صفحه اصلی / مقالات / افغانستان /

فهرست مطالب

افغانستان


آخرین بروز رسانی : دوشنبه 20 آبان 1398 تاریخچه مقاله

به هرات و فراه گریختند. ایوب خان در هرات دوباره سپاهی فراهم آورد و پس از خارج شدن نیروهای انگلیس از قندهار به آن شهر تاخت و آن را تصرف كرد و دوباره با انگلیسیها كه پیش‌تر با عبدالرحمان پیمان بسته بودند و به سختی از او حمایت می‌كردند، به مكاتبه
پرداخت. اینان نیز وی را سرگرم كردند، تا آنكه عبدالرحمان با ارتش جدیدی كه در كابل تشكیل داده بود، به قندهار رسید و آن شهر را در 1298 ق / 1881 م تصرف كرد و هرات هم در همان سال به دست یكی از سردارانش (عبدالقدوس خان اعتمادالدوله) فتح شد (غبار، 663-664). ایوب خان به ایران پناه آورد و 6 سال مهمان دولت ایران بود (اعتمادالسلطنه، 176، 582 به بعد). سپس به هند رفت و در 1332 ق / 1914 م در همانجا درگذشت.
از آن سوی امیر عبدالرحمان با شورشهایی چند از سوی قبایل غلزایی، مردم شینوار و هزاره‌جات و نیز شورش پسر عمش محمد اسحاق خان مواجه شد، ولی بر همه پیروز گشت. وی كافرستان را كه تا آن زمان مردمش مسلمان نشده بودند، در 1314 ق / 1896 م فتح كرد. مردم آنجا را به اسلام درآورد و نام منطقه را نورستان نهاد (غبار، 671-673). فتح هزاره‌جات با خشونت بسیار همراه بود. بسیاری از مردمان هزاره كشته، و اسیر شدند و حتى هزاران تن از آنان را به بردگی گرفته، در شهرها فروختند (همو، 666-670؛ ریاضی، 227- 228). بیدادگری امیر عبدالرحمان بر مردم هزاره موجب خشم شدید مقامات مذهبی ایران و حتى نارضایی مقامات انگلیسی گردید (فرهنگ، 1(1) / 404). از دیگر رخدادهای دورۀ سلطنت او تعیین مرزهای افغانستان بود. در شمال همزمان با تعیین مرز شمالی كه خط رِجْوِی نامیده می‌شد، ناحیۀ پنجده به اشغال روسها درآمد و هم در جنوب شرقی با تعیین مرز معروف به خط دیورند قسمتهای مهمی از قلمرو افغانستان به تصرف انگلیسیها درآمد. در 1314 ق / 1896 م شماری از سرداران محمدزایی در كابل گرد آمدند و نسبت به امیر سوگند وفاداری یاد كرده، او را ضیاءالملة و الدین لقب دادند (همو، 1(1) / 404-417؛ غبار، 662).
امیر عبدالرحمان یك نظام اداری خودكامه بدون صدراعظم و وزیر تشكیل داد. تمام قدرت اداری و دولتی در دست امیر بود. البته دو مجلس داشت، به نامهای مجلس دربارشاهی و مجلس خوانین مُلكی (كشوری) كه ارادۀ امیر را بدون چون و چرا تأیید می‌كردند (همو، 1(1) / 427- 428)؛ اما در سطح پایین‌تر، تقسیم وظایف كه از ویژگیهای تشكیلات نوین اداری بود، صورت گرفت و باعث گسترش فعالیتهای اداری گردید. در نظام مالیاتی كشور تغییراتی پدید آمد كه باعث انحطاط اقتصاد زراعی و روستایی شد (همو، 1(1) / 428- 429). اما در تشكیل یك ارتش قوی و منظم توفیق بیشتری یافت. هفته‌ای یك روز كاملاً به امور لشكری می‌پرداخت و به كمك همین نیروها توانست مخالفان خویش را در سراسر كشور سركوب و خاموش سازد. وی در كابل كارخانه‌های اسلحه و مهمات‌سازی، ضرابخانه، سراجی، خیاطی و شمع‌ریزی تأسیس كرد و در هر بخش كارشناسی اروپایی یا هندی برگماشت. در زمینۀ كشاورزی نیز اقداماتی صورت گرفت كه ثبت معاملات دولتی در دفاتر، یكسان‌سازی پول، یعنی ضرب سكه در یك مركز، یكدست‌سازی احكام قضایی و ترویج و تكثیر دام و نباتات و ساختن راهها و جاده‌ها از آن جمله است (فیض محمد، 2 / 700، 997؛ فرهنگ، 1(1) / 427-432). اما در عرصۀ آموزش و پرورش هیچ كوششی در عهد امیر عبدالرحمان صورت نگرفت. امیر بسیار آرزو داشت كه از نفوذ فرماندار كل هند خارج گردد و با لندن تماس مستقیم برقرار كند، ولی با وجود اقداماتی چند، موفق نشد. موفقیتهای عبدالرحمان خان را افزون بر كمكهای نقدی و تسلیحاتی انگلیس، در تقویت پیوند خویشاوندی میان اعضای خاندان، تبعید و تحت نظر گرفتن سران قبایل، وضع مجازاتهای بسیار هراس‌انگیز و تشكیل نواحی پشتون‌نشین در شمال افغانستان دانسته‌اند ( ایرانیكا، I / 552-553).
سرانجام امیرعبدالرحمان در 19 جمادی الآخر 1319 ق / 3 اكتبر 1901 م در باغ بالای كابل درگذشت. در اواخر دوران او افغانستان، نخستین بار به عنوان كشوری با مرزهای شناخته شده در عرصۀ تاریخ خود ظاهر شده بود. امیر خاطرات و كارنامه‌اش را در كتابی به نام تاج التواریخ نگاشته كه بارها چاپ شده است.
پس از درگذشت عبدالرحمان، پسرش امیر حبیب‌الله با لقب سراج‌الملة والدین بر تخت امارت افغانستان نشست و در مقایسه با روزگار پدر، روش معتدل‌تری در پیش گرفت. نخستین اقدام او رها كردن زندانیان بی‌شماری بود كه غالباً بدون جرم و گناهی از روزگار پدرش در زندانها و سیاه چالهای هولناك به سر می‌بردند (غبار، 701). وی همچنین اعلام كرد كه تبعیدیان دورۀ پدرش كه به هر سو پراكنده بودند، می‌توانند به خانه و زندگی و بر سر ملك و مال خود بازگردند. وی دربارۀ مردمان هزاره كه بیشتر آزار دیده، و به طرزی وحشیانه شكنجه شده بودند، فرمانی جداگانه صادر كرد (فرهنگ، 1(2) / 448). همچنان مجازات بریدن اندامها را جز در قصاص شرعی ممنوع ساخت و به ملاحظه و تجسس در امور شخصی مردم پایان داد. وی برخلاف پدر، برادرش نصرالله نایب‌السلطنه و پسران خویش را در ادارۀ امور سهیم ساخت. امور لشكری را به پسرش معین‌السلطنه و امور كشوری را به برادرش سپرد و امور مالی زیرنظر محمدحسن خان مستوفی‌الممالك قرار گرفت. برای اعضای خاندان شاهی تنخواه گزافی معین ساخت و لباس و نشانی برای درباریان بر حسب مقامشان چه به هنگام حضور در دربار و چه در ضیافتها تعیین گردید و دربار شاهی به شكوه و جلال و نظم جدید آراسته شد. تجارت بر اثر امنیت راهها و كاهش فشار مأموران دولت رونق یافت (همو، 1(2) / 482-483). كارخانه‌های چرم‌سازی و پشم‌بافی در كابل تأسیس شد. كارخانۀ برق جبل السراج در همین دوره پایتخت را روشن ساخت. همچنان بیمارستانهای جدید ساخته شد و طرح و برنامه‌های آبیاری، راه‌سازی و دیگر صنایع در این دوره توسعه یافت. مهم‌ترین كار امیرحبیب‌الله خان توجه به معارف و مطبوعات بود. نخستین مدرسۀ جدید به نام مكتب حبیبیه در 1327 ق / 1909 م تأسیس گردید (غبار، 702-703). از پدیده‌های مهم دورۀ امیر انتشار نشریۀ فارسی زبان سراج الاخبار در 1323 ق / 1905 م است كه در مرحلۀ اول بیش از یك شماره منتشر نشد. در همین هنگام از جملۀ تبعیدیانی كه به كشور بازگشتند، محمودبیك طرزی محمدزایی روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب و یكی از طرفداران جمال‌الدین اسدآبادی را باید نام برد. از دیگر رخدادهای این دوره ظهور نهضت مشروطه‌خواهی است. روشنفكران افغان، از طبقات مختلف جمعیتی به نام «جمعیت سری ملی» یا «اخوان افغان» تشكیل دادند كه خواهان نظام پادشاهی مشروطه و اصلاحات اساسی در نظام حكومتی بود؛ اما به زودی همۀ اعضای آن پس از باز داشت، گروهی اعدام، و بقیه به حبس ابد محكوم شدند (همو، 718).
در عرصۀ روابط خارجی، هرچند كه امیر در آغاز به اطاعت محض از انگلیس تن در نداد، اما سرانجام با امضای پیمان 14 محرم 1323 ق / 21 مارس 1905 م همۀ تعهدات پدر را در برابر انگلیس پذیرفت. در جنگ جهانی اول، امیر اعلام بی‌طرفی كرد و هنگامی كه هیأت مختلط تركیه، آلمان و اتریش به افغانستان آمد و اتحادی مشترك برضد انگلیس پیشنهاد داد، امیر مدتی اعضای هیأت را مشغول ساخت تا سرانجام با امضای یك موافقت‌نامۀ غیرعملی افغانستان را ترك گفتند. امیر حبیب‌الله در 18 جمادی‌الاول 1337 ق / 19 فوریۀ 1919 م در شكارگاه كَله گوش لَغمان با شلیك گلولۀ ناشناسی ــ در بستر خواب ــ كشته شد. برخی قتل امیر را كار مخالفان و اصلاح‌طلبانی دانسته‌اند كه با پسر امیر، امان‌الله عین‌الدوله، هم پیمان بودند (همو، 740-741).
پس از او برادرش نصرالله نایب‌السلطنه خود را به سراپردۀ امیر مقتول رسانیده، اعلان امارت كرد. شهزادگان و درباریانی كه در آنجا حاضر بودند، به اطاعتش گردن نهادند. جناح محافظه‌كار دربار طرفدار نصرالله بود، اما جوانان، روشنفكران و مخالفان استعمار انگلیس از امان‌الله عین‌الدوله حمایت می‌كردند كه در این وقت در كابل به نیابت از پدر حكومت می‌كرد. از این رو امان‌الله از بیعت با عمویش سرباز زد و خود را امیر خواند و بی‌درنگ نصرالله خان را به شركت در قتل امیر متهم كرد. سپس افغانستان را در مناسبات داخلی و خارجی مستقل خواند. چند روز بعد نیز طی سخنانی برای مردم به آنها نوید اصلاحات برپایۀ آزادی و برابری، رفع بیداد و رشوه‌خواری داد. این مواضع همه جا مورداستقبال مردم واقع گردید. نصرالله خان نیز از ادعای سلطنت دست كشید و به اطاعت درآمده، روانه كابل شد؛ اما نخست تحت‌نظر قرار گرفت و پس از كشف توطئۀ هوادارانش، به زندان ارگ منتقل شد و چندی بعد، همانجا درگذشت (2 رمضان 1338 ق / 20 مۀ1920 م). چون دولت بریتانیا از شناسایی استقلال افغانستان سرباز زد، امیر امان‌الله اعلام جهاد كرد و در چند جبهه در نقاط مرزی افغانستان با نیروهای هند انگلیسی به نبرد پرداخت. این نبردها به جنگ استقلال یا جنگ سوم افغان و انگلیس معروف است. قرار بود همزمان با جهاد استقلال، قیامهایی در هند، به خصوص در مناطق مرزی، از جمله پیشاور صورت بگیرد؛ اما فرمانده ارتش افغان در جبهۀ خیبر با حملۀ پیش از وقت و عبور از مرز، نیروهای انگلیسی را بیدار ساخت. اینان نیز با تقویت نیروهای خویش به حملۀ متقابل در دهانۀ خیبر پرداخته، سپاه افغانی را مجبور به عقب‌نشینی ساختند و ناحیۀ دَكه ــ محل اجتماع نیروهای افغان ــ را بمباران كردند و صالح محمدخان فرمانده افغان كه مجروح شده بود، عقب نشست (همو، 795؛ فرهنگ، 1(2) / 504).
در جبهۀ خوست ژنرال محمد نادرخان با همكاری نیروهای قبایل تا پادگان تَل پیش رفته، آن را محاصره كردند، ولی با هجوم نیروهای كمكی انگلیس عقب نشستند. در جبهۀ قندهار نیز انگلیسیها روی به پیشروی نهادند. عبدالقدوس خان اعتمادالدوله صدراعظم كه فرمانده این جبهه بود، كفن پوشیده، مردم را به جهاد فراخواند. اندكی پیش از اعلام جهاد در قندهار، به تحریك انگلیسیها، آتش فتنه‌ای میان پیروان مذاهب اسلامی روشن گردید كه با هشیاری مردم به زودی خاموش شد (همو، 1(2) / 504-505). با آنكه انگلیسیها پادگانهای مرزی افغان را در جلال‌آباد و قندهار به دست گرفته بودند، اما جنگهای نامنظم بر ضد انگلیسیها ادامه داشت و مردم و قبایل به خصوص در مناطق مرزی آمادۀ عملیات گسترده‌تر می‌شدند. از این رو، دولت انگلیس خواهان پایان مخاصمه شد و متاركۀ جنگ اعلام گردید. به دنبال آن دولت انگلیس با امضای پیمان راولپندی در 11 ذیقعدۀ 1337 ق / 8 اوت 1919 م استقلال افغانستان را به رسمیت شناخت. محمود طرزی وزیر خارجه شد و دولت افغانستان كوشید تا با دیگر دولتها ارتباط برقرار كند و كشورهای اروپایی، روسیه و آمریكا یكی پس از دیگری دولت جدید را به رسمیت شناختند.
در اول تیرماه 1300ش / 22 ژوئن 1921م میان ایران و افغانستان معاهدۀ مودت به امضا رسید. مجدالملك در آبان 1299 به سفارت ایران در كابل تعیین شده بود. همچنان «معاهدۀ ودادیه و تأمینیه» میان دو كشور در 6 آذر 1306 ش / 27 نوامبر 1927 م میان وكیل وزیر خارجۀ افغانستان و سیدمهدی فرخ سفیر ایران در كابل امضا شد (غبار، 787- 788). فرخ گزارشی مفصل دربارۀ رجال افغان برای شاه ایران فرستاد. این مجموعه با عنوان كرسی‌نشینان كابل در تهران چاپ شده است. به این ترتیب افغانستان با كشورهای مختلف جهان مناسبات سیاسی برقرار كرد و فضای كشور بر روی دانش و فرهنگ نوین گشوده شد. به كمك دولت فرانسه مدارس جدید تأسیس گردید و كاوشهای باستان‌شناسی آغاز شد. كارشناسان آلمانی، ایتالیایی و ترك در رشته‌های مهندسی، كشاورزی و امور نظامی وارد كابل شدند. مدرسۀ «امانی» به كمك آلمانها در كابل تأسیس گردید و دانشجویان افغان برای تحصیل به خارج فرستاده شدند.
نخستین قانون اساسی افغانستان در 20 فروردین 1302 در شورای اركان دولت و سران قبایل یا «لویه جرگه» در 73 ماده تصویب گردید. چندین نظامنامه دربارۀ شناسنامه، گذرنامه، فروش املاك دولتی، مالیه، جزای عمومی، تقسیمات كشوری، مطبوعات، داك‌خانه (پست)، بودجۀ عمومی و خدمت نظام وضع و اجرا شد و اصلاحاتی در امور مالی و دفتری به وجود آمد. جاده‌ها تعمیر گردید، ماشینهای صنعتی از كشورهای مختلف به خصوص از آلمان خریداری شد و تجارت با سرعت بیشتر توسعه یافت. در عرصۀ مطبوعات نشریۀ امان افغان جای سراج الاخبار را گرفت و در دیگر استانها نیز روزنامه‌ها و جراید انتشار یافتند كه از آن جمله است: اتفاق اسلام در هرات، طلوع افغان در قندهار، ستارۀ افغان در جبل السراج، بیدار در مزار شریف و اتحاد مشرقی در جلال‌آباد. همچنان نخستین نشریۀ غیردولتی به نام انیس در 1306 ش در كابل منتشر شد. با ظهور و گسترش مطبوعات عرصۀ شعر و ادب نیز گسترش یافت.
در عرصۀ سیاست داخلی شاه با روشنفكران روشی صمیمانه پیش گرفت. مشروطه‌خواهان را از زندانهای پدر رها كرد و آنان را در امور دولتی سهیم ساخت. این روش باعث شد كه انجمنهای سیاسی مخفی به صورت آزاد و آشكار به فعالیت بپردازند (همو، 797). برخی از اصلاحات و قوانین دولت جدید مخالف منافع و خودسری برخی از طبقات جامعه، به خصوص سران قبایل بود و با تحریك و حمایت برخی از پیشوایان دینی شورشهایی درگرفت كه از معروف‌ترین آنها شورش قبایل مَنگَل بود. پس «لویه جرگه» در پغمان دایر شد و برخی از مواد قانون اساسی تعدیل و مبتنی بر فقه حنفی گردید و فتنه موقتاً خاموش شد. در جریان این حوادث، برخی از دولتمردان از مشاغل خود بركنار شدند یا مناصب دیگری یافتند. ازجمله ژنرال محمد نادرخان وزیر جنگ، وزیر مختار افغانستان در پاریس شد، ولی همراه با برادرانش در صف مخالفان دولت قرار گرفت (فرهنگ، 1(2) / 525-527).
امیر امان‌الله در اواخر 1306 ش / 1927 م خود را شاه خواند و سپس به همراهی ملكه ثریا و تنی چند از دولتیان به سفری 7 ماهه به چند كشور خارجی دست زد. در هند، مصر، ایتالیا، فرانسه، آلمان، لهستان، انگلستان، روسیه، تركیه و ایران از آنان استقبال و پذیرایی كردند. امان‌الله با تمدن و دانش نوین بیش از پیش آشنا شد و در زمینه‌های مختلف به ویژه همكاریهای اقتصادی با كشورهای پیشرفته مذاكراتی انجام داد. فرانسه و آلمان حاضر به دادن بورس تحصیلی به دانشجویان افغان شدند. آلمان اعتباری بدون بهره در حدود 5 میلیون مارك اعطا كرد كه از محل آن هواپیما و ماشینهای صنعتی به افغانستان فرستاد. نیز با انگلستان دربارۀ مسائل مرزی گفت‌و‌گو شد. در تركیه آتاتورك شاه را به خودداری از شتاب زدگی و تقویت ارتش سفارش كرد. این سفر از یك سو باعث آشنایی جهان با كشور تازه استقلال یافتۀ افغانستان شد و از سوی دیگر به تقلید نسنجیده و عجولانه از فرهنگ غرب در افغانستان منجر گردید كه شاه را با دشواریهایی روبه‌رو ساخت و سرانجام به سقوط وی منجر شد (همو، 1(2) / 528-530؛ غبار، 811-812).
امان‌الله پس از بازگشت به میهن و بی‌اعتنا به مخالفتهای كسانی مانند محمود طرزی به كارهایی چون رفع حجاب، اجبار به استفاده از كلاه و لباس اروپایی، فرستادن دختران برای تحصیل به خارج، تغییر تعطیل جمعه، منع تعدد زوجات و جز اینها كه همه با اعتقادات دینی و رسوم مردم مخالف بود، دست زد (فرهنگ، 1(2) / 530-534؛ غبار، 812). در پی آن شورش مختصری در منطقۀ شینوار برپا شد (آبان 1307 / نوامبر 1928) كه به قیامی سرتاسری منتهی گردید. شاه را تكفیر كردند و برای سلطنت ناشایست دانستند. پادگانهای دولتی در مركز و استانها، یكی پس از دیگری سقوط كرد. سرانجام نیروهای شورشی به رهبری یكی از تاجیكانِ ناحیۀ كَلَكانِ كوهدامن ــ در شمال كابل ــ حملۀ نهایی بر كابل را در شب 24 دی 1307 ش / 14 ژانویۀ 1929 م آغاز كردند. شاه سلطنت را به برادرش عنایت‌الله سپرد و خود به قندهار رفت. عنایت‌الله خان هم سرانجام پس از 3 روز پادشاهی با خانواده‌اش كابل را ترك گفت (فرهنگ، 1(2) / 535-540). از آن سوی حبیب‌الله، معرف به بچه سقا، مقر سلطنت را متصرف شد و به پادشاهی نشست. امان‌الله كوشید تا به كمك قبایل پشتون دوباره خود را به كابل برساند، اما رقابت و خصومت قبایل غلزایی و درانی مانع این كار شد.
حبیب‌الله كه خود را «خادم دین رسول‌الله» لقب داده بود، پسر عبدالرحمان سقا بود. وی بر اصلاحات امان‌الله خط بطلان كشید. قوانین مصوب به ویژه قانون اساسی را ملغى ساخت و مالیات و عوارض را غیرشرعی خواند و همه را برچید (همو، 1(2) / 575-577).
در آغاز كار بیشتر مردم به امید ادارۀ بهتر و اسلامی‌تر كشور از حبیب‌الله به خوبی استقبال كردند؛ اما خشونتهای او، خرابی وضع اقتصاد و ناامنی كشور به تدریج اوضاع را آشفته گردانید. در این وقت ژنرال محمد نادرخان، وزیر جنگ پیشین كه از وزیر مختاری در فرانسه استعفا كرده بود و در شهر نیس زندگی می‌كرد، به كمك برادرانش، گویا پس از مذاكره با انگلیسیان در هند، قصد كابل كرد و سرانجام به كمك قبایل مخصوصاً افراد دو قبیلۀ جاجی و وزیری در 21 مهر 1308 ش / 13 اكتبر 1929 م خود را به آنجا رسانید و شهر را در اختیار گرفت. با آنكه حبیب الله و یارانش را به شرط تسلیم وعدۀ عفو داده بودند، اما همه را اعدام كردند. امیر حبیب‌الله را مردی روستایی، دلیر، دارای اعتماد به نفس و پرهیزگار شمرده‌اند (همو، 1(2) / 576، 586، 588، 590-591، 595-596).
محمدنادرخان در 23 مهر 1308 در قصر سلامخانۀ كابل در برابر اعیان و سران قبایل اعلام كرد كه برای انتخاب پادشاه جدید، باید لویه جرگه (شورای بزرگ) تشكیل شود؛ اما سران قبایل تشكیل لویه جرگه را لازم ندیدند و به پادشاهی او سر فرود آوردند. محمد نادرشاه چون قدرت را به دست گرفت، اصلاحات و نظامنامه‌های دورۀ امان‌الله را به كنار نهاد و محاكم را دوباره به عالمانِ دین سپرد؛ زنان را

صفحه 1 از11

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: