مقالات

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • بدیهه سرایی و بدیهه گویی | بَدیهه‌سُرایی وَ بَدیهه‌گویی، سرایش و نگارش شعر و سخن به مقتضای مقام و بی‌درنگ و اندیشۀ پیشین. بدیهه یا بداهه (به ضم یا فتح باء) از مصدر بَده و بُده (هاء بدل از همزه: بدء)، در لغت یعنی آغاز هر چیز و آنچه به ناگاه آید جاری شود (اب م؛ و در اصطلاح ادب کلامی است که بی‌رَویت و اندیشه بر زبان و قلم گوینده و نویسنده...
  • بذ | بَذّ، منطقه‌ای در شمال کوه هشتاد سر در آذربایجان شرقی (شمال شهرستان اهر و جنوب غربی کلیبر). بذر در آغاز مرکز جاودانیان و سپس جایگاه خرم‌دینان بود (‌ﻧﻜ : ﻫ د، بابک خرم‌دین). ابن‌خردادبه بذ را رستاقی در آذربایجان نوشته، و شهربذ را «مدینۀ بابک» نامیده است (ص 119-121؛ نیز‌ ﻧﻜ : ابن‌فقیه، 286؛ بارتولد، VII/ 211) و...
  • بدیهیات | بَدیهیّات (جمع بدیهی)، اصطلاح و مبحثی در منطق (از مادۀ بدء که با تبدیل همزه به‌ها، در بدیئه و بداء‌ه، به صورت بدیهه و بداهه به کار رفته است). بدیهه در لغت به معنای آغاز به کاری، نخستین هر چیزی، آنچه به ناگاه و اول بار برآید، و نیز آشکار آمده است. برخی بدیهه را اصلاً به معنای ارتجال در کلام دانسته، و بعضی میان...
  • برامکه |
  • براء بن معرور | بَراءِ بْنَ مَعْرور (د صفر1ق/ اوت 622م)، از انصار و صحابی پيامبر(ص). وي از تيرۂ بنی‌سلمۀ خزرج بود (عروه، 126؛ ابن‌سعد، 3/ 618) و در يثرب سرور قوم خويش به‌شمار می‌رفت (ابن‌هشام، 2/ 81؛ طبری، 2/ 360). اگرچه مطابق پاره‌ای روايات براء در «عقبۀ اولى» كه جمعي از دو قبيلۀ مهم يثرب ــ اوس و خزرج ــ با پيامبر (ص) بيعت...
  • براء بن عازب | بَراءِ بْنِ عازِب (د 71 یا 72ق/ 690 یا 691م)، از اصحاب پیامبر(ص). وی از انصار و از تیرۀ بنی‌حارثۀ قبیلۀ اوس در یثرب بود (خلیفه، الطبقات، 1/ 186؛ بخاری، 1(2)/ 117؛ برای سلسله نسب او، ﻧﻜ : مزی، تهذیب...، 4/ 34-35). چندین کنیه برای وی ذکر شده که از همه مشهورتر ابوعماره است (ﻧﻜ : خلیفه، همان، 1/ 303؛ مسلم، 77، اب...
  • بر، دیوان | بِرّ، دیوان، از مؤسسات خیریۀ دولتی که به دست علی ‌بن عیسیٰ ابن‌جراح، وزیر مقتدر، خلیفۀ عباسی بنیاد نهاده شد. علی‌بن عیسیٰ که خود اهل خیرات بود و بخش مهمی از درآمد خویش را بدان کارها اختصاص می‌داد، در 1301ق/ 914م موافقت خلیفه را برای تأسیس یوانی که بر امور خیریه و صدقات نظارت داشته باشد، به دست آورد و «دیوان ا...
  • براء بن مالک | بَراءِ بْنُ مالِك (د ح 20ق/ 641م)، يكي از صحابه پيامبر اكرم(ص).
  • برات | بَرات، سندي تجاری كه به موجب آن كسی به ديگری دستور می‌هد كه مبلغ معينی را در زمان مشخص در وجه يا به حواله كردِ شخص ثالث پرداخت كند. دستوردهنده را برات‌كش، برات‌دهنده يا صادركننده می‌‌نامند؛ كسی كه به او دستور داده شده است، برات‌گير با محالٌ عليه، و شخص ثالث دارنده ناميده می‌‌شود. اين سند از مهم‌ترين اسناد تجا...
  • برات | بِرات، ولايت و شهر مركز آن، در جنوب بخش مركزی آلبانی كه قسمتی از اراضی آن كوهستانی است. سابقۀ اين شهر به سدۂ 4ق‌م می‌رسد، در سدۂ 2ق.م يونانيان اين شهر را آنتی پاتريا می‌ناميدند. در عهد امپراتوری روم شرقی (بيزانس)، اين شهر پولخِريوپوليس ناميده شد («دائرة‌المعارف...»، BSE3, III/ 204; V/ 473). از سدۂ 3ق/ 9م هنگا...
  • برادی | بَرّادی، ابوالفضل ابوالقاسم ‌بن ابراهیم، از دانشمندان فرقۀ اباضیه در سدۀ 9ق/ 15م. دربارۀ سرگذشت و آثار او دانسته‌های محدودی دردست است. برادی از اهالی جبل دمّر (جبل حوایه) در جنوب تونس بود. وی پس از تحصیل در زادگاه خود، به جزیرۀ جربه رفت و در مدرسۀ وادی‌الزبیب از مجلس درس استادانی مانند یعیش جربی بهره برد. سپس...
  • براثا | بَراثا، يا بُراثا، محله و مسجد مقدس شيعيان در بغداد قديم، محلۀ براثا در بخش غربی بغداد، در منطقۀ كَرْخ و در جنوب محلۀ باب مُحوَّل واقع بوده است (‌ﻧﻜ : يعقوبی، 244؛ ابن حوقل، 1/ 241؛ ياقوت، بلدان، 1/ 532؛ ريحي، ذيل برث). براثا معرب واژۀ آرامی بَرَيثا به معنای «بيرونی» است (‌ﻧﻜ : فرنكل، مقدمه، 20؛ لسترنج، 156، ...
  • براذعی | بَراذِعی، ابو سعید خلف ‌بن ابی‌القاسم اسدی قیروانی (د ح 438ق/ 1046م)، فقیه مالكی و مؤلف كتاب‌ التهذیب كه در میان مالكیان غرب اسلامی از جایگاه ارزشمندی برخوردار است.
  • برادوست | بَرادوست، یكی از 3 دهستان بخش صومای برادوست شهرستان اورمیه، واقع در استان آذربایجان غربی. این دهستان از شمال به دهستانهای انزل جنوبی و صومای جنوبی، از خاور به دهستان نازلوچای، از جنوب به دهستان ترگور و از باختر به تركیه محدود است (سرشماری، شناسنامه، نقشۀ شهرستان اورمیه؛ دهقان، 287).
  • برار | بِرار، ناحیه‌ای قدیمی در شرق ایالت مهارشترا در غرب كشور هندوستان. در دورۀ باستان این ناحیه را چنانكه در كتابهای مذهبی هندوان نیز آمده است، ویداربها می‌نامیدند (لاو، 341؛ كانینگم، 438؛ «فرهنگ...»، VII/ 365-366). ابوالفضل علامی نام اصلی آن را «وردانت» آورده، و گفته است كه «وردا» نام رودی، و «نت» به معنی كنار اس...
  • برادری | بَرادَری، از مفاهيم رايج در فرهنگ اسلامی اين معنا نخست برای اشاره به برادران همخون به كار می‌رفته، و به تدريج در فرهنگ عرب جاهلی و پس از آن فرهنگ اسلامی، كاربردهايی ثانوی يافته است.
  • براعت استهلال | بَراعَتِ اِسْتِهْلال، یكی از صنایع بدیع معنوی. براعت در لغت به معنی كامل شدن در هنر و فضل (غیاث‌ اللغات، ذیل براعت) و نیز به معنی تفوق و برتری است (تهانوی، 1/ 135). استهلال مصدر باب استفعال به معنی دیدن هلال و بانگ‌كردن كودك (زورزنی، ذیل استهلال)، یا آوای نوزاد است بدانگاه كه از مادر زاده شود (تهانوی، همانجا)...
  • برازجان | بُرازْجان، شهر و مركز شهرستان دشتستان در استان بوشهر.
  • براق | بُراق، نام مركوب پیامبر(ص) در سفر معراج «بَرق»، به معنای درخشش و آذرخش است. در غالب آثار لغوی به اطلاق این نام بر مركوب پیامبر(ص) در معراج به سبب سرعت شگفت‌انگیز یا درخشندگی بسیار آن اشاره شده است (مثلاً ﻧﻜ : جوهری، 3/ 1448؛ ابن‌منظور، ذیل بَرَقَ؛ ابن‌اثیر، 1/ 120).
  • براق بابا | بَراقْ بابا (655-707ق/ 1257-1307م)، صوفی مشهور عصر ایلخانان.
  • براق حاجب | بُراقِ حاجِب (ﺣﻜ 619-632ق/ 1222-1235م)، سر سلسلۀ قَراختاییان یا قُتْلُع خانیان، از حكومتهای نیمه مستقل محلی در روزگار ایلخانان مغول، در منطقۀ كرمان، نام او در بیشتر منابع متقدم بُراق آمده، اما تلفظ درست این نام بَرَق به معنای سگ شكاری تیزتك یا پُرموست (كاشغری، 1/ 315؛ نیز ﻧﻜ : بارتولد، 354؛ حاشیه؛ EI2, I/ 311...
  • براق خان | بُراقْ خان، یا بَراق‌خان (د 668ق/ 1270م)، پسر یسون‌ توان، از فزمانروایان خانات جغای. از زندگی او، تا پیش از ورود به دربار قوبیلای قاآن (پایه‌گذار سلسلۀ مغولان چین) چیزی دانسته نیست. بیشترین اطلاعات مربوط به زندگی براق را رشیدالدین فضل‌الله در جامع‌التواریخ آورده است. آغاز كار او زمانی است كه قوبیلای (ﺣﻜ 658-6...
  • براقی | بَراقی، حسین بن احمد نجفی، یا سید حستون براقی (1261 یا 1262-1332ق/ 1845یا 1846-1914م)، مورخ عراقی، نسب او به زید، فرزند امام حسن مجتبى(ع) می‌رسد (آقابزرگ، طبقات...، 1(2)/ 523-524؛ امین، 5/ 418). وی در بَراق ییك از 4محلۀ معروف نجف‌اشرف دیده به جهان گشود (همانجا). نیای بزرگ او سید اسماعیل و خانواده‌اش كه به «حس...
  • برانس | بَرانِس، عنوان یكی از دو شعبۀ اصلی بربر، و از ساكنان كهن مغرب، علمای نسب‌شناس بربر و عرب برآنند كه بربران به دو شاخۀ اصلی برنس و مادغس (یا ماذغیس ملقب به ابتر) تقسیم می‌شوند. در منابع اسلامی شكل جمع این دو نام برانس وبُتْر آمده است (ابن خلدون، 6(1)/ 176؛ ابن حزم، 495).
  • برج |
  • براوستانی | بَراوِسْتانی، ابوالفضل مجدالملك اسعد (د492ق/ 1099م)، وزیر شیعی سلطان بركیارق سلجوقیو اصل وی از بر اوستان، یكی از روستاهای قم بود(یاقوت، 1/ 540) و پدرش محمد بن موسى بر اوستانی قمی نام داشت. برخی نسبت او را بلاسانی (یا بلاشانی) (ابن اثیر، 10/ 253، جم‍، ؛ نیز ﻧﻜ : ذهبی، 19/ 180)، و لقب دیگر وی را مشیدالدوله آورد...
  • براهویی | بَراهویی، زبان قومی به همین نام، از خانوادۀ زبان‌های دراویدی (كریستال، 437). در دسته‌بندی‌های دقیق‌تر براهویی را عضوی از خانوادۀ«دراویدی شمال غربی» دانسته‌اند. نام این زبان در متون مختلف به صورتهای بروهی، بروهكی و كورگالّی هم ثبت شده است (گریرسن، 619). گروهی زبان براهویی را کردگالی خوانده، و به اشتباه با كردی...
  • براون | براون، ادوارد گرَنْویل (1279-1344ق/ 1862-1926م)، خاورشناس انگلیسی و دوستدار ایران و زبان‌فارسی پدرش سربنجامین براون، مدیر یك كارخانۀ كشتی‌سازی بود. او میل داشت پسرش در رشتۀ مهندسی تحصیل كند؛ اما ادوارد پس از اتمام دبیرستان میلی به این رشته در خود نیافت در همین زمان جنگ روسیه و تركیه آغاز شده بود. براون 15 سال...
  • براهویی | بَراهویی، یا برهویی، اتحادیه‌ای از طایفه‌های براهویی زبانِ پراکنده در استان سیستان‌وبلوچستان و برخی نقاط همجوار در کشورهای پاکستان و افغانستان.
  • برائت |
  • برائت، سوره |
  • بربری |
  • بربرا | بَرْبَرا، شهر و بندری مسلمان‌نشین در شمال كشور سومالی، ‌واقع بر ساحل خلیج عد در °10 و ´27عرض شمالی و °45 و ´1 طول شرقی. شهر بربرا در فاصلۀ 315 كیلومتری جنوب شرقی باب‌المندب و 265 كیلومتری جنوب عد، در شمال شرقی شاخ آفریقا واقع شده است (كوك، 487؛ سامی، 2/1273). این شهر به روزگار كهن مالائو نام داشت و مسلمانان آ...
  • برائت | بَرائَت، یكی از اصول مهم در مذاهب گوناگون فقهی، و یكی از 4 اصل عملی در اصول متأخر امامیه كه عبارت است از نفی تكلیف از مكلف در موارد شك در تكلیف.
  • بربر | بَرْبَر، عنوان عمومی قبایلی در شمال آفریقا كه در منطقۀ وسیعی از كرانه‌های اقیانوس اطلس تا صحرای آفریقا پراكنده‌اند. این پراكندگی وسیع و نیز تنوع قبایل و طوایف بربر با آداب و رسوم و برخی فرهنگهای متمایز، موجب شده است تا قوم‌شناسان به نظریۀ قاطع و یكسانی دربارۀ خاستگاه و مشخصات نژادی بربرها دست نیابند.
  • براهین اثبات باری | بَراهینِ اِثْباتِ باری، برهانهای اثبات وجود خدا، توسل به روشهای عقلانی در اثبات وجود خدا یكی از راه‌های حصول اعتقاد دینی شمرده می‌شود، اما در عین حال اذعان به برتری معرفت فطری و شهودی خدا، افزون بر صوفیه و منكران روشهای برهانی، مورد توجه دیگر متفكران اسلامی نیز بوده است و بسیاری از كسانی كه در كوششهای عقل اثب...
  • احمد رفاعی |
  • احمد رسمی | اَحْمَدْ رَسْمی، ابوکمال شهاب‌الدین احمد بن ابراهیم بن احمد (1112-1197ق/ 1700-1783م)، دولتمرد و تاریخ‌نگار عثمانی. وی در شهر رِسمو از توابع جزیرۀ کرت زاده شد و از همین‌رو به کریدی (کرتی) و رسمی معروف شده است (مرادی، 1/ 73؛ جودت، 2/ 299؛ ثریا، 2/ 380). سال تولد او را 1106ق نیز نوشته‌اند (نک‍ : مرادی، همانجا).
  • احمد زرکوب | اَحْمَدِ زَرْکوب، ابوالعباس احمد بن ابی‌الخیر (د 789ق/ 1387م)، ملقب به معین و مشهور به زرکوب شیرازی مؤلف شیرازنامه.
  • احمد زروق |
  • احمد رای بریلوی، سید | اَحْمَدْ رایْ بَریلْوی، سَیِّد (6 صفر 1201-24 ذیقعدۀ 1246ق/ 28 نوامبر 1786-7 مۀ 1831م)، جنگجوی مسلمان هندی و بنیان‌گذار طریقت محمدیه (فرقۀ وهابیان هند).
  • احمد زکی پاشا |
  • احمد رومی | اَحْمَدِ رومی، عارف، شاعر و نویسندۀ سده‌های 7-8ق/ 13-14م. تاریخ ولادت او روشن نیست، اما به گفتۀ هامر (ص 232, 234, 237)، احمد رومی در کتاب الدقایق فی الطریق که ظاهراً در 725ق تألیف شده، خود را مردی 50 ساله خوانده است، ازاین‌رو باید در حدود سال 675ق/ 1276م متولد شده باشد.
  • احمد زنجانی معصومی |
  • احمد رومی | اَحْمَدِ رومی (زنده در 761ق/ 1360م)، فرزند محمود بن عبدالغفار صدیقی، از استادان نامدار خوشنویسی اقلام ستّه.
  • احمد زی | اَحْمَدْزی، یا احمدزائی، احمدزئی، یعنی دودمان احمد، نام طوایفی که از چند قبیلۀ پشتون منشعب شده‌اند و هریک به نیای خویش، احمد، منسوبند.
  • احمد سملالی |
  • احمد شاه بهادر | اَحْمَدْشاهِ بَهادُر، ابوالنصر مجاهدالدین (حک‍ 1161-1167ق/ 1748-1754م)، فرمانروای گورکانی (مغول) هند. احمد پسر محمد شاه بود که در روزگار او امپراتوری گورکانی ــ به‌ویژه پس از حملۀ نادرشاه بر هند ــ سخت به سستی و انحطاط گرایید. محمدشاه که دل تنها در گرو مهر حرم داشت و کار سلطنت را سهل گرفته بود، تقریباً همۀ اس...
  • احمد شاملو | اَحْمَدِ شامْلو، فرزند محمدحسین شاملوی مشهدی (د 1264ق/ 1848م)، از استادان نامدار قلم نسخ ایران. وی بجز نسخ، همۀ اقلام متداول، از آن میان نستعلیق را خوش، و شکسته را عالی می‌نوشته است (بیانی، احوال...، 1/ 40). وی را باید از جملۀ پیروان شیوۀ میرزا احمد نیریزی به‌شمار آورد که قلم نسخ را به درجات عالی رسانده‌اند (...
  • احمد سهروردی | اَحْمَدِ سُهْرَوَرْدی، شمس‌الدین احمد بن یحیی بن محمد بن عمر بن محمد سهروردی (654-741ق/ 1256-1340م)، خوشنویس و موسیقی‌دان نامور ایرانی. وی در بغداد زاده شد، ادب عرب، لغت، فقه شافعی و علوم عقلی را آموخت، حافظ قرآن بود و مقامات حریری را نیز از حفظ داشت. او حدیث را از جمعی چون عمادالدین ابوالبرکات ابن‌طبال (د 70...

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: