ابشین
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
پنج شنبه 29 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/222679/ابشین
دوشنبه 22 اردیبهشت 1404
چاپ شده
2
اَبْشین، / یكی از دو شهر بزرگ و پایتخت قدیمی ولایت غَرجستان در افغانستان. نام اَبشین در متون مختلف به صورتهای گوناگون از جمله بَشین (حدود العام، 366، 338؛ حبیبی، تعلیقات طبقات ناصری، 2 / / 378)، نشین (جیهانی، 87؛ قزوینی، 426)، بژین، ماركوارت، 79؛ حبیبی، تاریخ افغانستان، 1 / 141 به نقل از موسی خورنی)، افشین (زامباور، 311؛ غبار، 105)، پیشین (یوستی، 253؛ بارتولد، تذكره، 76)، بسنین (بغدادی، 2 / / 989)، آبشین (ریاضی، 46؛ لسترنج، 442). بشیر (یاقوت، 3 / 785) آمده است. یوستی احتمال میدهد كه این نام به صورت پیشینه بوده است كه سپس به پشین یا فشین و بعدها به ابشین و افشین تبدیل شده است (ص 253). بنابراین صورتهای «نشین، بَسنین و بشیر» مصحّف به نظر میرسند.ابشین را یكی از شهرهای عمدۀ غرج الشار (یاقوت، ماركوارت، همانجاها) یا غرجستان، غرچستان (بارتولد، تذكره، 75؛ پطروشفسكی، 2 / 62) یا غرشستان (جرفادقانی، 323؛ ماركوارت، همانجا) در مسیر علیای مَرغاب ذكر كردهاند (یاقوت، ماركوارت (همانجاها). «شار» عنوان امیران غرجستان و به مفهوم شاه مشتق از خْشَثْرَیا در زبان پارسی باستان بوده است. در دیگر نواحی امیران محلی را شیر مینامیدند (ماركوارت، همانجا). در ضمن غرج الشار به مفهوم ناحیۀ کوهستانی شار یا كوهستان شاه نیز به كار رفته است (همانجا؛ لسترنج، همانجا). ماركوارت به نقل از مقدسی شار غرجستان را به صورت الشاه، الشار، ملك غرشستان نوشته است (ص 79). یكی از شاران غرجستان ابونصر محمد بن «اسد» بود. ماركوارت معتقد است كه این اسد ترجمۀ اصطلاح قدیمی شار است كه در فارسی جدید به صورت شیر آمده است (همانجا). ناصر خسرو در قصیدهای عنوان فرمانروایان بامیان را شیر و فرمانروایان بشین (ابشین) را شار یاد كرده است (حبیبی، تاریخ افغانستان، 1 / 124). این ناحیه از غرب به هرات، از شرق به غورستان، از شمال به مروالرود و از جنوب به غزنین محدود بوده است (قزوینی، 425).غرجستان در دورۀ ساسانی (224-652م) ظاهراً خراجگزار ایران به حساب نمیآمده است (ماركوارت، همانجا). كریستن سن مینویسد، حتی از زمان فیروز اول پادشاه ساسانی ممالك واقع در شرق مروالرود از جمله غرجستان از تسلط دولت ایران خارج بودهاند (ص 524).همو لقب شاه آنجا را در دورۀ ساسانی ورازبندگ ذكر میكند (همانجا) كه ابن خردادبه آن را به شكل برازبنده آورده است (مایل هروی، 112). ناحیۀ مذكور ظاهراً مدتی زیر نفوذ هپتالیان بوده است (دائرةالمعارف فارسی، ذیل غرجستان). این ناحیه از حدود سدۀ 5م جزو خراسان به شمار میآمده (حبیبی، تاریخ افغانستان، همانجا) و ابن حوقل آن را در مقایسه با نیشابور و مرو و بلخ، از ولایات كوچكتر خراسان معرفی كرده است (ص 166).غرجستان و پایتخت آن ابشین در گذشته، ناحیهای بوده است آباد با غلۀ فراوان و انواع محصولات زراعی، و معیشت عمدۀ مردم آن كشاورزی و گلهداری بوده است (حدود العالم، 388). این ناحیه دارای ده منبر (مسجد جامع) بوده كه بزرگترین آنها از آنِ ابشین بوده است (یاقوت، همانجا؛ مقدسی، 451). رونق كشاورزی این ناحیه را میتوان به بهرهمندی از آب مروالرود و شبكههای وسیع آبیاری آن مربوط دانست (اصطخری، 207).ساكنان این ناحیه غرجه، غرچه یا غلچه نامیده میشوند. یاقوت آنان را با صفت «صالح» یاد كرده، اما در برخی مآخذ دیگر با صفات سختجان و كوهرو و درشتخوی نیز یاد شدهاند (مایل هروی، همانجا؛ شیروانی، 374). لفظ غرجه به معنای كوهنشین و كوهستانی به مردمی اطلاق میشد كه از لحاظ فرهنگ و تمدن نسبت به سكنۀ دشتها در سطح نازلتری بودهاند و از این رو، این نام به صورت تحقیرآمیزی در مورد آنان به كار میرفته است (بارتولد، گزیدۀ مقالات، 318-319).در سال 107ق / 725م اسد بن عبدالله قسری حاكم خراسان به غرجستان تاخت (دائرةالمعارف فارسی، همانجا) و نَمْرون یا نَمروذ امیر غرجستان اسلام پذیرفت (ماركوارت، همانجا). به نظر بارتولد با وجود سلطنت ملوك محلی در سدۀ 4ق / 10م، دین اسلام در این ناحیه رواج داشته است (تذكره، 76). مؤید این نظر آن است كه در همین زمان، ابشین به عنوان مركز این ناحیه، دارای مسجد جامع زیبایی بوده است (مقدسی، همانجا؛ لسترنج، 416). با اینهمه شبانكارهای مردم آنجا را در زمان محمود غزنونی (360-421ق) كافر معرفی میكند (ص). شارنشین غرجستان تا سدۀ 5ق / 11م به صورت مستقل باقی ماند (بارتولد، گزیدۀ مقالات، 318).در اواسط سدۀ 4ق / 10م، اگرچه ابشین و شورمین دو شهر بزرگ غرجستان به حساب میآمدند (اصطخری، 214؛ ابن حوقل، 178)، اما شار در هیچ یك از این دو شهر اقامت نداشت، بلكه ساكن روستای بلیكان بود (همانجا). از این زمان به بعد ابشین بهعنوان محل اصلی اقامت شار (مقدسی، همانجا) و پایتخت غرجستان (حبیبی، تعلیقات طبقات ناصری، 2 / / 378) معرفی شده است.ابشین در این روزگار دارای باغها و مزارع بسیار بوده و محصول برنج آن به شهرهای مجاور، از جمله بلخ، صادر میشده است (جیهانی، 87؛ ابن حوقل، لسترنج، همانجاها). همچنین دارای قلعهای مستحكم (لسترنج، همانجا) و دروازههای آهنین بوده است (یاقوت، همانجا). كاخهای شاهان محلی نیز در این زمان در ابشین قرار داشته و شهر دارای كاروانسراهایی بوده است (مقدسی، همانجا).در منابع موجود محل دقیق ابشین كاملاً مشخص نیست (لسترنج، همانجا). فاصلۀ میان ابشین تا شورمین ــ كه از جهت وسعت برابر بودهاند ــ یك منزل بوده است (جیهانی، ابن حوقل، همانجاها؛ اصطخری، 214)، هر چند مقدسی مسافت میان ابشین تا شورمین را 4 مرحله میشمارد (ص 509). موقعیت نسبی ابشین واقع در كنار مرغاب، محدود بوده است از جنوب به بلیكان، از شمال به گُرزوُان (جورزوان)، از غرب به ولایت بادغیس و از شرق به كوههای حد فاصل غور و غرجستان (مدیر شانهچی، 143). این شهر در جنوب گرزوان و 10 فرسنگی مرو الرود واقع شده بود (ماركوارت، همانجا) و از طریق بلیكان و كروخ به هرات میرسید (مدیر شانهچی، همانجا).شاران غرجستان پیش از حملۀ محمود غزنوی، اگرچه مستقل بودند، اما از سامانیان پیروی میكردند (جرفادقانی، 323). در 389ق / / 999م شارِ غرجستان یعنی شار ابونصر كه امور را به پسر خود شار محمد واگذار كرده بود، در ابشین تسلط سلطان محمود را پذیرفت و به نام او خطبه خواند و سكه زد (همو، 323-324)، اما بعد، پس از سرپیچی از فرمان سلطان غزنوی و تعلل در ارسال سپاهی (همو، 327)، سلطان محمود در 397ق / 1007م (شبانكارهای، 51) به این ولایت حمله برد و آن را به تصرف درآورد و شار را در ابشین دستگیر و به غزنین فرستاد (جرفادقانی، 328- 329). سال این فتح را 406ق / 1016م (حبیبی، 393، حاشیه بر تاریخ گردیزی) و 403ق / 1012م (گردیزی، 393؛ دائرةالمعارف فارسی، همانجا) نیز ذكر كردهاند. بدین سان، سلسلۀ بومی غرجستان در سدۀ 5ق / 11م به دست سلطان محمود غزنوی منقرض شد (بارتولد، تذكره، 76). به نظر میآید كه پس از محمود، بار دیگر شاهان محلی بر این سرزمین حكومت داشتهاند (غبار، 105)، زیرا بعد از شار محمد، از شار اردشیر، شار ابراهیم، شار شاه نام بردهاند (یوستی، 456؛ زامباور، 311).در دورۀ سلجوقی ابشین و سراسر غرجستان به تصرف آنان در میآید و ظاهراً شار این ناحیه خلع میشود (حبیبی، تاریخ افغانستان، 1 / 124). ناصر خسرو در قصیدهای بر تسلط سلجوقیان بر این ناحیه افسوس میخورد (همانجا؛ قس: ناصرخسرو، 350). پس از این زمان، طی دورهای كه از سدۀ 7 تا 9 ق / 13 تا 15م به طول میانجامد، شاهان محلی غرجستان از ملوك هرات تبعیت میكردهاند (پطروشفسكی، 2 / 62).در دوران معاصر، وضعی كه جغرافینگاران اسلامی در سدههای گذشته گزارش كردهاند، به كلی دگرگون شده است، تا جایی كه در آغاز سدۀ حاضر میلادی، در قسمتهای علیای مرغاب یعنی غرجستان (بارتولد، تذكره، 75)، از پوشش درختی روزگاران گذشته و باغها و مزارع خبری نبوده و ساكنان كوچندۀ این ناحیه به زراعت و باغداری رغبتی نداشتهاند (همان، 76).
ابن حوقل، سفرنامه، ترجمۀ جعفر شعار، تهران، 1366ش؛ اصطخری، ابراهیم بن محمد، مسالك و ممالك، به كوشش ایرج افشار، تهران، 1347ش؛ بارتولد، و. و.، تذكرۀ جغرافیای تاریخی ایران، ترجمۀ حمزۀ سردادور، تهران، 1358ش؛ همو، گزیدۀ مقالات تحقیقی، ترجمۀ كریم كشاورز، تهران، 1358ش؛ بغدادی، عبدالمؤمن، مراصد الاطلاع، به كوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1373ق / / 1954م؛ پطروشفسكی، ایلیاپاولویچ، كشاورزی و مناسبات ارضی در ایران عهد مغول، ترجمۀ كریم كشاورز، تهران، 1344ش؛ جرفادقانی، ناصح بن ظفر، ترجمۀ تاریخ یمینی، به كوشش جعفر شعار، تهران، 1357ش؛ جیهانی، محمدبن احمد، اشكال العالم، ترجمۀ فارسی، نسخۀ عكسی كتابخانۀ مركزی دانشگاه تهران، مجموعه، شم 1465؛ حبیبی، عبدالحی، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، كابل، 1345ش؛ همو، تعلیقات بر طبقات ناصری، منهاج سراج، كابل، 1342ش؛ همو، حاشیه بر تاریخ گردیزی (نك : گردیزی در همین مآخذ)؛ حدود العالم، به كوشش مینورسكی، كابل، 1342ش؛ دائرةالمعارف فارسی؛ ریاضی، غلامرضا، «چهار ربع خراسان»، نشریۀ فرهنگ خراسان، شم 1، 1336ش؛ زامباور، ادواردریتر، معجم الانساب، ترجمۀ زكی محمد حسن بك و حسن احمد محمود، بیروت، 1400ق / / 1980م؛ شبانكارهای، محمدبن علی، مجمع الانساب، به كوشش میرهاشم محدث، تهران، 1363ش؛ شیروانی، زینالعابدین، بستان السیاحة، تهران، سنایی؛ غبار، میرغلام محمد، افغانستان در مسیر تاریخ، قم، 1359ش؛ قزوینی، زكریا بن محمد، آثار البلاد، بیروت، 1380ق / 1960م؛ كریستن سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ رشید یاسمی، تهران، 1345ش؛ گردیزی، عبدالحی بن ضحاک، تاریخ، به كوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363ش؛ لسترنج، گ.، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمۀ محمود عرفان، تهران، 1364ش؛ مایل هروی، حواشی و تعلیقات جغرافیای حافظ ابرو، تهران، بنیاد فرهنگ ایران؛ مجمل التواریخ و القصص، به كوشش ملك الشعراء بهار، تهران، 1318ش؛ مدیر شانهچی، كاظم، «حدود خراسان در طول تاریخ»، نشریۀ دانشكدۀ علوم معقول و منقول، مشهد، اسفند 1347ش؛ مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، ترجمۀ علینقی منزوی، تهران، 1361ش؛ ناصرخسرو، دیوان، به كوشش مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران، 1353ش؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:
Justi, Ferdinand, Iranisches Namenbuch, Marburg, 1985; Marquart, Josef, Érānšahr, Berlin, 1901; Le Strange, Guy, The Lands of the Eastern Caliphate, London, 1966.
عباس سعیدی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید