تصوف
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 7 مهر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/224267/تصوف
چهارشنبه 24 اردیبهشت 1404
چاپ شده
15
نوشتن دستینه به فارسی توسط نویسندگان صوفی در سدههای بعد چندان رواج نداشت، و صوفیه بیشتر مباحث مختلف کتابهای جامع را به صورت کتابها یا رسائل مستقل مطرح میکردند. اما بعضی از مشایخ نیز میکوشیدند تا مریدان خود را از داشتن این نوع کتابها محروم نکنند. یکی از این مشایخ ابوالمفاخر یحیى باخرزی (د 736ق) بود که کتابی با عنوان اوراد الاحباب و فصوص الآداب نوشت. یکی از مباحث قابل توجه این کتاب باب (یا به قول نویسنده: «فص») سماع است که در آن الفاظ رمزی شعر صوفیانۀ فارسی تعریف شده است (نک : ص 180-253).در سدههای بعد بخشی از نیازهای سالکان فارسیزبان به کتابهای جامع را ترجمههایی برآورده میکرد که از کتابهای عربی برگردانده میشد. رسالۀ قشیری که یکی از آثار کلاسیک صوفیه است، ظاهراً اندکی پس از فوت قشیری به قلم یکی از مریدان او به فارسی برگردانده شد. کتاب عوارف المعارف تألیف شهابالدین عمر سهروردی (د 632ق) را چند مترجم به فارسی برگرداندند که مهمترین این ترجمهها مصباح الهدایة و مفتاح الکفایۀ عزالدین محمود کاشانی (د 735ق) است که در واقع بیش از یک ترجمۀ صرف است و خود یکی از نمونههای درخشان نثر ادبی و دقیق عرفانی به شمار میآید.
دستینههای صوفیه از مباحث مختلف تشکیل میشد. چنانکه گفته شد، بعضی از این مباحث دربارۀ اصول اعتقادات صوفیه به ویژه توحید، و بعضی دربارۀ احوال و مقامات، و بعضی دربارۀ آداب اجتماعی و شخصی بود. بعضی از این مباحث را نویسندگان پیشین، مانند ابوعبدالرحمان سلمی نیشابوری (د 412ق) موضوع رسالههای خاصی قرار داده بودند. این شیوه را فارسینویسان نیز از نیمۀ سدۀ 5 ق به بعد دنبال کردند و آثار متعددی به صورت رسالههای کوتاه در موضوعات مختلف پدید آوردند.پیش از خواجه عبدالله انصاری نویسندگانی چون ابونصر سراج طوسی، صاحب اللمع فی التصوف و ابوبکر کلابادی، صاحب کتاب التعرف، ابوابی را به بحث احوال و مقامات اختصاص داده بودند. ابوعبدالرحمان سلمی نیز در بعضی از رسالههای خود، از جمله «درجات المعاملات»، به این موضوع پرداخته بود. اما انصاری در نوشتن منازل السائرین و صد میدان بیش از هر کس تحت تأثیر نویسنده و صوفی حنبلی اصفهان، ابومنصور مُعمَّر اصفهانی (د 418ق) بود که یک نسل پیش از خواجه در اصفهان میزیست و کتابی با عنوان نَهَج الخاص دربارۀ احوال و مقامات اهل تصوف به عربی تألیف کرده بود و منازل سلوک (یا به قول خود او «احوال») را در 40 باب کوتاه شرح داده، و هر یک از این احوال را به 3 مقام تقسیم کرده بود. انصاری از این اثر صوفی اصفهانی آگاه بود و بخشی از آن را نیز در یکی دیگر از کتابهای خود نقل کرده است (پورجوادی، مقدمه بر...، 125-130).هر چند که انصاری مانند ابومنصور اصفهانی حنبلی بود، ولی خراسانی بودن او موجب شد که وی زبان فارسی را به عنوان وسیلهای برای بیان مقاصد دینی به کار برد و نخستینبار اثری به فارسی دربارۀ مقامات صوفیه بنویسد و با اختیار کردن عنوانی فارسی برای آن، به جای سخن گفتن از منزل، از «میدان» یاد کند. در این رساله انصاری از صد میدان نام برده که نخستین آنها میدان توبه، و صدمین آنها میدان بقا ست. همۀ این صد میدان نیز در میدان محبت مستغرق است. اسامی این میدانها عربی است، ولی انصاری بسیاری از آنها را به فارسی ترجمه کرده است (دربارۀ اصالت «صد میدان»، نک : همو، پژوهشها...، 213-227).در سدۀ 6ق/ 12م نویسندگان خراسانی چندین رساله یا کتاب نسبتاً کوچک فارسی دربارۀ احوال و مقامات و آداب صوفیه تألیف کردند. قطبالدین عبّادی مروزی (د 547 ق) کتاب کوچکی با عنوان مناقب الصوفیه نوشت که بسیاری از مطالب آن را از رسالۀ قشیری اقتباس کرده بود. این کتاب هم دربارۀ احوال و مقامات است و هم دربارۀ آداب ظاهری، یا آنچه مؤلف آن را «احوال ظاهر» خوانده است. از صوفی بزرگ خوارزم نجمالدین کبرى نیز رسالهای فارسی با عنوان السایر الحایر الواجد الی الساتر الواحد الماجد در دست است که در آن دستورهای عملی برای سالکان بیان شده است. رسالۀ دیگری با عنوان آداب الصوفیه از نجمالدین در دست است که اشتباهاً آن را به خواجه عبدالله انصاری نسبت دادهاند (نک : قاسمی، 4-5). در این رساله نجمالدین آداب خانقاهی را که در سدۀ 6 ق میان صوفیه، به خصوص در خراسان معمول بوده، شرح داده است.نوشتن رسالههایی دربارۀ مسائل تصوف از جانب نویسندگانی که خود صوفی نبودند، ولی به تصوف علاقه یا تمایل داشتند نیز از سدۀ 6 ق به بعد صورت گرفته است. سابقۀ این کار البته به ابن سینا میرسد که در بعضی از آثار خود، از جمله اشارات و تنبیهات، وارد بحثهای صوفیانه شده است. توجه به مباحث تصوف در آثار فارسی شیخ اشراق نیز کاملاً مشهود است. و اما فیلسوف و متکلمی که خود اهل تصوف نبود، ولی رسالهای صوفیانه دربارۀ احوال و مقامات نوشته، خواجه نصیرالدین طوسی (د 672ق) است. رسالۀ فارسی اوصاف الاشراف وی که دربارۀ مقامات سلوک است، از جهاتی به نخستین اثر فارسی در این موضوع، یعنی صد میدان انصاری شباهت دارد.
یکی از گونههای مورد علاقۀ نویسندگان صوفی زندگینامههایی است که برای پارسایان و مشایخ بزرگ صوفیه و اهل عرفان نوشتهاند. زندگینامهنویسی در تصوف از سدۀ 4ق آغاز گردید، زمانی که نویسندگان صوفی حس تاریخی نسبت به مذهب خود پیدا کرده بودند، و حتى نسبت به گذشته احساس حسرت میکردند، و عظمت مذهب خود و معنویت آن را در وجود اولیایی میدیدند که به گذشته تعلق داشتند. اولین نویسندهای که دست به نوشتن تاریخ تصوف و اهل عرفان زد، نویسندۀ نیشابوری ابوعبدالرحمان سلمی نیشابوری بود. وی کتابی عربی دربارۀ تاریخ تصوف نوشت که متأسفانه تاکنون به جز بعضی فقرههای آن که در منابع دیگر آمده است، چیزی از آن در دست نیست. سلمی همچنین کتاب دیگری نیز دربارۀ مشایخ صوفیه با عنوان طبقات الصوفیه نوشت که خوشبختانه در دست است و تأثیر قابل ملاحظهای از خود به جای گذاشته است.یکی از نویسندگانی که تحت تأثیر سلمی و آثار او بود، شاگرد او ابوالقاسم قشیری است. قشیری کتاب خاصی دربارۀ زندگینامۀ مشایخ صوفیه تألیف نکرد، ولی باب دوم کتاب عربی خود الرساله را به ذکر مشایخ صوفیه اختصاص داد. پیش از او، مستملی بخاری در باب دوم از شرح التعرف، اقوال و حکایاتی دربارۀ بعضی از مشایخی که کلابادی از آنها نام میبرد، نقل کرده بود. پس از قشیری، هجویری تحت تأثیر، و ظاهراً به تقلید از او، بخش قابل ملاحظهای از کشف المحجوب را به شرح حال مشایخ اختصاص داد. نوشتن سرگذشت مشایخ به عنوان بابی از دستینۀ صوفیانه در میان نویسندگان متأخر متداول نشد، زیرا زندگینامهنویسی حیثیت مستقلی پیدا کرد و به صورت یک گونۀ ادبی (ژانر) درآمد. البته گاهی در آثار بعضی از نویسندگان، باب یا ابوابی به ذکر حکایتهایی از مشایخ و کرامات ایشان اختصاص داده میشد. یک نمونه از این قبیل آثار بستان العارفین و تحفة المریدین است که در اوایل سدۀ 6ق نوشته شده است. نمونۀ دیگر کتاب جوامع الحکایات و لوامع الروایات سدیدالدین محمد عوفی است که در برخی موارد حکایاتی دربارۀ مشایخ صوفیه نقل میکند.نخستین کتاب مستقلی که دربارۀ مشایخ صوفیه و اهل عرفان تألیف شده، کتاب طبقات الصوفیۀ خواجه عبدالله انصاری است. از انصاری چندین رسالۀ فارسی دیگر نیز در دست است که اصالت همۀ آنها (به استثنای صد میدان) مردود است و در سدههای بعد به نام او ساخته شدهاند. یکی از این آثار ساختگی رسالۀ بلند و در واقع کتابی در 42 فصل است که در هر فصل آن حکایات یکی از مشایخ نقل شده است. اما طبقات الصوفیه جزو آثار اصیل فارسی انصاری، و در حقیقت مهمترین اثر او از لحاظ تاریخ تصوف است. این کتاب قطور که حاصل امالی انصاری است، در واقع مبتنی بر طبقات الصوفیۀ ابوعبدالرحمان سلمی نیشابوری است که پیشتر از آن یاد شد. البته، کتاب انصاری که به زبان فارسی و به لهجۀ هراتی است، صرفاً ترجمۀ فارسی کتاب سلمی نیست. انصاری از کتاب طبقات الصوفیۀ سلمی، و چه بسا از تاریخ الصوفیۀ او، استفاده کرده، ولی مطالبی دربارۀ بعضی از مشایخ که نامشان در کتاب سلمی ذکر نشده، و نیز مطالبی دربارۀ الاهیات و روانشناسی و اخلاق صوفیانه از قول مشایخ بزرگ نیز به آن افزوده که بسیار قابل توجه است.کتاب انصاری همانند کتاب سلف او سلمی، بیشتر جنبۀ تاریخی دارد. این جنبۀ تاریخی را در آثار دیگری که در سدۀ 5 ق نوشته شده است، چه به عربی مانند حلیة الاولیاء ابونُعَیْم اصفهانی و رسالۀ قشیری، و چه به فارسی مانند کشف المحجوب، میتوان ملاحظه کرد. اما یک قرن و نیم بعد، وقتی فریدالدین عطار کتاب معروف تذکرة الاولیاء را مینوشت، به نکات دیگری بجز جنبههای تاریخی توجه داشت. تذکرة الاولیاء که شامل احوال، اقوال و کرامات نزدیک به یک صد تن از پارسایان و مشایخ صوفیه است، بیشتر جنبۀ تعلیمی دارد و برای ترغیب و تشویق سالکان به ادامۀ راه باطن نوشته شده، و از اینرو مؤلف کوشیده است تا با نقل سخنان مشایخ و عقاید و کرامات و فضائل اخلاقی ایشان الگوهایی در اختیار سالکان قرار دهد. عطار در مقدمۀ خود انگیزههای خویش را برای نوشتن این کتاب و جمعآوری سخنان اولیا شرح داده، و فوائد آن را بازگفته است (نک : 1/ 2، 6).کتاب تذکرة الاولیاء به نثری روان و دلانگیز نوشته شده، و همین امر خود یکی از رموز موفقیت آن در میان خوانندگان فارسیزبان بوده است، چنان که این اثر یکی از معروفترین و محبوبترین کتابهایی است که در سرگذشت صوفیه در دورۀ کلاسیک نوشته شده است. با آنکه پس از آن چندین اثر مهم دیگر نظیر مناقب العارفین شمسالدین افلاکی (د 761ق) دربارۀ مشایخ مولویه، روضة الریاحین درویشعلی بوزجانی (ه م) دربارۀ اولاد و نوادگان شیخ احمد جام، و رشحات عینالحیات فخرالدین علی کاشفی (د 939ق) دربارۀ مشایخ سلسلۀ نقشبندیه پدید آمد، ولی هیچ یک از آنها نتوانست از حیث معروفیت و اهمیت و زیبایی نثر با تذکرة الاولیاء عطار رقابت کند.دربارۀ سرگذشت مشایخ صوفیه کتابهای دیگری نیز پدید آمده است که هم جنبۀ تاریخی آنها قویتر بوده است و هم عدۀ بیشتری از مشایخ را معرفی کردهاند. مهمترین و معروفترین این کتابها نفحات الانس من حضرات القدس عبدالرحمان جامی (د 898 ق) است. منبع اصلی این کتاب در واقع همان طبقات الصوفیۀ خواجه عبدالله انصاری بود و جامی کوشید تا مطالب آن را از لهجۀ هراتی به لهجۀ فارسی همگانی درآورد و با شرح احوال مشایخ دیگر ــ که از منابع متعدد دیگر گردآوری کرده بود ــ در یکجا جمع کند. این کتاب که در 881 ق در زمان امیرعلیشیرنوایی تألیف شد، روی هم 618 تن از پارسایان وصوفیان معروف و غیرمعروف را معرفی میکند که از این میان 34 تن از آنان زن هستند و سرگذشت آنان نیز در انتهای کتاب با عنوان «فی ذکر النساء المعارف الواصلات الى مراتب الرجال» آمده است. مأخذ اصلی جامی برای این بخش از کتاب عمدتاً اثری از ابوعبدالرحمان سلمی نیشابوری با عنوان ذکر النساء المتعبدات الصوفیات، دربارۀ زنان صوفی بوده است.پس از جامی تذکرههای متعددی دربارۀ مشایخ صوفیه نوشته شد و انگیزۀ مؤلفان آنها بیشتر حفظ تاریخ و میراث سلسلهای بود که بدان تعلق داشتند. یکی از این کتابها رشحات عین الحیات از فخرالدین علی کاشفی، دربارۀ احوال و سخنان مشایخ سلسلۀ نقشبندیه است. دیگری کتاب ثمرات القدس من شجرات الانس میرزا لعل بیگ لعلی بدخشی (د 1022ق) است که عنوانی بسیار شبیه به کتاب نفحات جامی دارد و با شرح احوال علی بن عثمان هجویری مؤلف کشف المحجوب آغاز میشود و پس از آن، حدود 500 تن از مشایخ صوفیۀ شبهقاره را معرفی میکند.در ادبیات صوفیانۀ فارسی از سدۀ 6 ق به بعد نوع دیگری از تذکرۀ مشایخ، یعنی کتابهایی که هر یک به طور کامل دربارۀ زندگی و احوال و سخنان یک شیخ بود، پدید آمد. نوشتن این نوع کتابها در سدۀ 4ق به زبان عربی آغاز شد. نویسندگان شیرازی دو کتاب مهم از این نوع دربارۀ دو تن از مشایخ معروف سدۀ 4ق فارس نوشتند که یکی دربارۀ ابن خفیف شیرازی (د 371ق) به قلم مرید او ابوالحسن دیلمی، و دیگری دربارۀ ابواسحاق کازرونی با عنوان فردوس المرشدیة فی اسرار الصمدیه است. اصل عربی هر دو کتاب از میان رفته، و فقط ترجمۀ فارسی آنها که در سدههای بعد صورت گرفته، به جا مانده و به چاپ رسیده است.نخستین شیخی که زندگینامه و سخنان او به فارسی نوشته شد، ابوسعید ابوالخیر (د 440ق) بود که حدود یک قرن پس از درگذشت او، نوادگانش دو اثر دربارۀ وی، یکی به قلم جمالالدین ابوروح (د 541ق) با نام حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر و دیگری به قلم محمد بن منور با نام اسرار التوحید فی مقامات شیخ ابوسعید ابوالخیر پدید آوردند. اثر دوم که به طور خلاصه اسرار التوحید نامیده شده، و به مراتب جامعتر و پرحجمتر از اولی است، یکی از شیواترین آثار منثور به زبان فارسی به شمار میرود. در این دو کتاب حکایتهای متعددی دربارۀ شیخ ابوسعید ابوالخیر و مشایخ دیگری که او با آنان ارتباط داشته، جمعآوری شده است. برخی از این حکایتها جنبۀ تاریخی، و برخی جنبۀ اخلاقی و تعلیمی دارد، و برخی دیگر دربارۀ کرامات شیخ است. مطالب این دو کتاب هر دو بر حسب 3 دورۀ زندگانی، یعنی کودکی، بلوغ و اواخر عمر و مرگ او تنظیم شده است. اسرار التوحید دقیقاً به 3 باب: باب اول دربارۀ ابتدای حالت شیخ، باب دوم دربارۀ وسط حالت شیخ، و باب سوم دربارۀ انتهای حالت او، تقسیم میشود. معمولاً آنچه از یک شیخ یا دربارۀ یک شیخ میگویند، با زندگی او پایان نمیپذیرد. زندگینامههای مشایخ مانند بعضی از مینیاتورهای ایرانی است که در گوشهای از کادر آن درختی با شاخ و برگهایش محدودیت کادر را به هم میزند و سر از کادر بیرون میآورد. حوادث مربوط به یک شیخ هم در محدودۀ عمر او محصور نمیماند، بلکه پس از مرگ هم در رؤیاهای مریدان و اصحاب ادامه مییابد.پس از اسرار التوحید چندین زندگینامۀ دیگر دربارۀ مشایخ صوفیه مانند مقامات ژندهپیل دربارۀ احمد جام، روزبهاننامه دربارۀ روزبهان بقلی شیرازی، مناقب اوحدالدین کرمانی، صفوة الصفا دربارۀ صفیالدین اسحاق اردبیلی، مفتاح الهدایة و مصباح العنایة دربارۀ امین محمد بلیانی (د 745ق)، و تاریخ رجال...، دربارۀ شاه نعمتالله ولی نوشته شده است. مشایخی که برای آنان زندگینامه نوشتهاند، معمولاً مشایخی با مریدان و بازماندگان بسیار بودهاند که پس از مرگ نوعی کیش دربارۀ هر یک پدید آمده است. این زندگینامهها، بهطور کلی، نهتنها ما را با شخصیت شیخ و تعالیم او آشنا میسازد، بلکه جریانهای مذهبی و تاریخی را که در زمانها و مکانهای مختلف وجود داشته است، بازگو میکند.
یکی از موضوعاتی که در پارهای از زندگینامههای مشایخ مطرح میشد و بخشی از شرح احوال ایشان به آن اختصاص مییافت، وعظها و تعالیم شفاهی و بهطورکلی سخنانی بود که این مشایخ در مجالس خاصی که برای تعلیم و ارشاد جمعی از مریدان و پیروان، و گاه عامۀ مردم تشکیل میدادند، ایراد میکردند. این نوع مجالس سخنرانی را نویسندگان صوفیه «مجلس گفتن» یا «مجلس داشتن» میخواندند و نمونۀ این مجلس گفتنها را در اسرار التوحید دربارۀ ابوسعید ابوالخیر مشاهده میکنیم (محمد بن منور، 1/ 62، 68، 164).مجلس گفتن صوفیه از جهات ظاهری شبیه به مجالس قصهگویی قُصّاص، وعظ وعّاظ و مذکّران حرفهای بود و حتى بعضی از مشایخ صوفیه نیز به واعظی شهرت داشتند. صوفیان مجلسگو، مانند وعاظ به موعظه کردن میپرداختند، و در نکوهش دنیا، کوتاهی عمر، تاریکی گور، هول قیامت و لزوم رعایت احکام شرع و ایمان به خدا سخن میگفتند، به آیات قرآن و احادیث استشهاد میکردند، یا به تفسیر آنها میپرداختند و بهویژه، به نقل قصههای قرآن و حکایات کوتاه غیرقرآنی و ابیات اهتمام میورزیدند.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید