خورشید خوشنویسی / دکتر محمدعلی سلطانی - بخش دوم

1394/10/7 ۰۸:۱۱

خورشید خوشنویسی / دکتر محمدعلی سلطانی - بخش دوم

به منظور دریافت چگونگی اوج‌گیری هنر مستظرفه به‌ویژه خوشنویسی در عصر شاه‌عباس صفوی و دورة میرعماد قزوینی نگاهی به پیشینة سیاسی و اجتماعی و فرهنگی دارالسلطنة هرات ضروری است. جاذبة هنر و ادب ایرانی گردنکشان صحرانورد مغول را شیفته و دلباختة زیبایی‌های سحر‌انگیز خود ساخت، چنان‌که شمشیرهای آخته را به آرامی انیس قلمدانهای خوشنویسی کردند و بر چهار بالش فرمانروایی از بام تا شام، محو آفرینشهای هنری هنرمندان ایرانی شدند و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کردند.


اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی و فرهنگی روزگار هنرمند
به منظور دریافت چگونگی اوج‌گیری هنر مستظرفه به‌ویژه خوشنویسی در عصر شاه‌عباس صفوی و دوره میرعماد قزوینی نگاهی به پیشینة سیاسی و اجتماعی و فرهنگی دارالسلطنه هرات ضروری است. جاذبة هنر و ادب ایرانی گردنکشان صحرانورد مغول را شیفته و دلباختة زیبایی‌های سحر‌انگیز خود ساخت، چنان‌که شمشیرهای آخته را به آرامی انیس قلمدانهای خوشنویسی کردند و بر چهار بالش فرمانروایی از بام تا شام، محو آفرینشهای هنری هنرمندان ایرانی شدند و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کردند. شاهرخ که در کنار لشکر‌کشی‌ها، اندیشة هنرپرورش، او را یکی از شخصیت‌های برجستة هنر عهد تیموری ساخته و همواره نام هنر و هرات با نام او عجین است، پس از ویرانگریهای گذشتگان خویش، با تأثیرپذیری از پنجه‌های سحار خوشنویسان و نقاشان و مُذهبان و صحافان و وراقان، توانست بی‌نظیرترین گنجینه‌های علمی و فرهنگی و هنری جهان آن روز را فراهم نماید و به این ترتیب هرات زادگاه مکتبی نو در هنر ایرانی شد.
میرزا غیا‌ث‌الدین بایسنغر که ترانه‌های کودکی‌اش را از زبان شاعران خوش‌ذوق ایرانی شنیده و مجلس هنر بزرگ خوشنویسان اوایل سدة نهم را در محفل انس پدر به کرات دیده بود، هنر ایرانی در وجودش با شیر اندرون شد، چنان‌که در جوانی شاعری زبردست و خوشنویسی توانمند بود و خطوط متنوع را در کمال استادی و امتیاز می‌نوشت. بررسی دقیق و تأملی عمیق در فطرت هنر ایرانی، قدرت و تأثیر این ودیعة خدادادی را به خوبی می‌نمایاند که این هنر چگونه توانست خونخواران صحراگرد مغول را پروردة ظرایف خویش سازد و آنها را وسیلة جبران ویرانگری‌های نیاکانشان قرار دهد. عظمت و شکوه آثار هنری که در هرات رقم پایان به خود گرفت، در طی شش سده هنوز بی‌سابقه است. اشتیاق و جاذبة بایسنغر نسبت به هنر خوشنویسی و نقاشی و صحافی و تذهیب و کتاب‌آرایی‌ موجب گردید تا در هرات شاهنامة معروف بایسنغری که از شاهکارهای هنر ایران است، به منصة ظهور ‌رسد و هرات میعادگاه عاشقان خط و خوشنویسی و هنرهای وابسته به آن گردد. هر اهل ذوق و استعدادی تا رنج راه هرات را بر خویش هموار نمی‌ساخت، مرتبه‌ای از مراتب کمال را نمی‌پیمود و بدون درک محضر نام‌آوران عرصة هنر مکتب هرات، راه به جایی نمی‌برد.
هرچند مرگ نابهنگام بایسنغر به سال ۸۳۷ق در سی و هفت سالگی و مرگ شاهرخ به سال ۸۵۰ق فترتی در روند تکاملی مکتب هرات فراهم ساخت، اما این مجمع علمی و هنری به پایه‌ای از قدرت و اعتبار رسید که هیچ امری، حتی از دست دادن حامیان اصلی، به ایستایی این پیشرفت و پویایی منجر نشد و تأثیری مطلق بر جای نگذاشت. در دستگاه بایسنغر حضور بیش از چهل خوشنویس مسلط به ریاست جعفر تبریزی شیخ‌الخطاطین و مبلغ مکتب میرعلی که امور تحریر نُسخ‌ نفیس و ارزندة علمی و ادبی و هنری را در شبانه‌روز به عهده‌داشتند و هنرمندان مُذهب و نقاشی که آثار فراهم‌آمده را تذهیب و تصویر می‌کردند، آن چنان نهضتی هنری را پدید آورد که در سایة نفوذ هنر ایرانی و عنایت سلاطین مسحور مغول، خونریزی‌های خراسان و ماوراء‌النهر در پرده‌ای از گذشت و اغماض پوشیده شد.
الغ‌بیگ و سلطان حسین بایقرا که در چنین فضای هنری نشو و نما یافتند، دل در گرو این بت عیار داشتند، به‌ویژه بایقرا که قریب
سی‌ و شش سال کاروان‌داری بازار پر رونق هنر را در هرات عهده‌دار بود. وی بیش از پیش در سیر فراگیر و توانمند این نهضت تلاش کرد که حتی سیمای شهر هرات به عنوان نمونة بارز هنر معماری زبانزد محافل جهان آن روز گردید. عمارات متعدد، کتابخانه‌های مفصل، مدارس علمی و هنری، حضور استادان طراز اول، این برهه را باشکوه‌ترین و مهمترین دوران در روزگار نهضت هنری حکومت تیموری قرار داد. به‌ویژه وجود مجری و پشتیبانی چون امیرعلیشیر نوایی، شاعر هنرمندی که وزیر سلطان حسین بود و اراده و عزم او را در راستای تحقق بخشیدن به این شیوة ستوده، راسخ‌تر و تواناتر می‌ساخت.
نهضتی را که امرای تیموری به حمایت و همکاری هنرمندان ایرانی به وجود آوردند، با مرگ سلطان حسین بایقرا به دستگاه حکومت صفویه انتقال یافت و هرات مرکزیت خود را به قزوین و سپس به اصفهان بخشید و اینکه اصفهان نتوانست تکرار چهرة هرات باشد، ابتدا به شیوة سلوک پادشاهان صفوی با هنرمندان برمی‌گردد و دیگر به مسیری که صفوف نظامی صفویه طی کردند که از تبریز به قزوین و سپس به اصفهان ختم گردید و موجب شد شعبات مهم و قابل بحثی در طی مسیر در مراکز نامبرده به وجود آید و قدرت فراگیر این نهضت هنری تقسیم شود و از توانمندی آن کاسته گردد. و علت دیگر آنکه امرای تیموری تحت تأثیر هنر ایرانی خدمتگزارانی بودند که دنبالة نهضت هنری نیاکان خود را در زمینة هنر پی گرفتند و جاودانه‌هایی آفریدند و شخصیت تاریخی و نقش مثبت خود را با حمایت و دلباختن به هنر‌ها به اثبات رسانیدند؛ اما پادشاهان صفویه که از تصوف سر بر زدند و تشیع را که خواستة باطنی ایرانی بود، وسیله قرار دادند، نتوانستند پاسدار واقعی هنر و ادبیات ایرانی باشند؛ زیرا عدم هماهنگی اندیشة سلطه‌گر با واقعیت هنر، موجب تشتت و تلاش بی‌اثر گردید که سقوط زبان شعر و در بدری‌های شاعران و هنرمندان واقعی ایران در دورة‌ صفویه گواه این ادعاست.
مرگ زودرس طلیعه‌دار حکومت صفویه ـ شاه اسماعیل ـ به مرض حصبه و نیز بی‌اعتدالی شاه طهماسب و ترفند‌های مقطعی و مُسکّن‌وارش در سرکوبی سران قزلباش عاقبت با مرگ او در ۹۸۴ق پایان پذیرفت. قتل حیدرمیرزا پسرش به دست عده‌‌ای از سران قزلباش و روی کار آمدن شاه اسماعیل ثانی و مسموم شدن او که منجر به مرگش گردید، ناتوانی سلطان محمد خدابنده ـ جانشین اسماعیل ثانی ـ و دخالتهای بی‌جای همسرش مهدعلیا که موجب پرده‌دری‌های سران قزلباش گردیده­۱۶ و کشتارهای وحشیانة قزلباش و بستگان شاهی و زندانی و دربند شدن خدابنده و مرگ او موجب روی کار آمدن شاه‌عباس به سال ۹۹۶ق گردید.
شخصیت هزارچهره، مرموز و ناهماهنگ شاه‌عباس در جهت اثبات هنرپروری خود، گاه از سویی بر مصطبة تعلیم خوشنویسان وابسته و از بند علایق نرسته، شمعدان به دست می‌گرفت و به نظارة هنرآفرینی آنها می‌ایستاد. ناهنجاری فردی، خونریزی و بی‌رحمی که از خصوصیات ذاتی او بود و موجب گردید تا تنگنا و خفقانی عجیب برای بزرگان و برگزیدگان علم و هنر و اندیشه فراهم آورد، به طوری که تا می‌توانستند از او و دستگاه مخوفش دوری می‌جستند، تا آنجا که صائب تبریزی، ملک‌الشعرای دربارش نیز راهی دیار غربت گردید و با اینکه شاه‌عباس با سیاست محمودگونة خود می‌خواست از اصفهان، غزنین دیگری بسازد و تمامی یگانه‌های روزگار خود را در آنجا گرد آورد، اما باز هنرمندان گریز‌پای بودند که صحرای شمال شرقی و شرق ایران را پشت سر نهاده و راهی دیار هند می‌شدند تا شاید در سایة حامیان پرتلاش فرهنگ و هنر ایرانی و پشتوانه‌های زبان فارسی دمی بیاسایند، شعری بگویند و خطی بنویسند و نقشی از خود به یادگار بگذراند و آنچه خواستة درون پویای آنهاست، به اختیار بیافرینند؛ زیرا که نقش هنر در سایة ستم، بازی پرندة مجبور و دست‌آموزی‌ است که نه تنها ارتباطی با طبیعت آزاد او ندارد، بلکه خالی از هر شوق و ذوق باروری است. پادشاهی که بی‌رحمانه برضد پدر توطئه می‌کند و حکومت را از او می‌گیرد و دو فرزند خود، محمدمیرزا و امامقلی میرزا را کور می‌کند و بدترین اهانتها را نسبت به فرزندان خود روا می‌دارد و حتی از تواضع خدمتگزاران درباری نسبت به آنان جداً جلوگیری می‌نماید؛ صفی‌قلی بیگ جارچی‌باشی را به جرم دوستی با فرزندش کور می‌کند و الله‌قلی بیگ قاجار قورچی‌باشی را نیز به همین جرم ابتدا با تمام فرزندانش کور کرده، سپس در زیر چوب می‌کشد، عاقبت کار شاه‌ به جایی می‌کشد که محمدباقر میرزا، فرزند بزرگ خود را که مقام ولایتعهدی او را داشت و بیشتر مورخان از او به عنوان جوانی نیکورفتار و ملایم‌طبع و مهربان و دلیر نام می‌بردند و ارکان دولت صفوی و مردم ایران، برخلاف شاه به او محبت و علاقه نشان می‌دهند. در مدتی کوتاه پس از شهادت میر به دست بهبودبیگ نامی از سرداران خود به همان صورت که میرعماد را به خاک و خون کشید، یعنی در مسیر حمّام و با خنجر آخته به قتل رساند:
تا دل مرد خدا نامد به درد هیچ قومی را خدا رسوا نکرد
فجایعی که پس از شهادت میر در دستگاه شاه‌عباس صفوی به وقوع پیوست،‌ تراژدی‌های بزرگ آن قرن است که در حوصلة مقال ما نیست. نکتة دیگر آنکه پس از شهادت میرعماد بود که شاه‌عباس صفوی به قتل و نابودی فرزندانش دست گشود و در بین آنها تیغ بی‌دریغ نهاد.
دیدی که خون ناحق پروانه شمع را
چندان امان نداد که شب را سحر کند
هرچند شاه‌عباس در فراهم ساختن محیط هنری توسنی می‌کرد، جز بی‌هنران و هنرمندنمایان بر اطرافش فراهم نمی‌آمدند؛ زیرا مقیاس هنر در این دوران چنان بود که شاعری به خاطر بیتی سست در خزانه به زر کشیده می‌شد تا از آن برای اغفال تودة مردم استفاده شود و در مقابل شاعری دیگر در اصطبل ستوران به سبب اعتراض، به سرگین کشیده می‌شد و از کششهای شاه کمند دایرة‌ علم و هنر هر روز تنگ‌تر می‌گشت و اگر چند هنرمند واقعی در اصفهان فراهم آمدند، موقعیت سیاسی و مرکزیت آن شهر اقتضا می‌کرد تا رنجها را تحمل کنند. به قول میرعماد که در سیاه‌مشقهایش نوشته‌ است، خون می خوردند و دندان بر جگر می‌گذاشتند تا بتوانند رسالت هنری خود را به انجام رسانند. قدرت نظامی در ایران آن زمان که از ماوراءالنهر تا سواحل جنوبی خلیج فارس و از مرز هند تا جوار حکومت عثمانی را در زیر سلطة خود داشت، یعنی ابرقدرتی ایران و فراگیری زبان و ادب فارسی و هنر ایرانی نیز در این هنگام سبب گردید که سفرای اروپایی کم‌کم راه پایی باز کرده،‌ مقدمات رهاوردهای شوم خود را ‌پی‌ریزی نمایند؛ حضور شش ساله پیتیر و دلاواله در کنار شاه‌عباس و آمدن شاردن و تاورینه وردن گار سیادوسیلوافیگوه و آدام اولئادیوس در حقیقت اولین دوران تحقیقات آزمایشی جاسوسی دولتهای غرب در ایران محسوب می‌شود. به هر حال موقعیت و جاذبة همه جانبة سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اصفهان با تمام دافعة شاه‌عباس موجب حضور و پایداری هنرمندان بزرگی چون علیرضا تبریزی، میرعماد و شاگردان او در این شهر گردید.
این اوضاع اجتماعی و موقعیت ارتباطی و فرهنگی و سیاسی ویژه، سبب حضور انسانهای مسئولی گردید که دارای آرمانی خاص بوده و در بحرانی‌ترین مواقع مجبور به اجرای رسالت بزرگ خود بودند. از جمله میرعماد، میرفندرسکی، میرداماد، ملاصدرا و…۱۷

میرعماد و هنر خوشنویسی
سیر تطور نسیم‌آسای خط نستعلیق که در طی مسیر با آمیخته‌های لطیف اسلامی و ساختار ایرانی ـ اوستایی خود در مصطبة میرعلی تبریزی به مقصد رسید، غنچة آرزوی ادب فارسی را شکفت. خواجة واضع، قدوه‌الکتاب به پرورش آن همت گماشت و رسالت بزرگ خویش را در اصلاح و آرایش سیمای نستعلیق به پایان رسانید. او توانست آخرین تغییرات و اصلاحات ممکن را تا زمان خود دربارة این خط که نماد ارائة ادب و هنر پارسی بود، به انجام رساند و ساخت آن را با پرداخت نقاد و ریاضیات ذهن از زواید و اضافات ناهمگون و بیگانه پاک سازد و استقلال ذاتی آن را به ثبوت رساند و بر اساس قانون هندسی خط به خواستاران ارائه دهد تا شیوة او جز در اصول متعارف با ریشه‌های اصلی یعنی «نسخ» و «تعلیق» ارتباطی ساختاری نداشته باشد و به عنوان هنری پیشرو بیانگر هدایت خوشنویسی ایران و تعالی آن در مسیر اصلی خود باشد؛ هرچند نظریات این مبدع و استاد بزرگ در چهارچوبة هنری جاری زمان، خود تحولی شگرف است، اما با توجه به خاصیت و ویژگی‌ هنر پیشرو به طور مطلق پذیرفته نیست و خط نستعلیق راهی طولانی را در پیش دارد تا بتواند شکل و شمایل خود را تثبیت بخشد.
خط نستعلیق توانست با ظهور سلطانعلی مشهدی و میرعلی هروی، در تلاقی و استمرار دو چهره در طریق سیر طبیعی تکامل هنری، با قالب استوار و خط قانونی سلطانعلی که دنبالة آرایش واضع‌ تبریزی بود، با قلم پایا و اندیشة پویای میرعلی هروی تا منزلی قبل از مقصد نهایی و قلة فرازمند میرعماد سیر صعودی و درخور اندیشه داشته باشد و در جایگاه قابل تأمل، واقعیت و هستی خود را به ثبت برساند؛ اما باز تا قلة اشراف و تسلط و تأثیر و جاودانگی فاصله داشت؛ زیرا شیوة هیچ کدام از استادان متقدم از دروازة هرات و اصفهان یا حداکثر ایران پا بیرون نگذاشت؛ چون دارای آن ساختار پولادین و سیمای راز‌آلود طلایی نبود که خط میرعماد در سیر تکامل خود آن را جستجو می‌کرد. همان طوری که آثار اولیة میرعماد نیز که تقلید و نقل آثار میرعلی‌است،۱۸ به همین سرنوشت دچار است؛ زیرا این مرحله آغاز تحلیل سبک و تجزیه و ترکیب آنها در کارگاه اندیشة هنری و قلمرو بیکرانة اجرایی و آزمایشگاه ذهنی و نظری اعجوبة هنر خوشنویسی است. او باید تمامی مسیر را از نقطة آغاز ابداع خط نستعلیق با اشراف بپیماید تا بتواند گره‌های بسته را بگشاید و در نهایت با کشف و شهود هنری خویش به نقطة اوج برسد؛ همان طوری که رسید و تمامی سالکان این طریق (خوشنویسی نستعلیق) را در سراسر دنیای آن روز در جبهه‌ای واحد فراهم آورد.
هرچند ویژگیها و راه‌گشایی و زمینه‌سازی استادان سلف را نمی‌توان از نظر دور داشت، اما میرعماد خورشیدی است که تمامی ستارگان پیش از خود را تحت شعاع قرار داد؛ همان گونه که خواجه شیراز تمامی دواوین شعرای سلف را درنوردید و چکیدة تمامی آنها را به ترازوی طبع نقاد خود سنجید و سپس شاهکار جاودانة زمان را آفرید.
اگر در سدة چهاردهم چهرة گیرای ترکیبات و مفردات میرعماد از ذهنی اندیشمند سوهانی به نیاز روز می‌خورد، اما کالبد پولادین این سبک به عنوان کاخ کهن در کنار صورت دیگری از قالب و ساختار خویش، حاکی از عظمت و استواری و جاودانگی است، برخلاف تمامی سبکهای پیش از این مکتب که در لابلای این ظهور نو، چهره پوشیدند. میرعماد در کنار بررسی و تحلیل و پالایش سبک میرعلی، سلطانعلی و واضع‌ تبریزی شیوة پایانی کتابت نستعلیق را که در پنجة نظرکرده و ریاضت‌کشیدة باباشاه اصفهانی ظهور زیبا و دلچسب داشت، زیر نظر گرفت و در اجرا و تحلیل، اوج‌گیری قلم کتابت را می‌توان پس از پردازش هندسی قطعه و چلیپا، مرهون اصلاحات و ابتکارهای دقیق و نتیجه کشف و شهود هنری میرعماد دانست.
در مکتب میرعماد آنچه تماشاگران علاقه‌مند و نوخاسته‌های سر در کمند را شیفته‌وار روزها و حتی ماهها و سالها محو آثار و نمونه‌های کار او می‌نماید، باز بودن مکتب اوست؛ برشهای فنی که در اجرای هر تکة یک‌حرفی یا دوحرفی آن به اندازة سالی تعلیم دیدن در محضر استادی رمزگو و خسیس و یا احیاناً‌ بخشنده مؤثر می‌افتد، چه آنان که اندک آگاهی از خط نستعلیق دارند و چه آنان که به عنوان علاقه‌مند و تماشاگر، در مسیر عملی و اجرایی این خط تأملی نداشته‌اند، با دیدن قطعه یا چلیپایی یا صفحة کتابتی از این بزرگمرد مشکلشان حل می‌شود، درمی‌یابند و این از ویژگیهای برجستة هنری میرعماد است که برای تمامی عاشقان روشن و مفهوم است.
از جملة رازهای جاودانگی هنر میرعماد، انتقال سریع و اجرای گویا در خط و خوشنویسی است. خط میر همانند شاهکارهای هنری همگانی است و اختصاص به دریافت طبقة خاصی ندارد. اگر در فرصتی مناسب و درخور تأمل آثار میرعماد را در خصوص برداشتهای حقیقی و واقعی یک هنرمند بزرگ و برجسته از نظم و نسبت و تقارن و تقرب بررسی نماییم، آنگاه آشکار خواهد شد که میرعماد که بود و چه کرد؟ نمونة بارز اینکه تناسب طلایی در هنر خوشنویسی نستعلیق در سراسر آثار او ساری و جاری است.۱۹

پی‌نوشتها:
۱۶٫ به طوری که عاقبت مهدعلیا را در میان حرم به فجیع‌ترین وضعی به قتل رسانیدند.
۱۷٫ ر.ک ذبیح‌الله صفا،‌ تاریخ ادبیات ایران، ج ۵، بخش یکم. ص، ۴۳۶ و ۵۰۸٫‏‎ ‎
‏۱۸٫ از جمله دو مرقع، مناجات منسوب به حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) که هر دو را میر عماد از روی خط میرعلی نقل کرده است و حتی امضای خود میرعلی را در خاتمه آن آورده است.
۱۹٫ ر.ک جواد بختیاری، فصل‌نامة هنر، شمارة نهم پاییز ۱۳۶۴، ص ۱۴۵- ۱۳۰
منبع: روزنامه اطلاعات

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: