صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات عرب / جبران /

فهرست مطالب

جبران


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 4 آذر 1398 تاریخچه مقاله

جُبْران، جبران خلیل (1883-1931م/ 1262-1310ش)، نویسنده، شاعر و نقاش لبنانی. 

بررسی کتاب‌شناسی گزیده

از میان انبوه آثاری که دربارۀ جبران نگاشته شده است، 4 اثر که در پی معرفی می‌شوند، به گمان مهم‌ترین آثار در تدوین زندگی‌نامۀ نهایی او به شمار می‌آیند: 
1. زندگی‌نامه‌ای که میخائیل نعیمه، در 1934م/ 1313ش منتشر کرد. وی در مقدمه از 15 سال دوستی با جبران، شناخت عمیق از شخصیت او، اسطوره‌هایی که چهرۀ واقعی او را پوشانده است، و نیز از وظیفۀ خود در اسطوره‌زدایی از این شخصیت سخن می‌گوید (جبران...، 5-7). سپس، در متن کتاب ــ که به رمان شبیه‌تر است تا زندگی‌نامه ــ به تعبیر خلیل حاوی، چهرۀ جبران را به همان اندازه که تاکنون تقدیس شده، تخریب می‌کند (همان، 80) و تصویری این‌گونه از او ارائه می‌دهد: مردی که روابط جنسی نامشروع و غیرقابل توجیه بسیاری دارد (در نوجوانی، نک‍ : همان، 42 بب‍ ‌)، هنگام انتشار دمعة و ابتسامة در روزنامه (همان، 85 بب‍ ‌) و چند ماه پیش از مرگ (نک‍ : همان، 251-253)؛ هنرمندی شیفتۀ ستایش (همان، 205-206) و تشنۀ شهرت است (همان، 176، 210-211)؛ شاعری است که البته گوش موسیقایی خوبی دارد، ولی عروض نمی‌شناسد (همان، 161، 190)؛ پیامبری دروغین (همان، 212-220) و دنیادوست است (همان، 220)، و خود به موعظه‌هایی که می‌کند، پایبند نیست (مثلاً همان، 249-250). اما در عوض، خودِ نعیمه همواره در حکایتهایش نقش پیر دانا و ناصح مشفق را بازی می‌کند (مثلاً همان، 174-180، 220). با این همه، او به رغم همۀ این انتقادها، گاه هنر نویسندگی جبران را به زبان عربی (ص 181) و انگلیسی (همان، 177-178)، و به‌ویژه هنر نقاشی او را ستوده (همان، 176، 211، 234-237)، و به شکیبایی مثال‌زدنی وی بر درد و بیماری (مثلاً همان، 287-288) اشاره کرده است. 
در این کتاب، افزون بر فعالیتها یا حوادث زندگی جبران، تحلیلهایی قابل تأمل (مثلاً دربارۀ تأثیرپذیری جبران از نیچه، همان، 154-166) و نقدهایی شایسته (مثلاً دربارۀ المواکب، همان، 190-195) ارائه شده است. به طور کلی، نقدهای نعیمه از آثار مرحلۀ دوم اندیشۀ جبران، بر افکار عموم مردم و نیز بسیاری از منتقدان سخت تأثیرگذار بوده است (همان، 226). 
افزون بر این، بیشتر پژوهشگران، دربارۀ رفتار شایسته یا ناشایستۀ نعیمه با جبران در این کتاب، موضع‌گیری کرده‌اند (برای مخالفت با رویکرد نعیمه، مثلاً نک‍ : زکا، سراسر اثر؛ براکس، 18؛ حاوی، 74-75، 80، 226؛ ناعوری، 64-66؛ و در تأیید و ستایش زندگی‌نامه‌نویسی وی، مثلاً نک‍ : عباس، 241؛ حسن، 171؛ خفاجی، 375؛ حنین، 109-110). بسیاری نیز برخی یا همۀ مطالب خود را از نعیمه نقل کرده‌اند (مثلاً سراج، 289-301؛ خفاجی، 372؛ حسن، همانجا؛ صیدح، 226-241؛ خوری، کارول، 54). بدون شک نمی‌توان کتابی را که با چنین حوزۀ نفوذ و تأثیر، در مرکز کشاکش آراء قرار دارد، نادیده گرفت. 
2. دومین کتاب اثری است که خلیل حاوی، در 1972م/ 1351ش به انگلیسی تألیف کرد. 3 فصل نخست کتاب، شامل مقدماتی ضروری دربارۀ شرایط سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی، زبانی و ادبی لبنان طی چندین نسل پیش از جبران، و نیز زندگی‌نامه‌های پیشین او، مانند کتاب پیش‌گفتۀ نعیمه است. نویسنده در 3 فصل بعدی، با نگاهی دقیق به آثار جبران، تحولات فکری وی را ــ در هر 3 مرحلۀ این تحولات ــ بررسی، و خاستگاههای عربی و غیر عربی اندیشه‌های او را از نگاه خود معرفی کرده است. حاوی در فصل هفتم به تحلیل و نقد فرم و سبک ادبی در آثار جبران پرداخته، و در «خاتمه»، تحلیل و نتیجه‌گیری کلی خود را، با بی‌طرفی، دربارۀ پدیدۀ جبران خلیل جبران، جایگاه ادبی او و جنبه‌های گوناگون ضعف و قوتش ارائه داده است. 
3. کتاب سوم، زندگی‌نامۀ تحلیلی ـ ترکیبی براکس است که در 1973م/ 1352ش انتشار یافت. او مدعی است که با کاوش و پژوهش عمیق روان‌شناختی در زندگی و نیز مفاهیم، تصاویر و نمادهای موجود در آثار ادبی و هنری جبران، کانونهای عاطفی و ناخودآگاه وی را یافته است. براکس در بخش اول (بررسی تحلیلی)، با طرح دو عامل اصلی و پرتوان «خصومت با مراکز قدرت» و «وابستگی به مادر»، تجربه‌های ادبـی ـ هنری جبران را در ژرفای دوران کودکی او ریشه‌یابی کرده، و معتقد است که این دو عامل در طول زندگی جبران، به رفتارها و موضع‌گیریهایش شکل داده، و عناصر برجسته و بارزی را در آثار ادبی و هنری‌اش انباشته، و تکرار کرده است. 
با وجود این، براکس در تعلیل افکار و رفتارهای جبران با ارجاع آنها به دوران کودکی و بخش ناخودآگاهِ روان او افراط نمی‌کند و بر اهمیت فعالیتهای آگاهانه و نقش مهم الگوهای آرمانی او واقف است. از این رو، در بخش دوم کتاب، به «بررسی ساختاری» شخصیت و آثار جبران می‌پردازد. وی در فصل نخستِ این بخش، دو دوره و 3 مرحلۀ تحولات فکری و عاطفی جبران (نک‍ : دنبالۀ مقاله)، و نیز تداخلهای آنها را با بررسی موشکافانۀ نوشته‌ها و نقاشیهای او نشان داده، و فصل دوم را به تفسیر و تعلیل روان‌شناختی این مراحل اختصاص داده است. نویسنده در فصل سوم، مسیر ثابتی را در هر 3 مرحلۀ زندگی، اندیشه و احساس جبران نشان می‌دهد که عبارت است از یکسان‌پنداری خویشتن با مسیح به عنوان الگوی آرمانی (نک‍ : دنبالۀ مقاله). 
4. کتاب چهارم، از آنِ سلمى جیوسی با عنوان «گرایشها و جنبشهای شعر معاصر عربی» به زبان انگلیسی است که در 1977م/ 1356ش منتشر شد. جیوسی در فصل دوم از فصلهای هشت‌گانۀ کتاب، آغاز تحولات شعر مدرن عربی در سدۀ 20م را بررسی کرده است. وی در این فصل، با علم و توجه به اینکه بخش اعظم آثار جبران به نثر است، به دلیل تأثیر مهمی که وی با نثر شاعرانۀ خود ــ و نه با شعر موزون و مقفایش ــ بر شعر عربی داشت، 17 صفحه از یکی از بزرگ‌ترین بخشهای نقد و بررسی شعر و اندیشۀ هر یک از شاعران اثرگذار جهان عرب در این کتاب را به جبران اختصاص داده است که خود ــ در مقایسه با نقدهای دیگر کتاب ــ نقد مفصلی به شمار می‌آید و مرجع مناسبی برای رسیدن به شناختی اجمالی و منصفانه از جبران است. 

نـام

در منابع عربی، تلفظ نام او بیشتر جُبران است، ولی در منابع لاتین، بیشتر آن را جِبران (مثلاً نک‍ : بریتانیکا، V/ 254)، و گاه جَبران آورده‌اند (نک‍ : کَرَم، 264). در «دائرة‌المعارف ادبیات عرب» تلفظ جُبران به رسمیت شناخته شده، و جِبران بدان ارجاع شده است (ص 415). با توجه به اینکه جبران، خود در نامه‌ها و تلگرامهای انگلیسی، نامش را جِبران می‌نوشت (نک‍ : کزبری، 174، 280)، به نظر می‌رسد که تلفظ محلیِ لبنانیِ این اسم نیز همین باشد، ولی دست‌کم در گفتارها و نوشتارهای فارسی و عربی، تلفظ جُبران که به ساختارهای صرفی عربی نزدیک‌تر است، ترجیح دارد. 

زندگی

جبران در دهکدۀ بشَرّی، واقع در شمال لبنان و در یک خانوادۀ مسیحی مارونی (حاوی، 90؛ نعیمه، جبران، 25) به دنیا آمد. پدرش، خلیل جبران، کم‌سواد، خشن، دائم‌الخمر و بی‌مسئولیت بود (براکس، 59-62؛ حاوی، 90-91). مادرش، کامله رحمه، بی‌سواد، ولی باهوش، خوش‌فکر و فداکار بود (همو، 91). جبران که از 5 سالگی به مدرسه رفت (جبر، 17)، در کودکی با تحمل خشونت و بدرفتاری پدر در خانه، و سختگیری معلمان در مدرسه گوشه‌گیر شد (حاوی، همانجا). 
پس از آنکه خلیل جبران به اتهامی محکوم به حبس و مصادرۀ اموال شد (سابایارد، 13)، در 1895م، کامله رحمه ناچار همراه با فرزندانش به ایالات متحدۀ آمریکا مهاجرت کرد و در شهر بُستن اقامت گزید (نعیمه، همان، 37-38، 41). در آنجا همۀ اعضای خانواده ــ به جز جبران که به مدرسه رفت ــ مشغول کار شدند (حاوی، 92). در 1897م/ 1276ش جبران به لبنان بازگشت تا در وطن زبان و ادبیات عربی را نیک بیاموزد. وی در لبنان، وارد مدرسۀ الحکمه شد (همو، 92-93؛ نعیمه، همان، 58)، ولی چندان تابع نظام آکادمیک آن نماند، بلکه با تکیه بر ذوق شخصی و پس از آن، راهنمایی معلمی که متوجه استعداد او شده بود، به تقویت شناخت خود از مبانی زبان عربی پرداخت و مطالعۀ کتابهایی چون ترجمۀ عربی کتاب مقدس، نهج‌البلاغة، کلیله و دمنه، الاغانی، مقدمۀ ابن خلدون، رسائل بدیع الزمان، دیوان متنبی وجز آنها را آغاز کرد (جبر، 28-30). وی افزون بر این چنان به یادگیری زبان فرانسه همت گماشت که پس از دو سال، توانایی مطالعۀ آثار بزرگانی چون شاتوبریان و ویکتورهوگو را به زبان اصلی حاصل کرد (حاوی، 94). او در این دوران، از طریق آثار رمانتیک انگلیسی و ادیبان نسل پیشین عرب، نظیر ادیب اسحاق و فرانسیس مرّاش با اندیشه‌های روسو نیز آشنا شد (همو، 178). 
جبران بعدها اظهار داشت که با جدیت خود در درس و مطالعه، از دورۀ 4 سالۀ تحصیل در الحکمه به اندازۀ 8 سال بهره برده است (قمیر، 12). او در همین زمان، همراه با چند تن از دوستانش، یک مجلۀ ادبی دانش‌آموزی منتشر کرد که خود مسئولیت اصلی‌ترین امور آن را برعهده داشت (حاوی، 95). 
جبران در آوریل 1902م، همین‌که از مرگ خواهرش، سلطانه آگاه شد، آهنگ بُستن کرد (نعیمه، همان، 55؛ قمیر، همانجا) و تا ژوئن 1903 برادر و مادرش را نیز از دست داد (نعیمه، همان، 42، 49؛ حاوی، 96). از این زمان، وی با دسترنج خواهرش ماریانا که خیاطی می‌کرد، روزگار می‌گذرانید، اما ــ ناخرسند از این احوال ــ شبانه‌روز به کار بدون ‌درآمدِ نویسندگی و نقاشی پرداخت تا سرانجام توانست در 1904م یک نمایشگاه نقاشی برپا دارد (نعیمه، همان، 53-54؛ حاوی، 97-98) و نوشته‌های خود را در نشریۀ المهاجر به چاپ برساند (نعیمه، همان، 56؛کرم، 364). او در این نمایشگاه با بانویی به نام ماری هسکل، صاحب و مدیر مدرسه‌ای در بُستن آشنا شد (حاوی، 98). 
جبران در ژوئیۀ 1908 با هزینۀ هسکل، به یک آکادمی نقاشی در پاریس رفت (قمیر، 13، 19)، ولی در پاریس هم دیدارهای منظم و هفتگی از نمایشگاهها و موزه‌ها را بر انضباط آکادمیک ترجیح داد (حاوی، 102). او در این دوران تألیفات روسو و همچنین آثار نیچه، رمانتیستهای فرانسوی، ولتر، بلیک و احتمالاً سمبولیستها را مطالعه کرد (حاوی، 103، 178-179) و در اکتبر 1910، به بُستن بازگشت و چند ماه بعد، به نیویورک نقل مکان کرد (قمیر، 13). در آوریل 1920 در نیویورک، گروهی از ادیبان نوگرای مهاجر، انجمن ادبی «الرابطة القلمیه» را به ریاست جبران تشکیل دادند (نعیمه، جبران، 197 بب‍ ؛ کرم، 264). 
از 1921م/ 1300ش، جبران دچار بیماریهای قلبی و تنگی نفس شد، ولی تا هنگام مرگ، بدون اظهار دردی، همچنان به کار طاقت‌فرسای تألیف و نقاشی ادامه داد (حاوی، 116، 118؛ قمیر، 15). 

مراحل تحول و تکامل

عموم پژوهشگران، برای تحول اندیشه و سبک ادبی جبران، با چند سال اختلاف، 3 مرحله ذکر کرده‌اند (مثلاً نک‍ : حاوی، 128؛ مقدسی، 324-326). از میان آنـان، براکـس (ص 223 بب‍ ) در تقسیم‌بندی خود استـدلالـی استوارتر، دقت‌نظری بیشتر و تفصیل مفیدتری دارد. وی افزون بر پژوهش دقیق در زندگی و نوشته‌های جبران، نقاشیهای او را نیز ــ که زمان رسم آنها معلوم نیست ــ با دقت بسیار بررسی، و همان 3 مرحلۀ دیگر محققان را در ضمن دو دورۀ اصلی ذکر کرده است: 

1. دورۀ اضطراب روانی

شامل دو مرحله: مرحلۀ ستایش زیبایی و عشق (از 1903 تا 1908م)، و مرحلۀ تمجید قدرت (از 1908 تا 1918م). بدیهی است که تمایز هر مرحله، نه به معنای انحصار یک دوران چند ساله به یک گرایش خاص، بلکه به معنای تسلطِ بیشتر آن گرایش بر اندیشه و احساس جبران، و در نتیجه درگیری درونی وی میان گرایشهای گوناگون در آن مرحله است (همو، 290-321). 

2. دورۀ تعادل روانی

منطبق با مرحلۀ محبت فراگیر روحانی (از 1918م تا هنگام مرگ). 
در مقالۀ حاضر، این تمایزِ مراحل فقط در بخش آثار و بیانِ تعلق هر اثر به یک مرحله لحاظ شده است، و زندگی و اندیشه‌های جبران همچون یک کل منسجم بررسی و معرفی می‌شود؛ زیرا همان‌طور که مَی‌زیاده در 1929م نوشته است، اندیشۀ جبران با گذشت زمان، وسعت، عمق و رفعت بیشتر یافت، ولی از آغاز تا پایان، گوهر واحدی داشت (ص 9). از شواهد این مدعا، برخی از قطعاتِ ادبیِ دمعة و ابتسامة (میان سالهای 1903-1908م) است که به گفتۀ نعیمه هسته‌هایی از موعظه‌های کتاب انگلیسی «پیامبر» (1923م/ 1311ش) است (نک‍ : مقدمه...، 20). 

رمانتیسم ذاتی

کرم ویژگی بارز آثار جبران را رمانتیسمی نظیر «بیماری قرن» رمانتیستهای سدۀ 19م اروپا می‌پندارد (همانجا). جیوسی نیز با ذکر ویژگیهای رمانتیک نوشته‌های جبران، با اطمینان اظهار می‌دارد که اگر قرار باشد آغاز و نیز به اوج رساندن جنبش رمانتیسم در ادبیات عربی را به یک نفر نسبت دهیم، آن یک نفر همانا جبران است (ص 95). تعابیری چون «شاعر خیال‌پرداز» (عباس، 35) و «نویسندۀ رؤیایی» (ادونیس، 3/ 166) هم که دربارۀ جبران به کار برده‌اند، در واقع اشاره به رمانتیسم ذاتیِ او ست. این بدان معنا ست که او با فطرت و تمام وجود خود رمانتیست بود و با همین گرایش فطری، از رمانتیستهای پیش از خود الهام گرفت و بر تمایلات روحی و ادبی خود استوارتر شد (نک‍ : عباس، 42؛ جیوسی، همانجا). 

پندار رمانتیک (شاعری و پیامبری)

در نخستین آثار جبران، عرائس المروج و الارواح المتمردة، یوحنای دیوانه و خلیل کافر ــ که نمایندگان شخصیت جبران‌اند ــ گفتار و رفتاری پیامبرانه دارند، و شخصیتها در آثار متأخر او، «پیشگام» و «پیامبر» و «سرگشته» نیز همگی کم‌و‌بیش پیامبرند. وی در مقایسۀ آزمونهای شرقیان و غربیان و به‌واقع در بیان آرمانی‌ترین تصوری که از خود داشت، می‌گفت که گوهر آرمانهای یک انسان بزرگ شرقی «پیامبر شدن» است (ادونیس، 3/ 164). سخن پایانی او در «دمعة و ابتسامة» نوعی رسالت را تداعی می‌کند: «آمده‌ام تا کلمه‌ای بگویم و خواهم گفت» (ص 349). وی همین وعده را از زبان عیسى‌(ع) («عیسى...»، 1) و دربارۀ او (همان، 53) نیز بیان کرد و در «پیامبر»، مصطفایی آفرید که با رمزگشاییهای ساده‌ای، خود جبران در شخصیت او آشکار است (نک‍ : نعیمه، جبران، 244). در «عیسى» هم همۀ صفات مسیح‌(ع) با صفات واقعی یا صفات مطلوب و آرمانی خود جبران انطباق کامل دارد (نک‍ : دنبالۀ مقاله). در مجموع، آثار وی نشان می‌دهد که او حس می‌کرد برای نوعی رسالت آسمانی برگزیده شده است. 
یکسان پنداری خویشتن با عیسى مسیح: تولد و پرورش یافتن در محیطی کاملاً دینی در کودکی (نک‍ : براکس، 356-358؛ جبر، 17-18)، مهاجرت در آغاز نوجوانی، آشنایی با اندیشه‌های کهن و نو و میراثِ جدالِ عقیدتی میان اندیشمندان سدۀ 19م در حمله به مسیحیت و دفاع از آن (نک‍ : هایت، 766-781؛ سید حسینی، 1/ 158) از عوامل اثرگذاری بود که جبران را در طول زندگی با مراحلی از قبض و بسط و تغییر و تحول در اعتقادات دینی و فلسفی روبه‌رو کرد؛ ولی از میان همۀ عقاید، اندیشه‌ها و احساسات دینی و غیردینی که جبران با مطالعه و تجربۀ شخصی شناخت، فقط عشق به عیسى مسیح‌(ع) بود که توانست با پشتوانۀ تربیت و خاطرات کودکی، از لایه‌های ژرف روح و روان او سر برآورد و الگوی آرمانی وی را تعیین، و وابستگی عاطفی شدیدی در او ایجاد کند. 
افزون بر این، با توجه به احساس رسالتی که جبران داشت و همچنین با استناد به تحلیلهای روان‌شناختی براکس از موارد فراوانِ حضور عیسى‌(ع) در زندگی، نوشته‌ها و نقاشیهای او (ص 355-422)، می‌توان گفت که حالتهای روانی مربوط به مسیح در وی، ریشه در وابستگی روانی او به نوعی همانندی و یکسان پنداری داشت. شاید گویاترین تعبیر جبران از این پندار، وصفِ بر صلیب رفتن عیسى در قلب جبران و ممزوج شدن غیر قابل تشخیص خون هر دو تن در جُلجُتا باشد («ماسه...»، 61-62). 
 

صفحه 1 از4

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: