صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / جغرافیا / جلیقیه /

فهرست مطالب

جلیقیه


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 6 آبان 1398 تاریخچه مقاله

جِلّیقیّه، در اسپانیایی گالیثیا، ناحیه‌ای در شمال غربی اندلس. این ناحیه که اکنون 4 ایالت لاکرونیا، لوگو، پونتوِذرا  و اورنسه را دربر می‌گیرد (EI2, II / 541)، در دوران اسلامی مملکتی مسیحی‌نشین در مجاورت ولایات اندلس اسلامی را شکل می‌داد (اصطخری، 37، 41؛ ابن حوقل، 109).
ابن سعید مغربی نام این ناحیه را غلیسیه و مرکز آن را قُلُمْریّه نوشته است (ص 178)؛ اما ابن عبدالمنعم (ص 52، 169) شهر اَقش (لکه / لوگو) را مرکز جلیقیه دانسته و نوشته است که این شهر در کنار رودخانه قرار دارد، خانه‌هایش از سنگهای چهارگوش بزرگ ساخته شده است و چشمۀ آب گرمی دارد (نیز نک‍ : لوی پـرووانسال، 35، حـاشیـۀ 2). اگرچه جغـرافیـانـویسـان مسلمان موقع جلیقیه را اجمالاً در گوشۀ شمال غربی شبه جزیرۀ اندلس نزدیک ساحل بحر محیط (اقیانوس اطلس) دانسته‌اند (یاقوت، 2 / 109؛ ابن عبدالمنعم، 169)، اما به سبب آنکه حکومت اسلامی در این منطقه تنها مدتی کوتاه دوام آورد، حدود آن را دقیقاً نمی‌شناخته‌اند؛ به گونه‌ای که نواحی لیون و آستوریاس در جنوب شرقی و شمال شرقی جلیقیه را نیز جزو جلیقیه، و پادشاهان آنها را همه از جَلالِقه برشمرده‌اند (EI2, II / 542).
در تقسیم قسطنطین که در اوایل دورۀ اسلامی نیز در اندلس معمول بود، جلیقیه یکی از دو ناحیۀ منطقۀ دوم از مناطق شش‌گانـۀ انـدلس را ــ که مرکـز آن براقـه بـود ــ شکل می‌داد (ابوعبید، 2 / 891). به نوشتۀ ابوعبید بکری در سدۀ 5 ق / 11م جلیقیه به 4 بخش تقسیم می‌شد: بخش نخست که از مجاورت غرب (= پرتغال) تا براقه در شمال امتداد می‌یافت، جلیقیه و ساکنانش را جلالقه می‌گفتند که در حوالی شهر براقره در میانۀ غرب، سکنا داشتند؛ بخش دوم اشتورش (آستوریاس) نام داشت؛ بخش سوم در جنوب غربی جلیقیه قرار داشت و اهالی آن را برتقالش (پرتقالی) می‌خواندند؛ و بخش چهارم در جنوب شرقی واقع بود و قَشتیله نامیده می‌شد و قشتیلۀ بالا (مطابق مملکت لیون) و قشتیلۀ پایین را دربر می‌گرفت (2 / 912). همو در وصف جیلیقیه نوشته است که این منطقه سراسر دشت و ریگزار است. بیشتر قوتشان ارزن و نوشیدنی‌شان شراب سیب و شرابی است که از آرد درست می‌کنند. اهالی آنجا پیمان‌شکن و فریب‌کار و اخلاقشان پست است و به پاکیزگی تن و لباس اهمیت نمی‌دهند. آنان شجاعت و صلابت دارند و هنگام جنگ نمی‌گریزند و تا پای جان می‌ایستند (2 / 913؛ نیز نک‍ : ابن عبدالمنعم، همانجا). با این حال، ابن حوقل غلامان و کنیزان جلیقی را که تا خراسان نیز برده می‌شدند، به لحاظ زیبایی ستوده است (ص 110).
هنگام فتح اندلس در 92ق / 711م که طارق بن زیاد غلام موسی بن نُصَیر شهرها و نواحی بسیاری را فتح کرد، برخی از حاکمان این شهرها به جلیقیه گریختند ( اخبار ... ، 23؛ مقری، 1 / 263). در سال بعد (93ق) که موسی بن نصیر برای تکمیل فتح اندلس به این سرزمین آمد، طارق به وی پیوست ( اخبار، 24) و آن دو، کار فتح نواحی شمالی اندلس را دنبال کردند. به روایتی طارق وارد جلیقیه شد و این سرزمین را درنوردید تا به استرقه (آستورگا) رسید (ابن قوطیه، 35؛ مقری، 1 / 265). به روایت دیگر، موسی بن نصیر که می‌خواست سراسر اسپانیا را از هر قیام و مقاومتی پاک سازد، در جلیقیه پیشروی کرد و بسیاری از قـلاع جلیقیه را ــ که بقایـای گوتها در آنجا پناه گرفته بودند ــ فتح کرد و در استرقه به طارق پیوست (ابن قوطیه، 35-36؛ یاقوت، همانجا؛ عنان، دولة ... ، 1(1) / 54). تنها گروهی از مسیحیان اندلس به رهبری پلاجیوس یا پلایو (در روایات اسلامی: بلای) به صخره‌های گوشۀ جلیقیه پناه بردند و در چنین هنگامه‌ای بود که ولید بن عبدالملک، موسی بن نصیر را به دمشق فرا خواند (همانجا).
در زمان عُقْبة بن حَجّاج والی اندلس (116-122ق)، مسلمانان در جلیقیه فتوحاتی کردند. فقط منطقۀ «صَخره» ناگشوده ماند که پلایو همراه 300 مرد جنگی بدانجا پناه برد. مسلمانان همچنان با او جنگیدند، تا آنکه شماری از یاران وی کشته شدند و برخی نیز سر به اطاعت نهادند. اما پلایو همچنان با 30 تن از یارانش در صخرۀ جلیقیه مقاومت می‌کرد. از این‌رو مسلمانان به سبب سخت گذر بودن منطقه به ستوه آمدند و هم از سر بی‌اعتنایی آنان را ناچیز شمردند و رهایشان کردند ( اخبار، 34؛ عنان، همان، 1(1) / 83، 207-211).
به سبب آشفتگی اوضاع و دل‌مشغولی والیان اندلس، این گروه کوچک در آن منطقۀ دوردست و دشوار رشد کرد و قدرت یافت و هستۀ مملکت مسیحی نیرومندی شد که سریعاً شکل گرفت و یک قرن نگذشت که با حکومت اسلامی قرطبه به رقابت و ستیز پرداخت (همان، 1(1) / 83).
در سالهای 132 و 133ق / 750 و 751م مسیحیان جلیقیه بر مسلمانان شوریدند و در جنگهایی آنان را از سراسر این منطقه بیرون راندند ( اخبار، 61-62؛ مونس، 314-329). در زمان آلفونسوی اول ملقب به کاتولیکی که مملکت مسیحی شمال یا مملکت لیون (در روایات اسلامی جلیقیه) را تأسیس کرد، دو مملکت مسیحی جلیقیه و کانتابریا متحد شدند و قلمرویی از سرزمین بَشْکُنِش (باسک) در شرق تا ساحل بحر محیط در غرب و از خلیج بیسکی در شمال تا رود دُوَیْره در جنوب گسترش یافت و این منطقۀ سخت گذر در آن سوی کوهها و دور از دسترس مسلمانان باقی ماند (عنان، همان، 1(1) / 213).

پس از آنکه امیر عبدالرحمان اول ملقب به داخل (138-172ق) دولت امویان را در اندلس بنیاد نهاد، از خطر مملکت مسیحی غافل نبود و لشکریانی برای جهاد به جلیقیه گسیل کرد. جانشینان وی نیز پیوسته سپاهیانی برای غزو و جهاد یا دفع تعرض مسیحیان به رهبری آلفونسوی دوم به جلیقیه می‌فرستادند. این لشکرکشیها را که در تابستان صورت می‌گرفت، صَوائف (جمعِ صائفه) می‌خواندند (نک‍ : همان، ‌1(1) / 215-216، 226، 241، 242، 259، 265). در زمان امیر محمد بن عبدالرحمان (238-273ق)، عبدالرحمان بن مروان جلیقی که از مولّدان (عربهای دو رگه) و اهل جلیقیه بود، در مارده و بَطَلْیوس سر به شورش برداشت و با پادشاه جلیقیه (لیون) پیمان بست. دولت قرطبه بافرستادن لشکریانی کوشید تا فتنۀ وی را فـرو نشـاند (نک‍ : ابـن عذاری، 2 / 102 بب‍ ؛ یاقوت، 2 / 109-110؛ عنان، همان، 1(1) / 303- 307).
پس از آلفونسوی سوم (252-297ق / 866-910م)، مملکت جلیقیه و آستوریاس به مملکت لیون تغییر نام یافت و جانشین وی گارسیا (غرسیه) مرکز مملکت را از اوبییدو به شهر لیون که میانۀ جلیقیه و آستوریاس قرار داشت، منتقل کرد (همان، 1(1) / 357-358، 361). در روزگار امارت و خلافت عبدالرحمان سوم اموی ملقب به ناصر (300-350ق) برای دفع تعرض مسیحیان به سرزمینهای اسلامی، لشکرکشیهای چندی به جلیقیه صورت گرفت. از جمله در ربیع‌الآخر 323 / مارس 935 رامیرو شاه لیون (جلیقیه) در پی حملات ویرانگرانۀ عبدالرحمان از وی تقـاضای صلح کرد (نک‍ : ابـن حیـان، 5 / 425، 449-452؛ عنـان، دولة، 1(2) / 405).
هنگامی که برمودو (برمند) در جلیقیه به پادشاهی رسید (ربیع‌الآخر 372 / اکتبر 982)، برای تثبیت حکومت خود از حاجب منصور بن ابی عامر یاری خواست و در مقابل، اطاعت منصور را گردن نهاد. منصور پیشنهاد او را پذیرفت و او را با لشکری یاری کرد. به دنبال آن پادگانی بزرگ از مسلمانان در شهر لیون باقی ماند. بدین ترتیب مملکت مسیحی لیون (جلیقیه) نخستین‌بار تابع و فرمان‌بردار و خراج‌گزار دستگاه خلافت قرطبه گردید و این نتیجۀ سیاست جنگهای منظم منصور بود. اما برمودو پس از آنکه جای پای خود را استوار کرد، مسلمانان را از قلمرو خود بیرون راند. از این‌رو منصور بار دیگر در سالهای 377 و 378ق / 987 و 988م به غزای جلیقیه رفت و شهرهایی همچون قلمریه، لیون و سمّوره را تخریب و غارت کرد و تنها منطقۀ کوهستانی شمال غربی جلیقیه در دست برمودو باقی ماند (ابن خلدون، 4 / 231؛ عنان، همان، 1(2) / 542-543، 547-548).
در 23 جمادی‌الآخر 387ق / 3 ژانویۀ 997م، منصور آهنگ لشکرکشی به جلیقیه نمود و با لشکری از سواران از قرطبه حرکت کرد. ناوگان دریایی وی نیز در آبهای غربی به سوی شمال روانه شد. منصور بر شهرهای بازو و قلمریه مستولی شد و کُنتها به فرمان او درآمدند و به لشکر وی پیوستند. در کنار رود دویره نیز نیروی دریایی به او ملحق شد. منصور در راه جلیقیه دژها و دیرهایی را تصرف و تخریب کرد و در 2 شعبان 387ق / 11 اوت 997م بـر شهر شنت یـاقب ــ که زیـارتـگـاه مقدس مسیحیان اندلس بود ــ دست یافت. وی برج و باروی تاریخی شهر و کلیسای بزرگ قدیس یعقوب را ویران کرد و به تخریب در قلمرو برمودو ادامه داد تا به ساحل اقیانوس نزدیک شهر کرونیه (قرجیطه) رسید. آنگاه با اسیران و غنایم بسیار به قرطبه بازگشت. این لشکرکشی عظیم سراسر اسپانیای مسیحی را تکان داد و تأثیر آن تا سالها باقی بود (ابن خطیب، 67-68؛ ابن عذاری، 2 / 294-297؛ عنان، همان، 1(2) / 559-561).
چندی بعد جنگهای داخلی و شورشهای محلی در ممالک مسیحی‌نشین به‌ویژه در جلیقیه درگرفت و از این‌رو، تعرض به سرزمینهای اسلامی مدتی متوقف و آرامش حاکم شد و شاهان و امرای مسیحی به بهبود روابط و برقراری صلح با دربار قرطبه کوشیدند (عنان، همان، 1(2) / 589، 597).
ممالک آستوریاس و لیون که از هستۀ جلیقیه پدید آمدند، پس از انقراض امویان با جنگهایی به اراضی اسلامی رسیدند و در عهد آلفونسوی ششم به طلیطله حمله کردند (EI2, II / 542). پس از استیلای کامل مسیحیان بر اندلس، مسلمانان بر جای مانده در شهرهای جلیقیه به آیین مسیحی درآمدند. عربهای مغلوب نیز از مناطقی مانند غرناطه به نواحی داخلی و دوردست مانند جلیقیه کوچانده شدند (عنان، نهایة ... ، 323، 375).

مآخذ

ابن حوقل، محمد، صورة الارض، به کوشش کرامرس، لیدن، 1938م؛ ابن حیان، حیان، المقتبس، به کوشش چالمتا و دیگران، مادرید، 1979م؛ ابن خطیب، محمد، اعمال الاعلام، به کوشش لوی پرووانسال، بیروت، 1956م؛ ابن خلدون، العبر، به کوشش خلیل شحاده و سهیل زکار، بیروت، 1408ق / 1988م؛ ابن سعید مغربی، علی، الجغرافیا، به کوشش اسماعیل عربی، بیروت، 1970م؛ ابن عبدالمنعم حمیری، محمد، الروض المعطار، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1984م؛ ابن عذاری، احمد، البیان المغرب، به کوشش کولن و لوی پرووانسال، بیروت، 1983م؛ ابن قوطیه، محمد، تاریخ افتتاح الاندلس، به کوشش ابراهیم ابیاری، قاهره / بیروت، 1410ق / 1989م؛ ابوعبید بکری، عبدالله، المسالک و الممالک، به کوشش وان لون و ا. فره، تونس، 1992م؛ اخبار مجموعة، به کوشش ابراهیم ابیاری، قاهره / بیروت، 1410ق / 1989م؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1870م؛ عنان، محمد عبدالله، دولة الاسلام فی الاندلس، قاهره، 1408ق / 1988م؛ همو، نهایة الاندلس، قاهره، 1408ق / 1987م؛ مقری، احمد، نفح الطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1388ق / 1968م؛ مونس، حسین، فجر الاندلس، قاهره، 1959م؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:

EI2; Lévi-Provençal, E., La Péninsule ibérique au Moyen-age, Leiden, 1938.

محمدرضا ناجی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: