بازار
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 3 آبان 1400
https://cgie.org.ir/fa/article/227094/بازار
یکشنبه 21 اردیبهشت 1404
چاپ شده
11
بروز اینگونه حوادث که گاه موجب نابودی بازار و زندگی بازاریان میگردید، و نیز مرکزیت اقتصادی آن، وجود کارگزاران و رؤسا و شیوخی را که از دیریاز با عناوین مختلف، نوعی نظارت و مدیریت بر بازار اعمال میکردند، توجیه میکند؛ و البته کار اینان غیر از منصب حسبت است که صاحب آن مأمور جلوگیری از خدعه و تدلیس و گرانفروشی، و در واقع نگهبان منافع مردم در برابر حرص و آز و فریب بازاریان بود (ﻧﻜ : قلشندی، 13/ 12). از دیدگاه اقتصادی، بازارها از آغاز دولت اسلامی، مثلاً در عهد عثمان دارای عامل صدقات (زکات) مخصوص بودند (مثلاً ﻧﻜ : یعقوبی، تاریخ، 2/ 168)؛ اما در روزگار عمربن خطاب گاه چندتن باهم این شغل را در دست داشتند (سخاوی، 1/ 48، 380). صاحب این منصب را در بعضی منابع متولی نیز خواندهاند؛ چه، ابنسعد، سلیمان بن یسار را متولی بازار مدینه از سوی عمر بن عبدالعزیز حاکم مدینه خوانده (5/ 174)، و نویسندۀ دیگری همو را عامل آن بازار دانسته است (سخاوی، 1/ 50). با اینهمه، شاید بتوان گفت: والی یا عامل، وظایف دیگری جز گردآوری زکات نیز بر عهده داشته است؛ اما به هرحال، صاحب این شغل ــ که منصبی دولتی به شمار میرفته ــ غیر از شیوه و رؤسای صنوف مانند شیخ بزازان، شیخ مسگران و غیره است (ابنجوزی، همان، 8/ 172؛ تنوخی، 1/ 67، 3/ 70) که بعدها بر اثر گسترش شهرها و بازارها وجود آن ضرورتی یافت.شیخ و رئیس هر صنف یکی از اعضای همان صنف بود که به مهارت و تجربه و علم در آن حرفه ممتاز بود و از طرف اعضای صنف، و گاهی از طرف مقامات مسئول شهرانتخاب میشد و ثروت شخصی در انتخاب او نقشی نداشت (طبری، 7/ 311؛ لویس، 214). این شیوخ و رؤسا، از نفوذ و قدرت برخوردار بودند و در اموری چون تعیین نرخها با مشورت محتسب و داوری میان بازاریان مشارکت اساسی داشتند و حتێ پیوستن عضو جدید به صنف منوط به موافقت آنان بود و ایشان صندوقداری صنف را نیز دراختیار داشتند. البته اگر اعضای صنف شیخ خود را شایستۀ این مقام نمیدانستند، میتوانستند اعتراض کنند و گاه اسباب عزل او را فراهم میآوردند (شیخلی، 85-86). به نظر میرسد که در دورههایی، بهویژه در عصر دوم عباسی، ریاست بازار یا صنوف را «نقابت»، و صاحب آن را نقیب میخواندند و البته برخی از محققان ایجاد این منصب را متأثر از نفوذ دعوت اسماعیلیه دانستهاند (ﻧﻜ : اسماعیل، 118-119). با اینهمه، رؤسای صنوف را که ازمیان اعضای همان صنف انتخاب میشدند، در قلمرو فاطمیان «عریف» میخواندند (مقریزی، اتعاظ، 2/ 224).در اندلس عصر اموری هر یک از بازارها یا صنوف بازار، رئیسی داشت که او را «امین» مینامیدند (ابن عذاری، 1/ 185) و گویا در دعاوی که از سوی خریداران بر ضد بازاریان مطرح میشد، خبرگان بازار یا همان «امین» ها طرف مشورت قاضیان قرار میگرفتند (همانجا). از بعضی از منابع بر میآید که ناظر و عریف، لااقل در دروههایی، از سوی محتسب و برای نظارت بر امور بازار و مشورت منصوب میشدند (مثلاً ﻧﻜ : قلقشندی، 11/ 96، 212؛ سقطی، 28، 48) و حتێ ممکن بود که در نزاع میان بازاریان، قاضی به ضرر عریف رأی دهد، یا او را از منص خود عزل کند (مثلاً ﻧﻜ : مقریزی، همان، 2/ 224-225). از همینجا پیداست که صاحبان این مشاغل نوعی کارگزار دولت نیز بهشمار میرفتهاند؛ چنانکه در مصر و شام به روزگار ممالیک، بازارها در نظر دیوان قرار داشت و حکام و فرمانروایان، والیانی بر بازارها میگماشتند که در دورهای آنها را امیرالسوق میخواندند (قلقشندی، 4/ 198، 13/ 7).قلقشندی یکی از وطایف رئیس دیوان استیفا را نظارت بر بازارها دانسته است (4/ 32)، اما با توجه به نام و وظایف این دیوان، این نظارت گویا صرفاً مال بوده است. رؤسا و شیوخ بازار در واقع خطیر چون یورش مهاجمان به شهر، وظایف حراست از بازار و شاید بسیج عمومی را نیز برعهده داشتند (ﻧﻜ : ابنکثیر، 14/ 12)؛ چه، همانطور که اشاره شد، در این مواقع گاه اشرار و غوغاییان، بازارهای شهر خویش را در معرض غارت قرار میدادند (ﻧﻜ : سطور پیشین). این شیوخ خود در ایجاد برخی حوادث دست داشتند و در صورت اثبات این مداخله، از مجازات گریزی نداشتند (بصروی،1/ 156، 194).در همین دوران، در سرزمینهای مرکزی و شرقی اسلامی نیز رؤسای مختلف با عناوین و وظایف متفاوت بر بازارها نظارت داشتند،قطعنظر از برخی اختلافها، آنچه در این باره از دورۀ صفویه میدانیم، کم و بیش با عصر ایلخانان و تیموریان، و پس از آن تا اواخر عصر قاجار منطبق است.در این دوره، قطعنظر از محتسب و جانشین یا معون او، یعنی عریف، نخسیتین مقام بلندپایۀ بازار «کلانتر» نام داشت که گرچه از سوی شاه منصوب میشد و وظایف مهمی بر عهده داشت، ولی از تأمین منافع اهل بازار و حرفۀ خود نیز غافل نبود (تذکرة...، 47-48؛ فقیهی، 366). آنگاه «نقیب» قرار داشت که معمولاً از میان سادات و با حکم شاه انتخاب میشد (اسکندربیک،1/ 144). برخی از نویسندگان، نقیب را با توجه به مداخله و شرکتش در بعضی امور، همان «استادباشی» خواندهاند؛ ولی در بعضی از منابع، استادباشی غیر از نقیب است و در مرحلۀ پایینتری از او قرار دارد (تذکرة، 49-50؛ تحویلدار، 86؛ کوزنتسوا، 315-313). آخرین منصب پس از نقیب، «کدخدا» بود که از میان خبرگان هر منصب، به تأیید نقیب و کلانتر برگزیده میشد (تذکرة، 47؛ نیز ﻧﻜ : روحانی، ﺷﻤ 12، ص 65-67). به نظر میرسد که در دورۀ مغول در سلسله مراتب تشکیلات و مناصب بازار، پس از کدخدا، «پیشوا» و «مقدم» و «کلو» قرار داشته است (سیفی، 106؛ ابنبطوطه، 1/ 211). در پایان عصر قاجار هم بازارها مانند هریک از محلات شهر، رئیسانی داشتند که سپس در زمرۀ افراد نخستین تشکیلات پلیسی جای گرفتند (محبوبی،2/ 141).
بازار با نهادهای وابسته به آن، همانطور که بهسبب موقعیت خاص اجتماعیش، گویاترین پهنۀ حیات مادی طبقات مختلف مردم با همۀ فراز و نشیبهایش به شمارمیرفت، میتوانست جلوهگاه عقاید، و موطن هنرو اندیشه و ادبیات خاصی نیز باشد. واژۀ بازار که گونهای تنوع و فراوانی را به ذهن متبادر میکند، در زبان ادب نیز با بیانی کنایی، همین مفهوم را در ترکیباتی چون بازار معانی، بازار قلم، بازار اهل فضل، بازار نظم و نثر، بازار علم، بازار فلسفه و... مینمایاندو لطف خاصی به کلام میبخشد (ابنعبید، 1/ 371، 3/ 286، 451، 4/ 493؛ قنوچی، 1/ 179، 2/ 251)؛ تا آنجا که از اینگونه ترکیبات را در عنوان کتابها ــ همچون سوقالشوق لاهل الذوق ــ نیز به کار میبردند (همو، 3/ 184). در زمینۀ عقاید مذهبی و اعتقادی عامۀ مردم ــ که از آنها به عنوان مردم کوچه و بازار یاد میشود ــ ادبیات بازار، یعنی ادبیاتی که بازار و میان بازاریان رواج داشته، یا دربارۀ آنها پدید آمده است، یکی از جذابترین زمینههای قابل بررسی فرهنگی را تشکیل میدهد.بیگمان بر اثر توسعۀ بازارِ صنایع و حرف و بیشهها، بهتدریج در زبان هر یک از اصناف و گروههای بازاری واژگانی متناسب با همان شغل و حرفه وارد شد که صاحبانش نه تنها از آن در گفتوگوهای درون صنفی و مربوط به فن و حرفه و شغل خاص، بلکه در محاورات عمومی نیز استفاده میکردند. نمونههایی از اینگونه محاورات در برخی از کتب ادب ضبط شده است (مثلاً ﻧﻜ : جاحظ، رسائل، 1/ 383-384، 386-390؛ ابولفرج، 5/ 260). برخی از این واژهها و تعبیرها را ــ تا آنجا که به روابط مردم با بازاریان مرتبط بود ــ همه در مییافتند؛ ولی برخی دیگر که در محاورات خود اهل حرفه به کار میرفت، برای دیگران نامفهوم بود. این واژهها و اصطلاحات که دور از زبان فاخر و فصیح، و برخاسته از زبان و اندیشۀ عامۀ خلق است، افزون بر اهمیت ادبی آن که از منابع پرارزش زبان ادب هر قوم به شمار میرود (محجوب، 44، ﺟﻤ)، غالباً از دیدگاه تاریخ اجتماعی نیز سخت در خور اعتناست. فایدۀ اخیر، از اعشاری که دربارۀ پیشهها و پیشهوران و بازاریان در قالبهای مختلف شعری سروده شده، با توجه به فقدان منابع مستقل دربارۀ تاریخ حیات عامۀ مردم، بیشتر متصور است (قاسمی، 436).اینگونه ادبیات منظوم در سدههای نخستین اسلامی، فروان نبود و به نظر میرسد اشعار ابوعلی با خرزی دربارۀ جوانی خیاط که در آن از لغات و اصطلاحات همان پیشه استفاده شده، و نیز یک رباعی منسوب به ابوالمجد بستی در زمرۀ نخستین اشعار از اینگونه است (ثعالبی، 2/ 37-38؛ قاسمی، 440). در زبان فارسی، کهنترین اشعار دربارۀ پیشهها و بازاریان ظاهراً قطعههایی است از مسعود سعد سلمان و امیر خسرو دهلوی (گلچین معانی،3، 14، 18، 35، 57). سرایش اینگونه اشعار در قرون بعد رو به افزایش نهاد؛ تا آنجا که در ادب فارسی، گونهای از سخن را که دربارۀ بازار و انواع پیشهها و حرفهها گفته و سروده شده، و واژهها و اصطلاحات همان پیشهها به وفور در آنها آمده است، «شهرآشوب» و «شهرانگیز» و «عالمآشوب» میخواندند. در وجه تسمیۀ آن گفتهاند: شهرآشوب، نثر یا شعری است در مدح و ذم و وصف مردم شهر، به ویژه بازاریان و پیشهوران و اهل حرف، زیرا اینان در ایجاد نظم یا آشوب در شهرها دست قوی و نقش مهم داشتند (قاسمی، 436-438). برخی از این منظومهها نامهای خاصی داشتند، مانند شهرآشوب سیفی بخاری، موسوم به صنایعالبدایع، و نیز مجمعالاصناف منسوب به لسانی شیرازی، یا صفاتالاصناف از یوسف اصم استرابادی که از بهترین نمونههای اینگونه اشعار بهشمار میروند. این نوع شعر قالب خاصی ندارد، ولی رباعی در آن رایجتر بوده است (همو، 437؛ گلچین معانی، 2-3).برخی از شهرآشوبها، سرودۀ اهل بازار است، مانند یک شهرآشوب عربی از استاد حسن دباغ که خود ظاهراً بازاری بوده است. نسخهای از این اثر که مشتمل بر اشعاری دربارۀ 150 صنف از اصناف بازار است، در کتابخانۀ ملی تهران نگهداری میشود (قاسمی، 439-440). یک اثر منثور نیز در تهران هست که در آن 14 صنف بازاری یاد و وصف شده است (همو،441). علاوه بر این، منظومههایی نیز وجود دارد که صرفاً به وصف بازاری خاص پرداخته است؛ مانند منظومهای موسوم به مینا بازار از نورالدین محمّد ظهوری (د1025ق/ 1616م) شاعر دربار ابراهیم عادلشاه که درآن به وصف بازاری پرداخته است که عادلشاه در بیجاپور ساخت (حتی، 21). در میان شاعران، کسانی را نیز میشناسیم که خود اهل بازار و خرید و فروش بوده، و دیوانهایی برجای نهادهاند، از جمله میتوان از شاطر عباس صبوحی یاد کرد که نانوایی داشت (کرمی، 2) و در برخی اشعارش، از ابزارها و ادوات بعضی حرف به استعاره کنایه استفاده کرده است (مثلاً ﻧﻜ : ص 172)؛ یا میتوان به ثبوتی شاعر ترک از مردم قرامان اشاره کرد که در بازار شربت و معجون میفروخت و دیوانی دارد (حاجی خلیفه، 1/ 781). در حقیقت، شمار دانشمندان و ادیبان شناختهشدهای که اهل بازار بودند، کم نیست و میتوان فهرست بالایی از آنان ترتیب داد. این خود شاید با سنت و شیوۀ بسیاری از اصحاب پیامبر(ص) که در بازارها کار میکردند، بیارتباط نبوده باشد (بیهقی،1/ 164-165). سری بن احمد کندی طراز ساز و رفوگر بود و در بازار بزازان موصل دکان داشت (ابنعبید، 2/ 137)؛ ابوعمران فارسی در بازار قیروان بقالی میکرد (ذهبی، سیر، 17/ 547)؛ ابوحنیفه روزگاری در بازار کوفه دکان خزفروشی داشت (عجلی،450؛ صیمری،15)؛ و ابن طیب رزاز، از راویان مشهور سدۀ 4ق/ 10م در بازار رزاران بغداد کار میکرد (خطیب،11/ 330).برخی از بازاریان دانشمند، مجالس درس خود را نیز در دکانها ترتیب میدادند، مانند محمد بن علی شهرزوری که در بازار بغداد عطر میفروخت و طالبان علم در همان دکان به درس او میرفتند (ابن قاضی شهبه، 6/ 150؛ یا ابوحمید ابن سیار در دکان خود در سوقالعتیق بغداد، علم فرائض تدریس میکرد (خطیب، 11/ 136). برخی از شهرها و بازارها نیز بر سر مزار دانشمندان و صوفیان اهل بازار پدید میآمد و گسترش مییافت، مانند شهر و بازار بزرگی که در اطراف آرامگاه امیر غیاثالدین از صوفیۀ بزرگ هرات در عصر تیمور ــ که خود در «بازار خوش» هرات دکان حلوافروشی داشت ــ برآمد و شهرتی یافت (اسفزاری، 136-139).بهعلاوه، گزارشهای بسیاری در دست است که نشان میدهد بازارها محل املا و روایت حدیث بوده است (مثلاً ﻧﻜ : خطیب، 2/ 291، 3/ 48- 49، 79، 5/ 52، 8/ 99) و کسانی چون ابونصر ابراهیم بن فضل اصفهانی و ابومنصور قفال در بازار اصفهان میایستادند و از بر حدیث روایت میکردند و سلسلۀ اسناد را نیز میگفتند (ذهبی، العبر، 4/ 81؛ ابنعماد، 2/ 95). ازاینرو، غریب نیست که مدرسه ــ همچون مسجد که جزء لاینفک بازارها بوده ــ در دورهها و مواضعی در بسیاری از بازارها ساخته شده، و کاملاً فعال بوده است. امروزه هم در داخل یا جنب بسیاری از بازارها سرزمینهای اسلامی علاوه بر مسجد و جامع، مدارس قدیم برای تدریس علوم دینی یا دایر است، یا بقایای آنها دیده میشود. در واقع جایگاه اجتماعی بازار و ارتباط نزدیک بازاریان با مراکز دینی، یعنی مساجد و جوامع، خود موجب شده است تا مدارس دینی در متن بازار یا بدنۀ آن جایگاهی اساسی بیاید، چنانکه مدارس بسیاری را در راستهها و تیمچههای بازار تهران میشناسیم که برخی هنوز دایر است (سلطانزاده، 411-412؛ شهری، 2/ 176، حاشیه، 284، 5/ 532، 616، حاشیه)؛ همچنین، از مدارس مهم و متعددی در بازارهای بغداد و دمشق و قاهره یاد شده است (ﻧﻜ : ابنخلکان، 5/ 187؛ ابنعماد، 2/ 231، 3/ 261؛ ابنبطوطه، 1/ 106-107؛ ابنابیاصیبعه، 1/ 671؛ نعیمی، 1/ 91، 2/ 156، 323، ﺟﻤ). جالب است که گاه در بازارهای ادواری هم که گویا بعدها به بازارهای ثابت تبدیل گردیدند، مدارسی وجود داشته است (مثلاً ﻧﻜ : کتابی، 1/ 179، 209؛ ذهبی، سیر، 17/ 518).ارتباط قابل توجه بازار را با مدارس و جوامع و علما، وجود راستهها و بازارهای کتابفروشان و وراقان تکمیل میکرد. اینگونه بازارها مهمترین نقش را در توسعۀ دانش و انتقال فرهنگ برعهده داشتند؛ چه، میدانیم که بسیاری از دانشمندان بخش مهمی از اوقات خویش را در بازار کتابفروشان سپری میکردند، کتاب میخریدند، یا میخواندند، استنساخ میکردند و یادداشت برمیداشتند، بیآنکه کتاب را بخرند. برخی نیز خود در این بازارها دکان داشتند و همانجا به تربیت طالب علمان مینشستند (ابنحجر، 5/ 134، 150، 296، 6/ 17؛ ابن قاضی شهبه، 9/ 163). یکی از نامدارترین نویسندگان کهن، ابنندیم، خود در بازار وراقان کار میکرد و الفهرست، اثر بیمانند او نتیجۀ همین شغل و کاوشهای او در کتابهای وارد شده به بازار وراقان است. محمد بن حسین وراق، معروف به ابنخفاف از راویان نامدار، چنانکه از نامش پیداست، احتمالاً در بازار وراقان کار میکرد و یک بار که بازار آتش گرفت، تنها080 ،1 جلد از کتابهای او که برخی از سماعهایش را نیز در بر داشت، سوخت (خطیب، 2/ 250). دربارۀ ابوالفرج اصفهانی گفتهاند که به سوق الوراقین میرفت و مقدار زیادی کتاب میخرید و به خانه میبرد و از آنها در تألیف آثارش بهرهمند میشد (همو، 11/ 398). دربارۀ ابن ابی طاهر طیفور نیز گفتهاند که در سوقالوراقین بغداد مینشست و کتابسازی میکرد و اشعار دیگران را به نام خود میگردانید (ابنندیم، 163؛ برای برخی از دیگر دانشمندان وراق، ﻧﻜ : خطیب، 2/ 250). بازار کتابفروشان را گاه سوقالکتب، سوقالکتبیین، و سوقالوراقین میخواندند (مثلاً ﻧﻜ : ابنعماد، 3/ 126، 4/ 122)؛ مثلاً سوقالکتبیین قاهره از بازارهای بزرگ، و همواره مجمع اهل علم و محل تردد دانشمندان بوده است. در ابیاتی که مقریزی نقل کرده (الخطط، 2/ 102)، آمده که گرچه مجالست با بازار و بازاریان مذموم است، ولی رفتوآمد به بازار کتاب ... که در آن ابزار اهل ادب یافت میشود، ستوده است.گاه همه یا بخشی از بازارها وقف بودند، یا بسیاری از مدارس و جوامع در بازارها اوقاف خاصی داشتند و گاه میشد که سراسر یک بازار وقف یک جامعه یا مدرسه بود (ابنکثیر، 13/ 216؛ نعیمی، 1/ 94، 133). در ربع رشیدی نیز که هستۀ اصلی آن را مدرسه و بیمارستان تشکیل میداد، اوقافی از بازار شهرستان رشیدی برای مقاصدی جدا شده بود (رشیدالدین، 39، 139، 214). در دوران معاصر هم شمار قابل توجهی از دکانها یا رستههای بازار تهران در زمرۀ اوقاف مسجد شاه و مدارس بازار است (آمار، 305-310).یکی از جهات مهم فرهنگی مرتبط با بازار، نفوذ تصوف میان بازاریان و تأثیر برخی تشکیلات صوفیه و فتیان بر بازار است. چنانکه گفتهاند: میان برخی از جنبههای تشکیلات صنفی با تشکیلات صوفیه مشابهتهایی وجود دارد، بهویژه در قرون متأخر بسیاری از صاحبان حرف و پیشه به نحلههای مختلف اهل تصوف گرایش و ارادت داشتند. سخنانی که صوفیان برای تشویق مریدان و کسب و کار در بازار و بینیازی از خلق، و درعینحال تهذیب اخلاق نقل میکردند، مانند این سخن که «توکل، حال پیامبر(ص) است و کسب سنت او، و هرکه بر حال او باقی بماند، نباید سنت او را رها کند» (قشیری، 77)؛ یا این که یکی از صوفیان میگفت: «ده بیست سال است که با اعتقاد به توکل در بازار کار میکنم» (همو، 78)؛ خود از سببهای گرایش بازاریان به صوفیان، و ایجاد ارتباط بین آنان بود؛ تا آنجا که مثلاً در ماوراءالنهر، بازاریان دوستدار و طرفدار صوفیه را «محب» میخواندند (محمد بن منور، 1/ 160). وجود برخی از خانقاهها در بازارها، یا ایجاد بازار در کنار خانقاهها، خود مؤید این ارتباط است (همو، 1/ 196، 357-358). بسیاری از صوفیان در بازار به کار میپرداختند، مانند سری سقطی که خود دکان داشت خیرالنسّاج صوفی که مدتها در دکانی شاگرد بود و جنید بغدادی که در بازار، خرازی (حریربافی) میکرد و دیگری عطار بود و یکی هم برگ خرما میبافت (قشیری، 10، 25؛ ابن خلکان، 2/ 251؛ قزوینی، 324؛ ابنجوزی، المنتظم، 6/ 361). القاب بسیاری از صوفیان نیز نمایانگر اشتغال آنها در بازارهاست (مثلاً ﻧﻜ : قشیری، 5، 22، 24، 76؛ محمد بن منور، 1/ 38، 49). از شیخ ابو سعید ابوالخیر نقل میکردند که «بازِ کوه شدن مردی نبود. مرد که باید در میان بازار، در میان مردمان به خدایی مشغول باشد و یک لحظه به دل، از وی خالی نبود» (همو، 1/ 252، برای روابط صوفیه با بازاریان و ارادت آنان نسبت به صوفیان، ﻧﻜ : 95).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید