صفحه اصلی / مقالات / افغانستان /

فهرست مطالب

افغانستان


آخرین بروز رسانی : دوشنبه 20 آبان 1398 تاریخچه مقاله


پشتون و بلوچ زندگی می گذرانند( دوپری، نیز ایرانیکا، همانجاها)

 

یهود

آنان گروه كوچكی بودند كه در كابل، قندهار و هرات و برخی شهرهای ترك‌نشین افغانستان زندگی می‌كردند (كلیفورد، 62؛ دوپری، 64). شمار اندكی از آنها به عبری، و بقیه به زبان فارسی دری یا پشتو سخن می‌گفتند. یهودیان از راه بازرگانی و صرافی زندگی می‌گذراندند (دوپری، همانجا). حیات خان (ص 313) از 40 خانوار یهود در كابل و هرات یاد می‌كند كه بیشتر به كار ساخت و فروش شراب مشغول بودند. شمار یهودیان را از 150 خانوار (نك‍ : علی‌آبادی، 29) تا چند هزار تن (نك‍ : دوپری، همانجا) تخمین زده بودند. در چند دهۀ اخیر بسیاری از یهودیان افغانستان را ترك كرده‌اند.


عرب

عربها گروهی بودند كه ظاهراً در زمان سامانیان (حك‍ 261- 389 ق / 874- 999 م) از خراسان به افغانستان مهاجرت كردند. شماری از آنها بخشی از نیروی پادگان بالاحصار را تشكیل می‌دادند و شماری دیگر در جلال‌آباد و میان راه كابل به پیشاور می‌زیستند و با اینكه در جامعه‌ای جدا از گروههای قومی دیگر زندگی می‌كردند، بیشترشان زبان عربی را از یاد برده بودند (نك‍ : الفنستون، 297- 298) و به دری یا پشتو، و برخی به فارسی آمیخته با واژه‌های عربی صحبت می‌كردند (دوپری، 63؛ نیز: ایرانیكا، I / 499).

 

مآخذ

اُریوال، اروین، «قومیت بلوچ در افغانستان»، ترجمۀ منیر حسینیون (نك‍ : هم‍ ، افغانستان: اقوام ـ كوچ‌نشینی)؛ اسعدی، مرتضى، جهان اسلام، تهران، 1366ش؛ افشـار یزدی، محمود، افغان نامه، تهران، 1359 ش؛ افغانستان: اقوام ـ كوچ‌نشینی، مجموعه مقالات، به كوشش محمد حسین پاپلی یزدی، مشهد، 1372ش؛ الفنستون، مونت استوارت، افغانان: جای، فرهنگ، نژاد، ترجمۀ محمد آصف فكرت، مشهد، 1376ش؛ اوسن، ژان، «محیط و تاریخ در جهان‌بینی قبیلۀ پاشایی»، ترجمۀ محمد عباسپور (نك‍ : هم‍ ، افغانستان: اقوام ـ كوچ‌نشینی)؛ بارتولد، و. و.، تذكرۀ جغرافیای تاریخی ایران، ترجمۀ حمزه سردادور، تهران، 1308 ش؛ همو، گزیدۀ مقالات تحقیقی، ترجمۀ كریم كشاورز، تهران، 1358 ش؛ بالان، دانیل و شارل م. كیفر، «صحرانشینی و خشك‌سالی در افغانستان: نمونۀ پشتونها در دشت ناور»، ترجمۀ علی اسدی، ایلات و عشایر، تهران، 1362 ش؛ پژواك، عتیق‌الله، غوریان، كابل، 1345ش؛ جمال‌زاده، محمد علی، «افغانستان»، وحید، تهران، 1344 ش، س 3، شم‍ 1؛ دایرةالمعارف فارسی؛ سان لیور، پیر، «نقشۀ جدید قومی افغانستان»، ترجمۀ ابوالحسن سروقد مقدم (نك‍ : هم‍ ، افغانستان: اقوام ـ كوچ‌نشینی)؛ علی‌آبادی، علیرضا، افغانستان، تهران، 1372ش؛ فردیناند، كلاوس، «كوچ‌نشینی در افغانستان»، ترجمۀ حسن خباززاده (نك‍ : هم‍ ، افغانستان: اقوام ـ كوچ نشینی)؛ فیلد، هنری، مردم‌شناسی ایران، ترجمۀ عبدالله فریار، تهران، 1343 ش؛ كارلس، هیو، «تاجیكهای درۀ پنجشیر جبال هندوكش»، ترجمۀ حسن مسعودی، مردم‌شناسی، 1355ش، س 1، شم‍ 4 و 5؛ كاشغری، محمود، دیوان لغات الترك، استانبول، 1333 ق؛ كلیفورد، مری لوئیس، افغانستان، ترجمۀ مرتضى اسعدی، تهران، 1368 ش؛ گلی، امین‌الله، تاریخ سیاسی و اجتماعی تركمنها، تهران، 1366 ش؛ لوگاشوا، بی‌بی رابعه، تركمنهای ایران، ترجمۀ سیروس ایزدی و حسین تحویلی، تهران، 1359ش؛ وامبری، آرمینیوس، سیاحت درویشی دروغین در خانات آسیای میانه، ترجمۀ فتحعلی خواجه نوریان، تهران، 1365ش؛ یزدانی، حسینعلی، پژوهشی در تاریخ هزاره‌ها، قم، 1372 ش؛ نیز:

Akiner, Sh., Islamic Peoples of the Soviet Union, London, 1983; Bellew, H. W., Afghanistan and the Afghans, Lahore, 1979; id, An Inquiry into the Ethnography of Afghanistan, Graz, 1973; Benveniste, E., «Les Langues de l’Afghanistan», La Civilisation iranienne, Paris, 1952; Dupree, L., Afghanistan, New Jersey, 1973; EI2; Hayat Khan, M., Afghanistan and its Inhabitants, tr. H. Priestley, Lahore, 1981; Iranica; Ivanow, W., «On the Language of the Gypsies of Qaināt», Journal of the Asiatic Society of Bengal, 1914, vol. X, no. 2; Muslim Peoples, ed. R. V. Weekes, Westport, 1984; Robertson, G. S., The Kafirs of the Hindukush, Oxford, 1974.
علی بلوكباشی


IV ادبیات فارسی در افغانستان


پس از قتل نادرشاه افشار (1160 ق / 1747م)، احمدشاه دُرّانی (د 1186 ق / 1772 م) به سوی شرق ایـران رفت (نك‍ : ابوالحسن گلستانه، 58 به بعد) و سرانجام قندهار را تختگاه حكومتی قرارداد كه پس از او، در دورۀ فرزندش تیمورشاه (د 1207 ق / 1793م) با پایتختی كابل ادامه یافت. در عصر تیمورشاه هنوز سنتهای دیوانی و آرایه‌ها و پیرایه‌های دربارهای پیشین رعایت می‌شد (نك‍ : فیض محمد، 1 / 61؛ الفنستون، 199). او با تكیه بر تاجیكها، قزلباشها و عناصر شهری و آنانكه به هویت ایرانی خویش پایبند بودند، كشور را اداره می‌كرد (فیض محمد، 1 / 50، 53؛ نیز نك‍ : ایرانیكا، I / 548).
تیمورشاه به شعر و شاعری علاقۀ بسیار داشت (نك‍ : فوفلزایی، 1 / 58- 59) و به پیروی از حافظ، بیدل و صائب غزل می‌گفت. وی انجمنی از شاعران عصر خود تأسیس كرده بود كه شعر عبدالقادر بیدل را در آنجا تحلیل و تفسیر و تتبع می‌كردند. علاقۀ تیمورشاه به شعر و ادب فارسی دری به حدی بود كه امور دیوانی و كشور داری را در گوشه و كنار كشور به شاعران عصر واگذار كرده بود. محمدرضا برنابادی، الله ویردی حیرت و میر هوتك افغان از شاعران و ادیبان این عصر، و صاحب مناصب و سمتهای دولتی بودند (نك‍ : همو، 2 / 466 به بعد؛ نائل، سیری ... ، 10).
آوازۀ شعر دوستی و شاعر پروری تیمور شاه به حدی بود كه برخی از سخنوران فارسی‌گوی از ایران، به قصد پیوستن به دربار او روانۀ كابل می‌شدند. میرزا محمد فروغی اصفهانی از این گروه سخنوران است كه به گفتۀ الفنستون (همانجا) اشعار تیمورشاه را تصحیح می‌كرده است (نیز نك‍ : فیض محمد، 1 / 61).
وضع ادبی عصر تیمورشاه در دوره‌های اخلاف او نیز ادامه داشت. درمیان سالهای 1255- 1258 ق / 1839-1842 م كه شاه شجاع سدوزایی با پشتیبانی انگلیسیها حكومت را در دست داشت، به علت علاقۀ شدید او به غزلیات حافظ و صائب، تقلید و تتبع از شعر آنان در میان سخنوران كشور رواج یافت. شاه شجاع خود به تتبع دیوان حافظ می‌پرداخت و به اسلوب غزلهای او غزل می‌ساخت (نك‍ : شاه شجاع، سراسر كتاب). او نثر را هم ساده و بی‌پیرایه می‌نوشت. كتاب واقعات او نمونۀ نثر ساده و مرسل این دوره محسوب می‌شود.
مداخلات آشكار دولت انگلیس در امور كشور در عهد شاه شجاع، روح حماسی را در سخنوران بیدار كرد، به طوری كه شاعران این دوره به ساختن منظومه‌های حماسی توجه كردند و رشادتها و سلحشوریهای رجال ملی و احساسات وطن خواهانه را در شعر مطرح ساختند. از جمله آن منظومه‌هاست: جنگ نامۀ محمدغلام غلامی كوهستانی (كابل، 1336 ش)؛ اكبر نامه مشتمل بر شرح جنگ اول افغان و انگلیس، به وزن و سیاق شاهنامۀ فردوسی (كابل، 1330 ش)؛ محاربۀ كابل و قندهار، اثر قاسم علی (آگره، 1272 ق) (برای اطلاع از دیگر منظومه‌های حماسی این دوره، نك‍ : حبیب، 49-64).
در میانۀ سالهای 1285-1296 ق / 1868- 1879 م كه امیر شیر علیخان برای دومین بار برمسند قدرت قرار گرفت، مقدمات اصلاح و تجدید حیات فرهنگی در افغانستان فراهم آمد. در 1290ق برای نخستین بار چاپخانه در كشور تأسیس شد؛ نشریۀ شمس النهار (كابل، 1290 تا 1295ق) انتشار یافت؛ ترجمه از زبان انگلیسی شروع شد و نخستین كتاب ترجمه شده با عنوان وعظ نامه به اهتمام شخصی به نام عبدالقادر از نشریۀ تایمز (لندن) عرضه شد. سید جمال‌الدین اسدآبادی در همین روزگار در كابل بود و امیر شیر علیخان در پیشبرد اصلاحات با او مشورت می‌كرد (نك‍ : نوری، 14 به بعد). با اینهمه، اصلاح‌گراییهای یاد شده، تأثیر چندانی بر ادب نداشت و بیشتر سخنوران نام‌آور عصر به پیروی از بیدل، حافظ و صائب غزل می‌ساختند و قصاید خود را به اقتفای شاعران عصر غزنوی و سلجوقی می‌پرداختند. میرزا قدسی هروی (د 1300 ق / 1883م) قصاید مدحی می‌سرود كه مورد توجه امیر بود (ریاضی هروی، 75، 162). میرزا محمد نبی، متخلص به واصل (د 1309 ق)، منشی دربار امیر، غزلیات حافظ را تتبع می‌كرد (نك‍ : دیوان او، كابل، 1331 ق). میر مجتبى الفت كابلی نیز به بیدل نظر داشت. محمد علی شَرَر هم به همین گونه از حافظ تقلید می‌كرد و مثنوی و قصیده را به طرز خراسانی می‌ساخت (نك‍ : خسته، یادی ... ، 13؛ مایل، «سرودگری ... »، 75). غلام محمد طرزی هم كه از شاعران سرشناس این دوره بود، به مضامین شعر بیدل و صائب و استادان سبك خراسانی نظر داشت. او علاوه بر دیوان قصاید (كراچی، 1309ق) و دیوان غزلیات (كراچی، 1310ق)، آثاری به نامهای آهنگ حجاز و اخلاق حمیده از خود برجای نهاد. خط شكسته را استادانه می‌نوشت و مجموعه‌ای به نام خط شكسته فراهم آورد (خسته، همان، 60).
بیشتر سخنوران یاد شده با دربار و درباریان وابستگی داشتند؛ اما البته در این دوره شاعرانی هم بودند كه دور از دربار، مناسب و مطابق مذاق مذهبی و اعتقادی خود شعر می‌گفتند. احمدنقشبندی (د 1315 ق / 1897م) به پیروی از نظامی گنجوی گلشن حیرت را در وصف حضرت رسول (ص) و گلشن مجددی را دربارۀ صحابه و صوفیان نقشبندی نظم كرد. او در غزل نیز از حافظ پیروی می‌كرد (نائل، سیری، 191 به بعد). میرزا محمد ابراهیم گوهری هروی (د 1323ق / 1905م) در منقبت و نیز تعزیت ائمۀ اطهار (ع) قصیده می‌سرود. او مدتی در مشهد زیست و كتاب ذریعة الرضویه را در 1321ق در آنجا تألیف كرد. طغیان البكاء و سفرنامه نیز از جمله آثار اوست (ریاضی هروی، 115-116، 162؛ خسته، همان، 101-102).
در دوره‌های یاد شده شعر عبدالقادر بیدل در میان سخنوران و فضلای افغانستان به عنوان دلنشین‌ترین گونۀ شعر فارسی تلقی می‌شده است؛ اما با آنكه شعر او در یك سده و نیم اخیر بر سنتهای فكری، هنری و حتى بر عواطف و روابط اجتماعی مردم افغانستان تأثیر گذارده است (نك‍ : مولایی، «بازگشت ... »، 60 به بعد؛ بچكا، 50)، تنها منبع مورد توجه سخنوران معاصر افغانستان به شمار نمی‌آید، بلكه شاعران این دیار در سرودن شعر، همواره به استادان سبكهای خراسانی و عراقی در شعر فارسی، خاصه حافظ، مولوی و فردوسی نیز نظر داشته‌اند (قس: مولایی، برگزیده ... ، 9). بی‌تردید رویكرد سخنوران نواحی غرب افغانستان مانند هرات و حوالی آن به اسلوب شعر شاعران دورۀ بازگشت در ایران نیز همراه با توجهی خاص بوده است، به‌ویژه آنكه یكی از طرفداران مشهور این سبك، یعنی فتح‌الله خان شیبانی، در حدود سال 1273 ق / 1857 م در اردوی ایران در هرات به سر می‌برد (آرین‌پور، 1 / 133 به بعد)، و حضور او در هرات بی‌گمان در معطوف كردن نظر سخنوران آن خطه به شعر سبك خراسانی و طرز عراقی مؤثر بوده است. همانندی شعر بسیاری از سخنوران نیمۀ نخست سدۀ 14ق / 20م ــ كه پروردۀ انجمن ادبی هرات بوده‌اند، یا با اهالی آن انجمن حشر و نشر داشته‌اند ــ مانند اسماعیل سیاه، عبدالحسین توفیق، لطیف ناظمی و دیگران با شعر استادان سبكهای خراسانی و عراقی، حاكی از تأثیر این سبكها بر سخنوران آن خطه است. حتى خلیل‌الله خلیلی ــ كه شعرش در حوزۀ مختصات سبكهای یاد شده قابل بررسی است ــ بدان سبب كه چندی در هرات به سر برد، متأثر از نفوذ شعر استادان سبك خراسانی و طرز عراقی در آن خطه بوده، و مانند شاعران مركز افغانستان به خصایص شعر بیدل وابسته نشده است.
امیر حبیب‌الله (حك‍ 1319-1337ق / 1901- 1919م) كه افغانستان را با مرزهای مشخص و آرامش نسبی از پدرش، امیرعبدالرحمان تحویل گرفت، به شیوۀ كشورهای غربی مدرسۀ عالی دایر كرد و طب و پزشكی نوین را در كشور رواج داد (نك‍ : ایرانیكا، I / 554؛ كلیفرد، 174 به بعد). درست است كه در عصر پدر امیر حبیب‌الله، آثاری چون دیوان عایشۀ درانی، شاعر عصر تیمورشاه (كابل، 1305ق) و دیوان میرهوتك افغان (كابل، 1303ق) به چاپ رسید و تاریخی كه توسط میرمنشی سلطان محمدخان در احوال امیر عبدالرحمان در لندن چاپ شده بود (1900م)، به نام تاج التواریخ ترجمه، و در بمبئی منتشر شد (آهنگ، 16-17)، اما اینها همه در سطحی محدود بود و تأثیری جدی بر ادب و فرهنگ افغانستان نداشت؛ در صورتی كه در عهد امیر حبیب‌الله كار نشر ادب و فرهنگ به جد دنبال می‌شد. او به ثبت وقایع تاریخی روزگار خود علاقه نشان می‌داد. سراج التواریخ فیض محمد كاتب ــ كه تاریخ مدون و بسیار سودمند افغانستان از عصر احمد شاه درانی تا عهد امان‌الله خان محسوب می‌شود ــ با مساعدت او منتشر شد (كابل، 1331-1334ش). یكی دیگر از وقایع‌نگاران ادیب این عصر كه بیرون از مرزهای افغانستان، در مشهد مقیم بود، محمد یوسف ریاضی (1290-1330ق) است (نك‍ : فیض محمد، 3(1) / 287؛ فكرت، 1-10). او علاوه بر دیوان غزلیات و منبع البكاء (مراثی شهیدان كربلا) وقایع تاریخ افغانستان را از عهد احمد شاه تا 1324 ق در عین الوقایع با نثری روان و ساده نوشته است (همۀ آثار منظوم و منثور او به نام بحرالفوائد در مشهد در 1324ق چاپ سنگی شده است). پیش از اینها نیز تواریخ افاغنه نوشتۀ یعقوب علی خوافی در 1307ق (چ كابل، 1336ش)، و تتمة البیان فی تاریخ الافغان، نوشتۀ سید جمال‌الدین اسدآبادی (قاهره، 1318ق)، دربارۀ تاریخ معاصر افغانستان تدوین شده بود.
انتشار سراج الاخبار كه از جمله نشریات مؤثر و مفید در حوزۀ ادب، فرهنگ و سیاست محسوب می‌شود، در عصر امیر حبیب‌الله آغاز شد. این نشریه، نخست در 1323 ق / 1905 م به مدیریت مولوی عبدالرئوف خان، مدرس مدرسۀ شاهی با نام سراج الاخبار افغانستان انتشار یافت، اما درپی انتشار نخستین شماره بر اثر فشار دولت انگلیس توقیف شد (آهنگ، 28). 6 سال بعد، انتشار سراج الاخبار (بدون ذكر كلمۀ افغانستان) به كوشش محمود طرزی آغاز شد و به مدت 8 سال، بی‌وقفه و فعالانه ادامه یافت. سراج الاخبار به سبب مبارزه با استعمار بریتانیا، دفاع از آزادی زنان، نشر ادبیات فارسی و زبانهای انگلیسی، فرانسه و آلمانی و كمك به رشد پدیدۀ ترجمه در افغانستان، یكی از جراید ممتاز منطقه به شمار می‌آید و تأثیر آن بر فارسی‌زبانان آسیای میانه، شبه قارۀ هندوستان و حتى تركیه محقق می‌نماید. این نشریه در پرورش حس وطن‌خواهی و «ملیت افغان» نیز مؤثر بوده است. تغییر نام سراج الاخبار به سراج الاخبار افغانیه (از شم‍ 6 س 1 به بعد)، و نیز تغییر نام مدیر مسئول آن از محمود طرزی به محمود افغانی، گویای گرایش وطن‌خواهانۀ این نشریه و تأثیر آن در تعالی و رشد «ملیت افغان» است.
نوآوریهای عصر امیر حبیب‌الله در حوزۀ آموزش و فرهنگ، البته محدود بود و نمی‌توانست تغییری عمده در ادب و فرهنگ ایجاد كند. خود امیر هم دوران نوجوانی را در بخارا، آنهم در مركز فعالیت ادیبانی كه ادب را در شعر بیدل خلاصه می‌كردند، سپری كرده بود (نك‍ : شهرستانی، 18)؛ به این اعتبار، وی كه شعر بیدل می‌خواند و آن را می‌پسندید، خواه ناخواه به ادبیاتی كه به رنگ و گونۀ هندی شعر و ادب فارسی برمی‌آمد، توجه می‌كرد. با اینهمه، ظهور محمود طرزی در قلمرو ادب و فرهنگ این دوره، نقطۀ عطفی به شمار می‌رود كه تحول و تجدد نسبی را در حوزۀ ادب و فرهنگ كشور در دهه‌های پس از 1320 ش معطوف به خود كرده است.
محمود طرزی در 1302 ق با پدرش غلام محمد طرزی ــ كه از افغانستان تبعید شده بود ــ به بغداد، استانبول و سپس به دمشق رفت، مدتها در آن سرزمینها زندگی كرد و ضمن آموختن زبانهای تركی و فرانسه، با ادب و فرهنگ غربی، عربی و تركی آشنا شد. او در عصر امیر حبیب‌الله به كابل بازگشت و فعالیتهای فرهنگی خود را پی گرفت. از محمود طرزی چندین اثر ادبی، سیاسی، جغرافیایی و دینی بازمانده است (نك‍ : روان فرهادی، 12 به بعد؛ آهنگ، 75- 78).
مقاله‌های محمود طرزی در سراج الاخبار ازجمله پیش زمینه‌های اندیشۀ تجدد طلبی در افغانستان محسوب می‌گردد (روا، 33). او كه از اعضای گروه «اخوان افغان» بود، همراه با دیگر جوانان افغانستان به زمینه‌های تجدد در ایران و تركیه نظر داشت و رواج زمینه‌های مدنی تركیه و ایران را در افغانستان آرزو می‌كرد (نك‍ : آهنگ، 45).
درپی به حكومت رسیدن شاه امان‌الله (حك‍ 1298- 1308 ش) كه به كوشش جمعی از نخبگان فرهنگی تحقق یافت، آرزوهای «اخوان افغان» مورد توجه قرار گرفت. در دورۀ امان‌الله نزدیك به 23 روزنامه، مجلۀ هفتگی، ماهنامه، فصلنامه و سالنامه در سرتاسر كشور منتشر می‌شد. امان افغان از مهم‌ترین آنها بود كه در كابل به چاپ می‌رسید. علاوه بر آن، نشریات اصلاح، طلوع افغان، اتفاق اسلام، الغازی، ابلاغ، ارشاد النسوان، آیینۀ عرفان، نوروز و امثال آنها در مركز و مراكز استانهای كشور نشر می‌یافت (نك‍ : مایل، معرفی ... ، 4 به بعد؛ نیز نك‍ : جاوید، 142-156؛ غبار، 789). نشریۀ دو هفتگی انیس به مدیریت محیی‌الدین انیس، نخستین نشریۀ سیاسی، فرهنگی و اقتصادی كشور به شمار می‌آمد كه پس از مدتی به روزنامه تبدیل شد (آهنگ، 83-84). در بعضی از نشریه‌های این دوره میزان قابل توجهی شعر از اشعار معاصران به چاپ رسیده است، مانند حقیقت كه می‌توان مجموعۀ دوره‌های آن را تذكرة الشعرایی به شمار آورد كه شعر آن روزگار را در بر دارد (نك‍ : مایل، همان، 64-65؛ آهنگ، 181).
آنچه در دورۀ مورد بحث، قابل ملاحظه و تأمل بسیار می‌نماید، مطرح شدن گونۀ افغانستانی زبان پشتو به‌عنوان زبان ملی كشور است. روزنامه‌های اتحاد مشرقی و حقیقت و امثالِ آنها در این دوره، پاره‌ای از رخدادهای سیاسی، و گاهی هم قصیده یا غزلی را به زبان پشتو منتشر می‌كردند (همو، 111، 181). از مطالب و اشارات انتشار یافته در سراج الاخبار افغانیه چنین برمی‌آید كه توجه به زبان پشتو، در حوزۀ نظام ارتشی افغانستان، در عهد امان‌الله مطمح نظر بوده است (نك‍ : مایل هروی، تاریخ ... ، 53). پیش از آن نیز در حدود سال 1290 ق / 1873 م فرهنگ‌نامه‌ای حاوی اصطلاحات نظامی، از زبان انگلیسی به پشتو ترجمه شده بود (همان، 52-53؛ نائل، سیری، 21)، اما در دورۀ مورد بحث توجه به گونۀ افغانستانی زبان پشتو، صبغۀ سیاسی یافت و برخی نشریات مانند مجلۀ پَشتون ژَغ دقیقاً با هدف احیای زبان پشتو، با طرح رواج دوزبانگی در افغانستان منتشر شد (نك‍ : آهنگ، 191-192). تغییر نام مجلۀ پیام تندرستی به معادل پشتوی آن روغْتِیا زِیرِی (همانجا) هم با توجه به طرح مزبور صورت گرفت.
تجدد طلبی امان‌الله خان، خصوصاً پس از سفر 7 ماهۀ او به غرب (1306 ش / 1927 م) آشنایی تحصیل كرده‌های افغانستان را با زبانها و ادبیات غربی بیشتر كرد. شاعران و نویسندگان این دوره به مضامین و مسائل اجتماعی روی آوردند و در دفاع از استقلال ملی و ملیت سرودند و نوشتند؛ با اینهمه، در این دوره، نه صُوَری جدید از شعر مجال طرح یافت، و نه جانی تازه در كالبد شعر سنتی و رایج كشور دمیده شد. بعضی از شاعران این دوره چون محمود طرزی فقط توفیق یافتند تا در نظم جای كلمات شاعرانۀ می ‌و پیاله و لاله و خط و خال شعر كهن را

صفحه 1 از11

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: