خودشناسی / آیت‌الله‌العظمی حسین مظاهری - بخش پنجم

1393/6/29 ۱۰:۱۷

خودشناسی / آیت‌الله‌العظمی حسین مظاهری - بخش پنجم

قرآن راجع به همه ما و مخصوصاً راجع به خانواده می‌فرماید: «و إن تعفوا و تصفحوا و تغفروا فان الله غفورٌ رحیم»1 با همدیگر باید گذشت و ایثار و فداکاری داشته باشید و تلافی کردن نباشد؛ تلافی کردن بدی به بدی، خود یک بدی است: «و جزاءُ سیئه سیئه مثلها».2 این که مردانگی نیست که کسی به صورت کسی بزند و او هم تلافی کند و به صورت او بزند. این هم یک گناه مثل گناه اول است.

 

قرآن راجع به همه ما و مخصوصاً راجع به خانواده می‌فرماید: «و إن تعفوا و تصفحوا و تغفروا فان الله غفورٌ رحیم»1 با همدیگر باید گذشت و ایثار و فداکاری داشته باشید و تلافی کردن نباشد؛ تلافی کردن بدی به بدی، خود یک بدی است: «و جزاءُ سیئه سیئه مثلها».2 این که مردانگی نیست که کسی به صورت کسی بزند و او هم تلافی کند و به صورت او بزند. این هم یک گناه مثل گناه اول است.

 

باید عفو و گذشت داشت و قرآن می‌فرماید باز کم است، بلکه باید «صفح» داشت. اگر کسی به شما بدی کرد، کینه او را به دل نگیرید و کینه‌توزی نکنید، بلکه گذشت و فداکاری داشته باشید. اصلاً به دل نگیرید که زنم بد است، شوهرم بداخلاق است و اولادم ناسازگار است، بلکه به جای اینها دعا کنید. قرآن می‌فرماید باز هم کم است، اگر کسی به شما بدی کرد، شما باید به او خوبی کنید. اگر یک ناراحتی بین زن و شوهر پیدا شد، حق ندارند قهر كنند. اگر زن بدی کرده، شوهر به جای تلافی، باید خوبی کند و وقتی که برمی‌گردد، با یک حلقه طلا برگردد، نه با باد و بُغ کردن. اگر تقصیر مرد است، وقتی در خانه را می‌زند، زن با روی باز و تبسم در را باز کند و از شوهر عذرخواهی کند. اگر زن تقصیر دارد، شوهر باید عذرخواهی کند، آنگاه «فانّ الله غفورٌ رحیم».‌دل پیدا می‌شود و رحمت خدا در دل می‌آید و رحمت خدا در خانه می‌آید و این خانه پربرکت و عاقبت‌به‌خیر و مورد عنایت خدا می‌شود.

این چیزها از من نبود، بلکه همه از قرآن بود. ما باید عاطفه داشته باشیم. عاطفه خیلی ارزش دارد. ما در قرآن قانون مواسات داریم كه خیلی مهم است؛ اما متأسفانه هیچ کدام از ما به آن عمل نمی‌کنیم. راجع به اینکه نمی‌شود فقط به فکر خود باشیم، بلکه باید همین مقدار که به فکر خودیم، به فکر دیگران هم باشیم، هزار آیه در قرآن هست. مرحوم کلینی در «کافی» صدها روایت آورده و مؤمن را تعریف می‌کند؛ می‌فرماید: مؤمن کسی است که آنچه برای خود می‌خواهد، برای دیگران هم می‌خواهد و آنچه برای خود نمی‌پسندد، برای دیگران هم نمی‌پسندد. قرآن می‌فرماید: «و مما رزقناهُم ینفقون»3 مؤمن کسی است که رابطه کامل با خدا و مردم دارد. کسی این طور است که دل دارد؛ یعنی روح توانسته قلب او را تسخیر کند.

 

سیرة علوی

امیرالمؤمنین(ع) را خانه‌نشین کردند، اما بدتر از آن اینکه به ایشان بی‌اعتنایی هم می‌کردند؛ به طوری که زهرای مرضیه با گریه و تأسف فرمود: «شنیده‌ام که به تو سلام نمی‌کنند!» فرمود: «نه تنها سلام نمی‌کنند، بلکه وقتی من سلام می‌کنم، جواب سلامم را هم نمی‌دهند!» علی(ع) خانه‌نشین و بیکار شد؛ اما در طول 25 سال، 26 مزرعه به دست مبارکش آباد کرد و یکی از آنها به ارث نرسید و همه برای فقرا و بینوایان بود.

راوی می‌گوید: در خدمت امیرالمؤمنین(ع) بودم كه چاه می‌کند. ظهر كه شد، بیرون آمد و نماز خواند. گفتم: «من برایتان کدو پخته‌ام.» فرمود: بیاور. آوردم و حضرت دستش را شست. دیدم هر لقمه‌ای که برمی‌دارد، در اول بسم الله و در آخر الحمدلله می‌گوید، یک جمله هم ‌فرمود: لعنت بر کسی که به واسطه شکم به جهنم برود! شکمی که بتوان با کدوی پخته سیر کرد، جهنم می‌خواهد! بعد برای کندن قنات رفت و کلنگ به سنگی خورد و آب فوران کرد. قوم و خویش امیرالمؤمنین هم آمدند تا سری به مولا بزنند. علی(ع) با ریش گل‌آلود از چاه بیرون آمد و تا چشمش به آنها افتاد، فرمود: «قوم و خویش من! چشمداشت به این قنات نداشته باشید. این قنات از آن فقرا و مستمندان است» و به من گفتند: «قلم و دوات بیاور» و من آوردم؛ پاهای مولا در چاه و تنشان از چاه بیرون آمده بود كه قنات را وقف مستمندان و مسلمانها کردند. به این می‌گویند کسی که روحْ قلبش را استخدام کرده است. اینها افتخار بشریت هستند. باید بنازیم به این افراد و افتخار کنیم در میان انسانها چه چیزهایی پیدا می‌شود. اگر دل خادم روح شود، یعنی روح بتواند قلب را استخدام کند،سعادت دنیا و آخرت از این انسان است.

 

نفس لَوّامه

همه محبت‌ها و جاذبه‌ها و همه عواطف از این قلب سرچشمه می‌گیرد. وقتی زیر سلطة روح رفت، به فرمان روح، تمام عواطف از این قلب سرچشمه می‌گیرد. از نظر قرآن، این قلب اسمای مختلفی دارد. گاهی قرآن اسم او را «صدر» گذاشته است: «أ فمن شرح الله صدرهُ للإسلام فهو على‏ نُور من ربه‏»؛4 گاهی هم اسم او را «قلب» گذاشته: «یوم لا ینفعُ مالٌ و لا بَنون، إلا من أتى الله بقلب سلیم»؛5گاهی هم اسم او را «نفس لوامه» گذاشته كه برایش فوق‌العاده اهمیت قائل شده است؛ به اندازه‌ای که آن را در كنارروز قیامت گذاشته و به آن قسم خورده است: «لا اُقسمُ بیوم القیامه، و لا اُقسمُ بالنّفس اللوّامه:6قسم به روز قیامت، قسم به نفس لوامه.» همین طور که روز قیامت روز حساب و کتاب است و برای خوبان روز رستگاری است، متابعت از نفس لوامه هم موجب رستگاری دنیا و آخرت است.

چرا به قلب، نفس لوامه می‌گویند؟ برای اینکه درون انسان (یعنی همان قلب) به کارهای خوب ترغیب و تحریص می‌کند؛ مثلاً شما می‌خواهید جهیزیه به یک دختر بینوا دهید و او را خوشحال کنید. در درون شما چیزی هست که مرتب ترغیب و تحریص می‌کند که: «هرچه زودتر این کار را بکن و مواظب باش به تأخیر نیفتد و پشیمانی پیدا نشود.» اگر شما آن کار خیر را انجام دادید، تحسین می‌کند و آفرین می‌گوید. وقتی که یادتان می‌آید آن كار را کردید، درون شما به شما آفرین می‌گوید.

این راجع به کارهای خیر است. راجع به کارهای شر نیز مثلاً اگر کسی تصمیم بگیرد که خانه کسی را بی‌جا و ناحق جمع کند، در درونش چیزی هست که او را سرزنش می‌کند که: «این کار را مکن، ظلم عاقبت ندارد و این کار برکت ندارد، خیر دنیا و آخرت ندارد و شر دنیا و آخرت نصیبت خواهد شد» و مرتب تقبیح می‌کند و شما را از آن کار منصرف می‌کند. اگر هم کسی کار شرّی را انجام داد، همان که در درون تقبیح می‌کرد، در اینجا سرزنش و ملامت می‌کند. اینکه «نفس لوّامه» می‌گویند، به این اعتبار است که در درون شما چیزی هست که وقتی کار بدی انجام بدهید، شما را ملامت و سرزنش می‌کند. به این نفس لوامه می‌گویند.

این همان قلب است و چون در کارهای شرّ ملامت می‌کند، قرآن اسمش را نفس لوامه گذاشته و علمای علم اخلاق هم به آن نفس لوامه می‌گویند. اگر قلب ما زیر فرمان روح ما برود، یعنی آن روح که بنا شد جنبه ملکوتی داشته باشد، به قلب فرمان دهد، یکی از کارهای قلب این است که در کارهای خوب تحسین و در کارهای بد تقبیح می‌کند. در کارهای خوب آفرین می‌گوید و نشاطی در درون انسان پیدا می‌شود و در کارهای بد تقبیح و ملامت می‌کند و یک نگرانی در عمق جان پیدا می‌شود.

روان‌شناسان به آن «ضربان وجدان» می‌گویند و این نیز اسم خوبی است؛ یعنی اگر کسی آبروی کسی را ببرد، اگر نفس لوامه داشته باشد، وقتی خلوت شد، اگر خواست بخوابد، خوابش نمی‌برد. در درونش چیزی هست که مرتب به او تازیانه می‌زند و ملامتش می‌کند: «چرا امروز آبروی مردم را بردی؟ چرا امروز ظلم کردی؟ باید این ظلم را جبران کنی.»

گاهی این نفس لوامه می‌میرد یا ضعیف می‌شود. و آن وقتی است که زیر بار فرمانده کل قوا نرود و حرف روح را نشنود. وقتی حرف روح را نشنید، در مراتب اول، ضعیف می‌شود و ضربان وجدان دارد، اما کم و آهسته است و اما اگر گناه روی گناه آمد، اگر کارهای ناحق روی کارهای ناحق آمد، کم‌کم می‌میرد. به این معنا که روح نمی‌تواند به آن فرمان دهد و وقتی روح نتوانست به او فرمان دهد، کارهای ننگ‌آور و عیب آوری می‌کند، مثل اینکه هیچ کاری نکرده است و ضربان وجدان و نفس لوامه ندارد! و وای به کسی که در درونش نفس لوامه مرده باشد!

قرآن گاهی می‌فرماید: وای به کسی که دلش سیاه و سنگ شده باشد: «ثُمّ قست قلوبُكُم من بعد ذلك، فهی كالحجاره أو أشدّ قَسوه»7بعضی دلها از سنگ هم سخت‌تر است. بعد قرآن می‌فرماید: گاهی از سنگ آب بیرون می‌آید و یا بعضی از سنگها برای دیگران مفید است؛ اما دل ناپاک و سیاه فایده ندارد، بلکه همیشه در صدد است که ضرر برساند: خانه مردم را می‌گیرد و سند را به اسم خود می‌کند و به جای اینکه بگوید چرا، در درونش می‌گوید چه کار خوبی و چه زرنگی خوبی کردم! غیبت می‌کند و نه تنها خود را سرزنش نمی‌کند، بلکه تحسین هم می‌کند. آبروی مردم را می‌برد و بعد می‌گوید: «دلم حال آمد از اینکه آبرویش را بردم!» شایعه‌پراکنی می‌کند، تهمت می‌زد، ناسزا می‌گوید و نه تنها خود را ملامت نمی‌کند، بلکه تحسین هم می‌کند. علمای علم اخلاق به این «نفس محصنه» می‌گویند؛ یعنی کارش رسیده به اینجا که گناه می‌کند و آن را می‌پسندد! گناه می‌کند و به خودش آفرین می‌گوید!

گناه یعنی نشنیدن حرف روح. آنچه روح می‌گوید، از طرف خداست: «و نفسٍ و ما سوّاها، فألهمها فُجورها و تقواها»:8 قسم به نفسی که الهام دارد، خوبی و بدی را می‌فهمد و خوبی را از بد تمییز می‌دهد و به خوبیها فرمان می‌دهد و از بدیها جلوگیری می‌کند. این نفس اگر به قلب ما فرمان داد و او فرمان‌پذیر شد، در این قلب نور خدا می‌تابد و خیر دنیا و آخرت برایش هست. این قلب است که به اعتبار کارش به آن «نفس لوّامه» می‌گویند و به اعتبار کارش به آن «قلب» می‌گویند و به اعتبار کارش به آن «صدر» می‌گویند. در قرآن بیش از این سه اسم ندارد؛ اما عرفا و علمای اخلاق برای این قلب هفت مرتبه درست کردند و هفت اسم گذاشتند، ولی یک چیز بیشتر نیست.

 

پی‌نوشتها:

1.التغابن‏، 14// 2. الشورى‏، 40// 3. البقره، 3//4. الزمر، 22: «آیا كسى كه خدا سینه‏اش را براى [پذیرش‏] اسلام گشاده، و [در نتیجه‏] برخوردار از نورى از جانب پروردگارش مى‏باشد.»// 5. الشعراءآآ«:، 88 و 89: «روزى كه هیچ مال و فرزندى سود نمى‏دهد، مگر كسى كه دلى پاك به سوى خدا بیاورد.»// 6. القیامه، 1 و 2 // 7. البقره، 74 // 8 . الشمس، 7 و 8: «سوگند به نفس و آن كه آن را درست كرد؛ سپس پلیدكارى و پرهیزگارى‏اش را به آن الهام كرد.»

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: