دائرة المعارف بزرگ اسلامی

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • براء بن عازب | بَراءِ بْنِ عازِب (د 71 یا 72ق/ 690 یا 691م)، از اصحاب پیامبر(ص). وی از انصار و از تیرۀ بنی‌حارثۀ قبیلۀ اوس در یثرب بود (خلیفه، الطبقات، 1/ 186؛ بخاری، 1(2)/ 117؛ برای سلسله نسب او، ﻧﻜ : مزی، تهذیب...، 4/ 34-35). چندین کنیه برای وی ذکر شده که از همه مشهورتر ابوعماره است (ﻧﻜ : خلیفه، همان، 1/ 303؛ مسلم، 77، اب...
  • براء بن مالک | بَراءِ بْنُ مالِك (د ح 20ق/ 641م)، يكي از صحابه پيامبر اكرم(ص).
  • براء بن معرور | بَراءِ بْنَ مَعْرور (د صفر1ق/ اوت 622م)، از انصار و صحابی پيامبر(ص). وي از تيرۂ بنی‌سلمۀ خزرج بود (عروه، 126؛ ابن‌سعد، 3/ 618) و در يثرب سرور قوم خويش به‌شمار می‌رفت (ابن‌هشام، 2/ 81؛ طبری، 2/ 360). اگرچه مطابق پاره‌ای روايات براء در «عقبۀ اولى» كه جمعي از دو قبيلۀ مهم يثرب ــ اوس و خزرج ــ با پيامبر (ص) بيعت...
  • برائت |
  • برائت | بَرائَت، یكی از اصول مهم در مذاهب گوناگون فقهی، و یكی از 4 اصل عملی در اصول متأخر امامیه كه عبارت است از نفی تكلیف از مكلف در موارد شك در تكلیف.
  • برائت، سوره |
  • برات | بَرات، سندي تجاری كه به موجب آن كسی به ديگری دستور می‌هد كه مبلغ معينی را در زمان مشخص در وجه يا به حواله كردِ شخص ثالث پرداخت كند. دستوردهنده را برات‌كش، برات‌دهنده يا صادركننده می‌‌نامند؛ كسی كه به او دستور داده شده است، برات‌گير با محالٌ عليه، و شخص ثالث دارنده ناميده می‌‌شود. اين سند از مهم‌ترين اسناد تجا...
  • برات | بِرات، ولايت و شهر مركز آن، در جنوب بخش مركزی آلبانی كه قسمتی از اراضی آن كوهستانی است. سابقۀ اين شهر به سدۂ 4ق‌م می‌رسد، در سدۂ 2ق.م يونانيان اين شهر را آنتی پاتريا می‌ناميدند. در عهد امپراتوری روم شرقی (بيزانس)، اين شهر پولخِريوپوليس ناميده شد («دائرة‌المعارف...»، BSE3, III/ 204; V/ 473). از سدۂ 3ق/ 9م هنگا...
  • براثا | بَراثا، يا بُراثا، محله و مسجد مقدس شيعيان در بغداد قديم، محلۀ براثا در بخش غربی بغداد، در منطقۀ كَرْخ و در جنوب محلۀ باب مُحوَّل واقع بوده است (‌ﻧﻜ : يعقوبی، 244؛ ابن حوقل، 1/ 241؛ ياقوت، بلدان، 1/ 532؛ ريحي، ذيل برث). براثا معرب واژۀ آرامی بَرَيثا به معنای «بيرونی» است (‌ﻧﻜ : فرنكل، مقدمه، 20؛ لسترنج، 156، ...
  • برادری | بَرادَری، از مفاهيم رايج در فرهنگ اسلامی اين معنا نخست برای اشاره به برادران همخون به كار می‌رفته، و به تدريج در فرهنگ عرب جاهلی و پس از آن فرهنگ اسلامی، كاربردهايی ثانوی يافته است.
  • برادسکن |
  • برادوست | بَرادوست، یكی از 3 دهستان بخش صومای برادوست شهرستان اورمیه، واقع در استان آذربایجان غربی. این دهستان از شمال به دهستانهای انزل جنوبی و صومای جنوبی، از خاور به دهستان نازلوچای، از جنوب به دهستان ترگور و از باختر به تركیه محدود است (سرشماری، شناسنامه، نقشۀ شهرستان اورمیه؛ دهقان، 287).
  • برادی | بَرّادی، ابوالفضل ابوالقاسم ‌بن ابراهیم، از دانشمندان فرقۀ اباضیه در سدۀ 9ق/ 15م. دربارۀ سرگذشت و آثار او دانسته‌های محدودی دردست است. برادی از اهالی جبل دمّر (جبل حوایه) در جنوب تونس بود. وی پس از تحصیل در زادگاه خود، به جزیرۀ جربه رفت و در مدرسۀ وادی‌الزبیب از مجلس درس استادانی مانند یعیش جربی بهره برد. سپس...
  • براذعی | بَراذِعی، ابو سعید خلف ‌بن ابی‌القاسم اسدی قیروانی (د ح 438ق/ 1046م)، فقیه مالكی و مؤلف كتاب‌ التهذیب كه در میان مالكیان غرب اسلامی از جایگاه ارزشمندی برخوردار است.
  • برار | بِرار، ناحیه‌ای قدیمی در شرق ایالت مهارشترا در غرب كشور هندوستان. در دورۀ باستان این ناحیه را چنانكه در كتابهای مذهبی هندوان نیز آمده است، ویداربها می‌نامیدند (لاو، 341؛ كانینگم، 438؛ «فرهنگ...»، VII/ 365-366). ابوالفضل علامی نام اصلی آن را «وردانت» آورده، و گفته است كه «وردا» نام رودی، و «نت» به معنی كنار اس...
  • برازجان | بُرازْجان، شهر و مركز شهرستان دشتستان در استان بوشهر.
  • براعت استهلال | بَراعَتِ اِسْتِهْلال، یكی از صنایع بدیع معنوی. براعت در لغت به معنی كامل شدن در هنر و فضل (غیاث‌ اللغات، ذیل براعت) و نیز به معنی تفوق و برتری است (تهانوی، 1/ 135). استهلال مصدر باب استفعال به معنی دیدن هلال و بانگ‌كردن كودك (زورزنی، ذیل استهلال)، یا آوای نوزاد است بدانگاه كه از مادر زاده شود (تهانوی، همانجا)...
  • براق | بُراق، نام مركوب پیامبر(ص) در سفر معراج «بَرق»، به معنای درخشش و آذرخش است. در غالب آثار لغوی به اطلاق این نام بر مركوب پیامبر(ص) در معراج به سبب سرعت شگفت‌انگیز یا درخشندگی بسیار آن اشاره شده است (مثلاً ﻧﻜ : جوهری، 3/ 1448؛ ابن‌منظور، ذیل بَرَقَ؛ ابن‌اثیر، 1/ 120).
  • براق بابا | بَراقْ بابا (655-707ق/ 1257-1307م)، صوفی مشهور عصر ایلخانان.
  • براق حاجب | بُراقِ حاجِب (ﺣﻜ 619-632ق/ 1222-1235م)، سر سلسلۀ قَراختاییان یا قُتْلُع خانیان، از حكومتهای نیمه مستقل محلی در روزگار ایلخانان مغول، در منطقۀ كرمان، نام او در بیشتر منابع متقدم بُراق آمده، اما تلفظ درست این نام بَرَق به معنای سگ شكاری تیزتك یا پُرموست (كاشغری، 1/ 315؛ نیز ﻧﻜ : بارتولد، 354؛ حاشیه؛ EI2, I/ 311...
  • براق خان | بُراقْ خان، یا بَراق‌خان (د 668ق/ 1270م)، پسر یسون‌ توان، از فزمانروایان خانات جغای. از زندگی او، تا پیش از ورود به دربار قوبیلای قاآن (پایه‌گذار سلسلۀ مغولان چین) چیزی دانسته نیست. بیشترین اطلاعات مربوط به زندگی براق را رشیدالدین فضل‌الله در جامع‌التواریخ آورده است. آغاز كار او زمانی است كه قوبیلای (ﺣﻜ 658-6...
  • براقی | بَراقی، حسین بن احمد نجفی، یا سید حستون براقی (1261 یا 1262-1332ق/ 1845یا 1846-1914م)، مورخ عراقی، نسب او به زید، فرزند امام حسن مجتبى(ع) می‌رسد (آقابزرگ، طبقات...، 1(2)/ 523-524؛ امین، 5/ 418). وی در بَراق ییك از 4محلۀ معروف نجف‌اشرف دیده به جهان گشود (همانجا). نیای بزرگ او سید اسماعیل و خانواده‌اش كه به «حس...
  • برامکه |
  • برانس | بَرانِس، عنوان یكی از دو شعبۀ اصلی بربر، و از ساكنان كهن مغرب، علمای نسب‌شناس بربر و عرب برآنند كه بربران به دو شاخۀ اصلی برنس و مادغس (یا ماذغیس ملقب به ابتر) تقسیم می‌شوند. در منابع اسلامی شكل جمع این دو نام برانس وبُتْر آمده است (ابن خلدون، 6(1)/ 176؛ ابن حزم، 495).
  • براهویی | بَراهویی، زبان قومی به همین نام، از خانوادۀ زبان‌های دراویدی (كریستال، 437). در دسته‌بندی‌های دقیق‌تر براهویی را عضوی از خانوادۀ«دراویدی شمال غربی» دانسته‌اند. نام این زبان در متون مختلف به صورتهای بروهی، بروهكی و كورگالّی هم ثبت شده است (گریرسن، 619). گروهی زبان براهویی را کردگالی خوانده، و به اشتباه با كردی...
  • براهویی | بَراهویی، یا برهویی، اتحادیه‌ای از طایفه‌های براهویی زبانِ پراکنده در استان سیستان‌وبلوچستان و برخی نقاط همجوار در کشورهای پاکستان و افغانستان.
  • براهین اثبات باری | بَراهینِ اِثْباتِ باری، برهانهای اثبات وجود خدا، توسل به روشهای عقلانی در اثبات وجود خدا یكی از راه‌های حصول اعتقاد دینی شمرده می‌شود، اما در عین حال اذعان به برتری معرفت فطری و شهودی خدا، افزون بر صوفیه و منكران روشهای برهانی، مورد توجه دیگر متفكران اسلامی نیز بوده است و بسیاری از كسانی كه در كوششهای عقل اثب...
  • براوستانی | بَراوِسْتانی، ابوالفضل مجدالملك اسعد (د492ق/ 1099م)، وزیر شیعی سلطان بركیارق سلجوقیو اصل وی از بر اوستان، یكی از روستاهای قم بود(یاقوت، 1/ 540) و پدرش محمد بن موسى بر اوستانی قمی نام داشت. برخی نسبت او را بلاسانی (یا بلاشانی) (ابن اثیر، 10/ 253، جم‍، ؛ نیز ﻧﻜ : ذهبی، 19/ 180)، و لقب دیگر وی را مشیدالدوله آورد...
  • براون | براون، ادوارد گرَنْویل (1279-1344ق/ 1862-1926م)، خاورشناس انگلیسی و دوستدار ایران و زبان‌فارسی پدرش سربنجامین براون، مدیر یك كارخانۀ كشتی‌سازی بود. او میل داشت پسرش در رشتۀ مهندسی تحصیل كند؛ اما ادوارد پس از اتمام دبیرستان میلی به این رشته در خود نیافت در همین زمان جنگ روسیه و تركیه آغاز شده بود. براون 15 سال...
  • بربر | بَرْبَر، عنوان عمومی قبایلی در شمال آفریقا كه در منطقۀ وسیعی از كرانه‌های اقیانوس اطلس تا صحرای آفریقا پراكنده‌اند. این پراكندگی وسیع و نیز تنوع قبایل و طوایف بربر با آداب و رسوم و برخی فرهنگهای متمایز، موجب شده است تا قوم‌شناسان به نظریۀ قاطع و یكسانی دربارۀ خاستگاه و مشخصات نژادی بربرها دست نیابند.
  • بربرا | بَرْبَرا، شهر و بندری مسلمان‌نشین در شمال كشور سومالی، ‌واقع بر ساحل خلیج عد در °10 و ´27عرض شمالی و °45 و ´1 طول شرقی. شهر بربرا در فاصلۀ 315 كیلومتری جنوب شرقی باب‌المندب و 265 كیلومتری جنوب عد، در شمال شرقی شاخ آفریقا واقع شده است (كوك، 487؛ سامی، 2/1273). این شهر به روزگار كهن مالائو نام داشت و مسلمانان آ...
  • بربری | بَربَری، یا بربر، نام گروهی از هزاره‌های مهاجر افغانستان ساکن در نواحی شرقی ایران. این گروه از هزاره‌ها که در دهۀ 1890م (سالهای میان 1308-1318ق) از ناحیۀ بربرستان یا هزاره‌جات (منطقۀ مرکزی افغانستان) به ایران کوچ کرده اند، ظاهراً به جهت انتساب به آن ناحیه، در ایران به بربر و بربری معروف شدند (نک‍‍: وامبری، 34...
  • بربری | بَرْبَری، گروهی از خانوادۀ زبانهای آفریقا ـ آسیایی (حامی ـ سامی) كه زبانهای گوناگونی در پهنه‌ای وسیع از شمال آفریقا بدان منتسب است. در تداول بومی، نام اَمَزیغ افزون بر آنكه اشاره به گونه‌ای از گوشیهای حاضر بربری (تمزیغت) دارد، به طور كلی به زبانهای بربری نیز اطلاق می‌شود. شمار زبانهای بربری در حال حاضر به حدو...
  • بربری |
  • بربط | بَربَط، سازی زهی، مضرابی، دارای کاسۀ طنین نسبتاً بزرگ و دسته‌ای کوچک. بربط یکی از سازهای باستانی و اصیل ایران است که می‌توان نام و تصویرش را در آثار بازمانده از دوران باستانی تاریخ ایران مشاهده کرد. به عنوان مثال، جام سیمینی از عصر ساسانی که در موزۀ ایران باستان در تهران نگاهداری می‌شود، تصویر خنیاگری را نشان...
  • بربهاری | بَرْبَهاری، ابومحمد حسن بن علی بن خلف (د 329ق/ 941م)، متکلم، فقیه و خطیب متعصب حنبَلی مذهب و برپا کنندۀ چندین شورش مذهبی در بغداد. بربهاری منسوب به بربهار است که به انواع ادویۀ هندی می‌گفتند و تاجرِ این کالا را بربهاری می‌خواندند (سمعانی، 1/307؛ ابن اثیر، اللباب، 1/133).
  • برتلس | بِرْتِلْس، یوگنی ادواردویچ (آذر 1269- مهر 1336/دسامبر 1890- اکتبر 1957)، خاورشناس بنام روسی، از برجسته‌ترین کارشناسان ادبیات ملل آسیای مرکزی و صاحب پژوهشهای فراوان در ادب و تصوف ایرانی و تاریخ فرهنگ و ادبیات آسیای مرکزی.
  • برتنگی |
  • برج |
  • برج البراجنه | بُرْجُ الْبَراجِنه، شهری ساحلی در 7 کیلومتری جنوب شرقی بیروت، واقع در استان جبل لبنان. جزء اول نام این شهر (برج) از واژه‌ای یونانی به معنای مکانی مرتفع برای دیدبانی گرفته شده، و جزء دوم آن (براجنه) نام قومی عرب است که در اواسط سدۀ 9ق/15م به این منطقه مهاجرت کردند. این منطقه به علت وقوع جنگهای دریایی خالی از س...
  • برج طغرل | بُرْجِ طُغْرُل، از مشهورترین برجْ آرامگاههای ایران، مدفن طغرل اول سلجوقی (د 455ق/1063م) و برخی دیگر از افراد این خاندان که در ری واقع شده است. به نوشتۀ قزوینی رازی، طغرل در ری درگذشت و در «گورخانه‌ای پر زینت و آلت»، مدفون شد (ص 631؛ نیز نک‍‍: ظهرالدین، 22؛ راوندی، 112؛ بنداری، 31-32؛ برای اختلاف در محل دفن طغ...
  • برج و بارو |
  • برجلانی | بُرْجُلانی، ابوجعفر محمد بن حسین (د 238ق/852م)، معروف به ابوالشیخ، زاهد، صوفی و محدث. در منابع اشاره‌ای به تاریخ ولادت و دوران نخستین زندگی او نشده است. او را به محلۀ برجلانیۀ بغداد (خطیب، 2/222) و همچنین به قریه‌ای در نزدیکی واسط عراق نسبت داده‌اند و به سبب اقامتش در بغداد، نسبت بغدادی نیز به او داده شده است...
  • برجمی | بُرْجُمی، خاندانی عرب از بنی تمیم، به روایت کلبی اینان چند عشیره از فرزندان تمیم بودند که رو به نابودی نهاده بودند؛ یکی از ایشان از دیگران خواست که چون انگشتان دست (براجم) گرد هم آیند، تا نیرو یابند. چون گرد آمدند، براجم خوانده شدند (ص 194؛ نیز نک‍‍: سمعانی، 2/136؛ ابن اثیر، 1/107؛ اشرف، 15، 60). نام بسیاری ا...
  • برجوان | بَرْجَوان، ابوالفتح، حاکم مصر از 387 تا 390ق/997 تا 999 م در دستگاه خلافت فاطمیان، نام او را در برخی منابع ارجوان آورده‌اند (مثلاً ابن اثیر، 9/118 بب‍؛ رودراوری، 3/221). از اصل و نسب وی اطلاعی در دست نیست، جز آنکه بعضی از مورخان او را صقلبی (اسلاو) یا صقلّی (سیسیلی) دانسته‌اند (مقریزی، الخطط، 2/12، 285؛ نیز ن...
  • برجی | بَرْجی، ابوالقاسم محمد بن یحییٰ غسّانی (710-786ق/ 1310-1384م)، قاضی، کاتب و ادیب اندلسی. وی در بَرجه در نزدیکی غرناطه (نک‍: یاقوت، 1/551) به دنیا آمد و در همانجا به تحصیل علم پرداخت (ابن خلدون، 64).
  • برجی، ممالیک |
  • برجیس |
  • برخوار و میمه | بُرخوار و مِیْمه، شهرستانی در استان اصفهان که مرکز آن شاهین شهر نام دارد. این شهرستان دارای 3 بخش و 8 شهر و 6 دهستان است (نک‍ : تقسیمات...، 12). برخوار و میمه از شمال به شهرستانهای کاشان، نطنز و استان مرکزی، از جنوب به اصفهان، خمینی شهر و نجف‌آباد، از شرق به اردستان، و از غرب به گلپایگان و نجف‌آباد محدود است ...
  • برخوردار فراهی | بَرْخورْدارِ فَراهی، متخلص به ممتاز، فرزند محمود ترکمان، ادیب، شاعر و قصه‌پرداز سدۀ 11ق/17م که در دستگاه حاکمان صفوی به منشیگری روزگار می‌گذراند. دربارۀ او دانسته‌هایی اندک در دست است که بیشترین آنها برگرفته از مقدمۀ وی بر کتاب محبوب‌القلوب است. زمان تولد او را اوایل سدۀ 11ق حدس زده‌اند (ظهورالدینوف، 23؛ ذکاو...

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: