مقالات

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • حجة الوداع | حَجَّةُ الْوِداع، آخرين حج پيامبر اکرم (ص) در سال پايانی عمر خود که در سیرۀ نبوی از اهمیت ویژه برخوردار است.
  • حد* |
  • حجر بن عدی | حُجْرِ بْنِ عَدی، ابوعبدالرحمان (مق‍ 51ق / 671م)، از اصحاب خاص و مشهور امیرالمؤمنین علی(ع) که در دورۀ خلافت معاویه، در کوفه به مخالفت با او برخاست.
  • حجر الاسود | حَجَرُالْاَسْوَد، سنگ سیاه‌رنگ نصب‌شده در رکن اسود، یکی از ارکان خانۀ کعبه. این سنگ که در مجموعۀ اجزاء مسجدالحرام قراردارد، نزد مسلمانان از ارزش معنوی بسیار برخوردار است.
  • حجله عروس | حِجْلۀ عَروس، یا حجله خانه، اتاق یا چادر و خیمۀ ویژه‌ای که با پرده و تور و انواع زیور و گل در خانۀ داماد می‌آرایند و عروس و داماد را برای زفاف به آن می‌برند
  • حدوث دهری* |
  • حدوث عالم* |
  • حدس | حَدْس، اصطلاحی در فلسفه و منطق که بر نوعی معرفت مستقیم غیر حسی و غیر استدلالی اطلاق شده است. واژۀ حدس در تداول عام بر حالتی ذهنی دلالت می‌کند که در آن چیزی از قبیل رابطۀ میان دو رویداد خاص بی‌درنگ به ذهن متبادر می‌شود، اما این نوع رهیابی ذهنی که غالباً کیفیتی فردی و نشانه‌ای از تیزهوشی دانسته می‌شود،
  • حدود العالم | حُدودُ الْعالَم (عنوان کامل: حدود العالم من المشرق الی المغرب)، کتابی در جغرافیای عمومی، به زبان فارسی از مؤلفی ناشناخته. این اثر که نگارش آن در 372 ق / 982 م آغاز گشته (نک‍ : ص 7)، کهن‌ترین متن جغرافیایی به جا مانده به زبان فارسی است.
  • حدائق السحر فی دقائق الشعر | حَدایِقُ السِّحْرِ فی دَقایِقِ الشِّعْر، از نخستین کتابهای بلاغی به زبان پارسی که به قلمِ امیر رشیدالدین محمدِ عُمَریِ بلخیِ کاتب، مشهور به رشید وطواط (سدۀ 6 ق / 12م)، در برخی از صنایع مربوط به هنر شعر، به‌ویژه صنایع بدیعی و بیانی، نوشته شده است.
  • حدود و تعریفات | حُدودْ وَ تَعْریفات، دو عنوان رایج برای واژه‌نامه‌های اصطلاحی در یک یا چند دانش، اعم از فلسفه و منطق و جز آنها، که یا به صورت کتابهایی مستقل، با عنوانهای الحدود یا التعریفات‌اند، یا در قالب فصلی از کتابهای جامع در موضوعات فلسفه، کلام و مانند آنها تنظیم شده‌اند
  • حدیبیه | حُدَیْبیّه، عنوان پیمان صلحی میان پیامبر اسلام (ص) و مشرکان مکه در جایی به همین نام در یک‌منزلی مکه منسوب به چاه حدیبیه (یاقوت، 2 / 222؛ ابوعبید، 3 / 811).
  • حدیث قدسی | حَدیثِ قُدْسی، گونه‌ای از انواع حدیث به روایت پیامبر اکرم(ص) از پروردگار که تعبیر قدسی در آن اشاره به انتسابش به ذات باری تعالى و تعبیر حدیث در آن اشاره به جای گرفتن آن در مجموعۀ سنت نبوی است.
  • حدید | حَدید، پنجاه و هفتمین سورۀ قرآن کریم در ترتیب مصحف و نود و چهارمین سوره در ترتیب نزول، که پس از زلزال (99) و پیش از محمد(ص) (47) آمده است (زرکشی، 1 / 194؛ رامیار، 587).
  • حدود و تعزیرات | حُدودْ وَ تَعْزيرات، اصطلاحی در فقه و حقوق جزای اسلامی‌که در معنای عام خود، طيف گسترده‌ای از مجازاتها در مقابل جرايم مختلف را دربر می‌گيرد.
  • حدیثه | حَدیثه، نام چند شهر و سرزمین در عراق و شامات. حدیثه در لغت به معنای شهر جدید و یا شهر نو است و در برخی منابع حدیثه به صورت حُدَیْثه نیز ضبط شده است (یاقوت، بلدان، 2 / 222؛ ابن‌خلدون، 3 / 470).
  • حدیده | حُدَیْده، شهری بندری و مرکز استانی به همین نام در کرانۀ دریای سرخ در غرب کشور یمن. شهر حدیده در دشت ساحلی تهامه در °14 و ´48 عرض شمالی و°42 و´57 طول شرقی قرار دارد
  • حذیفة بن قتاده مرعشی | حُذَیْفَةِ بْنِ قَتادۀ مَرْعَشی، ملقب به سدیدالدین، از مشایخ صوفیه در سده‌های 2 و 3 ق / 8 و 9 م.
  • حدیقة الشعراء* |
  • حدیث | حَدیث، اصطلاحی در فرهنگ اسلامی و علوم دینی ناظر به سخنان منقول از زبان پیامبر (ص) و دیگر معصومین (ع) یا حاکی از رفتار و سلوک ایشان. حدیث در کنار قرآن، در طی یک و نیم هزارۀ تاریخ اسلام
  • حدیقة الحقیقه | حَدیقَةُ الْحَقیقه، یا الحدیقة فی الحقیقة و الشریعة فی الطریقة، فخری‌نامه (سنایی، حدیقة ... ، مقدمه، 19) و یا به گفتۀ مولوی، الٰهی‌نامه ...
  • حذیفة بن یمان | حُذَیفَةِ بْنِ یَمان، ابوعبدالله (د 36 ق / 656 م)، صحابی مشهور پیامبر (ص) از انصار. وی از قبیلۀ عدنانی سعد العشیرة، تیرۀ بنی‌عَبس بود، اما خانوادۀ او از طریق حِلف، از قبیلۀ اوسی بنی عبدالاشهَل، در یثرب شمرده می‌شدند
  • حدیدی | حَدیدی، جواد (1311-1381ش / 1932-2002 م)، از برجسته ـ ترین استادان زبان و ادبیات فرانسوی، پژوهشگر، مترجم و عضو شورای عالی علمی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
  • حرا | حِـرا، یا حراء، نام کوه و غاری مقدس در شمال شرقی مکه که نخستین‌بـار وحی در آنجـا بـر حضرت محمد (ص) نـازل شد.کوه حرا با بلندی 634 متر، بر سر راه منى به عرفات واقع است.
  • حرام | حَرام، مفهومی چندوجهی در قرآن کریم و یکی از احکام پنج‌گانه در شریعت اسلامی. ریشۀ «ح ر م» در زبانهای مختلف سامی کاربرد دارد و معنای اصلی آن بازداشتن است.
  • حرّان | حَرّان، شهری با فرهنگ کهن و باستانی و از کانونهای اصلی صابئان (ه‍ م). این شهر در شمال شرقی میان‌رودان در دیاربکر و در مجاورت مرزهای سوریه ـ ترکیه واقع شده است
  • بابا کمال جندی | بابا کَمالِ جُنْدی، صوفی بزرگ سلسلۀ کبرویه. نام و نسب و تاریخ و محل ولادت و وفات او معلوم نیست؛ تنها با دانستن اینکه استاد او شیخ نجم‌الدین‌کبرى در 618ق/ 1221م به دست مغولان کشته شده، می‌توان احتمال داد که باباکمال در نیمۀ دوم سدۀ 6 و نیمۀ اول سدۀ 7ق زندگی می‌کرده است.
  • بابافریدالدین گنج شکر | بابا فَریدُالدّینِ گَنْج شِکَر، یا شکرگنج، از عارفان نامدار قرن 7ق/ 13م در شبه قارۀ هند. اصلاً وی مسعود نام داشت و در 569ق/ 1174م در قصبۀ کهتوال در حوالی مُلتان چشم به جهان گشود (میرخورد، 101). فرشته (2/ 383) و غلام سرور لاهوری (1/ 304) سالزاد او را 584ق نوشته‌اند که این نظر باتوجه به سالمرگ و سن او درست نمی‌...
  • بابا قاسم، مقبره | بابا قاسِم، مَقبَره، مزار باباقاسم اصفهانی، از عارفان سدۀ 8ق/ 14م، واقع در محلۀ شهشهان اصفهان. بر پایۀ کتیبۀ سردر ورودی، این آرامگاه در 741ق/ 1340م توسط سلیمان بن ابی الحسن بن طالوت دامغانی، از پیروان باباقاسم برای او ساخته شده است (ﻧﻜ : اصفهانی، 73؛ رفیعی، 785-786؛ گدار،«مقبره و مدرسه...»، 165، «مقبره... »، ...
  • بابا کوهی |
  • بابا لقمان، مقبره | بابا لُقْمان، مَقْبَره، آرامگاه منسوب به بابالقمان سرخسی، عارف مشهور سدۀ 4ق، در حومۀ سرخس. بابا لقمان با بسیاری از مشایخ صوفیه همچون ابوسعید ابوالخیر و ابوالفضل سرخسی معاصر و معاشر بوده است. ابوسعید او را بسیار ارج می نهاد و بزرگ می‌داشت. رفتار ملامتی گونۀ وی، سبب گشته بود تا نام او را در میان عقلای مجانین به...
  • بابا فغانی |
  • بابافرج تبریزی | بابا فَرَجِ تَبریزی (د 568ق/ 1173م)، فرزند بدل بن فرج، از صوفیان و مشایخ بزرگ سدۀ 6ق/ 12م. او را گَجیلی، منسوب به محلۀ گجیل تبریز که خانقاه و مقبره‌اش هم در آنجا بود، نیز خوانده‌اند. از احوال او اطلاع دقیقی در دست نیست. آنچه می‌دانیم، غالباً مبتنی بر گزارش ابن‌کربلایی در روضات‌الجنان است که پدرش خادم آستانۀ ب...
  • باب الان | بابِ آلاّن، یا درِ آلان، گذرگاهی طبیعی درکوههای قفقاز، شرق ارتفاعات کازبِک، به ارتفاع حدود 798‘1 متر که رود تِرک از کنار آن می‌گذرد. این گذرگاه 3 کیلومتری دارای صخره‌هایی به ارتفاع 000‘1 متر است («دائرةالمعارف ‌جغرافیایی»، I/ 523؛ بروکهاوس، V/ 320؛ دایرةالمعارف ‌فارسی، ذیل داریال). این گذرگاه در عهد باستان تن...
  • بابان | بابان، نام یکی از خاندانهای حکومتگر کُرد که از اوایل سدۀ 11ق به مدت 200سال زیر نظر والی عثمانی بغداد و یا دولت ایران، به صورت خودمختار و گاهی نیمه مستقل، بر مناطقی از کردستان عراق حکمرانی می‌کردند. این خاندان در کشمکشهای میان دولتهای ایران و عثمانی شرکت فعال داشتند (هدایت، 9/ 413؛ ابوالحسن مستوفی، 654؛ منشی ب...
  • بابا نصیب | بابانصَیب، بابانصیب‌الدین غازی کشمیری (977-13 محرم 1047ق/ 1569-28 مۀ 1637م)، فرزند شیخ میرحسین‌ رازی (رامی)، از عارفان سهروردیه در کشمیر. پدرش از راجه‌های راولپندی بود و به خدمت شیخ مخدوم‌ حمزه (د984ق/ 1576م) در کشمیر رسید وبه طریقۀ او پیوست. مادرش جمیله بی‌بی نیز از صوفیۀ همان دیار بوده است (مسکین، 165-166)....
  • باب حادی عشر | بابِ حادی‌ عَشَر [= باب یازدهم]، کتابی دربردارندۀ موضوعات عمدۀ کلامی در اصول عقاید امامیه. مؤلف این کتاب، ابومنصور حسن ابن یوسف بن علی بن مطهر، معروف به علامۀ حلی (د 726ق) است. وی به درخواست وزیر محمد بن محمد قوهدی کتاب مصباح المتهجد شیخ طوسی (د460ق) راکه موضوع آن فروع دین و ادعیه و عبادات بود، در 10 باب خلاص...
  • باب دفترداری | بابِ دَفْتَرداری، عنوانی در تشکیلات اداری دولت عثمانی که بر مؤسسات مالی دولتی اطلاق می‌گردید. رئیس این تشکیلات را «دفتردار» می‌خواندند که معادل عنوان «مستوفی» در دولتهای شرق اسلامی است (پاکالین، I/ 411؛ اوزون چارشیلی، 325). ایلخانیان نیز این عنوان اخیر را پذیرفته بودند و صاحب دفتر ممالک را «مستو.فی الممالک» م...
  • بابا نورالدین رشی | بابانورالدّین رِشی (779-842ق/ 1377-1438م)، عارف و شاعر کشمیری که به «شیخ نورالدین ولی» نیز مشهور است. اجداد او از فرمانروایان هندو، و ساکن کشتوار بودند و پدرش بعدها در کشمیر به دست سید حسین سمنانی ـ یا به قولی یاسمن رشی ـ اسلام آورد (آزاد، تذکرة...، 1/ 73-75؛ محب الحسن، 224؛ داوود، 89) و گویا از این زمان سالا...
  • بابر | بابُر، ابوالقاسم میرزا (825-861ق/ 1422-1475م)، فرزند بایسنقرمیرزا و نوادۀ شاهرخ تیموری. وی از 851 تا هنگام مرگ، در مازندران، خراسان و اندک زمانی در فارس و عراق عجم فرمان راند (حافظ ابرو، 2/ 812؛ اسفزاری، 2/ 189). بابر که از دو برادر خود علاءالدوله و محمد کوچک‌تربود، در زمان شاهرخ از عنایات شاهانه بهره‌ای نداش...
  • بابایی | بابایی، عنوان جنبشی دینی ـ اجتماعی که در نیمۀ نخست سدۀ 7ق/ 13م همزمان با یورش مغولان، در آناتولی و قلمرو سلاجقۀ روم ایجاد شد. بنیان‌گذار این طریقت مردی علوی به نام بابا الیاس است که در اوایل سدۀ 7ق از خراسان به آناتولی مهاجرت کرد. ابن‌بی‌بی ــ مورخ هم عصر باباییان ـ از بابا اسحاق کفرسودی به عنوان رهبر این جنب...
  • بابرنامه |
  • بابری، مسجد |
  • باب سر عسکری | بابِ سَرْعَسْکَری، عنوان سازمان نظامی امپراتوری عثمانی، قبل از تأسیس رسمی «نظارت حربیه». (حربیه نظارتی = وزارت جنگ). این اداره که «سر عسکر قاپی‌سی» نیز نامیده می‌شد (پاکالین، I/ 146,III/ 177)، محل استقرار و کار «سر عسکر»، یعنی فرمانده کل ارتش عثمانی بود که بعد از الغای سپاه ینی‌چری در 1241ق/ 1826م تشکیل گردید...
  • بابرتی | بابِرتی، اکمل‌الدین محمد بن ‌محمود بن احمد رومی (د 786ق/ 1384م)، ادیب، متکلم و فقیه حنفی مذهب. او بعد از 710ق به احتمال زیاد رد بابِرت (بایبورد) از نواحی ارزروم به دنیا آمد (ابن‌حجر، 1/ 298؛ یاقوت، 1/ 444؛ قس: سیوطی، لب اللباب، 16)؛ پس از مدتی که به تحصیل علم پرداخت، به حلب رفت و در آنجا قاضی ناصرالدین ابن‌عد...
  • بابر | بابُر، ظهیرالدین‌ محمد (888-937ق/ 1483-1531م). بنیان ‌گذار سلسلۀ گورکانیان هند. وی فرزند عمر شیخ و نوادۀ امیر تیمور گورگانی بود و از سوی مادر نیز به چنگیزخان نسب می‌برد (بابر، 5-7؛ دو غلات، گ 110 ب؛ هالیستر، 142-143). بابر در 12 سالگی (5 رمضان 899) بر جای در اندیجان (تختگاه فرغانه) به حکومت نشست (بابر، 2، 5؛ ...
  • بابکیه |
  • باب عالی | بابِ ‌عالی، اصطلاحی در نظام اداری ـ سیاسی امپراتوری عثمانی و عنوان نهاد صدرات عظمى، مرکز هدایت و ادارۀ کشور که از سدۀ 13ق/ 19م، توسعاً به معنی دولت عثمانی به کار رفته است.
  • بابک خرم دین | بابَکِ خُرَّم‌دین (ﻣﻘ صفر223/ ژانویه 838)، رهبر جنبش خرمیان در نیمۀ نخست سدۀ 3ق/ 9م. با وجود همۀ شهرت وی، آنچه به خانواده و تبار و عقاید و اهداف او مربوط می‌شود، در مآخذ کهن بسیار اندک است و در مجموع نمی‌توان به نتیجۀ قانع‌کننده‌ای دست یافت؛ گواینکه هر یک از روایات به نحوی باور عمومی را از موضوع باز می‌تابانن...
  • بابل | بابُل، شهرستان و شهری در استان مازندران.

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: