خورشید خوشنویسی / دکتر محمدعلی سلطانی - بخش سوم

1394/10/13 ۰۸:۴۴

خورشید خوشنویسی / دکتر محمدعلی سلطانی - بخش سوم

گویای خلاقیت میرعماد، تحریر ترکیبات و مفردات اوست که بعضی کلمات را اگر از غیر پنجة سحار او سر می‌زد، هیچ طبع حساسی آن را نمی‌پذیرفت؛ در صورتی که او مفردات ناهماهنگ ترکیبها را به صورتی در کنار هم اجرا می‌نماید که نه تنها از ناموزونی خبری نیست، بلکه به اندازه‌ای زیبا و راهگشاست که چشم بیننده را خیره می‌سازد و هنوز هم پس از انقراض صوری شیوة او و سیر تکاملی چهارصدساله خوشنویسی‌ نستعلیق، بیشتر استادان مسلّم از اجرای آن، حتی در سبک و سیاق مخصوص به خود عاجزند؛ زیرا برداشت شاگردان میر از ارائة باز مکتب میرعماد با برداشت این افراد از تعلیمات برگرفته استادان خود بسیار متفاوت است.




گویای خلاقیت میرعماد، تحریر ترکیبات و مفردات اوست که بعضی کلمات را اگر از غیر پنجة سحار او سر می‌زد، هیچ طبع حساسی آن را نمی‌پذیرفت؛ در صورتی که او مفردات ناهماهنگ ترکیبها را به صورتی در کنار هم اجرا می‌نماید که نه تنها از ناموزونی خبری نیست، بلکه به اندازه‌ای زیبا و راهگشاست که چشم بیننده را خیره می‌سازد و هنوز هم پس از انقراض صوری شیوة او و سیر تکاملی چهارصدساله خوشنویسی‌ نستعلیق، بیشتر استادان مسلّم از اجرای آن، حتی در سبک و سیاق مخصوص به خود عاجزند؛ زیرا برداشت شاگردان میر از ارائة باز مکتب میرعماد با برداشت این افراد از تعلیمات برگرفته استادان خود بسیار متفاوت است. اینکه انقراض شیوه را می‌گویم، بدان جهت است که پس از چهارصد سال تاکنون کسی نتوانسته است از کالبد پولادین مفردات و ترکیبات و ساختار ذاتی خط نستعلیق مکتب میرعماد بکاهد، یا به‌ آن نقطه‌ای بیفزاید یا بر آن نکته‌ای بگیرد و باید انقراض در تکرار و استمرار را منظور نظر داشت.
متأسفانه در سبک‌شناسی خط نستعلیق معاصر نیز به تبعیت از تذکره‌نویسان پیشین در مورد آثار میرعماد و سایرین اظهار نظر کرده‌اند و هیچ‌گاه از حوزة اصطلاحات حس‌آمیز خارج نشده و از عبارتی چون: «در لطافت قلم و قدرت کتابت، ید بیضا می‌کرد و خط وی بدون اصلاح هم استوار و هم خوش‌اندام بود. هم خفی را نمکین می‌نوشت و هم جلی را استوار و شیرین» یا «خط میرعماد، استواری خط میرعلی و نمک باباشاه هر دو را در بر دارد»، فراتر نرفته‌اند. در صورتی که این واژگان و اصطلاحات رمزآمیز جز به تلقین، نمی‌تواند در قلمرو سبک‌شناسی خط نستعلیق جای داشته باشد و هیچ‌گاه در ترازوی نقد و نظر آثار این مثلث هنری توان ادای مطلب را ندارد. در مثلث مزبور یعنی: «میرعلی»، «باباشاه» و «میرعماد»، اگر سبک دو شخصیت پیشین را در زوایای قاعده جستجو کنیم، باید مکتب میر را در زاویة رأس ببینیم که مجموعه‌ای از آن دو را با اشراف بر تمامی ساختار و اوضاع صوری و معنوی سبک آنها داراست.
در این معرفی سبکی حتی مقدمات اولیه سبک‌شناسی، که محمدتقی بهار دربارة ادبیات فارسی با شناخت و معرفی که بر سیر نثر فارسی از آغاز تا زمان خود داشت، تدوین و تألیف نمود، دربارة سبک‌شناسی خط نستعلیق صورت نگرفت. در نتیجه آنچه امروز ما به عنوان رأی صاحب‌نظران در دست داریم، نه تنها به هیچ وجه راهگشا نیست، بلکه فرمولهای راز و رمزداری است که جز با کلیدِ وهْم گشایش نمی‌یابد. به ناچار با توجه به شناختی که تا حال از مکتب میرعماد به دست آورده‌ایم، باید اعتراف کنیم که مکتب میرعماد اگرچه بر ویرانه‌های سبک میرعلی و باباشاه بنیاد نهاده شده است، اما در نمود آشکار خود نه استواری‌اش نشأت‌گرفته از استحکام سبک میرعلی است و نه ملاحت‌ آن از نمک خط باباشاه است، بلکه مکتب مستقلی است که تمامی صفات مثبت و منفی آن، از بنیان‌گذار اوست که از ذات او سرچشمه گرفته و در ظاهر جلوه کرده است.
باید به این امر توجه داشت که آوردن اصطلاحاتی که به قول اهل فن با چشم دیده می‌شود، اما قلم را توانایی توصیف و تشریحش نیست، در خط سیر نقد علمی و هنری، راه ندارد؛ زیرا گویا نیست، نارساست و آنچه گویا و رسا نبود، نمی‌تواند تعیین‌کننده باشد؛ بنابراین در نقد و بررسی ساختار فنی مکتب میر باید گفت: در سیر آزمایشی و بررسی تحلیلی و علمی و هنری خود میرعماد پس از شخم وسعتهای هنری پیش از خود و تصفیة زواید و ناسازها، بذر اصلاح‌شدة مکتبش را می‌افشاند که حتی جوانه‌ای از رویشهای سابق به چشم نمی‌خورد و این مزرعة هنری که در ده سال اواخر عمر میر به بار می‌نشیند و حاصل آن به «مکتب میر» معروف می‌گردد، محصولش با تمامی آنچه پیش از آن وجود داشته، تفاوت دارد.
البته در آثار اولیة میر که مورد تقلید خوشنویسان افغانستان و ترک قرارگرفته است، رگه‌های بازگشت و کهنه‌گرایی وجود داشته و دارد. از این نظر، هندوستان تفاوت دارد؛ چون پس از حضور شاگردان توانای میرعماد ـ چون رشیدا که از آن سخن خواهیم گفت ـ هنرمندان دیار هند نیز به اصلاح شیوة نخستین پرداختند. تحول در هند از زمرة کارهایی است که از مقصد اصلی سیر هنری دریافت نشده و مایه‌ای خام از ابتدا یا اواسط صعود و اوج مکتب میر است که سبب تقلیدها در مرحلة طرح و آزمایش نسبت به قلة سرافراز مکتب او شده و به همین سبب ساختار دیگری یافته‌اند. فراز و نشیب‌ها در فراگیری مکتب میرعماد کم نیستند، به طوری که با تمام علاقه و کوشش مجریان، گونه‌هایی که در ظهور فراگیر مکتب میرعماد ظاهر شدند، کلاً آن سبک و سیاق به دست فراموشی سپرده شده و همچون جواز دفن شیوه‌ای است که باید آن را در تابوت نسیان قرار داد و به گورستان عدم فرستاد.
مکتب میرعماد بر اساس تاریخ هنر خوشنویسی درست در زمان اقتضای خود ظهور می‌کند و با آن ویژگیهایی که به آن پرداختیم، فراگیر می‌شود. به هر حال در زمانی که یک هنرمند هفت نوع خط می‌نوشت و در تمام انواع هفت‌گانه هم شیوه‌ای‌ ممتاز و در اوج، اما بسته و بی‌تأثیر داشت، ظهور میرعماد ضروری و لازم می‌نمود تا با ارائة باز و بی‌رمزو راز خوشنویسی خط نستعلیق که با فرهنگ و زمان جامعه پیوند ناگسستنی یافته بود، رسالت هنری خویش را به پایان برد.
میرعماد در حرکت‌ هنری خود نه تنها پیرو انتقال نعل به نعل آثار زیبای استادان سلف نیست، بلکه در اغلب موارد با آنها در کرسی‌بندی و ترکیبات و مفردات تضاد دارد و اگر در معدود مواردی هم به سبک آنها نزدیک است و یا مغایرتی دارد، باز با بینش استادانه و منتقد در تمام مراحل نسبت‌ها را رعایت می‌کند.
نکتة دیگر، دسته‌بندی محتوا و مضمون آثار هنرمندان خوشنویس است که تاکنون در هیچ مأخذ و مقاله‌ای سخنی در باب آن نگفته‌اند و این آثار (یعنی سیاه‌مشق و چلیپا و قطعه و کتابت) اگرچه قبل از ظهور میرعماد هم وجود داشته باشد، اما مفاد و محتوای آنها در زمان میرعماد جنبة جدی و تثبیت حدود به خود می‌گیرد. با دقت و تأملی اندک بر این گونه‌ها در آثار میرعماد، مفاد متفاوت و کاربرد هنری و اجتماعی و تاریخی آنها مشخص می‌گردد. به طور کلی آثار هنرمندان خوشنویس را از بُعد مفاد و محتوا می‌توان به دو دستة اصلی «خصوصی» (فردی) و «اجتماعی» تقسیم کرد. آثار اجتماعی خود شامل دو دستة «تعلیمی» و «تبلیغی» می‌شود. آثار خصوصی شامل سفارشاتی است که خوشنویسان برای امرار معاش از افراد متفرقه می‌پذیرفتند؛ همچون کتابها و رساله‌ها، ادعیه و قرآن و دواوین شعرا و متون مقدس فرَق مختلف که این آثار صرفاً انعکاس هنری داشته و دارند و تنها از لحاظ فنی و هنری قابل بررسی پژوهش سبک‌شناسی هستند.
دستة دوم (آثار اجتماعی) که شامل تعلیمی و تبلیغی می‌شوند، با داشتن مشخصات هنری و فنی نمونه‌های پیشین، حاوی جزئیاتی است که در مجموع کلیات زندگی هنرمند را در بر می‌گیرد. سیاه‌مشق‌ها جلوه‌های برونی شکایتها و درد دلهای هنرمند است که به راستی باید آنها را مشق درد گفت و چنان که اوضاع ناهنجار زمانی فرصت دقت و مطالعه آنها را ممکن سازد، در تاریکی شگفت‌انگیز این صفحات همسال با روزگار، رازهایی نهفته است که بسیاری از گره‌های مرموز زندگی این هنرمندان را می‌گشاید و چه اسراری که قرنهاست در پشت پنجره‌های تاریک سیاه‌مشق‌ها پنهان و سر به مهر باقی مانده‌اند و از آن زمان که این شیوه ممارست در بین خوشنویسان متداول شده، سخنهای نهانی خود را با زبان قلم و به اشک سیاه با صفحة صادق و سپید و پذیرا می‌گفته‌اند. سیاه‌مشق نمودار کامل و صفحة انعکاس باطن هنرمند است که بر صفحة مشق او آیینه‌وار در قالب کلمات زیبا و جاودانه منعکس می‌شود و متجلی می‌گردد، باید توجه داشت که در سیاه‌مشق هنرمند مبتدی یا متوسط و حتی عالی که دربند اجرای حرف یا کلمه‌ای به نحو مطلوب است، نمی‌توان این خصوصیت را مشاهده کرد، بلکه در آثار اساتیدی که در اوج هستند ـ چه قبل از میرعماد و چه بعد از او ـ این ویژگیها وجود دارد.
منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: