1393/9/1 ۰۷:۵۹
بحث ما درباره اين است که آيا اين بُعد حيواني، کمککار هم دارد يا نه؟ علماي اخلاق ميفرمايند صفات رذيله کمککار اين بُعد حيواني انسان است؛ مثل حسادت، حب رياست، دنياداري و منيتها. تقريباً چهل رذالت داريم كه ميگويند کمککار اين بُعد است که اين اسب چموش و ماشين بيترمز را به بدبختي بکشاند. خواهناخواه وقتي بُعد جسماني به شقاوت کشيده شد، انسان به شقاوت کشيده ميشود و جهنمي ميشود. لذا همه کتابهاي اخلاقي درباره اين است که تهذيب نفس کنيم و اين صفات رذيله را اگر نتوانيم ريشه کن کنيم، لاأقل سرکوب کنيم. قرآن در سوره شمس، 11 قسم ميخورد و بعد ميفرمايد: «قد أفلح من زکّيها:1 رستگاري فقط و فقط از کسي است که مهذب شود»، درخت رذالت را از دل بکند و درخت فضيلت را بارور و ميوهدار کند.
بحث ما درباره اين است که آيا اين بُعد حيواني، کمککار هم دارد يا نه؟ علماي اخلاق ميفرمايند صفات رذيله کمککار اين بُعد حيواني انسان است؛ مثل حسادت، حب رياست، دنياداري و منيتها. تقريباً چهل رذالت داريم كه ميگويند کمککار اين بُعد است که اين اسب چموش و ماشين بيترمز را به بدبختي بکشاند. خواهناخواه وقتي بُعد جسماني به شقاوت کشيده شد، انسان به شقاوت کشيده ميشود و جهنمي ميشود. لذا همه کتابهاي اخلاقي درباره اين است که تهذيب نفس کنيم و اين صفات رذيله را اگر نتوانيم ريشه کن کنيم، لاأقل سرکوب کنيم. قرآن در سوره شمس، 11 قسم ميخورد و بعد ميفرمايد: «قد أفلح من زکّيها:1 رستگاري فقط و فقط از کسي است که مهذب شود»، درخت رذالت را از دل بکند و درخت فضيلت را بارور و ميوهدار کند. بعد هم با چند تأکيد ميفرمايد: «و قد خاب من دسّيها»، زيانكار و شقي است، هم در دنيا و هم در آخرت، آن که مهذب نباشد و نتواند صفت رذيله را ريشهکن کند.
صفات رذيله، لشکريان بعد جسمي
روايات فراواني درباره صفات رذيله صحبت كردهاند و خطرهاي صفات رذيله و نحوه برخورد با آنها را گفتهاند و اينکه چه کنيم تا مهذب شويم و خود را بسازيم. علم اخلاق متکي بر قرآن و روايات و البته عقل هست. در روايات آمده است: بُعد حيواني در مقابل بُعد ملکوتي لشکري دارد: جُنود شيطان، كه لشکر مجهزي براي بيچاره کردن انسان است. واي به کسي که صفت رذيلهاي در او باشد كه اگر زمينه پيدا کند و آتش برافروخته شود، خطرش به آنجا ميرسد که اول قتلي که روي کره زمين واقع شد، اين بود که برادر، برادر را کشت و آن هم پسران پيامبر، يعني قابيل پسر حضرت آدم، هابيل پسر حضرت آدم را کشت و قرآن ميفرمايد کشتنش به خاطر حسادت بود. قرباني کردند و از يکي قبول شد و از يکي قبول نشد و حسادت آن که قبول نشد، گل کرد و به برادرش گفت ميکشمت، و هابيل که از جُنود عقل و روح ملکوتي است، جواب داد: هرکاري بکني، من به تو دست درازي نميکنم. اگر از تو قرباني قبول نشده، تقصير من نيست و خدا اينطور مقدر کرده كه از آدم ناباب چيزي را نميپذيرد: «انما يتقبلُ الله من المتّقين».2
قضيه عروس و مادرشوهر همه جا هست و راجع به آن، عقل و بُعد ملکوتي ميگويد: اين عروس به خانه تو آمده و تو بايد مادر او باشي. نبايد فرقي بين دختر و عروس تو باشد. حال اين تفاوتها براي چيست و اين مادرشوهربازيها به چه دليل است؟! همچنين برعکس، برخي عروسها چشم ديدن مادرشوهر را ندارند. آن بُعد ملکوتي ميگويد: چه فرق است بين مادر و مادر شوهرت؟ بايد همين طور که مادرت را دوست داري، مادرشوهر را هم دوست بداري و احترام نگاه داري؛ اما حسادت ميگويد مادرشوهر از هوو بدتر و عروس يعني از هر دشمني بدتر!
برادران يوسف همه پسران پيامبر، يعني حضرت يعقوب هستند. همين مقدار که متوجه شدند حضرت يوسف امتياز دارد، قرآن از قولشان نقل ميکند که: ما قلدريم و عُصبهايم و پدرمان اين بچه را بيشتر دوست دارد. آنگاه هفتهشت نفر قلدر که بايد اين بچه را روي دست نگاه دارند تا بزرگ شود، به بيابان آوردند و به چاهش انداختند و بعد هم پيش حضرت يعقوب آمدند و دروغ درست کردند که: گرگ بچهات را خورد! چند روز بعد كه فهميدند بچه زنده است و کارواني او را از چاه بيرون آورده، براي اينکه پيش پدر برنگردد، گفتند: اين غلام است و او را ميفروشيم. قرآن ميفرمايد او را فروختند به ثَمَن بَخس.3بچهاي را که پارة ماه بود و قيمتش ميلياردها بود، به ثمن بخس فروختند. اين به خاطر حسادت بود.
غيبت از حسادت سرچشمه ميگيرد. تهمت همين طور. کدام يک از شما شايعهپراکني نداريد؟ همه اينها از حسادت سرچشمه ميگيرد. چشم نداريم که ببينيم طرف امتياز دارد و ميخواهيم امتياز را بگيريم و نميتوانيم، با تهمت و غيبت و شايعه آبروي مردم را ميبريم. همه صفات رذيله، آدمکشي است. همه صفات رذيله بد است. آنگاه ميشود داعشيها. داعش ميگويد: من خليفه هستم، بنابراين اگر تمام عراق را به خاک و خون بکشم حق من است! خودش ميداند که نه تنها خليفه نيست، بلکه رذل است و اين بهخاطر رياستطلبي است و واي به اين رياستطلبي! ممکن است انسان خيلي هم متقي باشد، اما رياستطلبي در عمق جانش، او را بدبخت و بيچاره کند: «آخرُ ما يخرُجُ من قلوب الصديقين، حُبّ الجاه».
اقتصاد ناسالم
همچنين پولپرستي؛ ما چرا بايد اقتصاد ناسالم داشته باشيم؟ آيا ذخيره ما کم است و يا هنرمان کم است و يا از ديگران عقبيم؟ امکانات ما از نظر هنر خيلي هم زياد است و جلو رفتيم و کارهاي خارقالعاده کرده و ميکنيم، اما اقتصاد ما بيمار است و اين از پولپرستي سرچشمه گرفته است. از همين چند نرخي در بازار سرچشمه گرفته، و از تقلب و فريب و رشوهخواريها و پارتيبازيها و ربا دادن سرچشمه گرفته است. در روايات، رباخواران از هر گرگ درندهاي درندهتر هستند.غريبها خيلي وام ميدهند و اصلاً زندگي مردم روي وام ميچرخد؛ اما بهره آنها 1 يا 2 درصد است و اما جمهوري اسلامي آمده که ربا را نابود کند براي اينکه ربا، نابود ميکند: «يمحقُ الله الربا و يُربي الصدقات».4 حال بهره در بانکهاي ما 35 يا 40 درصد است و اگر خيلي پايين بياييم، 15 درصد است. اين يعني بيچارهکردن و بدبخت کردن مردم. همه بانکها مثل گرگ درنده براي خوردن مال مردم هستند.
قرآن ميگويد اين اقتصاد نابود ميشود. اقتصادي که بانکش مال مردمخوري ميکند. يا اين خيريهها چرا بازي درآوردهاند؟ خيريهها از صفر شروع کردند و الان بعضي از آنها ميلياردها سرمايه دارند و اين از پول مردم و ربا سرچشمه گرفته است و يک کلاه شرعي هم سرش ميگذارند به عنوان قرضالحسنه يا مضاربه و غيره. معناي خيريه اين است که مجاني وام به مردم دهند و نه ميلياردر شود! پولپرستي و رياستطلبي به اينجا ميرسد که عمر سعد به کربلا ميآيد و دانسته امام حسين(ع) را ميکشد. هرچه امام حسين(ع) به او ميگويد نکن، به خرجش نميرود و هرچه امام ميگويد بدبخت ميشوي، او ميگويد نميتوانم دست از ري بردارم! در آخر کار امام حسين(ع) عصباني شدند و گفتند: «اميدوارم از گندمش هم نخوري» و او امام را مسخره کرد و گفت: «جوْ هم براي ما بس است»؛ اما جو را هم نخورد و با ذلت عجيبي بعد از قضيه کربلا نابود شد. اول پسرش را در مقابلش سر بريدند و بعد خودش را در مقابل مردم سر بريدند و براي کشتن عمر سعد جشن گرفتند. خودش اين کار را کرد؛ براي اينکه حرف امام را نشنيد و ميگفت: نميتوانم دست از اين رياست بردارم! رياست طلبي و پول پرستي و همه صفات رذيله براي نابود کردن انسان خيلي مهم است: «قد أفلح من زکّيها، و قد خاب من دسّيها». در قرآن در جايي نداريم که 11 قسم بخورد. قرآن قسم ميخورد براي اينکه به مردم بفهماند که امر مهم است. گاهي يک قسم يا دو قسم ميخورد، اما در اينجا 11 قسم با هفت يا هشت تأکيد براي يک مطلب دارد. براي مطلبي که همه ما راجع به آن بياعتنا هستيم.
جهاد اكبر
واي بر ما! مگر ميشود انسان نسبت به صفات رذيله بياعتنا باشد؟ بايد کار کرد و زحمت کشيد. مشکلترين جنگها، جنگ با صفات رذيله است و قرآن اين حکايتها را براي ما نقل ميکند براي اينکه بفهماند که در درون ما 40 صفت رذيله است و اينها ياور بُعد حيواني هستند و با بُعد روحاني در جنگند. به قول پيغمبر اکرم(ص) در درون ما يک جنگ هميشگي است و اين جنگ تمامشدني هم نيست. وقتي بسيجيها از جبهه پيروز برميگشتند، پيغمبر اکرم(ص) ميفرمودند: «مرحباً بقوم قضوُا الجهاد الأصغر و بقي الجهادُ الأكبر:آفرين به كساني که جهاد كوچكتر را انجام دادندو جهاد بزرگتر باقي مانده است!» ميپرسيدند: «يا رسول الله! جهاد بزرگتر چيست؟» حضرت ميفرمود: «جهادُ النفس:5 جهاد با نفس است.» جهاد با اين بُعد حيواني که 40 رذيله دارد و ما بايد يکي يکي اين رذايل را نابود کنيم البته نابود نميشود و اولياءالله ميخواهند و حضرت امام(ره) بارها ميگفتند: «چهل سال خون جگر ميخواهد تا انسان بتواند منزه شود و درخت رذالت را بکند و درخت فضيلت را بهجاي آن غرس کند.»
اما بالاخره لاأقل آتش زير خاکستر باشد و برافروخته نشود. اگر آتش يکي از صفات رذيله برافروخته شود، وامصيبتا! تمام اين جنگها و جنايتها ميشود. بارها و بارها شده جنگي مثل جنگ ويتنام با آن کشت و کشتارها که به امريکا ميگفتند تو که ميگويي حقوق ملي و تو که ميگويي بايد به جهان رسيد، پس چرا در اينجا نميرسي؟ ميگفت منافع ما در آنجا در مخاطره نيست؛ لذا همديگر را بکشند به ما مربوطي نيست. اين تمدن است و اين دنياي استکباري با علم و تمدنش است. همين طور بياييد تا بين دو برادر. بارها ميبينيم برادرها بر سر ارث با هم قهرند تا بميرند؛ ميگويد دماغم به لحد بخورد، با تو آشتي نميکنم. وقتي دماغ به لحد بخورد، تازيانههاي نکير و منکر قبرش را پر از آتش ميکنند و ميروند: «انّ القبر روضهٌ من رياض الجنه أو حُفرهٌ من حُفر النيران [: قبر باغي از باغهاي بهشت يا گودالي از گودالهاي آتش است].»6
براي هيچ بين خواهر و برادر چه نزاعها و بي اعتنائيها و قهرها كه رخ نميدهد! همه اينها از صفت رذيله سرچشمه ميگيرد و اگر فکر کند، ميفهمد که از چه سرچشمه ميگيرد. آيا از حسادت است؟ آيا از پولپرستي است؟ آيا از رياستطلبي است؟ آيا از منيت و خودپرستي است؟ آيا از شهوت است؟ و بالاخره خودش ميفهمد که از کدام است. گاهي نيز همه هست براي بدبخت کردن کسي که با اين صفات رذيله نجنگد.
ادامه دارد
پينوشتها:
1. الشمس، 9 و 10.// 2. المائده، 27.// 3. ر.ک: يوسف، 20.// 4. البقره، 276.// 5. الکافي، ج5، ص12.// 6. تفسير القمي، ج2، ص94.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید