صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادیان و عرفان / تصوف /

فهرست مطالب

از سدۀ 7ق برخی از عالمان شیعۀ امامیه با تلفیق اندیشه‌های صوفیانه و الاهیات و فلسفۀ شیعی، در پی‌ریزی عرفان شیعی کوشیدند (همو، 619-620)؛ اما همسویی فکری میان صوفیه و دیگر فرقه‌های شیعه، به خصوص اسماعیلیه و زیدیه، از سده‌های 3 و 4ق آغاز شده بود. از جمله المؤید بالله احمد بن حسین ابوالحسن هارونی (د 411ق)، امام زیدی شمال ایران، کتابی با عنوان سیاسة المریدین در تصوف نوشت و در آن مشایخ صوفیه را از جملۀ حکما به شمار آورد(انصاری قمی، 141-142؛ نیز نک‍ : شیبی، 2/ 63-70، 89 بب‍‌ ). 
اولین کوشش برای پایه‌گذاری عرفان شیعی در میان علمای امامیه از سوی کمال‌الدین میثم بن علی بحرانی (د 689ق) صورت گرفت. گفته‌اند که شرح نهج‌البلاغۀ او مشتمل بر حکمت عملی، کلام و تصوف است (شوشتری، مجالس...، 2/ 210؛ نیز نک‍ : شیبی، 2/ 89-90). شاگرد او حسن بن یوسف بن مطهّر، معروف به علامۀ حلی (د 726ق) نیز در کتاب نهج الحق و کشف الصدق (ص 57-58، 238-239) از برخی عقاید و اعمال صوفیه مانند حلول، اتحاد، سقوط تکلیف، سماع و رقص انتقاد کرد، اما در عین حال، امام علی(ع) را سرسلسلۀ فتوت شمرد. کوشش برای تحکیم این پیوند در سده‌های بعد نیز ادامه داشت. محمد بن مکی جزینی عاملی، شهید اول (د 786ق) در کتاب الدروس الشرعیة (2/ 301) در بحث وقف، صوفیانِ مشغول عبادت و مقید به شریعت را تأیید کرده است و دربارۀ فقیه بزرگ سدۀ 10ق، زین‌الدین بن نورالدین علی بن احمد، شهید ثانی (د 965ق) نیز گرایشهای عرفانی گزارش شده است (معصوم علیشاه، 1/ 228-229). اما از برجسته‌ترین نمایندگان شیعۀ امامیه در پیوند تصوف و تشیع، سیدحیدر آملی (د پس از 782ق) است که در جامع الاسرار خود (ص 221-227) به وحدت تصوف و تشیع قائل شده است. وی با تأکید بر آنکه صوفیان حقیقی پیروان امامت بوده‌اند، نقش مهمی در آشتی دادن تفکرات شیعی با آراء صوفیانه داشت (پورجوادی، 619). به نظر او تشیع استمرار ظاهر حقایق الاهی، و تصوف استمرار باطن آن است (ص 615). آملی اساس تصوف را ولایت می‌داند و ارتباط مشایخ تصوف با امامان(ع) را سبب اثبات ولایت و درستی توحید صوفیه می‌شمارد (ص 222-225، 615). همچنین بارها به سخنان ابن عربی اشاره می‌کند و او را می‌ستاید، اما در برخی مسائل، از جمله تعیین مصداق خاتم الاولیاء با او مخالف است (ص 396-402، 418، 436-437). 
متأخران شیعه، در دوران صفویه و پس از آن در زمان قاجار، حملات تندی به صوفیان داشته‌اند (پورجوادی، 621). از اوایل سدۀ 10ق، به‌ویژه از دورۀ شاه طهماسب (سل‍ 930-984ق) مخالفتهای جدی با تصوف رخ نمود و آثاری چون کتاب المطاعن المجرمیة فی ردّ الصوفیة، اثر محقق کرکی (د 940ق) (آقابزرگ، 21/ 138-139) و عمدةالمقال فی کفر اهل الضلال از فرزند او، شیخ حسن (حسین) در همین زمان نوشته شد (همو، 15/ 341). اما مهم‌ترین کتابی که در اواخر سدۀ 10ق بر ضد صوفیه تألیف شد، حدیقة الشیعۀ منسوب به محقق مشهور مقدس اردبیلی (د 993ق) است. اگرچه برخی محققان دربارۀ انتساب این کتاب به او تردید کرده‌اند و برخی دیگر بخش نسبتاً مفصل حملات او به تصوف را الحاقی دانسته‌اند، اما مخالفان تصوف انتساب آن را به وی محرز می‌شمارند (حسن‌زاده، 33-64؛ برقعی، 38-41). مقدس اردبیلی بیشتر صوفیه را ظاهراً حنبلی یا مالکی، و در باطن کافر، و متأثر از اندیشه‌های اهل ریاضت، پیروان آیین هندو و فلاسفه دانسته است. به نظر او، آنچه وی آن را عقاید صوفیه می‌خواند، یعنی وحدت وجود، حلول، اتحاد، قائل شدن به جبر، و مدارا با پیروان تمامی ادیان، حتى مخالفان امامان(ع)، توطئه‌ای است تا مقام و امتیازات امامان را نادیده بگیرند (2/ 744-745، 752، 765). وی اعمال و عقاید برخی از صوفیان مانند بی‌اعتنایی به شریعت، ترک کسب و علم، نظربازی، ریاضت و سماع را تقبیح می‌کند (2/ 766، 771-774) و ابن عربی، عبدالرزاق کاشانی و عزیزالدین نسفی را به سبب اعتقاد به وحدت وجود، کافر و زندیق می‌خواند (2/ 752؛ نیز نک‍ : پورجوادی، 622). 
البته در کنار این جریان که تصوف را به کلی طرد می‌کرد، عالمان دیگری از جمله شیخ بهایی (د 1030ق)، به رغم انتقاد از برخی جنبه‌های تصوف، به دیدگاههای صوفیان بسیار نزدیک شدند (زرین‌کوب، 259). قاضی نورالله شوشتری (د 1019ق) نیز کوشید تا میان عارفان و فلاسفه توافق به وجود آورد (مجالس، 2/ 3). وی امامیه را دو طایفه می‌شمرد: حاملان ظاهر دین یا مؤمن، و حاملان باطن دین که وی آنان را مؤمن شیعی یا صوفی می‌نامید (همان، 2/ 5). وی همۀ صوفیه را شیعه می‌دانست و عقیده داشت که اعتقاد به پیروی برخی از عرفا از مذاهب اهل سنت از روی تقیه بوده است (همان، 2/ 6). 
در این دوره اصحاب حوزۀ فلسفی اصفهان نیز به عرفان و تصوف نزدیک شده بودند (امین رضوی، 122-124). از جملۀ عالمان شیعی که بر مشایخ تصوف عصر خود انتقاد داشتند، اما با عنصر اصلی تصوف موافق، و حتى خود از گروندگان به عرفان بودند، می‌توان به صدرالدین شیرازی، مشهور به ملاصدرا (د 1050ق) و شاگردان و دامادان او، عبدالرزاق لاهیجی (د 1072ق) و محمد بن مرتضی بن محمود کاشانی، معروف به فیض (د 1091ق) اشاره کرد. صدرالدین شیرازی در رسالۀ کسر اصنام الجاهلیة (ص 31-32، 103-104) صوفیان زمان خود را جاهل و منافق، و دشمن اهل سلوک و متألهان می‌داند و آنان را به سبب راحت‌طلبی، پرخوری و سماع در مجالس ذکر، و دیگر صفات مذموم نکوهش می‌کند. عبدالرزاق لاهیجی نیز در شوارق الالهام (1/ 30) رسیدن به برخی حقایق را منوط به مکاشفه می‌داند و در گوهر مراد (ص 38)، حقیقت تصوف را سلوک باطنی، و آن را نیز منوط به سلوک ظاهری می‌شمارد و ادعای تصوف پیش از تسلط بر حکمت، کلام و دیگر علوم دینی را عوام‌فریبی می‌خواند (نک‍ : زرین‌کوب، 252-254). فیض کاشانی نیز در آثارش از صوفیان خرقه‌پوشی که اذکاری از خود می‌بافند، شطح و طامات می‌گویند، از علم و معرفت بی‌خبرند و تفقه در دین را لازم نمی‌دانند و اعمالی خارج از سنت وضع می‌کنند، انتقاد می‌کند ( الحقایق...، 30-32، 136-139، ده رساله، 104-107، رسایل، 144-146). با آنکه وی به برخی از صوفیان زمان خود می‌تازد، اما در مجموع آثارش، از جمله زاد السالک (نک‍ : ده رساله، 79-91) و مشواق (همان، 237-273) که آن را در توضیح الفاظ و اصطلاحات صوفیه در اشعار عرفانی نوشته است، تأثیرپذیری خود از میراث ادبی و اخلاقی قدمای صوفیه را به روشنی نشان می‌دهد. به همین سبب مخالفان تصوف او را طعن و رد کرده‌اند (نک‍ : بحرانی، 121). 
از محمدتقی مجلسی (د 1070ق) نیز، اگرچه برخی او را متأثر از تصوف و علاقه‌مند به چله‌نشینی و خلوت و ذکر نشان داده‌اند (معصوم‌علیشاه، 1/ 269-271، 284؛ زرین‌کوب، 259-260)، مطالبی در نقد و رد برخی عقاید و رفتار صوفیه بر جای مانده است (برای نمونه، نک‍ : 3/ 43-44). پسر او ملامحمدباقر مجلسی نیز (د 1110ق) در «رسالۀ سیر و سلوک» (ص 164)، مراودات پدرش با صوفیان را صرفاً برای جلب آنان به طریق حق، و نه اعتقاد به مسلک ایشان، دانسته است. مجلسی پسر با اصل تصوف مخالف نبود و میان کسانی چون ابن طاووس حلی، ابن فهد حلی، شهید ثانی و شیخ صفی‌الدین اردبیلی که به تصوف شهرت داشتند، و صوفیانی که به زعم او در دین بدعت آوردند و با امامان(ع) به معارضه پرداختند، تفاوت قائل بود و گروه اول را بر طریق حق می‌دانست (نک‍ : طارمی، 237-238). 
از اواخر عهد صفویه انتقاد بر ضد صوفیه فزونی گرفت. از جمله ردیه‌هایی که در این دوره بر صوفیه نوشته شد، تحفة الاخیار فی شرح مونس الابرار و الفوائد الدینیة فی الرد علی الحکماء و الصوفیة، هر دو از ملامحمد طاهر قمی (د 1098ق) است (آقابزرگ، 3/ 417، 10/ 206-207، 16/ 335-336، 18/ 101-102). محمدطاهر قمی به پیروی از مؤلفان تبصرة العوام و حدیقة الشیعة، تصوف را برساختۀ اهل سنت می‌شمارد و ریاضت، اعتقاد به جبر، سماع و بسیاری از اقوال ابن عربی در فتوحات، و سروده‌های مولوی در مثنوی را مغایر با عقاید شیعه می‌داند. از نظر او هیچ‌یک از صوفیان از مناطق و شهرهای مهم شیعه (جبل عامل، حله، سبزوار، قم و استراباد) برنخاسته‌اند و در این شهرها هرگز خانقاه نبوده است (ص 80-81، 115، 148، 164-165). 
از دیگر ردیه‌ها رسالۀ الرد علی الصوفیة تألیف ملا مطهر بن محمد مقدادی (سدۀ 11ق) است که وی در آن فتواهای برخی از علمای شیعه از جمله محقق سبزواری (د 1090ق)، شیخ علینقی کمره‌ای (د 1030ق)، میرسیداحمد علوی و میرزا رفیع‌الدین نائینی (د 1081ق) را بر ضد صوفیه آورده است (آقابزرگ، 10/ 209-210؛ نیز نک‍ : میرلوحی، 356-359). 
در همین دوره، علی بن محمدبن حسن بن زین‌الدین شهید (د 1104ق) نیز السهام المارقة من اغراض الزنادقة (آقابزرگ، 12/ 260-261) را نوشت و محمدبن حسن حر عاملی (د 1104ق) کتاب الاثنا عشریة فی الرد علی الصوفیة را تألیف کرد و در آن صوفیان را به سبب اعتقاد به وحدت وجود، و اتهام به اسقاط تکالیف، عدم توجه به معاش و پرداختن به سماع انکار نمود(نک‍ : ص 57-80، 88-97، 116-117، 118، 123). 
در سده‌های 12 و 13ق نیز این‌گونه ردیه‌نویسی ادامه داشت و گاه شدت عملهایی نیز نسبت به صوفیان صورت می‌گرفت، از جمله آقا محمدعلی وحید بهبهانی، معروف به کرمانشاهی (د 1216ق) که کتاب خیراتیه را در رد صوفیه نوشت، خود موجب تبعید جمعی از صوفیان و قتل معصوم علیشاه دکنی در 1212ق شد (معصوم علیشاه، 1/ 184-185؛ رجایی، 14). فرزند وی، محمدجعفر بهبهانی (د 1259ق) نیز فضایح الصوفیة را در رد تصوف نوشت. 
از حدود اوایل سدۀ 14ق/ 20م از شدت مخالفت با صوفیه کاسته شد (زرین‌کوب، 327-339)، اگرچه در همین سده و سدۀ پس از آن نیز ردیه‌های دیگری چون البدعة والتحرف، اثر حاج شیخ جواد محولاتی خراسانی، کشف الاشتباه در کج‌روی اصحاب خانقاه، از ذبیح الله بن محمدعلی محلاتی (د 1410ق) (مشار، 3/ 85-87، نیز 2/ 428)، عارف و صوفی چه می‌گویند؟ از جواد تهرانی و التفتیش در مسلک صوفی و درویش، از سیدابوالفضل برقعی قمی بر ضد تصوف نوشته شد. 
پیدا ست که در ردیه‌های شیعه مشترکات بسیار است و مدعیات تبصرة العوام و حدیقة الشیعة و مضامینی مشابه در آنها تکرار شده است؛ از جمله آنکه بیشتر نویسندگان این ردیه‌ها شکل‌گیری تصوف را از ریشه‌های غیراسلامی یا غیرشیعی می‌دانند و مبانی تصوف را برگرفته از فلسفۀ یونان، آیین هندو و یا رهبانیت مسیحی می‌شمرند، و گروهی نیز آن را سرپوشی بر کفر و الحاد می‌پندارند (نک‍ : شوشتری، احقاق...، 1/ 181-183؛ محولاتی خراسانی، 19-20؛ تهرانی، 11-33). 
گروهی دیگر از علمای شیعه نیز که از اندیشه‌های ابن عربی متأثرند، میان صوفیان ملتزم به ظاهر و باطن شرع، و آنان که آداب و تعالیم غیرشرعی دارند، فرق می‌نهند. اینان با آداب خانقاه‌نشینی و سلسله‌های صوفیانه میانه ندارند و از به کار بردن کلمۀ تصوف می‌پرهیزند و از آراء متقدمان صوفیه به عرفان تعبیر می‌کنند (پورجوادی، 620-621؛ نیز نک‍ : شوشتری، مجالس، 2/ 5). 

مآخذ

آقابزرگ، الذریعة؛ آملی، حیدر، جامع الاسرار، به کوشش هانری کربن و عثمان اسماعیل یحیى، تهران، 1368ش؛ ابن بابویه، محمد، اعتقادات، ترجمۀ محمدعلی حسنی، تهران، 1371ش؛ انصاری قمی، حسن، «وصیت جنید بغدادی و یادداشتی کوتاه دربارۀ سیاسة المریدین»، معارف، تهران 1379ش، دورۀ 17، شم‍ 20؛ بحرانی، یوسف، لؤلؤة البحرین، به کوشش محمدصادق بحرالعلوم، قم، مؤسسۀ آل البیت؛ برقعی قمی، ابوالفضل، التفتیش، در مسلک صوفی و درویش، چاپخانۀ دانش؛ تهرانی، جواد، عارف و صوفی چه می‌گویند؟، تهران، 1363ش؛ حر عاملی، محمد، رسالة الاثنا عشریة فی الرد علی الصوفیة، قم، 1408ق؛ حسن‌زاده، صادق، مقدمه بر حدیقة الشیعة (نک‍ : هم‍ ، مقدس اردبیلی)؛ رازی، محمد، تبصرة العوام، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1364ش؛ رجایی، مهدی، مقدمه بر خیراتیه در ابطال طریقۀ صوفیۀ آقامحمدعلی وحید بهبهانی، قم، 1412ق؛ زرین‌کوب، عبدالحسین، دنبالۀ جست‌وجو در تصوف ایران، تهران، 1362ش؛ شوشتری، نورالله، احقاق الحق، به کوشش شهاب‌الدین مرعشی نجفی، قم، کتابخانۀ آیت‌الله مرعشی نجفی؛ همو، مجالس المؤمنین، تهران، 1354ش؛ شهید اول، محمد، الدروس الشرعیه فی فقه الامامیه، مشهد، 1418ق؛ شیبی، کامل مصطفى، الصلة بین التصوف و التشیع، بیروت، 1982م؛ صدرالدین شیرازی، محمد، کسر اصنام الجاهلیة، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، 1340ش؛ طارمی، حسن، علامۀ مجلسی، تهران، 1375ش؛ طبرسی، احمد، الاحتجاج، به کوشش محمدباقر موسوی خرسان، بیروت، 1410ق؛ طوسی، محمد، الغیبة، تهـران، 1398ق؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکرة الاولیا، به کوشش محمد استعلامی، تهران، 1360ش؛ علامۀ حلی، حسن، نهج الحق و کشف الصدق، بیروت، 1983م؛ فیض کاشانی، محمد، الحقایق فی محاسن الاخلاق، به کوشش محسن عقیل، قم، 1409ق؛ همو، ده رساله، به کوشش رسول جعفریان، اصفهان، 1371ش؛ همو، رسایل، رسالۀ 3: بشارة الشیعة، تهران، 1311ق؛ قمی، عباس، سفینة البحار، نجف، 1352-1355ق؛ قمی، محمدطاهر، تحفة الاخیار، قم، 1336ش؛ کلابادی، محمد، التعرف لمذهب اهل التصوف، به کوشش عبدالحلیم محمود و طه عبدالباقی سرور، بیروت، 1400ق؛ لاهیجی، عبدالرزاق، شوارق الالهام، تهران، 1306ش؛ همو، گوهر مراد، به کوشش زین‌العابدین قربانی لاهیجی، تهران، 1372ش؛ ماسینیون، لوئی، مصائب حلاج، ترجمۀ ضیاءالدین دهشیری، تهران، 1362ش؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، 1403ق/ 1983م؛ همو، «رسالۀ سیر و سلوک»، ترجمۀ ابوالقاسم یزدی، کیهان اندیشه، تهران 1373ش، شم‍ 58؛ مجلسی، محمدتقی، لوامع صاحبقرانی المشتهر بشرح الفقیه، قم، 1374ش؛ محولاتی خراسانی، محمدجواد، البدعة و التحرف یا آیین تصوف، تهران، 1338ق؛ مشار، خانبابا، مؤلفین کتب چاپی فارسی و عربی، تهران، 1340-1344ش؛ معصوم علیشاه، محمد معصوم، طرائق الحقائق، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1318ش؛ مفید، محمد، اعتقادات الامامیة، به کوشش حسین درگاهی، قم، 1371ش؛ مقدس اردبیلی، احمد، حدیقة الشیعة، به کوشش صادق حسن‌زاده، قم، 1378ش؛ میرلوحی، محمد، «سلوة الشیعة و قوة الشریعة»، به کوشش احمد عابدی، میراث اسلامی ایران، دفتر دوم، به کوشش رسول جعفریان، قم، 1374ش؛ نجاشی، احمد، رجال، به کوشش محمدجواد نائینی، بیروت، 1408ق؛ نصیرالدین طوسی، قواعد العقائد، تهران، 1303ش؛ نیز: 

Amin Razavi, M. Suhravardi and the School of Illumination, London, 1997; Pourjavady, N., «Opposition to Sufism in Twelver Shiism», Islamic Mysticism Contested, eds. F. De Jong and B. Radtke, Leiden, 1999. 
محمدکاظم یوسف‌پور

نقد اهل تصوف

از ابتدای شکل‌گیری تصوف، آراء و عادات صوفیان نقد و ارزیابی می‌شد. در حقیقت بسیاری از انتقادات عالمان و فقیهان به صوفیان، هم‌زمان و حتى پیش‌تر، در کلام خود صوفیه نیز آمده بود و کوچک‌ترین کج‌روی از دید نقادان این گروه پوشیده نمی‌ماند. 
در سده‌های نخستین، زاهدان و عارفان گاه گفتارها و شیوه‌های سلوک یکدیگر را نقد می‌کردند و بر تعاریف هم خرده می‌گرفتند (نک‍ : عطار، تذکرة...، 79؛ خواجه عبدالله، 122؛ ترجمۀ رساله...، 92؛ جامی، 78) و این‌گونه نقدها بیش از آنکه متوجه جریان کلی تصوف باشد، روی با افراد داشت. اما در سده‌های بعد که توده‌های مردم به تصوف روی آوردند و با انگیزه‌های گوناگونی که گاه با باورهای صوفیه نیز هماهنگ نبود، به خانقاهها و اجتماعات صوفیان پیوستند، به تدریج انحرافاتی رخ نمود که نگرانی بزرگان صوفیه را برانگیخت و آنان را در مقابل کج‌رویهای این منتسبان به تصوف به واکنش وا داشت (هجویری، 40؛ عبادی، 94-95؛ محاسبی، 101؛ سهروردی، 78-81؛ عطار، همان، 522، اسرارنامه، بیت 970 بب‍ ‌). 
در این هنگام و نیز در سده‌های پس از آن، بسیاری از نویسندگان صوفیه برای نشان دادن روش و منش درست، و اصلاح خطاهای راه یافته به تصوف، رساله‌ها و کتابهایی نوشتند که برخی از آنها عبارت‌اند از: رساله فی غلطات الصوفیة، اثر ابوعبدالرحمان سلمی (عفیفی، 83)؛ اللمع ابونصر سراج (نک‍ : ص 409-436)؛ التعرف لمذهب اهل التصوف، اثر ابوبکر کلابادی (ص 20)، کشف المحجوب هجویری (نک‍ : جم‍‌)؛ رسالۀ قشیریه از ابوالقاسم قشیری (ص 37-38)؛ و... 
 

صفحه 1 از48

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: