صفحه اصلی / مقالات / افغانستان /

فهرست مطالب

افغانستان


آخرین بروز رسانی : دوشنبه 20 آبان 1398 تاریخچه مقاله

زبان فارسی را آموختند، واژۀ هزار فارسی جایگزین منگن در مغولی شد. در سدۀ 15م هزاره «ایل كوهستانی» معنی می‌داد، مدتی بعد اختصاصاً به گروهی كه اكنون هزاره خوانده می‌شوند، اطلاق شد («اقوام»، 328).
كنفیلد بنابر ظاهر جسمانی و نظام خویشاوندی و دستگاه زبانی مردم هزاره، پیوستگی میان این قوم با مغول را چنین توجیه می‌كند: 1. پیوستگی زبانی، زبان سنتی هزاره‌ها گویش دری، یعنی فارسی افغانی است كه با واژه‌های مغولی آمیختگی بسیاری دارد. هزاره‌ها این گویش را از راه ارتباط دائم خود با شهر و بازار آموخته‌اند. 2. پیوستگی دیگر میان آنها، در نظام خویشاوندی قوم هزاره نمایان است. در این نظام برادران و خواهران بزرگ‌تر و كوچك‌تر را با اصطلاحهای متفاوتی كه در میان مغولها كاربرد دارد، از هم متمایز می‌كنند. او همچنین معتقد است كه هزاره‌ها به تدریج با گذشت چند قرن خصوصیات ایرانی یافته‌اند. این دگرگونی را زبان و مذهب كنونی هزاره‌ها نشان می‌دهد. بیشتر هزاره‌ها شیعۀ اثنا عشری، و شمار بسیار اندكی از آنها اسماعیلی و برخی هم سنی هستند (همان، 327-328).
هزاره‌ها به چند گروه بزرگ تقسیم می‌شوند. گروههایی از آنها در ناحیۀ وسیعی در افغانستان مركزی و در ناحیه‌ای معروف به هزاره‌جات یا هزارستان كه در جنوب هندوكش و كوه بابا تا حدود شمال قندهار و غرب غزنه و تا ماوراء دی كوندی و یاق اولنگ گسترده است، زندگی می‌كنند. گروههایی نیز در مناطق شمال هندوكش، در بغلان، سمنگان، بلخ و جوزجان می‌زیند. گروهی از هزاره‌ها هم در قلعه نو، واقع در مشهد ایران و كویتۀ پاكستان به سر می‌برند (همان، 327).
عمده‌ترین گروههای هزاره اینهاست: هزارۀ بدخشی در ولایت قطغن و بدخشان؛ هزارۀ لاچین در پیرامون بلخ و بلخاب و سنگچارك؛ هزارۀ قندوز در ولایت قندوز؛ هزارۀ خلم یا دولان جاوند در منطقۀ خلم تا درۀ صوف؛ هزارۀ كیان در درۀ كیان؛ هزاره‌های ولایتهای شمال افغانستان؛ هزارۀ پنجشیر در بخش دوی پنجشیر و مناطق رخه و درۀ هزاره؛ هزارۀ نكودری، پراكنده در پیرامون هرات تا سیستان و قندهار؛ و هزارۀ بادغیس كه به هزارۀ هرات، خراسان، قلعه نو و دای زنیات نیز معروفند؛ و هزارۀ میمنه در میمنه.

هر یك از این گروهها به چند دسته و طایفه تقسیم می‌شوند كه معرف هویت قومی آنها پیشوند «دای» یا «دی» است كه با نام آنها می‌آید (برای آگاهی بیشتر، نك‍ : یزدانی، 1 / 285-295، 313). از چند طایفه و قبیلۀ هزاره به نامهای دی كوندی، دی زنگی و جاگوری نیز نام برده شده است (نك‍ : EI2, I / 224). ایرانیان گروهی از هزاره‌ها را كه پس از سركوب به دست امیر عبدالرحمان خان در 1891 م، از ناحیۀ بربر هزاره‌جات، یا بند بربر در مرز شمالی هزارستان، به ایران پناهنده شدند و در خراسان و بلوچستان اقامت گزیدند، بربری، و سرزمینشان را بربرستان می‌نامند (حیات خان، 306؛ نیز نك‍ : وامبری، 340-341، حاشیه؛ فیلد، 299).
درگذشته، هزاره‌ها كوچنده بودند و بیشتر از راه گله‌داری و پرورش اسب جنگی زندگی می‌گذراندند. امروزه بیشتر آنها كشت و زرع می‌كنند و شماری گوسفند و بز نیز نگه می‌دارند. بسیاری از مردم هزاره نیز به شهرها مهاجرت كرده اند و به كارگری و روزمزدی اشتغال دارند («اقوام»، 329). شمار هزاره‌ها را از 800 هزار (كلیفورد، 58) تا بیش از یك میلیون تن («اقوام»، 327) تخمین زده‌اند.


اَیماق

یا اویماق اصطلاحی تركی ـ مغولی و به معنای قبیله و طایفه است كه در افغانستان به چند تشكل قبیله‌ای در برابر تشكلهای غیر قبیله‌ای تاجیك و فارسیوان اطلاق می‌شود (همان، 14). مردم قبیله‌های وابسته به ایماق خود را با نام قبیله‌ای كه به آن تعلق دارند، می‌شناسانند، مانند قبیله‌های تیموری، تایمنی (یا تیمنی)، زوری، فیروزكوهی، جمشیدی و ... (نك‍ : همان، 15).
یك گروه‌بندی اداری مركب از 4 ایل نیمه كوچنده در میان ایلات و قبایل ایماق شكل یافته كه به «چار ایماق» معروف است. حیات خان (ص 303) چار ایماق را اصطلاحی رایج میان مردم هزاره برای گروه ایماق آورده، و تایمنی، هزاره (منظور هزارۀ ایماق است)، زوری و تیموری را تشكیل دهندۀ آن یاد كرده است. برخی چارایماق را مركب از 5 ایل تایمنی (در جنوب هریرود)، فیروزكوهی (شمال هریرود)، جمشیدی (در كوشك)، تیموری (در غرب هرات و در ایران) و هزاره (در قلعه نو) آورده‌اند (نك‍ : EI2، همانجا). حیات خان (ص 304) جمشیدی و فیروزكوهی را از هزارۀ ایماق، و بلیو («تحقیقی»، 34) از هزارۀ تیموری می‌شمارد.
جمشیدیها مدعیند كه از نسل جمشید، شاه پیشدادی ایران هستند و گوهر ایرانی خود را حفظ كرده، و پاك‌تر از گروههای دیگر ایماق مانده‌اند (همانجا). فیروزكوهی را برخی (نك‍ : «اقوام»، 14) برگرفته از نام فیروزكوه، پایتخت غوریان در سده‌های 12 و 13 م در بخش علیای هریرود، و برخی دیگر (بارتولد، تذكره، 133) از قلعۀ فیروزكوه، در سرحد مازندران می‌دانند و می‌گویند كه تیمور، این قلعه را در 1404م تسخیر كرد و مردم آنجا را به هرات كوچاند.
ایلهای چار ایماق در سده‌های 10 و 11ق / 16 و 17م از گروههای قومی گوناگون با خاستگاههای متفاوت، مانند ترك جغتایی، ازبك، قبچاق، بلوچ و ایرانی شكل یافت («اقوام»، همانجا).
مردم ایماق، شماری سنی حنفی و شماری دیگر شیعه مذهبند و به گویشهای دری نزدیك به فارسی خراسان شرقی و فارسی هراتی سخن می‌گویند كه با واژه‌های تركی آمیخته است (همانجا؛ دوپری، 60؛ بلیو، همان، 33). شمار مردم ایماق افغانستان را 478 هزار و ایماق ایران را 120 هزار نوشته اند («اقوام»، همانجا).


نورستانی

این نام به اقوامی كوه‌نشین اطلاق می‌شود كه در منطقۀ آب پخشان جنوبی سلسله كوههای هندوكش در شمال شرقی افغانستان و دره‌های بزرگ كُنار، پیچ و الینگر زندگی می‌كنند (كارلس، 153-154). سرزمین نورستان، از آنجا كه ساكنانش تا اوایل سدۀ 14 ق اسلام نیاورده بودند، كافرستان نامیده می‌شد.
مردم نورستان را از اعقاب اقوام هند و آریایی نوشته‌اند (كلیفورد، 56؛ نیز، EI2, I / 224) كه تا پیش از گرویدن به دین اسلام، مذهب مشترك هند و آریایی داشتند. نظام اعتقادی آنان از مجموعۀ نمادها، شعایر و مناسك و باورهایی كه با مذاهب هند و ایرانی كهن همانندی داشت، شكل یافته بود («اقوام»، 601). جهان را مطابق با تقسیم‌بندی میان خدایان و میرندگان (مردم كه زندگی جاودانه ندارند) به دو قلمرو پاك و ناپاك تقسیم می‌كردند و باور داشتند كه خواست خدایان با واسطۀ شمنها به میرندگان ابلاغ می‌شود (برای آگاهی بیشتر از دین و آیین مردم كافرستان، نك‍ : همان، 571-572؛ رابرتسن، 376-433).
مردم نورستان براساس قرابتهای فرهنگی و زبانی به 3 گروه قومی تقسیم می‌شدند كه به 6 زبان نامكتوب، و نامفهوم برای یكدیگر سخن می‌گفتند. 5 زبان از این زبانها، گروه زبانهای نورستانی را تشكیل می‌دهند كه شاخه‌ای از خانوادۀ زبانهای هند و ایرانی به شمار می‌رود. زبان دیگر، زبان پشایی یا پاشایی است كه در غربی‌ترین منطقۀ نورستان بدان تكلم می‌شود.
نخستین گروه از این تشكلهای قومی سه گانه، مردم كَلاشه هستند كه در نوار جنوبی نورستان اقامت دارند و به 3 زبان از زبانهای نورستانی سخن می‌گویند. دومین گروه، اقوام كَتی، مومو، كشتو و كُم هستند كه هریك به گویشهایی از یك زبان مستقل صحبت می‌كنند. كتیها پرشمارترین اقوام نورستانی را تشكیل می‌دهند. سومین گروه، قوم وَسی هستند كه در 5 دهكده در درۀ پارون زندگی می‌كنند. مردم هردهكده به گویشی خاص سخن می‌گویند. وسیها از لحاظ فرهنگ و زبان از گروههای قومی دیگر نورستان متمایزند («اقوام»، 570-571).

نورستانیها هویت خود را با نامهای محلی كه در آن می‌زیند، می‌شناسانند، مانند بَشْگَلی، وَیگلی، پارونی، اَشْكون و وَمایی ( ایرانیكا، I / 498). همسایگانشان آنها را به دو دستۀ سیاه‌پوش و سفیدپوش تقسیم می‌كنند؛ از جمله كتیها و كمیها را سیاه‌پوش، ویگلیها و اشكونها را سفیدپوش می‌دانند (EI2، همانجا).
مردم نورستان در 1314 ق / 1896 م به دست امیر عبدالرحمان خان، امیر افغانستان به دین اسلام گرویدند (كلیفورد، 55؛ «اقوام»، 569) و نام سرزمینشان از كافرستان به نورستان تغییر یافت. تا 3 دهه پیش، حدود 60 تا 100 هزار تن از آنان در سراسر نورستان زندگی می‌كردند (همان، 569-570). حدود 2 تا 3 هزار تن از كافرها كه در چیترال پاكستان به سر می‌برند، هنوز به دین كهن اجدادی خود باقی مانده‌اند ( ایرانیكا، همانجا؛ دوپری، 57). مردم نورستان از راه كشاورزی و گله‌داری زندگی می‌گذرانند. در میان این قوم صنایع دستی چوبی رواج فراوان دارد ( ایرانیكا، همانجا).


پَشایی

یا پاشایی یك گروه از اقوام كوه‌نشین نورستان هستند كه به زبان پشایی از گویشهای زبان دردی از خانوادۀ هند و آریایی سخن می‌گویند. مردم پشایی زبان بیشتر در شمال رود كابل در قلمرو گسترده‌ای از ناحیۀ گلبهار رود پنجشیر در شمال غربی تا مجاورت چگاسرایی در شرق زندگی می‌كنند («اقوام»، 600؛ ایرانیكا، I / 499). این قوم را از بازماندگان هندو و بودایی كهن كاپیشه و نگرهاره دانسته‌اند (EI2، همانجا).
پشایی‌زبانان در معرفی خود به دیگران، به‌ویژه به جلگه‌نشینان، خود را «كوهستانی» یا «كوهی» می‌نامند (اوسن، 132). در برخی جاها، مردم آنها را «دهقان» (EI2، همانجا)، یا صفی ــ كه نام یك قبیلۀ پشتو زبان در درۀ كُنار است ــ می‌خوانند. گاهی هم آنها را با نورستانیها دریك گروه طبقه‌بندی كرده‌اند («اقوام»، 601).
برخی از دانشمندان معتقدند كه نیاكان این قوم با هجوم پشتو زبانان كوهستانهای سلیمان، از سرزمینهای اصلی خود در دشتهای قندهار رانده شدند و در دره‌های كوههای مرتفع هندوكش كه اكنون فرزندانشان در آنجا می‌زیند، پناه گرفتند، اما براساس شواهد به دست آمده از پژوهشهای مردم‌نگاری در میان مردم پشایی زبان درۀ نور، این مردم نمی‌توانند اخلاف پناهندگان دشت قندهار باشند، چون ساكنان این دره‌ها پیش از ظهور تمدن قندهاری در اینجاها اقامت داشته‌اند. همچنین، بنابر همین پژوهشها، شباهت نزدیك میان ساخت اجتماعی و فرهنگی مردم این دره‌ها با قبایل نورستانی و دردی زبانان هندوكش و قره قروم به ریشه‌های تاریخی مشترك میان این اقوام اشاره دارد («اقوام»، همانجا).
شمار مردم پشایی را حدود 60 هزار ( ایرانیكا، همانجا) تا نزدیك به 100 هزار («اقوام»، 600)، و مذهبشان را حنفی نوشته‌اند.
پشاییها عموماً به زراعت و گله‌داری اشتغال دارند و بز نقش مهمی در اقتصاد و فرهنگ آنها دارد. تقسیم كار در جامعۀ پشایی از قدیم به این شیوه بوده كه مردان مسئولیت فعالیتهای مربوط به گله‌داری و پشم چینی از بزها و نخ ریسی، و زنان مسئولیت كارهای سنگین زراعی و امور دیگر را داشته‌اند (اوسن، 133-135؛ «اقوام»، 602). در ارتفاعات كم و نیز در دهكده‌هایی كه گله‌داری اهمیت ندارد، این الگوی تقسیم كار مصداق پیدا نمی‌كند و مردان به كارهای كشاورزی می‌پردازند (همانجا).
چند گروه قومی كوچك دیگر مانند جَت، قزلباش، قرقیز، هندو، سیك، براهویی، عرب و یهود نیز در مناطق مختلف افغانستان پراكنده‌اند كه هریك جامعه‌ای با ساخت اجتماعی و فرهنگ ویژۀ خود دارد:


جَت

جتها یك گروه ناهمگون قومی ـ زبانی از نژاد آریایی، یا هند و ایرانی هستند كه در ایران و هند، به همین نام و در میان مورخان و جغرافی‌نگاران اسلامی با نام زُطّ شناخته می‌شوند (ایوانف، 440؛ «اقوام»، 356). جتهای ساكن در افغانستان و شرق ایران را شاخه‌ای از قوم جت هندوستان می‌دانند كه در گذشته‌های دور از آن قوم جدا شدند و به قومهای دیگر پیوستند (ایوانف، همانجا) و با پیوستن به هر قوم زبان و گویش مردم آن قوم را آموختند و به مذهب آنها درآمدند (نك‍ : «اقوام»، 355).
بیشتر مورخان عقیده دارند كه جتها در 2 یا 3 هزار سال پیش، همزمان با مهاجرتهای بزرگ قومی، از آسیای مركزی به شبه قارۀ هندوستان مهاجرت كرده‌اند. گروهی از جتها از دوران پیش از اسلام و از زمانی كه در دشتها و كوهستانهای شرق ایران می‌زیستند، در سرزمین افغانستان نیز به طور پراكنده به سر می‌بردند (همان، 355-356, 358).
حیات خان جتها را از طوایف هندكی می‌داند (ص 311). هندكی مردمی از نژادها و قوم و قبیله‌های مختلف هستند كه در خاك افغانستان پراكنده‌اند (بلیو، افغانستان، 224؛ حیات خان، همانجا). جگدال را نام دیگر جتها در بلوچستان دانسته‌اند (الفنستون، 293؛ حیات خان، همانجا).
جتهای افغانستان بیشترشان به فارسی دری یا پشتو سخن می‌گویند. در گذشته، از راه زمینداری، شتربانی یا شترداری و كاروان‌سالاری زندگی می‌گذراندند. برخی نیز از راههای دیگر در میان قندهار و كابل در شرق، و هرات و مشهد در غرب زندگی می‌گـذراندند (بـرای توضیح بیشتر، نك‍ : «اقوام»، 359؛ ایرانیكا، I / 499). امروزه، جتها دسته‌های كولی‌وار خنیاگر، بندزن، سوداگر و پیشگو را شكل داده‌اند (همانجا).
شمار جتهای خنیاگر افغانستان را حدود 13 هزار تن تخمین زده‌اند («اقوام»، همانجا). چَنگر، موصلی و چَلو را گروههایی از جت دانسته، و نام جت در شمال افغانستان را گوجور نوشته‌اند ( ایرانیكا، همانجا).


قزلباش

این قوم گروهی از بازماندگان سپاه قزلباش هستند كه به فرمان نادرشاه شماری از آنها پس از فتح قندهار در 1150 ق / 1737 م در این شهر، و شماری دیگر در كابل («اقوام»، 639) و هرات (EI2, I / 224) ماندند.
قزلباش از طایفه‌های مختلفی از اقوام ترك، تركمن، كرد و لر تركیب یافته بودند. محله‌هایی كه طایفه‌های قزلباش زندگی می‌كردند، به نام محلۀ كردها، لرها و خوافیها شهرت داشت (یزدانی، 1 / 137- 138). تركمنهای فارسی‌زبان ساكن كابل و شهرهای دیگر را نیز از همین طایفه دانسته‌اند ( دایرةالمعارف ... ، 2048).
در آغاز، افراد هر گروه قومی قزلباش به زبان مادری خود صحبت می‌كردند. زبان فارسی دری به تدریج جایگزین زبان تركی و زبانهای دیگر شد. بسیاری از ترك‌زبانان قزلباش هنوز زبان تركی را حفظ كرده‌اند و در میان خود به این زبان سخن می‌گویند («اقوام»، 640؛ حیات خان، 310).
شمار قزلباشها را حیات خان (همانجا) حدود 20 هزار خانوار، و دوپری میان 200 تا 300 هزار تن («اقوام»، 638) نوشته است. قزلباشها شیعه هستند. امیر عبدالرحمان خان بسیار كوشید تا آنها را به قبول مذهب تسنن وادارد، اما جز شمار اندكی از آنان كه از راه تقیه مذهب حنفی را پذیرفتند، بقیه به مذهب شیعه باقی ماندند (همان، 641؛ دوپری، 59).
تیمورشاه درانی (حك‍ 1186-1207 ق / 1772-1793 م) كه زبان فارسی و رفتار و آداب ایرانی در دربارش معمول بود، مشاوران و خدمتگزاران دربارش را از میان قزلباشها برگزیده بود («اقوام»، 640). پس از آن نیز بسیاری از قزلباشها به كارهای دولتی و اداری مانند صندوق‌داری، مستوفی‌گری و منشی‌گری، شماری به كار صنعت و بازرگانی در شهرها اشتغال داشته‌اند (حیات خان، دوپری، همانجاها؛ كلیفورد، 61؛ یزدانی، 1 / 138).


قرقیز

قرقیزها گروهی از اقوام ترك مغولی هستند كه به زبان تركی قپچاقی (دوپری، 61)، یا قرقیزی ـ قپچاقی (آكینر، 335) از گروه زبانهای تركی شمال سخن می‌گویند. در حدود میانۀ سدۀ 18 م، زیستگاه قرقیزها سلسله كوههای پامیر ـ آلتایی بود. حدود 2 هزار قرقیز تا 1357 ش / 1978 م در كوهستان پامیر افغانستان در دالان وَخان می‌زیستند. در این سال، پس از كودتای كمونیستی در كابل، بیش از نیمی از آنها به پاكستان گریختند («اقوام»، 405). تا آن زمان، قرقیزها شكل معیشت سنتی را در كوچ‌نشینی، و سازمان اجتماعی خود را بدون نفوذ و تأثیر اجتماعات بیرون از جامعۀ خود حفظ كرده بودند (همان، 407).


هندو و سیك

آنان از اقوام هندو هستند و در مراكز شهری افغانستان زندگی می‌كنند. زبان مادریشان هندوستانی، پنجابی است و به زبان دری یا پشتو هم صحبت می‌كنند. مذهب هندوها، و سیكها، سیك یا هندویی است (دوپری، 63-64؛ الفنستون، 293-294؛ نیز نك‍ : ایرانیكا، I / 499).
هندوها و سیكها در شهرها به بازرگانی، صرافی و زرگری اشتغال داشتند و در كابل گروههای با نفوذ كوچكی تشكیل داده بودند (دوپری، همانجا؛ حیات خان، 311). گروهی از هندوها در ناحیۀ كوه دامن در شمال كابل به باغبانی و گلكاری می‌پرداختند (EI2, I / 224). شمار هندوها را حدود 20 هزار، و سیكها را حدود 10 هزار تن تخمین زده بودند (دوپری، همانجا).


براهویی

براهوییها گروهی قومی هستند كه خود را شاخه‌ای از بلوچ می‌دانند و در جنوب غربی افغانستان می‌زیند. زبان مادریشان براهویی (دراویدی) است و به زبانهای پشتو و بلوچی آشنایی دارند. از طایفه‌های مهم براهویی: ایدوزی، لاوَرزی، یاگیزی، زِركندی و مَهمَسانی را می‌توان نام برد ( ایرانیكا،؛ I / 498؛ دوپری، 62).
شمار براهوییها را حدود 10 هزار (همانجا) تا 18 هزار تن («اقوام»، 177) تخمین زده‌اند. بیشتر براهوییها كشاورز و گله‌دارند و با كار روی زمینهای اجاره‌ای و نگهداری و چراندن دامهای خانهای

صفحه 1 از11

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: