 825؛ پلسنر، 546)، بدیغورش (مثلاً رازی، الحاوی، 19/ 300؛ ابن وافد، 90)، فیثاغورس (عطار، 211)، و بیتاغورس (ابن جزار، 28) و در ر...
  • بدیل بن ورقاء | بُدَیلِ بنِ وَزقاء، از اصحاب مکی پیامبر اکرم(ص) و از شیوخ قبیلۀ خزاعه. در کهن‌ترین منابع نام او فقط به صورت بدیل بن ورقاء یا بدیل بن ورقاء خزاعی آمده است (مثلاً واقدی، 1/ 581، 593، 2/ 750، 749، ﺟﻤ؛ ابن هشام، 4/ 34، 37؛ طبری، 2/ 625، 626)؛ اما ظاهراً ابن سعد نخستین کسی است که نام او و اجدادش را به صورتی نسبتاً...
  • بدیهه سرایی و بدیهه گویی | بَدیهه‌سُرایی وَ بَدیهه‌گویی، سرایش و نگارش شعر و سخن به مقتضای مقام و بی‌درنگ و اندیشۀ پیشین. بدیهه یا بداهه (به ضم یا فتح باء) از مصدر بَده و بُده (هاء بدل از همزه: بدء)، در لغت یعنی آغاز هر چیز و آنچه به ناگاه آید جاری شود (اب م؛ و در اصطلاح ادب کلامی است که بی‌رَویت و اندیشه بر زبان و قلم گوینده و نویسنده...
  • بدیهی | بَدیهی، ابوالحسن علی بن محمد (د ح 380ق/ 990م)، شاعر ایرانی عربی‌سرا، محل تولد او را شهرزور ذکر کرده‌‌اند (ثعالبی، 3/ 339). لقب بدیهی که بدان شهرت یافته، ظاهراً از آنجا ناشی شده است که وی در بدیهه‌‌سرایی زیر دست بوده است (‌‌ﻧﻜ : سمعانی، 1/ 299)، اما زیردستی او در بدیهه‌‌سرایی مسلم نیست، زیرا به عکس، وی به کندس...
  • بدیهیات | بَدیهیّات (جمع بدیهی)، اصطلاح و مبحثی در منطق (از مادۀ بدء که با تبدیل همزه به‌ها، در بدیئه و بداء‌ه، به صورت بدیهه و بداهه به کار رفته است). بدیهه در لغت به معنای آغاز به کاری، نخستین هر چیزی، آنچه به ناگاه و اول بار برآید، و نیز آشکار آمده است. برخی بدیهه را اصلاً به معنای ارتجال در کلام دانسته، و بعضی میان...
  • بذ | بَذّ، منطقه‌ای در شمال کوه هشتاد سر در آذربایجان شرقی (شمال شهرستان اهر و جنوب غربی کلیبر). بذر در آغاز مرکز جاودانیان و سپس جایگاه خرم‌دینان بود (‌ﻧﻜ : ﻫ د، بابک خرم‌دین). ابن‌خردادبه بذ را رستاقی در آذربایجان نوشته، و شهربذ را «مدینۀ بابک» نامیده است (ص 119-121؛ نیز‌ ﻧﻜ : ابن‌فقیه، 286؛ بارتولد، VII/ 211) و...
  • بر، | بِرِ، اصطلاحی قرآنی و پر کاربرد در فرهنگ اسلامی که از آن نیکوکاری و احسان اراده شده است. این واژه اشتقاقی است از واژۀ «بَرّ» به معنای خشکی که متضاد بحر است و در آن وصعت و گستردگی وجود دارد (‌ﻧﻜ : راغب، 40). از این‌رو، به کارهای نیک چون در وجود انسان محدود نمی‌شود، گسترش می‌یابد، به دیگران می‌رسد و دیگران از آ...
  • بر، دیوان | بِرّ، دیوان، از مؤسسات خیریۀ دولتی که به دست علی ‌بن عیسیٰ ابن‌جراح، وزیر مقتدر، خلیفۀ عباسی بنیاد نهاده شد. علی‌بن عیسیٰ که خود اهل خیرات بود و بخش مهمی از درآمد خویش را بدان کارها اختصاص می‌داد، در 1301ق/ 914م موافقت خلیفه را برای تأسیس یوانی که بر امور خیریه و صدقات نظارت داشته باشد، به دست آورد و «دیوان ا...

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: