بربهاری
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 20 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/228527/بربهاری
دوشنبه 15 اردیبهشت 1404
چاپ شده
11
بَرْبَهاری، ابومحمد حسن بن علی بن خلف (د 329ق/ 941م)، متکلم، فقیه و خطیب متعصب حنبَلی مذهب و برپا کنندۀ چندین شورش مذهبی در بغداد. بربهاری منسوب به بربهار است که به انواع ادویۀ هندی میگفتند و تاجرِ این کالا را بربهاری میخواندند (سمعانی، 1/307؛ ابن اثیر، اللباب، 1/133).از سالزاد او اطلاعی در دست نیست، ولی با توجه به اینکه در روایت متفاوت 96 و 77 سال دربارۀ عمر بربهاری در دست است (ابنجوزی، المنتظم، 14/15؛ ذهبی، سیر...، 15/93)، وی باید در 233 یا 252ق به دنیا آمده باشد. از دوران تحصیل وی تنها همین اندازه میدانیم که در خدمت استادانی چون ابوبکر مروزی (د 275ق/888م) ــ نزدیکترین شاگرد و مونس احمد بن حنبل (نک : ابنابییعلیٰ، 1/56) ــ و سهل بن عبدالله تستری (د 283ق/896م) صوفی بلندآوازه بوده است (ذهبی، العبر، 2/223، تاریخ...، 258). از میان شاگردانش میتوان از ابوبکر محمد بن محمد بن عثمان مغربیف ابن بطه (ه م)، ابوالحسن ابن سمعون و ابوعلی نجاد یاد کرد (همو، سیر، 15/92-93، تاریخ، 259؛ صفدی، 12/74). برخی روایتها حاکی از آن است که او زندگی زاهدانهای داشته است (ابن جوزی، مناقب...، 682). بربهاری در روزگاری در بغداد سربرآورد که آکنده از حوادث گوناگون بود و توطئههای رنگارنگ، خلافت رو به ضعف عباسی را گاه در دست سپهسالاران، گاه در چنگ وزرا و زمانی دستخوش هوسبازیهای حرم و حاشیۀ دارالخلافه قرار میداد. به گونهای که اقتدار و یکپارچگی خلافت را متزلزل ساخته بود، امری که کار را به شورشهای فکری و سیاسی و بحرانهای حاد اقتصادی میکشانید (کبیسی، 574-575). در این میان، بربهاری بر آن بود تا با ایجاد یک جنبش مذهبی برپایۀ عقاید حنبلی، اوضاع را به سمت اقتدار و تسلط حنابله سوق دهد. ازاینرو، هم با شیعیان (از جمله قرامطه) و هم با سیاست تساهل دینی دستگاه خلافت به ستیز برخاست. مشی فکری بربهاری بر این نظر مبتنی بود که هیچگونه تسامح و تساهلی، حتیٰ در مورد کوچکترین بدعتها، نباید نشان داد وگرنه این بدعتها قوت میگیرند و به سنت تبدیل میگردند (ابن ابی یعلیٰ، 2/18).بربهاری در 312ق/924م به هنگام بروز بحرانهایی که قرامطه بهوجود آورده بودند و به کاروان حاجیان حمله میبردند (نک: ه د، ابوسعید جنابی، نیز ابوطاهر جنابی)، برای کمک مالی به حاجیان پیش قدم شد و اظهار کرد که در صورت خواست مقتدربالله عباسی (حک 295-320ق) میتواند مردم بغداد را به پرداخت کمکهای مالی هنگفت تشویق کند (ذهبی، سیر، 15/91؛ ابن ابی یعلیٰ، 2/43). این روایت نفوذ و اقتدار چشمگیر بربهاری را نشان میدهد (نک: خطیب، 12/67). وی با توجه به دشمنیهایی که با اهل بیت (ع) داشت (نک: ابنابییعلیٰ، 2/40)، با هرگونه برگذاری مراسم عزاداری برای امام حسین(ع) مخالف بود و با آن به سختی برخورد میکرد. شیعیان از بیم آزار حنابله، یا در خانۀ رؤسا و یا مخفیانه، به سوگواری میپرداختند. از جمله کسانی که بربهاری فتوای قتلش را صادر کرد، زن خوشآوازی بود که گاه بر مصائب واقعۀ کربلا مرثیهسرایی میکرد (تنوخی، 2/233، 295).به هر روی در این دوره، نقش پنهان و آشکار بربهاری را میتوان در همۀ شورشهایی که حنبلیان در بغداد به راه انداختند، پیگیری کرد. در 317ق/929م میان حنابله (خاصه یاران ابوبکر مروزی) با گروهی از مخالفانشان بر سر تفسیر آیۀ «عًسیٰ اَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْموداً» (اسراء /17/79)، فتنهای خونین برپا شد. مطابق تفسیر حنابله پیامبر(ص) همنشین خداوند خواهد شد، اما مخالفان ایشان، این تفسیر را نمیپذیرفتند و بر آن بودند که مراد از آیه، شفاعت است. بر سر این نزاع عدهای کشته شدند (ابنکثیر، 11/174؛ نیز نک: ابن ابی یعلیٰ، 2/43). وی هیچنین در ماجرای تخریب مسجد بَراثا (ه م) که مورد علاقۀ انبوهی از شیعیان بود، دست داشت. این مسجد به دستور خلیفه مقدر با خاک یکسان شد و زمین آنجا به فتوای بربهاری به گورستان تبدیل گردید (صولی، 136؛ خطیب، 1/109).در 321ق/933م امیر علی بن بُلْیَق (حاجب قاهر عباسی) و کاتبش، حسن بن هارون فرمان دادند که معاویه را بر روی منبرها لعن کنند. بربهاری و یارانش به مقابله برخاستند و آشوبی برپا کردند. بربهاری از بیم بازداشت گریخت و پنهان شد، اما یارنش دستگیر، و به بصره تبعید شدند (همدانی، 1/75؛ العیون...، 12؛ ذهبی، تاریخ، 6). وی تا پایان خلافت قاهر (جمادیالاول 322/مۀ 934) در اختفا به سر میبرد. در آغاز خلافت راضی، بربهاری از اختفا بیرون آمد و شوکتش افزون شد، چندانکه وقتی نفطویۀ نحوی در صفر 323، درگذشت، بربهاری بر جنازۀ او نماز گزارد (خطیب، 6/162؛ ابن ابی یعلیٰ، 2/44). همچنین در همین اوان وقتی با یارانش به جانب غربی بغداد میرفت، بانگ دعا و ارادت یاران چندان بلند شد که خلیفه سخت به وحشت افتاد (همدانی، 1/91؛ ذهبی، سیر، 15/92).در جمادیالاول 323 بربهاری و مریدانش به بهانۀ نهی از منکر، بلوای بزرگی راه انداختند: به خانهها یورش بردند؛ اگر نبیذی میدیدند، آن را میریختند؛ چون زن آوازهخوانی مییافتند، سازش را شکسته، خودش را میزدند؛ در خرید و فروش مردم مداخله میکردند؛ اگر مردی با زنی یا پسر بچهای راه میرفت، او را بازخواست میکردند و اگر درمییافتند که با آن فرد خویشاوند نیست، او را دستگیر میکردند و بر ضد او شهادت میدادند، تا آنجا که بغداد به آشوب کشیده شد. از اینرو، بدرخشنی، رئیس شرطۀ بغداد در 10 جمادیالآخر همان سال اجتماع طرفداران بربهاری، و مناظره دربارۀ عقایدشان را ممنوع کرد و اعلام داشت که هیچ پیش نمازی از آنان حق نمازگزاردن ندارد، مگر آنکه در نماز صبح و مغرب و عشاء، بسمله را بلند بخواند؛ اما بربهاری و یارانش اعتنایی نکردند، تا خلیفه، خود اعلامیۀ تندی صادر کرد و کارهای آنان را زشت خواند و باورهای تشبیه گرایانهشان را سخت به باد انتقاد گرفت. نیز از تکفیر شیعیان و انکار زیارت قبور امامان شیعه توسط بربهاری و یارانش، خرده گرفت و آنان را سخت تهدید کرد (همدانی، همانجا؛ ابن اثیر، الکامل، 8/307-308؛ ابوعلی مسکویه، 1/322-323؛ ذهبی، تاریخ، 30-31).مطابق روایتهای دیگر در همین سال، بربهاری و طرفدارانش در اعتراض به دستگیری برخی از یارانشان، دکانها را غارت کردند و به آتش کشیدند (صولی، 65؛ همدانی، 1/92). از اینرو، خود و یارانش مورد تعقیب قرار گرفتند؛ بربهاری گریخت، ولی یارانش سخت مورد آزار قرار گرفتند (ذهبی، همان، 260). با اینکه گفتهاند: بربهاری تا زمان مرگش در اختفا به سر برد (صفدی، 12/146)، ولی صولی در 326ق او را دیده، و با او گفتوگو کرده است (نک: ص 97). گزارش دیگری نیز نشان میدهد که وی در همین اوان (ح 326-327ق) به صورت علنی فعالیت کرده است (همو، 135-136). صولی در جایی از مرگ بربهاری به سبب فرونشستن فتنهها ابراز خرسندی میکند (ص 212).منابع متمایل به حنابله آوردهاند که وقتی ابوالحسن اشعری به بغداد وارد شد، نزد بربهاری آمد و از ردیههایش بر معتزله و ادیان دیگر سخن گفت، ولی بربهاری عقاید او را نپذیرفت و به او گفت که ما فقط از عقاید احمد بن حنبل پیروی میکنیم. ازاینرو، اشعری کتاب الابانة عن اصول الدیانة (ه م) را نوشت، اما باز هم بربهای کتاب او را نپذیرفت، به همین دلیل، اشعری دیگر در بغداد آفتابی نشد و چندی بعد آنجا را ترک کرد (ابنابییعلیٰ، 2/18). اما ابن عساکر این روایت را مجعول میداند (ص 390-393).
بربهاری عقاید خود را در کتابی به نام شرح السنة تدوین کرده بود (نک: ذهبی، همان، 258؛ صفدی، 12/147) که بخشهایی از آن اکنون موجود است و نشان میدهد که وی کاملاً در چارچوب باورهای اصحاب حدیث (ه م) خاصه احمد بن حنبل (ه م) سیر میکند. بربهاری بر آن بود که در مواجهه با قرآن کریم و روایات و بهطورکلی در مواجهه با دین و آثار دینی باید از هرگونه تفکر، تعقل و اظهار نظر خودداری کرد، چه، تعقل و تفکر در این میدان کاملاً بیاعتبار است و دو واژۀ «چرا» و «چگونه» را در برابر آیات و روایات باید کنار گذاشت، زیرا اساساً فرایند پرسش و بحث و جدل موجب ایجاد تردید و سرانجام منشأ گمراهی است و از آنجا که هیچیک از اصحاب پیامبر(ص) پرسشهایی از این دست مطح نمیکردند، پس طرح پرسش و گفتوگو در الٰهیات بدعت است. در اینباره بیکم و زیاد تنها باید در همان حدی که نقل شده است، اظهار کرد (ابن ابی یعلیٰ، 2/19). اگر هم به آیه یا روایتی متشابه برخوردیم که از نظر عقل مبهم و غیر قابل فهم است، باید آن را بیچون و چرا تصدیق کرد و به هیچ وجه دست به تفسیر نزد، زیرا ایمان به این امور واجب است (همو، 2/23، 39).از اینروست که بربهاری علم کلام را که تار و پود آن را تفکر، تعقل و جدل تشکیل میدهد، یکسره باطل اعلام میکند و کلام را علمی میداند که جز زندقه، کفر، شک، بدعت (ه م)، گمراهی و سرگردانی، چیزی به دنبال ندارد (همو، 2/27). او نظر در کتابهای مربوط به علم کلام یا همنشینی با متکلمان را به شدت نهی میکند (همو، 2/34). به عقیدۀ او حتیٰ نباید اصطلاحات و تعبیرات متکلمان را به کار برد، چون این تعبیرها هم اموری تازه (بدعت) است که وارد ادبیات دینی شده است (همو، 2/36-37). وی علوم باطنی را هم بیاعتبار و بدعتآمیز میخواند، چه، کتاب و سنت آن را تأیید نمیکند (همو، 2/35).بربهاری بر آن بود که کاربرد روشهای عقلانی در الٰهیات و پیدایش علم کلام، بزرگترین لطمه را به دین وارد کرد، زیرا موجب تفرقۀ مسلمانان گردید و اسلام و سنت غریب افتاد (همو، 2/29). پس دین یعنی تقلید و پیروی صرف از آنچه پیامبر(ص) یا صحابه گفتهاند (همو، 2/18-19، 29-30). فرقههایی همچون قدریه، معتزله، شیعه، جهمیه و مرجئه که روش تقلید را در دین کنار نهادهاند، همگی بدعتگذار و گمراهند (همو، 2/38، 40). هر کس ادعا کند که مطلبی دربارۀ دین ناگفته مانده است، گمراه و مفتری است (همو، 2/19). وی همچنین تفکر دربارۀ خدا را هم به استناد روایتی از پیامبر اکرم(ص) بدعت میدانست، چه، تفکر دربارۀ خدا تردیدزاست و باید از هر گونه تردیدی در این زمینه دوری کرد (همو، 2/23). خدا واحد، قدیم، ازلی و ابدی است. بینا، شنوا و داناست و دو دستش باز است؛ با اینکه به عرش تکیه زده و در آسمان است ــ و پیامبر(ص) به هنگام معراج به آسمان رفت و او را نزد عرش دید ــ اما علمش را به همهجا گسترده است و آشکار و نهان و بزرگ و کوچک را میداند (همو، 2/19، 24-26، 27، 32). ایمان به قضا و قدر الٰهی واجب است و شریعت ما را از اینکه دربارۀ قدر بحث کنیم، منع کرده، زیرا راز خداست؛ باید دانست که هر حادثهای اعم از خوب و بد یا خیر و شر از جانب خدا مقدّر شده است (همو، 2/24-25). خداوند سخن میگوید، همانطورکه با موسیٰ در کوه طور سخن گفت و صوت خدا به گوش او رسید (همو، 2/26). قرآن، کلام، تنزیل و نور خداست؛ مخلوق نیست، زیرا از خدا ناشی شده است و هر چه از خدا نشأت بگیرد، قدیم است و چون و چرا کردن در باب کلام الٰهی کفر است (همو، 2/19-20). خدا در روز قیامت همچون ماه دو هفته دیده میشود و مؤمنان او را در قیامت با چشم خویش میبینند و خداوند بدون میانجی به حسابشان رسیدگی میکند (همو، 2/20-27). هیچ بندهای در برابر خداوند، هیچگونه حقی ندارد و اگر کسی به بهشت رود، تنها از رهگذر رحمت اوست و اگر مشیت او اینگونه اقتضا کند که همۀ انسانها را چه خوب و چه بد، به دوزخ ببرد، هیچ ظلمی از او سر نزده است و هیچ کس را نرسد که در کارهای خدا چون و چرا کند (نک: انبیاء/21/23).به گفتۀ بربهاری ایمان که کاستی و فزونی میگیرد، عبارت است از گفتار، کردار و قصد (ابن ابی یعلیٰ، 2/20). از نظر وی، اسلامِ بنده وقتی به کمال میرسد که صرفاً پیرو، تصدیق کننده و سرسپرده باشد (همو، 2/19). هیچ مسلمانی از دین بیرون نمیرود، مگر آیهای از قرآن یا حدیثی از پیامبر(ص) را رد کند، یا برای کسی جز خدا نماز گزارد، یا برای غیر خدا ذبح کند (همو، 2/22-23).دربارۀ مسائل سیاسی بربهاری چنین میگوید: بر هیچکس روا نیست که امام نداشته باشد. هرکس باید به همراه امام، حج برود و جهاد کند؛ خواه این امام نیکوکار باشد، خواه بدکار. هرکس حاکم مسلمانان باشد، باید در برابر او کرنش کرد و از او فرمان برد. خلیفۀ مسلمانان باید از قبیلۀ قریش باشد و امت بر خلافت هرکس اجماع کرد و رضا داد، او امیر مؤمنان است. هیچکس حق ندارد که بر پادشاه یا حاکم بشورد، یا با او ستیزه کند، زیرا این کار موجب گسستهشدن وحدت مسلمانان میشود (همو، 2/21، 36). بربهاری برترین مردم را پس از پیامبر(ص) بهترتیب خلفای راشدین و پس از آنها چند تن دیگر از صحابه میداند و معتقد است که همگی اصحاب پیامبر(ص) از سایر مردم برترند و کسی را نرسد که از بدیها و خطاهای آنان سخن بگوید (همو، 2/21، 34، 35-36).
ابن ابی یعلیٰ، محمد، طبقات الحنابلة، به کوشش محمد حامد فقی، قاهره، 1371ق/1952م؛ ابن اثیر، الکامل؛ همو، اللباب، بیروت، دارصادر؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، مناقب الامام احمد بن حنبل، به کوشش عبدالمحسن ترکی، هجر، 1401ق/1981م؛ همو، المنتظم، به کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفیٰ عبدالقادر عطا، بیروت، 1412ق؛ ابن عساکر، علی، تبیین کذب المفتری، بیروت، 1404ق/ 1984م؛ ابنکثیر، البدایة؛ ابوعلی مسکویه، احمد، تجارب الامم، به کوشش آمدرُز، قاهره، 1332ق/1914م؛ تنوخی، محسن، نشوار المحاضرة، به کوشش عبود شالجی، بیروت، 1391ق/1971م؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، 1349ق/1931م؛ ذهبی، محمد، تاریخالاسلام، حوادث سالهای 321-330ق، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، 1413ق/1992م؛ همو، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، 1404ق/1984م؛ همو، العبر، به کوشش فؤاد سید، کویت، 1404ق/1984م؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالله عمر بارودی، بیروت، 1408ق/ 1988م؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش رمضان عبدالتواب، بیروت، 1405ق/1985م؛ صولی، محمد، الاوراق، اخبار الراضی بالله، به کوشش هیورث دن، قاهره، 1355ق/1936م؛ العیون و الحدائق، به کوشش نبیله عبدالمنعم داوود، بغداد، 1973م؛ قرآن کریم؛ کبیسی، حمدان عبدالمجید، عصر الخلیفة المقتدر بالله، نجف، 1394ق/1974م؛ همدانی، محمد، تکملة تاریخ الطبری، به کوشش آلبرت یوسف کنعان، بیروت، 1381ق/1961م.
ناصر گذشته
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید