صفحه اصلی / مقالات / افغانستان /

فهرست مطالب

افغانستان


آخرین بروز رسانی : دوشنبه 20 آبان 1398 تاریخچه مقاله

فوفلزایی، همان، 133) و در 1216 ق / 1801 م به فرمان برادرش محمود نابینا گردید. شخصیت و اخلاق زمان شاه به جدش احمدشاه شباهت داشت، اما اعتدال، فروتنی و بردباری او را نداشت و مغرور، خودرأی، متعصب و سنگدل بود (فرهنگ، 1(1) / 194-196). زمان شاه در عرصۀ سیاست خارجی نیز فعال بود؛ سفیرانی به ترتیب به دربار آقامحمدخان و فتحعلی شاه قاجار فرستاد و از دربار قاجار نیز محمدحسن خان قراگوزلو به عنوان سفیر در دربار او بود (درانی، 170). نامه‌های بسیاری نیز میان وزیران هر دو كشور ــ حاجی ابراهیم كلانتر و رحمت‌الله خان ــ مبادله می‌شد.
زمان شاه كه در اواخر سال 1212 ق به پنجاب لشكر كشید، نامه‌ای به فرماندار انگلیسی نوشت و ضمن آنكه اطلاع داد كه عازم فتح هند شمالی است، برای عقب راندن نیروهای مراهته نیز از او یاری خواست. خبر ورود زمان شاه و سپاه او به لاهور از یك سو با اشتیاق و شادمانی مسلمانان هند و نگرانی هندوان روبه‌رو شد و از سوی دیگر دولت انگلیس را بر آن داشت تا به اقدامات بازدارنده‌ای دست بزند (فرهنگ، 1(1) / 184-185). از آن جمله است تعیین مهدی علی خان در 1213 ق / 1798 م و سرجان ملكم در 1215 ق به عنوان سفیر در دربار ایران و انعقاد معاهدۀ اتحاد با دولت ایران در شوال 1215 / فوریۀ 1801 در برابر فرانسه و افغانستان (محمود، 1 / 10- 28). برخی از مورخان (مثلاً نك‍ : غبار، 381؛ فوفلزایی، همان، 134) مدعی شده‌اند كه میان زمان شاه و ناپلئون روابطی وجود داشته، و حتى نمایندۀ ناپلئون از راه ایران به كابل رفته است؛ اما سندی در تأیید این ادعا در دست نیست.
به هر حال پس از زمان شاه، برادر او محمود دو بار به پادشاهی رسید. نخست از 1216 تا 1218 ق / 1801 تا 1803 م كه تمام این مدت در آشوب و جنگ داخلی گذشت. محمود مردی عیاش و سست اراده بود و امور دولت را درباریان پیش می‌بردند. در پایان دورۀ اول سلطنت او آتش فتنۀ مذهبی میان تشیع و تسنن در كابل شعله‌ور شد كه منجر به سقوط محمود گردید (فرهنگ، 1(1) / 196-202).
پس از او شاه شجاع‌الملك برادر دیگر شاه زمان به پادشاهی رسید. او نیز دوبار سلطنت كرد. بار اول 6 سال (1218-1224 ق / 1803- 1809 م) قدرت را در دست داشت. هرچند شجاع‌الملك مردی با انضباط و فعال بود، نتوانست بر اوضاع سیطره یابد. درگیریها و توطئه‌ها همچنان ادامه داشت. استانهای دور دست دعوی خودمختاری كردند و از دادن مالیات و خراج سر برتافتند (همو، 1(1) / 202-203). در پایان همین دوره الفنستون سفیر فوق العادۀ بریتانیا به افغانستان آمد و در 4 جمادی‌الاول 1224 ق / 17 ژوئن 1809 م معاهدۀ دوستی با دولت درانی امضا كرد. اما هنوز هیأت انگلیسی در پیشاور ــ پایتخت زمستانی شاه شجاع ــ بود كه نیروهای شاه شجاع هدف تهاجم برادرش محمود قرار گرفتند. محمود كه از زندان بالاحصار گریخته بود، به كمك فتح خان به قندهار و كابل دست یافت و متوجه پیشاور شد و شاه شجاع را در نِمله شكست داد. پس از شكستهای پیاپی، شاه شجاع سرانجام در راولپندی به رنجیت سینگه، حاكم پنجاب، پناهنده شد. الفنستون گزارش این سفر و وقایع را در كتاب گزارش سلطنت كابل به تفصیل بیان كرده است (نك‍ : جم‍‌ ).
بدین‌ترتیب، محمود در 1224ق / 1809م دوباره بر تخت نشست و فتح خان را به وزارت برگزید. فتح خان با تأمین مجدد امنیت در كشور و سپردن حكومت استانها به برادران خویش، صاحب شهرت و قدرت بسیار شد، اما هرات همچنان در دست فیروزالدین، برادر محمود ماند. نبرد سپاهیان قاجار و فتح خان بر سر قلعۀ غوریان، در نزدیكی هرات، در همین دوره (1232 ق / 1817م) اتفاق افتاد. فتح خان كه به خواهش فیروزالدین، به هرات آمده بود، نخست فیروز را گرفتار كرده، به قندهار فرستاد و سپس در ناحیۀ كافر قلعه (اسلام قلعۀ كنونی) به نبرد با شاهزاده حسنعلی میرزا شجاع‌السلطنه پرداخت. پس از نبردی سخت فتح خان زخمی شد. گویند: كامران پسر محمود كه بر فتح خان رشك می‌برد، فرستاده‌ای نزد فتحعلی شاه قاجار فرستاد و پیام داد كه این جنگ بدون رضایت زمان شاه و به ابتكار شخص فتح خان بوده است. از این رو به فرمان فتحعلی شاه، وزیر را گرفته، نابینا ساختند و چندی بعد نیز به خواست محمود در راه كابل به دست سرداران درانی به قتل رسید. اما برادران فتح خان در ولایات قلمرو خود به پا خاستند و محمود را از تخت به زیر كشیدند و مقدمات انقراض سلسلۀ سدوزایی (نوادگان احمدشاه درانی) فراهم گردید (محمود، 1 / 183).
ناتوانی جانشینان تیمورشاه در ادارۀ امور و اتخاذ تصمیمهای نادرست، آشوبهای سیاسی و به دنبال آن تجزیۀ قلمرو درانیها را در پی داشت. در شمال هندوكش، چند ناحیۀ خان‌نشین به امارت بخارا پیوست. در جنوب، خان‌نشین كلات مستقل شد. در شرق، رنجیت سینگه فرمانروای سیك، مولتان، كشمیر، دیره‌جات و پیشاور را یكی پس از دیگری تصرف كرد و خروج استانهای ثروتمند هند كه درآمد بسیار داشتند، از قلمرو درانیها، حكومت كابل را ضعیف ساخت ( ایرانیكا، I / 548). فرزندان پاینده محمدخان رئیس قبیلۀ بزرگ و نیرومند محمدزایی كه هنوز كین اعدام پدر به فرمان زمان شاه را در دل داشتند، با نابینا و كشته شدن برادر خود فتح خان قیام كردند و سلطنت سدوزایی را برانداختند. گرچه این برادران هم مدتی با هم دست به گریبان بودند، اما سرانجام دوست محمدخان بر دیگران پیروز شد و مملكت را هرچند با قلمرو محدودتر، دوباره متحد و متشكل ساخت (فرهنگ، 1(1) / 217- 218).
دوست محمد در 1252 ق / 1836 م رسماً لقب امیر یافت، اما قلمرو امارتش به ناحیۀ میان كوههای هندوكش، هزاره‌جات و كوههای سلیمان محدود بود. قندهار را برادرانش در دست داشتند و در هرات كامران پسر محمود و سپس وزیرش یار محمدخان الیكوزایی حكومت می‌كرد. امیر دوست محمدخان با استفاده از عنوان جهاد در برابر سیكها طرفداران بسیاری جلب كرد؛ این نكته از سجع سكه‌هایش پیداست. وی كوشید تا سپاهی منظم و آموزش یافته تشكیل دهد و برای فراهم آوردن هزینۀ آن از بازرگانان و ثروتمندان اعـانه یـا قرضۀ جهـاد ــ گـاهی به زور و شكنجه ــ می‌گرفت (همو، 1(1) / 232-233).
در عرصۀ سیاست خارجی، دوست محمد نخست خواستار حمایت فرماندار كل انگلیسی هند در برابر سیكها شد. انگلیسیها به بهانۀ سیاست عدم مداخله در امور همسایگان نومیدش ساختند، اما در 1253 ق / 1837 م هیأتی را كه اهداف سیاسی داشت، در لباس هیأت بازرگانی به كابل فرستادند. پس دوست محمدخان در نامه‌ای به محمدشاه قاجار از او در برابر سیكها یاری خواست. نامه را شخصی به نام غلامحسین خان به ایران برد (همو، 1(1) / 235). سپهر در گزارش محاصرۀ هرات از رسیدن فرستادۀ دوست محمدخان به حضور محمدشاه یاد كرده است (2 / 274). از سویی برادران دوست محمد كه حكومت قندهار را در دست داشتند، چون از كوشش برادر برای رابطه با انگلیسیها اطلاع یافتند، داوطلبانه خود را تحت حمایت دولت قاجار قرار دادند (فرهنگ، همانجا).
در كابل هنوز هیأت انگلیسی حضور داشت كه یك هیأت روسی وارد آنجا شد و به این ترتیب افغانستان به میدان رقابت قدرتهای بزرگ و عرصۀ تاخت‌وتازهای استعماری اروپا تبدیل گردید ( ایرانیكا، I / 549). انگلیسیها به این بهانه كه منافعشان در هند مستقیماً توسط دوست محمد و توطئه‌های روس در خطر است، سیاست ناپایدارسازی در افغانستان را پیش گرفتند و سپس شجاع‌الملك را كه در حمایت آنان در لودیانه به سر می‌برد، با پشتیبانی ارتشی انگلیسی به نام «ارتش سند» در 1256 ق / 1840 م به كابل آوردند و بر تخت سلطنت نشاندند. دوست محمد به بخارا پناه برد. در كابل شجاع‌الملك به ظاهر شاه بود و همۀ اختیارات در دست مكناتن نمایندۀ بریتانیایی مقیم كابل قرار داشت. اشغال كابل توسط ارتش بریتانیا اگرچه به آسانی صورت گرفت، اما به زودی به مصیبتی بزرگ برای آنها تبدیل گردید. نبردهای چریكی به رهبری دوست محمد و پس از آنكه او خود تسلیم انگلیسیان شد و به لودیانه اعزام گردید، به رهبری پسرش اكبرخان شدت گرفت. مكناتن و معاونش كشته شدند و عرصه چنان بر انگلیسیها تنگ شد كه ناچار از كابل عقب نشستند و تقریباً همۀ 16 هزار تن سپاهیان بریتانیا در راه كابل ـ جلال‌آباد نابود شدند، جز یك تن كه خبر این نابودی را به جلال‌آباد رسانید. در پی این شكست انگلیسیها سپاهی به رهبری ژنرال پالك برای مجازات افغانان به كابل فرستادند. این سپاه در شعبان 1258 / سپتامبر 1842 وارد كابل شد و آن شهر را به آتش كشید و 3 روز بعد بیرون رفت و شجاع‌الملك هم كه حمایت انگلیسیها را از دست داده بود، كشته شد. پس از شجاع پسرانش فتح جنگ و شاپور هر یك مدتی كوتاه بر تخت كابل نشستند، تا آنكه دوست محمد در 1259 ق / 1843 م به كابل بازگشت (پاتنجر، 1-80، جم‍‌ ).
دوست محمد در دورۀ دوم سلطنت خویش با انگلیسیها متحد شد و پیمان پیشاور را در 1271 ق / 1855 م امضا كرد. به موجب این پیمان وی از استانهای پیشاور، سند و كشمیر چشم پوشید و در برابر آن از انگلیسیها مستمری سالانه دریافت كرد و به گسترش قلمرو خویش از جوانب دیگر پرداخت. او در مدت نزدیك به 10 سال توانست قلمرو دولت افغان را تقریباً به وضع و چهارچوب مرزهای امروزی درآورد. در فاصلۀ سالهای 1266 و 1276 ق / 1850 و 1859 م سرزمینهای میان هندوكش و آمودریا را به قلمرو خود ملحق ساخت. و پس از مرگ برادرش كهندل خان قندهار را در 1272 ق / 1856 م متصرف شد و سپس به تسخیر هرات اقدام كرد. هرات در حكومت یار محمدخان ظهیرالدوله و سلطان احمدخان سركار ــ كه دومی برادرزاده و داماد دوست محمدخان بود ــ در قلمرو دولت قاجار قرار داشت. به موجب پیمان 1273 ق دولت انگلستان به حمایت از دوست محمد در برابر ایران برخاست و در 1279 ق هرات را از ایران انتزاع كرد و به افغانان داد. دوست محمد در همان سال در هرات درگذشت (فرهنگ، 1(1) / 299، 305؛ دربارۀ هرات، نك‍ : ه‍ د، آقاسی، آقاخان نوری، امیركبیر).
پس از درگذشت دوست محمد، پسر و ولیعهدش شیرعلی در هرات بر تخت نشست. برادرانش اگرچه نخست بیعت كردند، سپس به مخالفت برخاستند و به خصوص محمداعظم و محمدافضل بر مخالفت استوار ماندند. سرانجام محمداعظم و عبدالرحمان پسر محمدافضل كابل را متصرف شدند و محمدافضل كه در زندان غزنی بود، به كابل آمد و بر تخت سلطنت نشست (1282 ق / 1865 م) و شیرعلی به هرات پناه برد (غبار، 591). محمدافضل خان در 1284 ق / 1867 م درگذشت و برادرش محمداعظم امیر كابل شد. در همین زمان جمال‌الدین اسدآبادی كه در بالا حصار كابل اقامت داشت، با امیرمحمد اعظم خان ارتباط و مراوده یافت ( مجموعۀ اسناد ... ، تصاویر 47-50).
امیرشیرعلی هنگامی كه در هرات بود، پسرش محمد یعقوب را با هدایایی به حضور ناصرالدین شاه فرستاد و گویا از او كمك خواست، ولی به موجب معاهدۀ پاریس (1857 م) چنین مساعدتی از سوی ایران ممكن نبود. سرانجام انگلیسیها از امیرشیرعلی خان حمایت كردند و پول و اسلحه در اختیارش نهادند (فرهنگ، 1(1) / 353) و او در 1285 ق / 1868م كابل را دوباره تصرف كرد و امیرمحمد اعظم و عبدالرحمان گریختند.
امیر شیرعلی خان 10 سال سلطنت كرد و در این مدت اصلاحات و اقداماتی برای نوسازی كشور به عمل آورد. در 1286ق / 1869م به امباله در پنجاب هند رفت و با فرماندار كل هندوستان ملاقات كرد. در همین سال نمایندۀ دولت ایران ــ حاجی سیدابوالحسن قندهاری ــ به سفارت به كابل رفت و با امیر مذاكره كرد و گزارش جالبی از دربار كابل و اوضاع افغانستان و شرح رخدادهای سفرش را به رشتۀ تحریر درآورد (قندهاری، جم‍‌ ). موضوع حكمیت دربارۀ سیستان نیز در عهد شیرعلی خان به میان آمد (غبار، 599).
اصلاحات داخلی امیر كه سفیر ایران نیز به تفصیل از آنها یاد كرده، عبارت بود از تشكیل كابینه یا هیأت وزیران و شورای مشورتی، انتشار روزنامۀ شمس‌النهار در 1290 ق / 1873م، تأسیس چاپخانه، آغاز فعالیت پست‌خانه (داك‌خانه)، تشكیل ارتش منظم و آموزش دیده، تأسیس كارخانه‌های صنعتی در كابل و هرات و ساختن شهر جدیدِ شیرپور در شمال شرق شهر كابل. برخی نویسندگان این اصلاحات را برگرفته از برنامه‌های جمال‌الدین اسدآبادی، و برخی دیگر بر اثر توصیۀ فرماندار انگلیسی هند می‌دانند (رشتیا، 183- 198؛ غبار 593). اما دشواریهایی كه در سیاست داخلی و خارجی به وجود آمد، به امیر فرصت ادامۀ این اصلاحات را نداد، بلكه سلطنتش را نیز بر باد داد. در عرصۀ داخلی گرفتار مخالفت پسرانش به خصوص محمدیعقوب بود و چون خود نیز زودرنج، احساساتی و خودخواه بود، نتوانست سیاست خارجی و داخلی و حتى خانوادگی خود را براساس یك روش صحیح استوار سازد. او حتى پسرش را به بهانه‌ای جزئی 5 سال در حبس نگه داشت. در عرصۀ سیاست خارجی بی‌اطلاعی امیر از معاملات سیاسی قدرتهای بزرگ، اطمینان بیش از حد به دولت روسیه، و پایداری در برابر انگلیس او را با موانع جدی روبه‌رو ساخت كه سرانجام به سقوطش منتهی شد.
در 1290 ق / 1873 م سیدنور محمدشاه صدراعظم برای مذاكره با مقامات بریتانیا به سمیلا رفت. در این مذاكرات انگلیسیها به امیر وعده دادند كه در صورت حملۀ روسها از او حمایت كنند. درصورتی كه در همان سال میان انگلیس و روس پیمانی امضا شده بود كه افغانستان را از منطقۀ نفوذ روسیه خارج می‌ساخت. انگلیسیها می‌خواستند به جای نمایندۀ مسلمانی كه در كابل داشتند، سفارت تأسیس كنند، اما امیر از پذیرش آن خودداری می‌كرد. در 1295 ق / 1878 م نمایندۀ امیر به پیشاور رفت و با انگلیسیها به مذاكره پرداخت. در این مذاكرات آنها وعدۀ كمكهای بسیار به امیر دادند و با تقاضاهای او موافقت كردند و در عوض خواستار اقامت سفیری اروپایی در كابل شدند. در همین حال هیأتی روسی در رجب 1295 / ژوئیۀ 1878 به كابل آمد، اما این سفر نتایجی برای امیر در بر نداشت و هیأت كابل را ترك گفت. گزارش این سفر را یاورسكی موضوع كتابی با عنوان سفارت روسیۀ تزاری به دربار شیرعلی خان قرار داده است.
سفر هیأت روسی، دولت انگلیس را بر آن داشت تا هیأتی را به كابل بفرستد. لرد لیتن فرماندار كل هند نامه‌ای به كابل فرستاد و به امیر خبر داد كه ژنرال چمبرلین در رأس هیأتی به كابل خواهد آمد. اما امیر به علت درگذشت عبدالله جان ولیعهد خود به نامۀ لیتن پاسخ نداد. این كار باعث خشم انگلیسیان شد و سپاه انگلیس در محرم 1296 / ژانویۀ 1879 قندهار و جلال‌آباد را اشغال كرد. امیر پسرش محمد یعقوب را كه در زندان بود، نایب‌السلطنه ساخت و خود به امید یاری روسیه به مزار شریف رفت. در آنجا بیمار شد و در ناامیدی در 29 صفر 1296 ق / 22 فوریۀ 1879 م در آن شهر درگذشت (فرهنگ، 1(1) / 348-353).
پس از او، امیر محمد یعقوب خان در كابل رشتۀ كارها را در دست گرفت و با انگلیسیها پیمان گندمك را در 4 جمادی‌الآخر 1296 ق / 26 مۀ 1879م امضا كرد، و به موجب آن چند ناحیۀ مهم و سوق‌الجیشی مرزی را در برابر مبلغی به انگلیسیها واگذاشت. انگلیسیها با امضای این پیمان به هدف خویش، یعنی تأسیس آنچه آن را «مرز علمی» می‌نامیدند، دست یافتند. افزون بر آن دولت انگلیس نظارت بر مناسبات خارجی افغانستان را هم بر عهده گرفت و در برابر، محمدیعقوب محافظت از سفیر انگلیس و تعمیر خط آهن را كه احداث آن پیش‌بینی شده بود، تضمین كرد ( ایرانیكا، I / 552-553). پس از آن سفیر انگلیس وارد كابل شد، اما پس از یك ماه و نیم در 16 رمضان 1296ق / 2 سپتامبر 1879م به قتل رسید (فرهنگ، 1(1) / 356-357).
در اكتبر همان سال سپاه انگلیس كابل را اشغال كرد و امیر بركنار شد. ارگ بالاحصار ویران گشت و شمار بسیاری از افغانها به اتهام شركت در قتل سفیر اعدام شدند (فیض محمد، 2 / 252-253)؛ اما مقاومت و نبرد مجاهدان و ملیون افغان برضد انگلیسیها در كابل و دیگر شهرها ادامه یافت. در همین وقت فرمانده سپاه انگلیس به فرماندار كل هند، پیشنهاد كرد كه افغانستان را به 3 بخش تجزیه كند: كابل و تركستان افغانی به یكی از شهزادگان محمدزایی طرفدار انگلیس سپرده شود؛ قندهار با حاكمیت سردار شیرعلی خان ــ پسر حاكم درگذشتۀ قندهار ــ با خودمختاری داخلی به هند مربوط گردد، و هرات با شرایطی كه دربارۀ آن مذاكره خواهد شد، به ایران داده شود. اما این پیشنهاد عملی نشد و سرانجام فرمانده سپاه انگلیس متوجه سردار عبدالرحمان پسر امیر محمدافضل خان گردید كه به تركستان نزد روسها پناه برده بود. میان انگلیسیها و مادر سردار كه در كابل بود، در این باره تماسی برقرار شد و در همین موقع عبدالرحمان خود نیز وارد كشور گردید (فرهنگ، 1(1) / 361-362).
انگلیسیها به عبدالرحمان قول دادند كه امارت كابل و تركستان افغانی را به او می‌سپارند، بدان شرط كه وی در مناسبات خارجی با دولت انگلیس مشورت كند. در 1297 ق / 1880 م در مراسم مجللی در شیرپورِ كابل كه مقامات انگلیسی و سرداران افغان از جمله سردار محمدیوسف خان نمایندۀ عبدالرحمان خان حاضر بودند، تفویض ادارۀ افغانستان به عبدالرحمان رسماً اعلام شد (همو، 1(1) / 373).
در همین زمان سردار محمدایوب خان، پسر امیرشیرعلی خان حاكم هرات، برای مقابله با انگلیسیان با سپاهی كه در اختیار داشت، رهسپار قندهار شد و نیروهای قندهار نیز به او پیوستند. سپاه ایوب خان در ناحیۀ مَیوَند نبردی سخت آغاز كرد كه به شكست و تباهی كلی سپاه انگلیس انجامید. شمار كشتگان و اسیران انگلیس را در این جنگ كه به جنگ میوند معروف است، 300‘1 تن گفته‌اند (همو، 1(1) / 378- 379). ایوب خان قندهار را محاصره كرد و به مكاتبه با مقامات انگلیسی پرداخت. از آن سوی فرمانده سپاه انگلیس با نیرویی كه به كمك عبدالرحمان خان فراهم آورده بود، با شتاب خود را به قندهار رسانید. نیروهای ایوب خان شكسته و متفرق شدند و خود و خانواده‌اش به

صفحه 1 از11

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: