دائرة المعارف بزرگ اسلامی

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • ابراهیم کوکبانی* |
  • ابراهیم، قرآن | اِبْراهیم (جایگزین مقالۀ دبا)، نام چهاردهمین سوره از قرآن کریم، دارای 7 واحد موضوعی (رکوع)، 52 آیه (یا 51، 54، 55 آیه)، 831 کلمه و 434‘6 حرف.
  • ابراهیمی، حرم | اِبْراهیمی، حَرَم، آرامگاه ابراهیم خلیل (ع) و خاندان او در شهر الخلیل (حبرون).
  • ابراهیمیه | ابراهیمیّه، از فرقه‌های سرّی و غیرمعروف در کوهستانهای شمال عراق که آگاهی چندانی از آن در دست نیست. پیروان این آیین روزگاری در شهر تلّ‌عَفَر (تلعفر) در غرب موصل می‌زیسته‌اند، ولی از آن زمان به بعد اطلاع موثقی از آنان نداریم. این فرقه با فرق دینی و طرایق عرفانی دیگر موجود در آن حوالی، چون شَبَک، صارلیّه، باجورا...
  • ابراهیمیه اباضیه |
  • ابراهیمیه* |
  • ابرشهر | اَبْرشَهْر، نام قدیم ناحیه‌ای بوده است كه نیشابور كنونی در آن قرار دارد. وجه تسمیه: منابع مختلف اسلامی این نام را به صورتهای اَبْرَشهر (ابن حوقل، 2 / 431؛ یاقوت، بلدان)، آبِرْشهر (شباب، 2 / 580)، و گاه به تخفیف بَرْشَهر (یاقوت، همان) ضبط كرده‌اند، امّا صورت اصلی و صحیح اَبَرْشهراست (دینوری، 48؛ بیهقی، 322؛ یا...
  • ابرغان | اَبَرْغان، یكی از دهستانهای ششگانۀ بخش مركزی شهرستان سراب در استان آذربایجان شرقی و نیز نام ده مركزی همین دهستان. دهستان ابرغان در شمال غربی ارتفاعات بزغوش قرار دارد. دامنه‌های سرسبز این كوهستان دارای مراتع نسبتاً وسیعی است (جغرافیای كامل ایران، 1 / 169). این دهستان از غرب به دهستان اوجانِ بخش بستان‌آباد شهرس...
  • ابرق الربذه | اَبْرَقُ الرَّبَذَه، ناحیه‌ای در مشرق و شمال مدینه، در 130 میلی آن (به میل عربی) كه از چراگاهها و از منازل قبیلۀ بنی‌ذبیان بوده است (یاقوت، 1 / 68؛ بغدادی، 1 / 12؛ دائرةالمعارف الاسلامیة، ذیل ذبیان). ابرق به معنی خاكِ آمیخته با سنگ و ریگ و گل است و هرچه در آن سیاهی و سفیدی باشد. این واژه به كلمات و نامهای دیگ...
  • ابرقباذ | اَبَرْقُباذ، یا ایر قباذ، اَبَزقباذ، بَز قباذ، بَر قباذ، نام ناحیه (كوره)، بخش یا شهری بوده است بر كنارۀ شرقی رود دجله، از بخش (طسوج)‌های چهارگانۀ استان خسره شاذ بهمن (میان واسط و بصره) كه آب مورد نیاز آن از دجله تأمین می‌شده است (یعقوبی، تاریخ، 1 / 176-177؛ ابن خردابه، 6-7؛ قدامۀ بن جعفر، 235). نام: نام ابر ...
  • ابرقلس* |
  • ابرقوه | اَبَرْقوه، يا ابركوه، شهري قديمی ‌در فارس، و امروزه مركز بخش ابركوه از شهرستان آبادۀ استان فارس با °53 و′17 طول شرقی و °31 و ′10 عرض شمالی و 500‘1 متر ارتفاع از سطح دريا و 977‘2 خانوار و 370‘15 نفر جمعيت (جدول). ابركوه در 72 كيلومتري آباده و 216 كيلومتري يزد و 299 كيلومتري شيراز واقع شده است. وجه تسميه: نام ا...
  • ابرقوهی | اَبَرْقوهی، شمس‌الدین ابراهیم، از عارفان و نویسندگان سده‌های 7- 8 ق/ 13-14 م. اطلاعات ما دربارۀ ابرقوهی اندک، و بیشتر بر‌اساس اشاراتی است که وی در اثر مفصل خود، مجمع البحرین دارد. از این اشارات می‌توان دریافت که او در اوایل یـا اواسط نیمۀ دوم سدۀ 7 ق/ 13 م در نواحی مرکزی ایران ــ ظاهراً در ابرقوه (ابرکوه) ــ ...
  • ابرگهربار | منظومه‌ای به تقلید مخزن الاسرار نظامی، سرودۀ ارشد برنابادی هروی (1025- ذیحجۀ 1114ق / 1616- آوریل 1703م). ارشد این مثنوی را به نام عباسقلی خان بن حسن خان بن حسین خان شاملو حاكم هرات و بیگلربیگی خراسان در دوران شاه صفی و شاه عباس ثانی سروده است و ظاهراً نظم آن كمی قبل از حكومت عباسقلی خان آغاز شده و در اوایل سا...
  • ابرگهربار | منظومه‌ای ناتمام به فارسی در بحر متقارب، از شاعر بنام هندوستان میرزا اسدالله غالب (1212-1285ق / 1797- 1868م). این اثر در واقع مقدمه‌ای است بر یك مثنوی حماسی در شرح غزوات رسول اكرم(ص) كه شاعر در نظر داشته است آن را در برابر شاهنامۀ فردوسی به تقلید از آن به انجام رساند. این منظومه شامل این بخشهاست: حمد، مناجات،...
  • ابرهه | اَبْرَهه، نام یكی از مشهورترین فرمانروایان مسیحی یمن و صاحب فیل كه از حبشه برخاست و در حدود 530م، به فرمانروایی دست یافت. ابرهه نامی ‌است غیرعربی (جوالیقی، 20) كه صورت حبشی ابراهیم (ابن درید، 532؛ وهب بن منبه، 136؛ نلدكه، 332) یا ابراهام در گویش حبشیان (عابدین، 59) به شمار می‌آید (قس: شكلهای گوناگون نام ابراه...
  • ابری | اَبْری، كاغذی كه با درآمیختن رنگهای گوناگون نقوشی درهم و شبیه به ابر یا امواج آب بر آن پدید آرند. این واژه غیر از اصطلاح «ابر» و «ابرسازی» است كه یكی از شاخه‌های هفتگانه هنر نگارگری ایران به شمار می‌آید (نک‍ : ه‍ د، ابر). كاغذ ابری برای آراستن حاشیۀ كتابهای خطی نفیس، مرقعات، متن قطعات خط و نقاشی، روی جلد، آست...
  • ابریشم جاده |
  • ابریشم حریر |
  • ابزری | اَبْزَری، عمیدالدّین ابونصر اسعد بن نصر انصاری فالی از وزیران، دانشمندان و شاعران اوایل سدۀ 7ق / 13م (مق‍ 624ق / 1227م). زادگاه او دهستان ابزر (امروزه افزر، از شهرستان فیروزآباد فارس) و آغاز تحصیل او در رباط دشت فال (امروزه از دهستان گله‌دارِ كنگان) بوده است (فرهنگ جغرافیایی ایران، 7 / 12). عمیدالدین دانشهای ...
  • ابش خاتون | اَبِشْ خاتون، دختر سعد بن ابی بكر بن سعد زنگی و تركان خاتون و آخرین اتابك از خاندان سُلْغُریان كه در سالهای 662-672ق / 1263-1273م و 682-683ق، جمعاً به مدت 11 سال، از سوی ایلخانان مغول، اتابك شیراز بوده است. در 661ق سلجوق شاه سلغری، با دسیسۀ تركان خاتون و یاری سران شول و تركمان، از دژ اصطخر رهایی یافت و حكومت ...
  • ابش خاتون | اَبِشْ خاتون، دختر سعد بن ابی بكر بن سعد زنگی و تركان خاتون و آخرین اتابك از خاندان سُلْغُریان كه در سالهای 662-672ق / 1263-1273م و 682-683ق، جمعاً به مدت 11 سال، از سوی ایلخانان مغول، اتابك شیراز بوده است. در 661ق سلجوق شاه سلغری، با دسیسۀ تركان خاتون و یاری سران شول و تركمان، از دژ اصطخر رهایی یافت و حكومت ...
  • ابشه | اَبِشه، شهری از جمهوری چاد، واقع در منطقۀ استوایی افریقا، در جنوب شهر واره پایتخت سابق سلاطین وَدائی و در 650 كیلومتری شمال شرقی فورلامی (نجامنا) نزدیك مرز سودان غربی و مركز اداری ناحیۀ ودائی با °13 و ′49 عرض شمالی و °20 و ′49 طول شرقی. تلفّظهای دیگر این نام اَبِشْر (EI2) و اَبِشْر (İA) و اَبیش (تقویم البلدان...
  • ابشیطی | اِبْشیطی، شهاب‌الدین احمد بن اسماعیل بن ابی بكربن عمر بن بریده (خالد) مصری (802-883ق / 1400- 1478م) ادیب، شاعر، محدث و فقیه شافعی. وی در اِبْشیط (یكی از آبادیهای شهر محله، واقع در دلتای نیل) زاده شد و در همانجا بالید و قرآن و كتابهایی چند، چون العمدة و التبریزی را از بر كرد. نیز در آنجا فقه را از بدربن صواف و...
  • ابشین | اَبْشین، / یكی از دو شهر بزرگ و پایتخت قدیمی ولایت غَرجستان در افغانستان. نام اَبشین در متون مختلف به صورتهای گوناگون از جمله بَشین (حدود العام، 366، 338؛ حبیبی، تعلیقات طبقات ناصری، 2 / / 378)، نشین (جیهانی، 87؛ قزوینی، 426)، بژین، ماركوارت، 79؛ حبیبی، تاریخ افغانستان، 1 / 141 به نقل از موسی خورنی)، افشین (ز...
  • ابشیهی | اَبْشیهی، ابوالفتح بهاءالدین محمَد بن احمَد (790-850ق / 1338-1446م)، دانشمند شافعی مذهب مصری كه به زادگاهش أَبشُوَیه (به فتح و كسر همزه) از دهكده‌های فَیوم منسوب است. از آنجا كه وی بیش‌تر در المحلّة الكبری می‌زیست، نسبت «محلّی» نیز به او داده‌اند. در دهسالگی قرآن را حفظ كرد و در پی كسب دانش بارها به قاهره رفت...
  • ابصار | اِبْصار، مصدر باب افعال از مادۀ «بصر» به معنای دیدن و در اصطلاح، یكی از قوای پنجگانۀ حواس ظاهری و مهم‌ترین آنها (ارسطو، 3) یا یكی از مهم‌ترین آنها. ابصار و چگونگی حصول آن از جمله مسائلی است كه فیلسوفان و دانشمندان به اعتبارات گوناگون دربارۀ آن سخن گفته‌اند. این مسأله در فلسفۀ كلی، طبیعیات، علم‌النفس و مناظر و...
  • ابطال الاختیار* |
  • ابطال الزمان الموهوم | اِبْطالُ الزَّمانِ الْمَوْهوم، رسالۀ فلسفی ـ كلامی به عربی، در ردّ اشكالات آقا جمال خوانساری بر ادلّۀ میرداماد در ابطال موهومیت زمان، تصنیف ملامحمد اسماعیل بن حسین بن محمدرضابن علاءالدین محمد مازندرانی اصفهانی، مشهور به ملا اسماعیل خواجویی (د 1173ق / 1760م: خوانساری، 1 / 119؛ یا 1177ق / 1763م: قزوینی، 69). آش...
  • ابطح | اَبْطَح (مُحَصّب)، ناحیه‌ای بین مكه و منى، بر سر راه مدینه، در یك فرسخی شهر مكه كه از یك سوی به كوه حُجون و بطن وادی و از جانب دیگر به مسجد سلسبیل محدود است (ازرقی، 2 / 129). به گفتۀ بكری ابطح منطقه‌ای است در شمال مكه كه هر وقت سیل جاری می شود همۀ آن را فرا می‌گیرد (1 / 257) و منزلگاه (خَیف) بنی كنانه بوده اس...
  • ابعاد و اجرام | اَبْعادْ وَ اَجْرام، كتابی به فارسی در شناخت فاصلۀ ستارگان از مركز جهان و اندازۀ جرم آنها و شگفتیهای سرزمینها و شهرها، تألیف نظم‌الدین عبدالعلی بن محمد بن حسین بیرجندی (د 934ق / 1528م). مؤلف در مقدمۀ كتاب آورده است كه «معرفت هیأت اجسام سفلی و اوضاع اجرام علوی از اشرف مطالب و اعلی مآرب است چه غایت آن معرفت قدر...
  • ابقراط* |
  • ابقیق | اَبْقَیق، شهر و میدان نفتی در ناحیۀ الاحساء عربستان سعودی با °25 و ′56 عرض شمالی و °49 و ′40 طول شرقی، كه از شمال شرقی به ظَهران، از جنوب به هُفوف، از شرق به خلیج‌فارس (بحرین) و از غرب به عین دار و نواحی صحرایی شمال شرقی عربستان محدود است («اطلس جهانی لایف»؛ بریتانیكا، XVI / 278-279). نام صحیح این شهر بُقَیق ...
  • ابل | اِبِل، به معنی شتران، گلۀ شتر، و نیز شتر. این كلمه از واژه‌های كهن سامی ‌است و در عربی جنوبی و عبری به صورت BLי و در سریانی به صورت eblotá (جمع) (مشكور، ذیل ابل) آمده است. شتر در هزارۀ دوم پیش از میلاد، اهلی شد و نوع یك كوهانۀ آن بیش‌تر در عربستان پرورش یافت و به همین جهت، گاه آن را «شتر عربی» خوانده‌اند. نوع...
  • ابل |
  • ابلستان* |
  • ابلق الفرد | اَبْلَقُ الْفَرْد، قلعه‌ای مشرف بر تَیماء در نزدیكی مدینه در شبه جزیرۀ عربستان كه فرمانروای مشهور آن سَمَوأل بن عادیاءِ (یا عادیا) (نیمۀ اول سدۀ6م) بوده است (ابن‌رسته، 177؛ ابن‌خردادبه، 128). ابلق به معنای سیاه و سفید است (ابن منظور) و بنا به گفتۀ میدانی این قلعه از آن رو ابلق نامیده شده كه در آن سنگهای رنگار...
  • ابله | اُبُلّه، شهری باستانی در كنار رود دجله و در شمال نهر بزرگ اُبُلّه. به قول ابن خردادبه فاصلۀ آن تا شهر بصره 4 و تا شهرها اهواز 31، واسط 54 و بغداد 104 فرسنگ (ص 194) و به گفتۀ مقدسی در یك منزلی خوزیه (حویزه) بوده است (ص 135). مورخان و جغرافی‌دانان اسلامی ‌ابله را به اسامی‌ مختلفی یاد كرده‌اند: ابن قتیبه آن را «...
  • ابله بغدادی | اَبْلَه بَغْدادی، ابوعبدالله محمدبن بختیار (د 579ق / 1183م)، از شعرای معروف دورۀ اخیر عباسی. به شهادت عمادالدین كاتب (برگ 38) و شاعر معاصر او ابن التعاویذی (عبدالسودانی، 61، به نقل از دیوان ابن التعاویذی)، به المولَّد شهرت داشت، اگر چه روایات متأخرتر در این باب مشوش است و نیز كسی سبب اشتهار او را به مولّد ذكر...
  • ابلونیوس* |
  • ابلیس | اِبلیس، نام خاص (عَلَم) برای موجودی كه از فرمان خدا سرباز زد و از درگاه وی رانده شد. نیز اسمی‌ عام برای شیاطین. دربارۀ ابلیس از دیدگاههای مختلف می‌توان بحث كرد. در این مقاله، از ابلیس در 4 بخش سخن رفته است: I. در لغت و ادب عربی، II. در قرآن، III. در كلام، IV. در ادب فارسی و عرفان.
  • ابن |
  • ابن | اِبْن (= پسر، فرزند)، واژۀ كهن سامی. هنگام بحث دربارۀ اینكه آیا كلمات در زبان سامی‌ ابتدایی اصلاً از سه حرف تشكیل می‌شده‌اند یا دو حرف، به شواهدی از كلمات دو حرفی نیاز می‌افتد كه باید در همۀ زبانهای سامی‌ كهن (و احیاناً در زبانهای متأخر و معاصر) رایج باشند (در این باره نک‍ : مسكاتی، 72؛ اولری، 176, 177). یكی ...
  • ابن آجروم | اِبْنِ آجُرّوم، ابو عبدالله محمدبن محمدبن داوود صَنْهاجی مراكشی (672-723ق / 1273-1323م)، نحوی و عالم به قرائات. چون از قبیلۀ بربری صنهاجه برخاسته، غریب نیست كه به نام بربری آگُروم یا ابن آجُرُّوم شهرت یافته باشد، به‌ویژه كه سیوطی، به نقل از تذكرۀ ابن مكتوم، می نویسد كه وی در 719ق / 1319م در فاس به تعلیم مشغول...
  • ابن آدم | اِبْنِ آدم، ابو زكریا یحیی بن آدم بن سلیمان قرشی كوفی (د 203ق / 818م)، فقیه، محدّث و مقری. نسبت وی به قرشی از آن روست كه پدرش آدم، مولای خالد بن خالد بن عمارة بن ولید بن عقبة بن ابی معیط اموی بوده، و خود از روات موثق و معتبر حدیث بوده است (ابن سعد، 6 / 233، 281؛ ابن حجر، 1 / 196)، لیكن چنانكه ذهبی (سیر، 9 / 5...
  • ابن ابار ابو عبدالله | اِبْنِ اَبّار، ابوعبدالله محمّد بن عبدالله قُضاعی (595-20 محرم 658ق / 1199-6 ژانویۀ 1260م)، كاتب، مورّخ، محدّث، ادیب و سیاستمدار ‌اندلسی. افرادی كه از قبیلۀ قضاعۀ یمن به ‌اندلس كوچیده بودند از دیرباز در محلی به نام ‌اُنده در همسایگی بلنسیه مسكن داشتند. پدر ابن ابار و احتمالاً خود او نیز در همین محل به دنیا آم...
  • ابن ابار ابوجعفر |
  • ابن ابار ابوعبدالله | اِبْنِ اَبّار، ابوعبدالله محمّد بن عبدالله قُضاعی (595-20 محرم 658ق / 1199-6 ژانویۀ 1260م)، كاتب، مورّخ، محدّث، ادیب و سیاستمدار ‌اندلسی. افرادی كه از قبیلۀ قضاعۀ یمن به ‌اندلس كوچیده بودند از دیرباز در محلی به نام ‌اُنده در همسایگی بلنسیه مسكن داشتند. پدر ابن ابار و احتمالاً خود او نیز در همین محل به دنیا آم...
  • ابن ابار، ابو جعفر |
  • ابن ابان* |

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: