1392/12/12 ۰۷:۵۰
برخی از افراد بر اثر قساوت دل که از گناه ناشی شده است، دنیا را به آخرت ترجیح میدهند و از روی غفلت، نه تنها حال عبادت ندارند، بلکه نسبت به ارزشهای معنوی بیاعتنا میشوند؛ غافل از آنکه مقدم داشتن کارهای دنیا بر آخرت، بسیار خطرناک است و انسان را دچار سوءعاقبت میکند. این اشخاص نماز میخوانند؛ اما از آن لذت نمیبرند و حتی گاهی نماز را تا آخر وقت به تأخیر میاندازند. قرآن میفرماید: وای به حال چنین کسی! وای بر کسی که نماز میخواند، اما در موقع نماز، از آن غافل است: «فویلٌ للمُصلین، الذین هُم عن صلاتهم ساهُون»
برخی از افراد بر اثر قساوت دل که از گناه ناشی شده است، دنیا را به آخرت ترجیح میدهند و از روی غفلت، نه تنها حال عبادت ندارند، بلکه نسبت به ارزشهای معنوی بیاعتنا میشوند؛ غافل از آنکه مقدم داشتن کارهای دنیا بر آخرت، بسیار خطرناک است و انسان را دچار سوءعاقبت میکند. این اشخاص نماز میخوانند؛ اما از آن لذت نمیبرند و حتی گاهی نماز را تا آخر وقت به تأخیر میاندازند. قرآن میفرماید: وای به حال چنین کسی! وای بر کسی که نماز میخواند، اما در موقع نماز، از آن غافل است: «فویلٌ للمُصلین، الذین هُم عن صلاتهم ساهُون».۱
غفلت از نماز دو معنا دارد: معنای اول این است که توجه به نماز ندارد و صرفاً الفاظی را از حفظ میخواند. معنای دیگر این است که باید نماز را اول وقت بخواند؛ اما تنبلی میکند و آن را در آخر وقت میخواند. در حالی که در روایت است که هنگام اذان، چهره پیامبر اکرم(ص) تغییر میکرد؛ نه کسی ایشان را میشناخت، نه ایشان به کسی توجه داشتند تا نماز بخوانند.۲
اگر دل آلوده شود، دچار حالت قبض میشود و آنگاه از عبادت لذت نمیبرد. قرآن کریم میفرماید: «و استعینُوا بالصبر و الصلاه و إنها لکبیره إلا على الخاشعین»؛۳ نماز سنگین است، مگر برای کسی که قساوت دل ندارد و مقام خضوع و خشوع دارد. نماز برای عدهای از مردم سنگین است، از این جهت به دنبال امام جماعتی میگردند که نماز را سریعتر بخواند یا خودشان فرادا میخوانند تا نماز را هرچه زودتر تمام کنند و به کارهای لغو و بیهوده برسند! در خصوص سایر عبادات نیز چنین است؛ افرادی یافت میشوند که نماز میخوانند، اما زیر بار خمس نمیروند، یا اگر خمس بدهند، کمک به خلق خدا نمیکنند. گروهی نیز نسبت به انجام واجبات تقید دارند، اما به مستحبات، به خصوص نماز شب اهمیت نمیدهند.
حال قبض
بزرگی گفته بود که من حال قبض پیدا کردم؛ نماز میخواندم، اما بیحال و بدون حضور قلب میخواندم. رابطه با خدا داشتم، اما این طور نبود که لذت ببرم. به من گفتند: «یک بچه گنجشک از تو شکایت کرده است.» یادم آمد که اول وقت بود و میخواستم به نماز برسم و دیدم که بچهها با یک بچه گنجشک بازی میکنند و او را اذیت میکنند و من بیاعتنا و گذشتم. بالاخره با راز و نیاز و توبه و انابه، توفیق کمک به گنجشک دیگری یافته بود. میگوید: اتفاقاً بیحال بودم و به بیابان رفتم که حالی پیدا کنم، ناگهان دیدم یک بچه گنجشک از بالا به پایین افتاد و ماری هم آمد که بچه گنجشک را بگیرد، من عصایم را بلند کردم، مار فرار کرد و بچه گنجشک را به آشیانه نزد مادرش بردم. به من گفتند: «یک بچه گنجشک از تو نزد خدا تشکر کرد. آن تشکر حال قبض تو را از بین برد و حال بسط پیدا کردی!»
قساوت و محرومیت از لذت مناجات
حضرت موسی(ع) برای مناجات میرفت که یک بی حیا به او گفت: «به خدا بگو من چقدر گناه کنم و تو مرا عذاب نکنی؟!» حضرت موسی برای مناجات رفت و خواست برگردد. خطاب شد: «چرا پیغام بندهام را نمیدهی؟» گفت: «خدایا، خودت میدانی چه گفت و من از گفتنش شرم دارم.» فرمود: «در جواب او بگو: بالاترین عذاب را به تو دادهام و تو متوجه نیستی. بگو: آیا تو از عبادت لذت میبری؟ همین که شیرینی و حلاوت مناجات خودم را از تو گرفتهام و از عبادت و رابطه با من لذت نمیبری، بالاترین درد و مصیبت برای توست، اما تو متوجه نیستی!» لذا مرتبه دوم قساوت نزد اهل دل، بالاترین درد است؛ باید آن را رفع کنیم تا دل نورانی شود.
مرتبه سوم: غفلت از قبح گناه
در این مرتبه از قساوت قلب که درد بسیار بزرگی است، ابهت گناه از دل انسان میرود. گناه بسیار اهمیت دارد؛ اگر انسان مبتلا به قساوت دل نباشد و روح و بُعد روحی خود را نکشته باشد، جا دارد که با یک گناه که در ظاهر کوچک مینماید، به اندازهای متلاطم و ناراحت شود که دق کند و بمیرد. رسم پیامبر اکرم(ص) این بود که هنگام جنگ، به اعلام آن بسنده میکردند و کسی را مجبور به شرکت در جنگ نمیکردند. بلال روی بام مسجد میرفت و میگفت: «الصلاه جامعه»، آنگاه همه جمع میشدند و به قول عوام اگر آب دستشان بود، نمیخوردند و به مسجد میآمدند تا ببینند چه خبر است. سپس همه در جنگ شرکت میکردند. در این میان، معمولاً چند نفر از جوانهای امین و مورد اعتماد به دستور پیامبر(ص) برای سرپرستی زنان و فرزندان رزمندهها در شهر میماندند.
روزی یکی از آن افراد برای رفع حوائج از اهل یک خانه، به در منزل آنان رفته بود که حین صحبت با خانم خانه، دستش روی خانم قرار گرفت. آن زن وحشتزده گفت: «النار، النار، چه کردی؟! این آتش است.» این شخص به اندازهای منقلب شد که سرپرستی خانوادهها را به دیگری سپرد و برای توبه، سر به بیابان گذاشت و مانند دیوانهها مرتب میگفت:«النار، النار».
پیامبر اکرم(ص) از جبهه برگشتند. به ایشان گفتند: «آن جوان، بیحیایی و گناه کرده و اکنون در بیابان است.» فرمود: «توبهاش قبول است. گناه، هرچقدر هم بزرگ باشد، اگر به راستی گناهکار توبه کند، توبهاش قبول میشود. بیاید.» هنگام بازگشت، با اینکه جوان از قبول شدن توبهاش خشنود بود، اما شدت شرمندگى آزارش مىداد و نمیتوانست در صورت پیامبر(ص) نگاه کند. بالأخره به محضر حضرت رسید. اتفاقاً ایشان سوره تکاثر را قرائت فرمودند. وقتى به آیه شریفه «کلا لو تعلمون علم الیقین، لتروُنّ الجحیمُ»۴ رسید، جوان آهى کشید و صیحهاى زد و نقش بر زمین شد. وقتى کنارش آمدند، دیدند که از شدت ناراحتى و شرمندگى، جان داده است. وقتی دل کدورت نداشته باشد، میتواند به خوبی فکر کند و با تعقل، پس از یک گناه، به چنین جایگاهی برسد.
توجه به محضر ربوبی
اگر انسان توجه داشته باشد که در محضر پروردگار متعال است و خدا او را میبیند: «إن الله بصیرٌ بالعباد»،۵ هرگز گناه خود را کوچک نمیشمارد و درک میکند که نافرمانی خدا، هرچند به نسبت کوچک باشد، چون در محضر ربوبی است، بسیار قبیح و بزرگ است. حضرت امام(ره) چه خوش میفرمود: «عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت خدا نکنید». این جمله از آیه «اعملُوا فسیرى اللهُ عملکُم ورسُولُهُ و المُؤمنُون»۵ گرفته شده و بر اساس این آیه شریفه میتوان گفت: همه جا محضر پیامبراکرم(ص) و محضر ائمه طاهرین است. همه جا محضر امام زمان(ع) است و ادب حضور باید مراعات شود.
اثر وضعی گناه
گناه اثر وضعی دارد. اثر وضعی فقط این نیست که انسان بیچاره و بدبخت و جهنمی شود، بلکه نزد اهل دل، بدتر از همه چیز این است که رانده درگاه خداوند شود و خدا از او قهر و به او غضب کند. بعضی اوقات نیز غضب خدا عجیب میگیرد. بعضی اوقات گناه انسان، برای خودش، برای جامعه و حتی برای اولادش اثر وضعی دارد. گاهی نیز اثر وضعی گناه و عقوبت دنیوی ناشی از آن، فوراً به گناهکار میرسد؛ یعنی علاوه بر قساوت قلب، او را به ناراحتی و عذاب دنیوی هم مبتلا میسازد. اگر خداوند از گفتار و کردار کسی غضبناک شود، خطرناک است.
در روایت آمده است که دو نفر از اصحاب امیرالمؤمنین(ع)را که یکی مار و دیگری را عقرب گزیده بود، نزد حضرت آوردند. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «از گناهى که موجب این ناراحتى براى شما شده است، استغفار کنید و به خدا پناه ببرید.» عرض کردند: «جریان چیست؟» حضرت به یکى از آنها که عقرب گزیده بودش، فرمود: «فلان روز که فلان کس به سلمان فارسی طعنه زد و طعنه او به خاطر محبت سلمان به ما بود، تو بر خود و خانواده و فرزند و مالت ترسیدى و ملاحظه آن مرد را کردى و از سلمان دفاع نکردی! از این جهت گرفتار نیش عقرب و مبتلا به این درد شدى! اگر میخواهى خداوند ناراحتى تو را از بین ببرد، توبه کن و تصمیم بگیر هر کس دوستى از ما را مورد طعنه قرار داد، در صورت توان او را کمک نمایى.» سپس به نفر دوم که مار او را گزیده بود، رفتار مشابه وی نسبت به قنبر را یادآوری فرمود و نیش مار و درد و عذاب او را نیز ناشی از رفتار او دانستند.۶
دفاع از مسلمان واجب است. غیبتها و تهمتهایی که امروزه بین مردم و در مجالس رایج است، خیلی گناه دارد و اگر کسی بتواند از شخص غایب یا شخصی که مورد اهانت و طعنه واقع میشود، دفاع کند و در این زمینه کوتاه بیاید، در آن گناه بزرگ شریک است. اینکه در روایات آمده و فقها نیز در رسالهها نوشتهاند که غیبت، بدتر از زنا یا قتل است، شامل کسی که غیبت را میشنود و دفاع نمیکند هم میشود. بنابراین همه باید هنگام غیبت یا تهمت و نظایر آن، از شخص مظلوم دفاع کنند و مانع آبروریزی او شوند. متأسفانه گاهی مشاهده میشود برخی از مردم نه تنها از همدیگر دفاع نمیکنند، بلکه از غیبت و تهمت استقبال میکنند و با حرکاتی نظیر گرد کردن چشم خود، گوینده را برای ادامه دادن به آن گناه بزرگ تشویق میکنند. اما باید بدانند این طرز رفتار علاوه بر عذاب اخروی، در دنیا اثر وضعی دارد و آنها را گرفتار میسازد.
اثر وضعي اهانت
يکي از علماي بزرگوار که خيلي خوب بود و رحمت خدا بر او باد، به من گفت: براي خريد گوشت به قصابي رفتم. شخص آمد و به قصاب گفت: «گاو نميکشي؟» و پنهاني به من اشاره کرد. قصاب تبسم کرد. همان لحظه که تبسم کرد، يک زنبور لبش را گزيد. آنها خيال کردند من نفهميدم چه شد، اما نيش زنبور اثر وضعي آن تبسم بود.
استاد بزرگوار ما حضرت امام(ره) ميفرمودند: مرحوم آيتالله آقاي شاهآبادي(ره) غصه ميخوردند از اينکه يک نفر بر اثر جسارت به ايشان مرده بود. قضيه از اين قرار بود که آقاي شاهآبادي حمام بودند و وقتي از خزينه بيرون آمدند، يک آدم جسور و قدرتمند مقداري آب به ايشان پاشيد و جسارت هم کرد. آقا بدون اينکه به او توجه کنند، به خزينه برگشته، خودشان را آب کشيدند و بعد بيرون آمدند. آن شخص هنوز از حمام بيرون نرفته بود که به خاطر آن جسارت، زبانش تاول زد و مرتب مي گفت: «زبانم ميسوزد» و يکي دو ساعت طول نکشيد که در بيمارستان مرد. حضرت امام ميگفتند: آقاي شاهآبادي غصه ميخوردند و ميگفتند: «اي کاش من حرفي به او زده بودم تا زود دچار آن عذاب نشود!»
قساوت دل، خطرناکتر از اثر وضعي
بايد توجه شود که گرچه اثر وضعي گناه زيانبار است، اما خسارت و زيان ابتلا به قساوت دل بيش از اثر وضعي گناه است. در واقع دل انسان در پي گناه و تکرار آن، سياه و تاريک ميشود. وقتي چنين شد، غيبت ميکند و توجه به بزرگي گناهش ندارد؛ دروغ ميگويد و خيال ميکند کار خوبي کرده، شايعهپراکني ميکند و خيال ميکند عبادت کرده است؛ اختلاف راه مياندازد و تصور ميکند کار خوبي انجام داده است. قرآن کريم ميفرمايد: ورشکستهترين افراد و بدبختترين مردم همينها هستند که بدي ميکنند و خيال ميکنند خوبي کردهاند: «قُل هل نُنبئّكُم بالأخسرين أعمالا، الذين ضل سعيُهُم في الحياه الدنيا و هُم يحسبُون أنهُم يُحسنُون صُنعا».[کهف، 103 و104]
افرادي غيبت ميکنند و نامش را غيبت سياسي ميگذارند و خيال ميکنند عبادت کردهاند. اين انحراف، از آنجا سرچشمه گرفته که عقل اينگونه افراد کار نميکند؛ زيرا قساوت دارد و گناه آنها براي دل و عقل آنان غل و زنجير شده است. قرآن کريم در آيهاي ميفرمايد: يا رسول الله! وقتي براي آنها قرآن ميخواني، ميگويند: افسانه است: «إذا تُتلى عليهم آياتُنا قالوا أساطيرُ الأولين».[مطففين، 13] سپس در آيه بعد ميفرمايد: به سبب اعمال آنها دلشان زنگار گرفته و روي عقل آنها پرده آمده است؛ وگرنه قرآن افسانه نيست: «کلّا بل ران على قلوبهم ما کانوا يکسبون».[مطففين، 14] قساوت دل، آدم را به اينجا ميکشاند؛ يعني ميرسد به آنجا که ابهت گناه از دلش ميرود و بعضي اوقات اصلاً عادت به گناه کرده و گناه را توجيه ميکند و از آن لذت هم ميبرد.
تأكيد به اجتناب از گناه
جوانها! گناه مکنيد، گناه تباهي ميآورد؛ گناه مانع عاقبت به خيري و عامل عاقبت شر و بد است. پس گناه مکنيد؛ اما اگر بر اثر فريب شيطان مرتکب گناه شديد، فوراً توبه کنيد و به اصلاح خود و جبران گناه بپردازيد و مواظب باشيد که گناه را تکرار مکنيد و در سرازيري گناه واقع مشويد. مراقب باشيد، به خصوص به غيبت، تهمت و دروغ عادت مکنيد که عادت به گناه، خيلي خطر دارد. گاهي انسان در پي بيتوجهي به قانون مراقبه، در شبانهروز ده غيبت ميکند و گناهي به ميزان ده مرتبه عمل منافي عفت در پروندهاش ثبت ميشود؛ اما متوجه گناه خود و آثار سوء آن نيست.
برخي در يک روز ده مرتبه توهين ميکنند؛ ولي نميفهمند که ده مرتبه با خدا جنگيدهاند. ده تا تهمت ميزنند که مانند ده بار آدمکشي است؛ اما چون در سرازيري گناه واقع شدهاند، متوجه اعمال زشت خود نيستند. اين افراد مانند ماشيني که در سراشيبي ترمز بريده است، در سرازيري گناه حرکت ميکنند و سرانجامي جز سقوط نخواهند داشت. اما آنچه محتاج توجه بيشتر است، اينکه: اگر العياذبالله گناه ميکنيد و اگر در سرازيري گناه واقع شدهايد، گناه را توجيه مکنيد! خطر توجيه گناه، از مراحل قبلي گناه بسيار بيشتر است. توجيه گناه، انسان را به جايي ميرساند که غيبت ميکند، بعد ميگويد: خوب کاري کردم؛ تهمت ميزند يا شايعهپراکني ميکند يا توهين ميکند و نه تنها از کارش راضي است، بلکه رنگ و لعاب ديني هم به آن ميدهد.
گناه، روح را ميکشد
همه اين مصائب از زنگار روح و قساوت دل سرچشمه ميگيرد. دل و روح انسان فوقالعاده اهميت دارد؛ اما متأسفانه برخي روح خود را ميکشند و کارکرد عقل، فطرت يا وجدان اخلاقي را از بين ميبرند و اين، درد بزرگي است. ابزار آنها براي کشتن روح و بُعد ملکوتي، گناه است؛ يعني اگر از آنها بپرسند که چگونه روح خود را کشتيد؟ بايد بگويند بر اثر گناه؛ گناه چشم، زبان و گوش. گناهان زبان مانند دروغ، غيبت، تهمت و اهانت و تحقير، گناهان گوش، مثل شنيدن گناهان زباني ديگران و شنيدن موسيقي مطرب و شهوتانگيز و بالأخره گناه چشم، نظير چشمچراني و ديدن صحنهها و مناظر تحريکآميز و تماشاي فيلم و عکس مبتذل، بُعد ملکوتي يا بعد روحي انسان را ميکشد و کشته شدن روح بسيار بدتر و زيانبارتر از مرگ جسم انسان است.
شما خيال ميکنيد اين ماهوارهها تصويري را نشان ميدهد و صدايي را پخش ميکند و تمام؟ اين طور نيست، بلکه آدم ميکشد، روح ميکشد. بسياري از سريالها چه نتيجهاي دارد؟ روح انسان را ميکشد. آنگاه انسان سياهدل ميشود. وقتي سياهدل شد، حاضر است چند ساعت از وقت ارزشمند خود را صرف تماشاي تلويزيون يا ماهواره کند. حتي در وقت نماز نيز نماز اول وقت و جماعت را فداي فيلم و سريال ميکند و در آخر وقت، قدري به عنوان نماز خم و راست ميشود. معلوم است که چنين کسي خيلي به خودش ظلم ميکند.
نبايد ظلم کرد، ظلم به مردم و ظلم به خدا نبايد کرد؛ ظلم به خودمان هم نبايد بکنيم. قرآن بر هر سه تاکيد ميفرمايد. گاهي ميفرمايد: اي انسان ظلم به خدا مکن و شرک مورز؛ گاهي ميگويد: اي انسان ظلم به مردم مکن؛ زيرا خيلي خطرناک است. گاهي هم ميفرمايد: اي انسان به خودت ستم مکن. کشتن روح، ظلم بزرگي است که انسان نسبت به خودش دارد و متأسفانه توجه به ظلم خود نيز ندارد.
اصول دين، عقلي است، نه تقليدي
اساساً تقليد از نظر اسلام غلط است، مگر اينکه چارهاي جز تقليد نباشد و آن هم در صورتي است که انسان در يک رشته تخصص لازم را ندارد و براي رفع مشکل، مجبور است به متخصص آن رشته يا فن مراجعه کرده، هرچه او گفت، عمل نمايد. لزوم مراجعه بيمار به پزشک متخصص و تقليد بي چون و چرا از دستور او، از اين بابت است. همچنين از آنجا که دامنه فقه گسترده است و همه مردم نميتوانند مجتهد جامعالشرايط شوند، مراجعه افراد غير مجتهد به فقها و گرفتن دستورالعمل نحوه عمل به احکام شرعي، يک ضرورت عقلي است.
در اصول دين، ضرورت تقليد در کار نيست و هرکسي به فراخور حالش ميتواند در فهم اصول دين مجتهد باشد؛ دانشمندان علوم اسلامي، اعم از فلاسفه، عرفا و فقها، با دقت عقلي و موشکافانه خود يا تلاش در تفهم آيات و روايات، نوعي درک از اصول دين دارند و در اين باره زحمتها کشيدهاند و کتابهايي تأليف کردهاند. عموم مردم نيز به فراخور حال خود، در رابطه با اصول دين استدلال دارند.
به هر حال، پذيرش اصول دين عقلي است. از اين جهت در رسالههاي عمليه نوشتهاند که در اصول دين تقليد نيست؛ يعني هرکسي بايد در شناخت خدا و صفات او و نيز در نبوت و ولايت و معاد، به فراخور حالش مجتهد باشد. هرکسي بايد به فراخور عقلش بتواند بفهمد که چرا خدا هست؟ به چه دليل يگانه است؟ بر چه مبنايي مستجمع جميع صفات کمالات است؟حقانيت و صحت نبوت خاتمالأنبيا(ص) و اينکه قرآن کريم تا روز قيامت معجزه جاويد آن حضرت است، بايد با عقل انسان درک شود. امامت اميرالمؤمنين(ع) و يازده فرزندش، با به کارگيري عقل اثبات ميشود. وجود معاد، آن هم معاد جسماني و اينکه محشري هست و پروردگار عالم همه را در يک جا جمع ميکند و پس از حساب و کتاب، افراد نيکوکار به بهشت و بدکاران به جهنم فرستاده ميشوند، عقلي است.
ضرورت تفکر و استدلال
در عوالم پس از مرگ، از اعتقاد انسان سؤال ميشود و اگر کسي اعتقادات خود را به پدرش يا جامعه نسبت بدهد، از او نميپذيرند. حتي اگر کسي بگويد: مرجع تقليدم چنين گفته است، باز از او قبول نميکنند، بلکه از او براي اعتقادش دليل ميخواهند، البته استدلال هرکس به فراخور حال خود او کافي است و بيش از آن انتظار ندارند. نقل شده است که پيامبراکرم(ص) به همراه برخي اصحاب، از کنار پيرزني که در حال نخريسي با چرخ بود، گذشتند. حضرت که ميخواستند به او تلطف کنند، فرمودند: به چه دليل خدا هست؟ آن پيرزن بيسواد دستش را از چرخ برداشت. چرخ از حرکت بازماند. گفت: «چرخ به اين کوچکي براي حرکت به من احتياج دارد، پس چطور ميشود بر اين عالم پهناور مدبر حکيمي حکمفرما نباشد؟» پيامبر اکرم(ص) رو کردند به اصحاب و فرمودند: «عليکم بدين العجائز».
از آن چرخى كه گرداند زن پير قياس چرخ گردنده همى گير
البته نبايد از اين حکايت و از جمله منسوب به پيامبر(ص)، در جهت ترويج تقليد کورکورانه و سرکوب پرسش و تفکر و تدبر، سوء استفاده شود.
پینوشتها:
۱ ماعون، ۴ ـ ۵
2 عدهالداعى، ص۱۵۲
۳ بقره، ۴۵
۴ تکاثر، ۶ـ ۵
5 غافر، ۴۴
۶ توبه، ۱۰۵
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید