دائرة المعارف بزرگ اسلامی

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • بردالعجوز | بَرْدُالْعَجوز، یا ایام العجوز، اصطلاحی که بر 5 یا 7 روز از روزهای سردِ پایان زمستان اطلاق می‌شود. در فرهنگ و ادبیات ایران این ایام را برد عجوز (سعدی، 101؛ آنندراج، 1/659). روزگار عجوز و سرمای پیرزن (بیرونی، التفهیم، 262-263) می‌نامیدند و امروز هم در تداول عام مردم تهران آن را سرما پیرزن می‌خوانند. برخی، عجوز...
  • بردسیر | بَرْدْسیر، شهرستان و شهری در استان کرمان که از آن به مشیز نیز یاد می‌شود.
  • بردعه | بَرْدَعه، یا بردعه، شهری کهن و تاریخی در سرزمین اران (ه‍‍ م). ویرانه‌های این شهر نزدیک شهر کنونی بردع در جمهوری آذربایجان باقی است («دائرةالمعارف...»، II/145؛ پورداوود، 2/142، 152). ظاهراً بردعه معرب نام ارمنی پَرتَو است. نامهای دیگری که در متون ارمنی برای این شهر آمده، پِروزآپات (= پیروزآباد) (نک‍: کالان ـ ک...
  • بردعی | بَرْدَعی، ابوسعید احمد بن حسین (مق‍ ذیحجۀ 317/ژانویۀ 930)، فقیه و قاضی حنفی و متکلم معتزلی ساکن عراق، اصل او از بردعه شهری در منطقۀ اران (ه‍ م) است (نک‍: یاقوت، 1/183، 558؛ سمعانی، 2/146، 152).
  • بردعی، محمد |
  • بردگی |
  • برده | بُرْدَه، یا بُرأة، مشهورترین قصیده در مدح حضرت پیامبر(ص) «برده» در اصل گویا بافته‌ای خشن از نوع گلیم بوده که استفاده‌های گوناگون داشته است. روزها آن را به دوش می‌انداختند و بدن را به آن می‌پوشاندند و شبها، جامۀ خواب بوده است. این معانی همه از روایاتی که دربارۀ «بردۀ» حضرت پیامبر(ص) نقل شده، آشکار است (نک‍‍: د...
  • بردوان | بَرْدْوان، یا بردهامان، شهر و ناحیه‌ای در ایالت بنگال غربی در کشورهندوستان، نام بردوان برگرفته از نام واردهامان، روحانی هندوست. امروزه این شهر را بردامان نیز می‌نامند (نک‍: بریتانیکا، II/376).
  • بردی | بَرَدی، رودی دائمی در شرق جبل الشرقی دمشق که زمینهای غوطه را سیراب می‌کند. بردیٰ در اصل نامی آرامی است که عربها نیز آن را به همان شکل به کار برده‌اند (نک‍: قدامه، 1/119)، اما به گفتۀ ابوعبید بکری از ریشۀ بَرد بر وزن فَعَلیٰ و به سبب سردی آبش بدین نام نامیده شده است.
  • بردیجی | بَرْدیجی، ابوبکر احمد بن هارون بن روح بَرذَعی (د 301ق/914م)، محدثی ایرانی ساکن بغداد. وی منسوب به بردیج، یکی از شهرهای جمهوری آذربایجان است؛ برذعه هم که اکنون بدان منتسب است، در 14 فرسخی بردیج قرار دارد (نک‍: سمعانی، 1/314؛ یاقوت، 1/556). ذهبی تنها کسی است که به بیان تاریخ تولدِ تقریبی بردیجی پرداخته، و حدود ...
  • بردیصان |
  • برزال، بنی | بِرْزال، بَنی، خاندانی از بربرهای شمال افریقا که نزدیک به نیم قرن بر قرمونه از شهرهای اندلس حکومت کردند. بنی برزال تیره‌ای از بربرهای زناته بودند که در سدۀ 4ق/10م در منطقۀ زاب و حوالی شهر مسیله، در مغرب سکنیٰ داشتند (یعقوبی، 352؛ ابن‌حزم، 498؛ ابو عبید، 723). اینان که از هواداران دولت اموی در مغرب و اندلس، و ...
  • برزالی |
  • برزخ | بَرْزَخ، واژه‌ای قرآنی که در فرهنگ اسلامی به معنی زندگی انسان پس از مرگ تا برپایی قیامت است. دربارۀ پیشینۀ واژه، اغلب لغویان عرب ضمن سکوت دربارۀ احتمال معرّب بودن، آن را به‌طور ضمنی عربی دانسته‌اند. راغب اصفهانی به‌عنوان قول آورده است که اصل آن «برزه»، شاید برزۀ فارسی به معنی زراعت و شاخۀ درخت بوده، و تعریب ش...
  • برزلی | بُرْزُلی، ابوالقاسم بن احمد بن محمد مُعتلّ بَلَوی قیروانی (د 840ق/1436م)، فقیه و خطیب مالکی تونس.وی منسوب به بُرزُله، یکی از نواحی قیروان است (سخاوی، 11/189). نام و نسب او را به صورت ابوالقاسم بن محمد بن اسماعی بلوی نیز آورده‌اند (نک‍ : همو، 11/133؛ قس: سراج، 1/685). با توجه به تاریخ درگذشت برزلی که در 103 سا...
  • برزنجی | بَرْزَنْجی، محمد بن عبدالرسول بن عبدالسید (1040-1103ق/1630-1629م)، مفسر و فقیه صوفی مشرب شافعی. نسب وی به امام حسن مجتبی(ع) می‌رسد (ﻧﻜ: مرادی، 3/65). وی در روستای برزنج در شهر زور، در غرب ایران، متولد شد. در موطن خود نزد پدرش قرآن و برخی علوم و معارف را فراگرفت و از کسانی مانند محمد شریف کورانی و ابراهیم بن ح...
  • برزند | بَرْزَنْد، دهستانی از بخش انگوت شهرستان گرمی مغان در استان اردبیل. مساحت این دهستان بالغ بر 388 کمـ 2، و دارای 31 پارچه آبادی به مرکزیت قاسم کَنْدی است. برزند در °47 و ´53 طول شرقی و °38 و ´58 عرض شمالی، و در ارتفاع 080‘1 متری از سطح دریا واقع است (آمارنامه...، 19). کسروی نام برزند را با نام زرند ساوه، زرنگ س...
  • برزویه | بُرْزویه، پزشک نامدار و پیشوای پزشکان ایران در عصر خسرو اول ساسانی، گرد آورندۀ کلیله و دمنه و احتمالاً مترجم پنجه تنتره از سنسکرین به زبان پهلوی که بخشی از کلیله‌ودمنه را تشکیل می‌دهد. این نام در فارسی میانه به شکل برزوی، مرکب از دو جزء برز (Burz) به معنای بلند [مرتبه]، متعالی؛ و پسوند تجیب اوی (-oy)، در فارس...
  • برس | بِرْس، یا بُرْس، نام شهری باستانی بر کرانۀ رود فرات، نزدیک محل شهر باستانی بابل، و اکنون در جنوب شرقی کربلا و شمال نجف. در وجه تسمیۀ آن گفته‌اند که چون در آنجا پارچه‌هایی کتانی می‌بافتند، آن را برس (پنبه) خوانده‌اند. برخی آن را مأخوذ از بلوس، الٰهۀ باستانی که حدس زده می‌شود معبدش در برس بوده، دانسته‌اند (باکی...
  • برساوش | بَرْساوُش (معرب پرسئوس، نیز به صورتهای برشاوش، برشوش، فرساوش)، یا حامل رأس الغول (بَرندۀ سر دیو) (بیرونی، التفهیم، 92؛ بتانی، 250)، یازدهمین صورت از صورتهای فلکی نیم‌کرۀ شمالی آسمان در نظام نجومی کهن، دارای 29 ستاره از قدرهای دوم تا پنجم، به گفتۀ صوفی، همۀ ستارگان برساوش میان دو صورت فلکی ثریا (خوشۀ پروین) و ...
  • برسبای | بَرْسْبای، ملک اشرف سیف‌الدین ابونصر (ذیحجۀ 841/ ژوئن 1438)، از فرمانروایان سلسلّ ممالیک بُرجی که از 825ق/ 1422م تا 841ق بر مصر فرمان راند.
  • برسخان | بَرْسْخان، نام قبیله‌ای ترک و شهری در کرانۀ جنوبی دریاچۀ ایسیغ کول در جمهوری قرقیزستان.
  • برسق | بُرْسُق (ﻣﻘ 490ق/1097م)، از امیران سلاجقۀ بزرگ، از روزگار طغرل تا برکیارق، برسق (پرسق) در زبان ترکی شرقی، به معنی حیوانی به نام «گورکن» (EI2, I/336). از زندگی برسق تا دورۀ طغرل اول اطلاعاتی در دست نیست. اولین اشاره به نام وی، زمانی است که طغرل در 452ق/1060م اورا به شحنگی بغداد گماشت (ابن اثیر، 10/8-9). از این...
  • برسلونه |
  • برسی | بُرْسی، رضی‌الدین حافظ رجب بن محمد بن رجب حلی (د پس از 813ق/1410م)، محدث، عارف و نویسندۀ آثاری چون مشارق الانوار. وی در معرف خویش، خود را «رجب الحافظ» خوانده (مثلاً ﻧﻜ: ص 5، 14)، و در سروده‌هایش «حافظ برسی» یا «حافظ» تخلص کرده است (مثلاً ص 240، 246، 247، ملحقات) و این نشان می‌دهد که حافظ را شهرتی برای خود، و ...
  • برسیان، مسجد | بَرسیان، مَسْجِد، یکی از آثار برجستۀ معماری عصر سلجوقی و نشان دهندۀ سیر تحول معماری مسجد در ایران، این مسجد و منارۀ کهن آن در روستای برسیان در بخش مرکزی شهرستان اصفهان، و در 45 کیلومتری جنوب شرقی این شهر، در شمال زاینده رود واقع است.
  • برشاو |
  • برشلونه |
  • برصیصا | بَرْصیصا (شخصیتی شبه تاریخی و افسانه‌ای)، زاهدی متعبد و مستجاب الدعوه که داستان عبرت‌انگیز او همواره در تفسیر برخی آیات قرآن مطرح شده است. در بیشتر منابع اسلامی نام برصیصا، در کنار نام بلعم باعور و شیطان دیده می‌شود و این امر به سبب شباهتی است که سرگذشت و سرنوشت شوم او با آنان دارد. در اخبار اسلامی برصیصا راه...
  • برطاس | بُرْطاس، نام قوم وسرزمینی به همین نام. در متون اسلامی این نام با تفاوتهایی نیز آمده است: برخی از مؤلفان آن را به صورت بُرداس نوشته‌اند (ابن رسته، 140؛ گردیزی، 582) و ابو عبید بکری فُرداس آورده است (ﻧﻜ : بارتولد، II(1)/868؛ مینورسکی، 462). مؤلف حدود العالم (ص 194) از دو سرزمین جدا از یکدیگر با نامهای برطاس و ب...
  • برغش | بُرْغُش، پایتخت ناحیۀ قشتالۀ کهن در دوران اسلامی. این شهر امروزه مرکز ایالت بورگس در شمال اسپانیا، و در دوره‌های در دو سوی رود آرلانزون قرار دارد. این نام را به صورت بُرغوش نیز ضبط کرده‌اند (ابن عذاری، 4/51). جغرافی نویسان مسلمان برغیش را از اقلیم ششم در منطقۀ جلیقیه، در غرب بنبلونه دانسته‌اند (ابن سعید، 180؛...
  • برغش | بَرْغَش (ﺳﻠ 1287-1305ق/1870-1888م)، پادشاه زنگبار. وی پنجمین پسر سعید سلطان مذهب عمان و زنگبار است (ﻧﻜ : ﻫ د، آل بو سعید) که پس از مرگ پدرش کوشید تا حکومت زنگبار را به دست آورد، اما در آغاز موفق نشد و ناچار به ولیعهدی برادر بزرگ‌ترش، ماجد اکتفا کرد (بنت سعید، 159). او همواره با برادر خود مخالفت می‌کرد و حتى ی...
  • برغشی | بَرْغُشی، یا بَرْغَشی، ابو المظفر محمد بن ابراهیم، از وزیران پایان روزگار سامانیان. نام وی در برخی از منابع و پاره‌ای از نسخه‌ها بُزغُشی ضبط شده (ﻧﻜ : عتبی، تاریخ...، 144، 152؛ بیهقی، علی، 189؛ شبانکاره‌ای، 26؛ نیز ﻧﻜ : شعار، 152، حاشیۀ 2؛ فیاض، 357، حاشیۀ 2)، اما در شرح تاریخ یمینی و منابع مهم دیگر نام او بر...
  • برغواطه | بَرْغَواطه، اتحادیه‌ای از تیره‌های بربر مصموده حاکم بر قسمتی از جنوب مغرب اقصى از سدۀ 2تا 6ق/8-12م، که اعتقادات بدعت‌آمیزشان در اسلام، آنان را به‌صورت فرقۀ دینی جداگانه‌ای در آورد.
  • برغوث |
  • برغوثیه | بُرْغوثیّه، یکی از فرقه‌های جبریه منتسب به محمد بن عیسى ملقب به برغوث، که گاه در منابع از او با لقب کاتب (ابن‌حزم، 3/33) و کنیۀ ابوعیسى (ابن‌تیمیه، 1/206) نیز یاد شده است.
  • برف | بَرْف، از پدیده‌های جوی که اغلب طبیعی‌دانان قدیم، در چگونگی پیدایش آن سخنانی گفته‌اند. در این مقاله نخست آراء یونانیان، با تکیه بر الآثار العلویه، نوشتۀ ارسطو، و رساله‌ای به همین نام از تئوفراستوس و نیز الآراءالطبیعیه منسوب به پلوتارک که امروزه آن را از آئتیوس آمدی می‌دانند، نقل، و سپس تأثیر آنها بر نظرات دان...
  • برق | بَرْق، از مهم‌ترین پدیده‌های جوی. دیدگاههای دانشمندان دورۀ اسلامی در این باره، همچون نظرات آنان دربارۀ دیگر آثار علوی (ﻫ م، ذیل) بیشتر تحت تأثیر اندیشه‌های ارسطو و نیز دیدگاههای تئوفراستوس بوده است. در ایم مقاله، به پیروزی از شیوۀ دانشمندان کهن، به علل پدید آمدن رعد و صاعقه نیز توجه شده است. چنانکه خواهد آمد،...
  • برقانی | بَرْقانی، ابوبکر احمد بن محمد بن غالب خوارزمی (336-رجب 425ق/947- ژوئن 1034م)، محدث و فقیه شافعی، و صاحب یکی از برجسته‌ترین «مستخرج»ها بر صحیحین.
  • برقعید | بَرْقَعید، یکی از چند شهر واقع در میان راه کاروان‌رو موصل ب نصیبین در سده‌های 3 تا 6ق/9 تا 12م. موقعیت کنونی آن را شاید بتوان مکانی در منتهى‌الیه غرب استان جزیرۀ سوریه در محل تل رُمَیلان (ﻧﻜ : EI2)، واقع در °42 طول شرقی و °36 و ´55 عرض شمالی دانست (ﻧﻜ : EI1).
  • برقلس |
  • برقه | بَرْقه، ناحیه‌ای با تاریخی کهن در شمال افریقا، و امروزه شهر و استانی در کشور لیبی. برقه (یونانی= بارکه) از نخستین شهرهای یونانی است که در منطقۀ سیرنائیک بنیاد نهاده شد. تاریخ زیستگاهی انسان در این سرزمین، بنابر آثار مکشوفه دست کم به دورۀ دوم عصر پارینه سنگی می‌رسد و دانشمندان برآنند که صحرای سرنائیک در هزارۀ ...
  • برقوق | بَرْقوق، شهرت ملک ظاهر (دوم) سیف‌الدین بُرجی چرکسی (د 801ق/1399م)، بیست و پنجمین سلطان مملوک و اولین سلطان از سلسلّ ممالیک برجی مصر. وی جدا از دورۀ کوتاه حکومت رکن‌الدین بیبرس دوم، نخستین مملوک چرکس تباری است که بر مصر سلطنت یافت (مقریزی، السلوک، 5/141؛ ابن دقماق، 239؛ IA, II/363, 555، عرینی، 66).
  • برقی | بَرْقی، خاندانی امامی ساکن قم در سده‌های 2 و3ق/8 و9م، جد اعلای این خاندان محمد بن علی یکی از طرفداران زیدبن علی(ع) بود که پس از قتل زید، به وسیلۀ یوسف بن عمر ثقفی زندانی، و سپس کشته شد. در این زمان خانوادۀ او ازجمله فرزند و نواده‌اش، عبدالرحمان و خالد به جانب شرق، روبه سوی رستاق برق‌رود گریخته، در آنجا سکنى گ...
  • برقی، عبدالله |
  • برلس | بُرُلُّس، یا بَرَلُّس، شهر و شهرستانی به همین نام در مصر در شمال دلتای نیل و کنار دریای مدیترانه. برلس معرب نام یونانی «پارالوس» به معنی منطقۀ کنار دریاست (ﻧﻜ : ماسپرو، 42؛ EI2). ابوالفدا می‌نویسد که اگر در ساحل نیل به سوی مغرب پیش روند، ابتدا به برلس و در انتها به اسکندریه می‌رسند (ص 117). ابن‌سعید مغربی نیز...
  • برماوی | بِرْماوی، ابوعبدالله شمس‌الدین محمد بن عبدالدائم بن موسى (ذیقعدۀ 763-12 جمادی‌الآخر 831/ سپتامبر 1362-29 مارس 1428)، فقیه و محدث شافعی اهل عسقلان. او از نوجوانی به حفظ قرآن و آموختن فقه و حدیث پرداخت و نزد استادان بزرگ آن عصر به استماع مشغول گشت و در فقه و اصول و نحو و حدیث از سرآمدان روزگار خود شد. از جملۀ م...
  • برمه |
  • برمکیان | بَرْمَكيان، عنوان برجسته‌ترين خاندان وزارت و ديوان‌سالاري در سراسر عصر خلافت عباسی كه از اوايل سده 2 ق / 8 م در صحنۀ تاريخ سياسی اسلام ظاهر شدند.
  • برنئو | بُرْنِئو، سومین جزیرۀ بزرگ جهان پس از گرینلند و گینۀ جدید، واقع در جنوب غربی مجمع الجزایر فیلیپین و شمال جزیرۀ جاوه. حدود یك‌سوم وسعت شمالی و غربی آن به استثنای سلطان‌نشین برونئی (ه‍ م) جزو فدراسیون مالزی، و بقیۀ آن كه 70٪ وسعت جزیره را در بر می‌گیرد، كالیمانتان نامیده می‌شود و بخشی از جمهوری اندونزی است.

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: