صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادیان و عرفان / تصوف /

فهرست مطالب

یکی از ویژگیهای شعر دیوانی ترکی آن است که به رغم عدم تعلق مستقیم آن به طریقه‌‌های صوفیه و نظام خانقاهی در آسیای صغیر، گرایش به تصوف و مضامین عرفانی به روشنی در بسیاری از نمونه‌های آن به چشم می‌خورد. بسیاری از شاعرانی که از نظر سبک، کاربرد وزن عروضی و قالبهای شعری معین، و نیز از نظر شیوۀ بیان از شاعران دیوانی به شمار می‌آیند، در اشعار خود به مضامین عرفانی و صوفیانه پرداخته‌اند. افزون بر این، بسیاری از شاعران دیوانی که نقش مهمی در تحول و غنای این شاخه از ادبیات ترکی داشتند، به طریقۀ مولویه وابسته بوده‌اند. اهمیت نقش این شاعران تا آنجاجست که برخی محققان مولویه را از بنیان‌گذاران ادبیات دیوانی شمرده‌اند و نیز جایگاه آنان در پیدایش و گسترش ادبیات دیوانی را بسیار با اهمیت دانسته‌اند. به باور آنان، این جریان نخست با سرودن اشعار ترکی توسط سلطان ولد، فرزند مولانا جلال‌الدین آغاز شد و پس از آن، مولویه که به‌تدریج در محیطی ترکی از زبان فارسی فاصله می‌گرفتند، به سرودن اشعار خود به زبان ترکی روی آوردند و اندک‌اندک در این زمینه به توفیقات بسیار دست یافتند. از جملۀ این شاعران می‌توان به نفعی (د 1045ق)، ندیم (د 1143ق)، نشاطی احمد دده (د1084ق)، نابی (د 1124ق)، اسرار دده (د 1211ق) و شیخ غالب یا غالب دده (د 1214ق) اشاره کرد که همه از صوفیان طریقۀ مولویه بودند. از این میان، غالب دده ــ که با پیروی از شیوۀ نشاطـی ـ نائلـی و در ادامۀ مکتب آنان، سبک هندی را در سرودن اشعار ترکی خود برگزید ــ مشهورتر از دیگران است. وی در این سبک به پایـه‌ای رسید که کمتر شاعر ترکـی به آن دست یافتـه است، اما در عین حال، با بیان اندیشه‌های عرفانی خود به سبک هندی و استفاده از صورخیال و ظرافتهای بیانی، ساختار ادبی پیچیده‌ای را به وجود آورد که مردم عادی چندان قادر به درک آن نبودند. از این‌رو، برخی محققان بر آن باورند که غالب‌دده با همۀ نوآوریها و تواناییهای ادبی خود، شعر دیوانی ترکی را به مرحله‌ای رساند که فراتر رفتن از آن ممکن نبود و به همین سبب، وی زمینۀ لازم را برای افول ادبیات دیوانی در سدۀ 18م فراهم نمود (گولپینارلی، 177-178، نیز، «مولویه»، 446-454؛ عز، 690؛ شیمل، «ابعاد...»، 231؛ تارلان، 13-18).

2. ادبیات تِکه (تکیه، خانقاه) یا ادبیات صوفیانه

ادبیات منظومی است که پیوند نزدیکی با طریقه‌های صوفیه داشت و توسط شاعرانی که بیشتر آنها به یکی از این طریقه‌ها وابسته بوده‌اند، سروده شده است. مضامین عرفانی و مفاهیم مربوط به اندیشه و جهان‌بینی تصوف، موضوع مشترک این اشعار است و بسیاری از آنها به هدف ترویج دیدگاههای عرفانی متصوفه، و یا خوانده شدن همراه با موسیقی خانقاهی سروده شده‌اند. شاعران در ادبیات تکه اشعار خود را بیشتر در اوزان هجایی و یا رباعی، و به زبان عامۀ مردم، با حداقل کاربرد واژه‌های عربی وفارسی، و نیز با به کار گرفتن عناصر فرهنگی و حماسی بومی سروده‌اند. به همین سبب، شعر خانقاهی یا شعر تکه از همان ابتدا جایگاه مهمی در میان مردم ترک یافت و در طی چندین سده، شاعران متعدد بنا به گرایشها و باورهای صوفیانۀ خود اشعار نغزی سرودند که تا زمان حاضر نیز در میان مردم زنده‌اند (تکین، 350-351؛ عز، 690؛ برنبائوم، 84؛ گولپینارلی، یونس امره، 169-170).
از جملۀ شاعرانی که این گونۀ ادبیات را در سده‌های 7 و 8 ق/ 13 و14م به وجود آوردند و از پیشگامان ادبیات صوفیانۀ خانقاهی به شمار می‌‌روند، می‌توان به احمد فقیه، شیاد حمزه، گلشهری، بهاءالدین سلطان ولد و عاشق‌پاشا اشاره کرد. احمد فقیه که ظاهراً در سدۀ 7ق، و در عهد سلجوقیان روم می‌زیست، دو مثنوی با عنوانهای چرخ‌نامه و کتاب اوصاف مساجد الشریفه دارد که به‌ویژه چرخ‌نامۀ او دربر دارندۀ مفاهیم عرفانی است (آیدین، 26؛ هیئت، 120؛ گولپینارلی، همان، 130)؛ شیاد حمزه نیز که در تذکره‌ها جزئیاتی دربارۀ زندگی او نیامده است، شاعری متصوف و اهل کرامت، احتمالاً در سدۀ 7ق بود. وی اشعار عرفانی و دینی بسیاری داشته است که بیشتر آنها از میان رفته، و تنها شمار اندکی از آنها در تذکره‌ها آمده است (کوپریلی، 236، حاشیۀ 79؛ هیئت، همانجا)؛ گلشهری که از مردم قیر شهر بود، از شاعران متصوف برجسته در سدۀ 8 ق به شمار می‌آید که ترجمه‌ای منظوم از منطق الطیر عطار را به ترکی سرود. اشعار گلشهری نسبت به دیگر شاعران معاصر او هنرمندانه‌تر، بی‌نقص‌تر و زیباتر است (کوپریلی، 239-240, 241، حاشیۀ 85؛ هیئت، 124)؛ سلطان ولد (د 712ق) نیز از دیگر شاعران نخستین ترک به شمار می‌آید که در 3 اثر خود یعنی دیوان، ابتدانامه و انتهانامه اشعار ترکی بسیاری دارد، اما برخی محققان این اشعار او را نسبتاً خام و فاقد زیباییهای هنری معمول در دوره‌های بعد دانسته‌اند (کوپریلی، 237-239؛ گیب، I/ 151-157؛ گولپینارلی، «مولویه»، 60-62). عاشق پاشا که ظاهراً از نوادگان بابا الیاس خراسانی بود، نیز از دیگر شاعران نامدار معاصر یونس امره در سدۀ 8 ق بود. وی منظومۀ غریب نامۀ خود را با تأثیر آشکار از مثنوی مولانا، در قالب مثنوی سرود و کوشید تا در آن آداب سلوک و مفاهیم عرفانی را به ترکانی که با زبان فارسی آشنایی نداشتند، بیاموزد. برخی از محققان او را از پیروان سبک یونس امره به شمار آورده‌اند (کوپریلی، 241-242؛ هیئت، همانجا؛ گولپینارلی، همان، 443؛ گیب، I/ 176-187). گفتنی است که اشعار این شاعران بیشتر در وزن عروضی، و گاه در وزن هجایی سروده شده است. با این همه، در سیر تحول شعر خانقاهی، شاعران صوفی به‌تدریج هرچه بیشتر به وزنهای هجایی روی آوردند و به زبان توده‌های مردم شعر سرودند؛ زیرا به این ترتیب با مخاطبان خود که بیشتر از عامۀ مردم بودند، ارتباط بهتری برقرار می‌کردند و مفاهیم مورد نظر خود را به سبب درک آسان آن، به سادگی به مردم انتقال می‌دادند (گولپینارلی، همان، 443-444). 
بدون تردید در این زمینه یونس امره موفق‌ترین، تأثیرگذارترین و پرطرف‌دارترین شاعران صوفی بوده است که اشعار او در مدت کوتاهی به گستردگی مورد استقبال و پذیرش طبقات اجتماعی مختلف در آسیای صغیر و حتى مردم آذربایجان قرار گرفت و جایگاه منحصربه‌فردی یافت که تا سدۀ حاضر نیز هنوز آن را حفظ کرده است. دربارۀ جزئیات زندگی یونس امره اطلاعات‌تاریخی چندانی دردست نیست. آنچه به یقین در این‌باره می‌توان گفت آن است که وی در نیمۀ دوم سدۀ 7 و نیمۀ اول سدۀ 8 ق زندگی می‌کرد و از مریدان و خلفای طاپدوق امره بود. طاپدوق امره خود یکی از صوفیان آناتولی بود که بیشتر عمرش را در گوشۀ عزلت سپری کرد. بنابر روایاتی که دربارۀ زندگی یونس امره در تذکره‌ها آمده است، وی مردی امّی بود، اما آشنایی او با مثنوی مولانا ــ که از خلال اشعارش آشکار است ــ و نیز آشنایی او با داستانهای زندگی انبیا و اولیا و حتى اساطیر کهن ایران، و بالاتر از همه، شناخت عمیق او از معارف عرفانی و مفاهیم صوفیانه، محققان را بر آن داشته است که امی بودن او را به معنای نداشتن تحصیلات رسمی و بهره نبردن از آموزش مرتب در زمینۀ ادبیات و معارف دیگر تفسیر کنند (کوپریلی، 257-274؛ گیب، I/ 169-170؛ گولپینارلی، یونس امره، 50, 81-89 ff.؛ شیمل، «ابعاد»، 329-330؛ والش، 177-178؛ حلمان، 18-22). 
یونس توانست اندیشه‌های عرفانی و مضامین عاشقانه را با احساسات انسانی همچون شوق زندگی، حسرت بر گذرایی عمر بشر و اندوه مرگ را به زیبایی و لطافتی هرچه تمام‌تر با یکدیـگـر تلفیق کند و آنهـا را در اشعـار خـود ــ کـه بیشتر در اوزان هجـایی اصیل سروده شده‌اند و «الاهی» نامیده می‌شوند ــ بیان نماید. در الاهیهای یونس امره، اشیاء بی‌جان و اجزاء طبیعت پیرامون زنده می‌شوند، از خود احساساتی شبیه انسانها نشان می‌دهند، ذکر خدا می‌گویند و در نهایت با انسان هم‌سو و هم‌دل می‌شوند. در این میان، انسان خود را با همۀ هستی یکی و همراه می‌یابد و در کنار دیگر اجزاء هستی به ذکر خدا می‌پردازد (کوپریلی، 305 ff.؛ حلمان، 28-31؛ گولپینارلی، همان، 183-193؛ شیمل، همان،330-334، «تصوف...»،226-228؛ والش،179-184). 
تنها اثر باقی‌مانده از یونس امره دیوان او ست که در ابتدای آن یک مثنوی قرار دارد که خود در دنبالۀ مقدمه‌ای منثور آمده است. در این مثنوی که در برخی از منابع «رسالة النوشیة» نیز نامیده شده، حکایتهای مختلف در کنار موضوعات اخلاقی و عرفانی بیان شده است. پس از این مثنوی طویل، مناجاتی کوتاه، و سپس «الاهی»های او ست که به ترتیب الفبایی مرتب شده است و عرفانی‌ترین، اصیل‌ترین و زیباترین اشعار او را تشکیل می‌دهد. یونس امره همچنین شطحیاتی نیز به ترکی دارد که در دیوان او گردآوری شده‌اند و از جمله نمونه‌های برجستۀ این‌گونه اشعار در زبان ترکی به‌شمار می‌روند (کوپریلی، 239-300؛ گیب، I/ 167؛ تکین، 354؛ گولپینارلی، همان، 122-140). 
از آنجا که الاهیهای یونس از همان ابتدا بر دل مردم ترک‌زبان نشست و به گستردگی رایج گشت، در طول زمان شاعران متعددی از سبک او پیروی کردند و الاهیهایی به شیوۀ او سرودند و حتى تخلص او را به کار بردند. طرفه آنکه گردآورندگان دوره‌های بعد نیز این اشعار را در کنار اشعار یونس امره در دیوان او جای دادند. اما این الاهیها که به تعبیر گولپینارلی، از آنِ «یونسهای دیگر»ند، از نظر زبان و مضامین از الاهیهای اصیل یونس متفاوت‌اند و برخی محققان در سدۀ 20م کوشیده‌اند تا با استفاده از معیارهای زبان‌شناسانه و ادبی آنها را از الاهیهای یونس جدا کنند (همان، 146-153، نیز 176، 180-181؛ کوپریلی، 290-291؛ والش، 178؛ تکین، 355؛ شیمل، «ابعاد»، 330). 
هنر یونس امره در سرودن اشعار عرفانی مورد تقلید شاعران دیگری نیز بوده است که تخلص خود را به کار برده‌اند و یا دیوانهای مستقل به نام خود داشته‌اند. از میان این شاعران می‌توان به عاشق پاشا (د 733ق)، قایغوسوز ابدال (د سدۀ 9ق)، حاجی بیرام‌ولی (د 833 ق)، اشرف اوغلو عبدالله رومی ازنیکی (د 837 ق) و بسیاری دیگر اشاره کرد. افزون بر اینها، بسیاری از «عاشق»ها یا شاعرانی که اشعار خود را همراه با نواختن ساز می‌خواندند، نیز از پیروان سبک یونس امره بوده‌اند (کوپریلی، 338-341, 344؛ تکین، 356؛ گولپینارلی، یونس امره، 153-157). 
در دوره‌های پس از یونس امره شعر تکه یا خانقاهی در دو گروه عمدۀ طریقتی شکل گرفت: 

الف ـ ادبیات علوی ـ بکتاشی

طریقۀ بکتاشیه یکی از طریقه‌های صوفیه در آناتولی است که سلسلۀ مشایخ آن به حاجی بکتاش ولی (ه‍ م) باز می‌گردد. این طریقه که از همان ابتدا به سبب گرایشهای شیعی و آداب خاص خود از دیگر طریقه‌های صوفیه در آسیای صغیر متمایز بود، به‌تدریج با دیگر جریانهای غیرسنی و اغلب معترضِ موجود در این منطقه نیز درآمیخت و اندیشه‌های باطنی، گرایشهای علوی و دیدگاههای حروفی را هم در خود پذیرفت. مشایخ بکتاشی که «بابا» نامیده می‌شدند، بیشتر از طبقات پایین اجتماع بودند و همواره پیوند نزدیکی با توده‌های مردم داشتند. آنان برای برقرار کردن رابطه با مخاطبان خود و جذب آنان، از اشعاری بهره می‌بردند که در اوزان هجایی سروده شده بود و همراه با موسیقی ترنم می‌شد. باباهای بکتاشی با استفاده از چنین اشعاری ــ که در میان آنها به «نَفَس» شهرت داشت ــ باورهای صوفیانه و اعتقادات عرفانی خود را به مخاطبان عادی منتقل می‌کردند. در این اشعار موضوعاتی چون مدح پیامبر(ص)، علی(ع) و اهل بیت و ابراز محبت بسیار نسبت به آنان، تولا و تبرا، ستایش امامان دوازده‌گانه (که در میان آنان به «دُوازمان» مشهورند)، مراثی امام حسین(ع)، مدح حاجی بکتاش ولی و دیگر پیران بکتاشی ـ علوی، ابیاتی دربارۀ لباس خاص این طریقه و معانی رمزی آن، و نیز دربارۀ آداب و آیینهای خاص طریقۀ بکتاشیه یافت می‌شود. همچنین، در نفسهای بکتاشی بیشتر شوخ‌طبعی، طنز و شیطنتی دیده می‌شود که در خطاب به خداوند، گاه جسورانه و کفرآمیز می‌نماید و گفته‌های نقل شده از «عقلاء مجانین» صوفیه را به یاد می‌آورد (کوپریلی، 349-353؛ برج، 73, 88-95؛ تکین، 358-359؛ گولپینارلی، 178-179، نیز، یونس امره، 170-171). 
از جمله مشهورترین شاعران بکتاشی می‌توان به قایغوسوز ابدال اشاره کرد که اشعار او شاخص‌ترین نمایندۀ ادبیات بکتاشی به شمار می‌آید. قایغوسوز ابدال که در اشعار خود آشکارا پیرو «سبک یونس» است، با استفاده از وزن هجایی، دیدگاههای صوفیانۀ خود را با صمیمیت، سادگی، روشنی و طنزی خاص بیان می‌کند (شیمل، «ابعاد»، 335-336، «تصوف»، 229؛ تکین، 359). از دیگر شاعران بعدی بکتاشی، پیر سلطان ابدال (د 968ق/ 1560م) است که در اشعار خود با استفاده از طبیعت بکر و زیبای محیط پیرامونش در آناتولی، صحنه‌های بدیعی آفریده است. وی که در اواخر سدۀ 10ق شورشی را بر ضد دولت عثمانی به راه انداخته بود، در سیواس به دار آویخته شد (گولپینارلی، 180؛ شیمل، «ابعاد»، 338؛ برج، 73). 
چنان‌که پیش‌تر اشاره شد، با تبلیغ اندیشه‌های حروفی در آناتولی در سدۀ 9ق/ 15م توسط حروفیان، بکتاشیان این باورها را نیز در خود پذیرفتند و حروفیان را در میان خود جای دادند. یکی از مبلغان حروفی که در این زمینه نقش مهمی داشت، سیدعمادالدین نسیمی (د 820 یا 837 ق)، از شاگردان فضل‌الله حروفی بود که بنابر برخی تذکره‌ها به فتوای علما در حلب کشته شد. اشعار نسیمی در دو دیوان فارسی و ترکی او گردآوری شده است و دیوان ترکی‌اش مشتمل بر قطعه‌ای در قالب مثنوی، 250-300 غزل و بیش از 150 رباعی است. در شعر نسیمی دو عنصر تصوف و حروفیگری به هم آمیخته‌اند و شور و عشق، و شجاعت و جسارت بیان به آن رنگ دیگری بخشیده است (آژند، 48-53؛ گیب، I/ 343 ff.؛ شیمل، همان، 339). 
اندیشه‌های علوی ـ باطنی نیز از طریق اشعار شاه اسماعیل صفـوی (د 930ق) ــ کـه «خِطایی» تخلص می‌کرد ــ به محافل بکتاشی و جمعیتهای قزلباش آناتولی راه یافت. اشعار او که به زبان ترکی سروده شده بود، گرایشهای شیعی بکتاشیان و قزلباشها را تقویت نمود و زمینه را برای ظهور اندیشه‌هایی چون تثلیثِ الله، محمد و علی، و حلول خداوند در پیکر علی آماده کرد و تولا و تبرا را جزئی اساسی از اشعار بکتاشی ساخت (تکین، 360؛ شیمل، همان، 338). 

ب ـ ادبیات ملامی ـ حمزوی

ملامیه شاخه‌ای از ملامتیۀ کهن‌اند که در آناتولی به دست حاجی بیرام‌ولی ایجاد گردید و پس از کشته شدن حمزه بالی بوسنوی (ه‍ م) در 969ق، به حمزویه (ه‍ م‌) شهرت یافت. ملامیه از آغاز شکل‌گیری خود گرایش آشکاری به سرودن شعر و نوشتن کتاب دربارۀ معارف صوفیه و اندیشه‌های عرفانی داشتند و نخستین کسی که در این طریقه به سرودن شعر روی آورد، حاجی بیرام‌ولی بود که اشعاری به سبک یونس امره از او بر جای مانده است. شعر ملامی ـ حمزوی پس از آن با اشعار احمد ساربان (د 952ق) و ویزه لی علاءالدین (د 970ق) که قایغوسوز تخلص می‌کرد، تحول یافت و در شعرهای صوفیانی چون ادریس مختفی (د 1024ق)، لامکانی حسین (د 1034ق)، محیی (د 1020ق)، اوغلانلر شیخی ابراهیم (د 1065ق) و صنع‌الله غیبی (د 1072ق) به تکامل خود ادامه داد (گولپینارلی، 180؛ تکین، 358). 
با آنکه در اشعار ملامی ـ حمزوی نیز محبت اهل بیت به روشنی بیان شده است، برخلاف اشعار بکتاشی، در آنها نشانی از تبرا یافت نمی‌شود. افزون بر این، اشعار ملامی ـ حمزوی به دلیل پرداختن به موضوعاتی چون وحدت وجود، عشق الاهی و دیگر مفاهیم عرفانی نیز از اشعار بکتاشی ـ علوی متمایزند. نکتۀ دیگر آنکه در ادبیات ملامی ـ حمزوی شطحیات جایگاه ویژه‌ای دارد و شاعران در این‌گونه ادبیات، اوزان عروضی را بر اوزان هجایی ترجیح داده‌اند (گولپینارلی، «ملامت...»، 35-37, 55-67, 81-84, 125-130، یونس امره، 180؛ تکین، همانجا). 
گفتنـی است کـه مشـایخ ملامـی ـ حمـزوی افزون بر آثار منظوم، آثار منثور متعددی نیز به زبان ترکی داشته‌اند که گولپینارلی در کتاب «ملامت و ملامتیان» خود شرح کاملی از آنها را به دست داده است. یکی از برجسته‌ترین مشایخ این طریقه که از عارفان صاحب‌نظر و اندیشمندان به نام ملامیه در دورۀ معاصر به شمار می‌آید، سیدمحمد نورالعربی ملامی (د 1305ق) است که آثار منثور متعددی در زمینه‌های مختلف عرفانی به زبانهای ترکی و عربی دارد (گولپینارلی، «ملامت»، 286-290). 
 

صفحه 1 از48

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: