دائرة المعارف بزرگ اسلامی

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • جان جانان | جانِ جانان، یا مظهر، شمس‌الدین حبیب‌الله میرزا جان جانان، متخلص به مظهر، محدث، صوفیِ نقشبندی و شاعرِ پارسی‌گوی سدۀ 12ق/ 18م در شبه قارۀ هند. تاریخ ولادت او را میان سالهای 1109-1113ق/ 1697-1701م دانسته‌اند (غلام سرور، 1/ 687؛ عبدالحی، نزهة...، 6/ 53؛ اردو...، 21/ 273) و خود وی نیز در ترجمۀ احوالش که برای آزاد ...
  • جانکی | جانَکی، از طوایف لر شیعی مذهب پراکنده در منطقه‌ای به همین نام در استان خوزستان. منطقۀ جانکی در دامنۀ غربی ارتفاعات مُنگَشْت میان قلمرو ایلات بهمئی، بختیاری و طایفۀ مَکوند قرار گرفته است. این منطقه در گذشته از توابع مالمیر (مال امیر/ ایذج/ ایذه) بود. جانکی از سمت جنوب به خاک ایل بهمئی، از غرب به رامهرمز، از شم...
  • جانی | جانی، تخلص چند تن از شاعران پارسی‌گوی که از آن جمله‌اند:
  • جاندار، بنی |
  • جانورشناسی | جانِوَرْشِناسی، یا علم‌الحیوان، دانش مطالعۀ ساختمان بدن جانوران، بررسی صفات و شناسایی بیماریهای آنها و یافتن راههای درمان آن بیماریها. امروزه این مطالعات در شاخه‌های مختلف علومی چون زیست‌شناسی، علوم دامی و دامپزشکی انجام می‌گیرد، حال آنکه در گذشته این مجموعه در یک حوزه بررسی می‌شده است. همچنین در گذشته این گو...
  • جاوید، تخلص | جاوید، تخلص چند شاعر ایرانی در سده‌های مختلف تاریخ ادبیات ایران (از اواخر سدۀ 10ق/ 16م تا زمان معاصر):
  • جاولی سقاو |
  • جاوانی | جاوانی، ابوسعید (یا ابوعبدالله) محمد بن علی بن حمدان حِلّی عراقی (468-561 ق/ 1076-1166م)، فقیه، نحوی، ادیب و شاعر.
  • جانیان |
  • جاوه | جاوه، مهم‌ترین و پرجمعیت‌ترین جزیرۀ اندونزی. این جزیره با حدود 045‘134 کمـ‍ 2 مساحت از لحاظ وسعت ــ بدون احتساب جزیرۀ برنئو (کالیمانتان) که حدود 30٪ آن در قلمرو کشـورهای مالزی و برونئـی اسـت ــ چهارمین جزیرۀ بزرگ اندونزی و سیزدهمین جزیرۀ بزرگ جهان به شمار می‌رود ( انکارتا، npn.؛ جاوه...، npn.).
  • جاوید خرد | جاویدِ خِرَد، نامی است که شیخ اشراق شهاب‌الدین یحیى سهروردی (د 587 ق/ 1911م) در یکی از رساله‌های فارسی خود به نام «مونس العشاق» یا «فی حقیقة العشق» ذکر کرده است.
  • جاوید محمد | جاویدْ مُحَمَّد (1292-1345ق/ 1875-1926م)، اقتصاددان، دولتمرد عثمانی و از اعضای فعال جمعیت (حزب) اتحاد و ترقی (ه‍ م)، در دوران اقتدار و حاکمیت این حزب.
  • جاویدان خرد | جاویدانْ خِرَد، عنوان کتابی در اندرز‌نامه‌نویسی از ابوعلی مسکویۀ رازی. محمد ارکون بر آن است که ابوعلی این کتاب را در سالهای 376 تا 382ق/ 986-992م، پس از فراغت از تألیف دو اثر مهم خود، تهذیب الاخلاق و تجارب الامم، تدوین کرده است (ص 4). جاویدان خرد، به خلاف تهذیب الاخلاق که نخستین رسالۀ مبسوط و مهم در بخشی از ح...
  • جاوید احمد | جاویدْ اَحْمَد (د 1218ق/ 1803م)، تاریخ‌نگارِ عثمانی در اواخر سدۀ 12ق/ 18م.
  • جاویدان |
  • جاوید | جاوید، یا جاوی، جاویدی، یکی از 4 شاخۀ ایل بزرگ ممسنی که متشکل از چند تیره است. جاوید در کنار طوایف بَکِش، دشمن زیاری و رستم تشکیل‌دهندۀ 4 شاخۀ بزرگ ایل ممسنی (ه‍ م) است (برای اطلاع دربارۀ خاستگاه و همچنین مهاجرت ایل ممسنی و برخی اختلاف‌نظرها، نک‍ : حمدالله، 540-542؛ بدلیسی، 44، 47؛ منتخب التواریخ...، 38؛ سردا...
  • جاهلیت | جاهِلیَّت، کلمه‌ای که از نظر معنی‌شناسی بیشتر در برابر «حلم» (بردباریِ خردمندانه) می‌نشیند تا در برابر «جهل» (نادانی)، در آثار اسلامی، بر دوران تاریخی پیش از اسلام اطلاق شده است.
  • جاهدیه |
  • جاهی |
  • جاوی نووی |
  • جباره | جَبّاره، یکی از طوایف ایل عربِ ساکن در استان فارس. جباره و شیبانی دو طایفۀ تشکیل دهندۀ ایل عرب از ایلات خمسۀ فارس است. در برخی از منابع، نامِ دیگر طایفۀ جباره را «عرب کوچی» ذکر کرده‌اند (فیلد، 213؛ قهرمانی، از باورد...، 169؛ سهام‌پور، 145). گفتنی است که نام گروهی از تیره‌های طایفۀ جباره نیز ترکیبی از «کوچی» ا...
  • جایز |
  • جبال | جِبال، یا عراق عجم، نامی که جغرافیانویسان متقدم اسلامی بر ناحیۀ کوهستانی غرب ایران اطلاق ‌کرده‌اند. واژۀ جبال در زبان عربی جمع «جبل» به معنی کوه است. این نام با وضع جغرافیایی این منطقه که ناحیه‌ای کوهستانی است، همخوانی دارد. نام جبال بعدها متروک شد و در سدۀ 6 ق/ 12م در روزگار سلجوقیان، آن ‌را عراق عجم نامیدند...
  • جبار | جَبّار، صورتی فلکی که در گذشته، چون شمالی یا جنوبی بودن صورتها را نسبت به دائرة‌البروج می‌سنجیدند، دومین صورت از صور فلکی نیمکرۀ جنوبی آسمان به شمار می‌آمد و به صورت مردی با عصایی در دست و شمشیری بر کمر تصور می‌شد (بیرونی، التفهیم، 93؛ صوفی، 321). یونانیان آن را اوریون2 می‌خواندند که در اساطیر یونانی، شکارچی ...
  • جبال بارز | جِبالِ بارِز، نام رشته کوه، بخش و شهری در استان کرمان.
  • جبر | جَبْر، یا جبر و مقابله یا حسابِ جبر و مقابله، شاخه‌ای از ریاضیاتِ دوران اسلامی که موضوع آن استخراج مجهولات از معلومات از راه حل معادلات و با استفاده از روشهای حسابی و هندسی و نیز روشهای خاص این علم است. همچنین این شاخه از ریاضیات به حساب چندجمله‌ایها نیز می‌پردازد. امروزه، در اثر تحولاتی که به‌‌ویژه از سدۀ 19...
  • جبال بارزی | جِبالِ بارِزی، نام یکی از ایلهای شیعه مذهب در استان کرمان.
  • جبایی، ابوعلی | جُبّايی، ابوعلی محمد بن عبدالوهاب بن سلام (235- شعبان 303ق/ 849 ـ فوریۀ 916م)، يکی از بزرگ‌ترين نظريه‌پردازان معتزله، که گروهی از معتزليان متأخر با عنوان جبائيه به پيروی از وی شناخته می‌شدند. تبار وی به حمران بن ابان، مولای عثمان بن عفان باز می‌گشت و به همين مناسبت با خاندان عثمان نسبت ولاء داشت (ابن خلکان، 4...
  • جبایی |
  • جبر |
  • جبران | جُبْران، جبران خلیل (1883-1931م/ 1262-1310ش)، نویسنده، شاعر و نقاش لبنانی.
  • جبرائیل بن عبید الله بن بختیشوع |
  • جبرتی، ابوالعزم | جَبَرْتی، ابوالعزم عبدالرحمان بن حسن (د 1237 یا 1240ق/ 1822 یا 1825م)، تاریخ‌نگار و دانشمند نامی مصر.
  • جبروت | جَبَروت، اصطلاحی در متون دینی، عرفانی و فلسفی. واژۀ عربی جبروت از ریشۀ جَبَر (= گَبَر) عبری است که خاتمۀ «وت» آرامی بودنِ اصل آن را تأیید می‌کند. این واژه با حرکتها و ضبطهای مختلف، جَبَروت به معنی جبر و نیرو، جَبَرِیَةُ به معنی تکبّر و رفتار سلطه‌آمیز، و جَبْرئوت به معنی مجبور کردن، خوانده می‌شود (گزنیوس، 149...
  • جبرتی، اسماعیل | جَبَرْتی، اسماعیل بن ابراهیم بن عبدالصمد عقیلی جبرتی (722- نیمۀ رجب 806 ق/ 1322- ژانویۀ 1404م)، از صوفیان نامدار یمنی.
  • جبریه | جَبْریّه، طرف‌دارانِ گرایشی اعتقادی که افعال انسانی را مخلوق خدا می‌دانستند و اختیار انسان را نفی می‌کردند. مُجبَر در لغت به معنیِ کسی است که افعالی بر خلاف قصد و اختیارِ خود انجام ‌دهد (ابن حزم، 3/ 35؛ ابن سکیت، ذیل اجبر؛ ابن منظور، ذیل جبر). اصطلاحِ جبریه به مفهوم فرقه‌ای مبتدع مدتها پس از گسترش عقیدۀ جبر د...
  • جبر و تفویض |
  • جبر و اختیار | جَبْر وَ اِخْتیار، از جملۀ کهن‌ترین و بحث‌انگیزترین مسائل نظری در حوزۀ فلسفه و کلام و عرفان. این مقاله در 4 بخش تألیف و تنظیم شده است: 1. کلیات، 2. معماها و دشواریها، 3. حل معماها و دشواریها؛ 4. دیدگاه تاریخی (نک‍ : فهرست):
  • جبل طارق | جَبَلِ طارِق، تنگه‌ای در غرب دریای مدیترانه و شبـه ـ جزیره‌ای به همین نام در منتهى‌الیه جنوب اسپانیا که صخره و شهر بندری جبل طارق در آن جای دارد.
  • جبرئیل | جِبْرَئیل، از فرشتگان مقرب درگاه الٰهی که واسطۀ رساندن وحی پروردگار به انبیا، به ویژه پیامبر اسلام(ص) بود. نام جبرئیل 3 بار در قرآن کریم در سوره‌های بقره (2/ 97، 98) و تحریم (66/ 4) آمده است و در آن به مواردی از جایگاه این فرشته به عنوان رسانندۀ وحی الٰهی، یار و یاور پیامبر (ص)، وصف او به امین و نیز مورد توجه...
  • جبلی | جَبَلی، ابوعبد الله محمد بن عبدون جبلی، از پزشکان و ریاضی‌دانان سدۀ 4ق/ 10م در اندلس. زندگی‌نامه‌نویسان از او با نسبت «عددی» یاد کرده‌اند (ابن ابار، 1/ 295؛ ابن جلجل، 115؛ مقری، 2/ 151؛ کحاله، 10/ 275)، اما ابن ابی اصیبعه او را «العَذری» می‌نامد (2/ 46؛ نیز نک‍ : روزنفلد، 94؛ زوتر، 69؛ قربانی، 455؛ GAS, III/ ...
  • جبله | جَبَله، شهری بندری در غرب سوریه در استان لاذقیه. این شهر با 875‘70 تن جمعیت (1386ش/ 2007م)، در دشتی ساحلی در 30 کیلومتری جنوب بندر لاذقیه در کنار دریای مدیترانه واقع است ( المعجم ...، 2/ 630؛ «فرهنگ ... »). در دشت جبله زراعت و باغداری رونق فراوان دارد و گندم، جو، حبوبات، پنبه، تنباکو، مرکبات و زیتون از عمده‌ت...
  • جبل نور |
  • جبل لبنان |
  • جبله | جَبَله، کوهی منفرد در ناحیۀ نجد عربستان. این کوه در شمال غربی دَوادمی، در جنوب شرقی نفی و در غرب وادی الرشاء واقع است (ابن بلیهد، 2/ 164؛ EI2). کوه جبله سخت‌گذر است و جز از راه شکافی با ورودی تنگ، نمی‌توان بدان دست یافت. این شکاف با شیبی تند تا سمت بالا پیش می‌رود (ابوالفرج، 11/ 142؛ کوسن دو پرسوال، II/ 479)....
  • جبل عامل | جَبَلِ عامِل، منطقـه‌ای حـاصلخیـز در جنـوب لبـنـان و از کانونهای فرهنگ و تمدن فنیقی در عهد باستان و در دورۀ پیش از اسلام، و از مراکز فرهنگی شیعه در عهد اسلامی.
  • جبلیه، گنبد | جَبَلیّه، گُنْبَد، از معدود بناهای چشمگیر بازمانده از دورۀ پیش از مغول (سده‌های 7 - 8 ق/ 13 - 14م) واقع در شرق شهر کرمان. از این بنا با نامهای گنبد گبر (افضل ‌الدین، 123)، گنبد گنج (وصاف، 294؛ ناصر الدین، 13)، جبل سنگ (شرودر، 1016؛ ویلبر، 64 ؛ هیلنبراند، 294؛ ویلسن، 155) نیز یاد شده است و نخستین‌ بار محرابی ک...
  • جبه خانه | جُبّه خانه، محل ساخت و نگهداری ساز و برگ جنگی، نیز در اصطلاح خود این گونه ساز و برگ. واژۀ جبه که به‌معنای ردا و لباس نیز به کار می‌رود (قلقشندی، 1/ 453، 2/ 151، 3/ 294)، اصلاً واژه‌ای مغولی و به معنای زره است («دائرة‌المعارف...»، VII/ 183) که به صورتهای جبا، جبکی، جبلا (رشید‌الدین، 3/ 2347-2348) و جیبا (عبدال...
  • جبه | جُبّه، نوعی بالاپوش درسرزمینهای مسلمان، در سده‌های مختلف دوران اسلامی، از اسپانیا و شمال افریقا در باختر تا هندوستان در خاور. واژۀ «جبه» برگرفته از «جب» به معنی بریدن است و جمع آن به دو صورت «جبب» و «جباب» آمده (ابن منظور، ذیل جبب)، و با اندک تفاوتی در تلفظ به زبانهای اروپایی نیز راه یافته است (دوزی،117).
  • جلیقیه | جِلّیقیّه، در اسپانیایی گالیثیا1، ناحیه‌ای در شمال غربی اندلس. این ناحیه که اکنون 4 ایالت لاکرونیا2، لوگو3، پونتوِذرا4 و اورنسه1 را دربر می‌گیرد (EI2, II / 541)، در دوران اسلامی مملکتی مسیحی‌نشین در مجاورت ولایات اندلس اسلامی را شکل می‌داد (اصطخری، 37، 41؛ ابن حوقل، 109).

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: