مکافات عمل / دکتر ایرج شهبازی - بخش پنجم

1394/8/12 ۰۹:۵۰

مکافات عمل / دکتر ایرج شهبازی - بخش پنجم

چنانچه ‌اندیشه‌ها و گفتارها را نیز از مقولة عمل به حساب آوریم،‌ آنگاه با اطمینان می‌توان گفت که انسان همان اعمال خویش است و این همان سخن ژرفی است که خدا خطاب به حضرت نوح می‌گوید. در سورة هودر ۴۷ می‌خوانیم که حضرت نوح(ع) در گرماگرم آن طوفان مهیب نگران جان پسر خود است و خدا به او می‌گوید: «او از اهل تو نیست، او عملی ناشایسته است»، آری انسان چیزی نیست جز کارهایی که انجام می‌دهد و این اعمال آرام آرام منش و شخصیت او را می‌سازند:

 

 

 تبیین رابطة «عمل و پاداش» در مثنوی معنوی مولوی

چنانچه ‌اندیشه‌ها و گفتارها را نیز از مقولة عمل به حساب آوریم،‌ آنگاه با اطمینان می‌توان گفت که انسان همان اعمال خویش است و این همان سخن ژرفی است که خدا خطاب به حضرت نوح می‌گوید. در سورة هودر ۴۷ می‌خوانیم که حضرت نوح(ع) در گرماگرم آن طوفان مهیب نگران جان پسر خود است و خدا به او می‌گوید: «او از اهل تو نیست، او عملی ناشایسته است»، آری انسان چیزی نیست جز کارهایی که انجام می‌دهد و این اعمال آرام آرام منش و شخصیت او را می‌سازند:

فعل تو که زاید از جان و تنت همچو فرزندت بگیرد دامنت

(مثنوی، ۶ر ۴۱۹)

متهم کن نفس خود را ای فتی

متهم کم کن جزای عدل را

توبه کن مردانه سر آور به ره

که «فمن یعمل بمثقالٍ یره»

(مثنوی، ۶ر۱ـ۴۳۰)

 

۴ـ پیوند رنجها و قبضهای روحی با کارهای ناپسند

یکی از مسائلی که گاه ذهن آدمی را به خود مشغول می‌کند، این است که اگر مکافات هر عملی بلافاصله نمایان می‌شد، زندگی چه صورتی به خود می‌گرفت؟ یعنی چنانچه همزمان با انجام یک عمل ناپسند و یا با فاصلة اندکی پس از آن، تغییری ظاهری در زندگی انسان پیدا شود، چه اتفاقی در زندگی ما رخ می‌دهد؟ در داستان پینوکیو می‌بینیم که دماغ او به محض دروغ گفتن، دراز می‌شود و هم خودش و هم دیگران آن را می‌بینند و او ناچار برای بازگشتن به حال عادی و خلاصی یافتن از این رسوایی، دست از دروغ برمی‌دارد و راست می‌گوید. داستان زیر چنین وضعیتی را به تصویر می‌کشد:

«نقل است که جنید را در بصره مریدی بود. در خلوت مگر روزی اندیشة گناهی کرد. در آینه نگه کرد و روی خود سیاه دید. متحیر شد. هر حیلت که کرد، سودی نداشت. از شرم روی به کس ننمود، تا سه روز برآمد. پاره‏پاره آن سیاهی کم می‏شد. ناگاه یکی در بزد. گفت: «کی است»؟ گفت: «نامه‏ای آورده‏ام از جنید.» نامه برخواند. نبشته بود که: چرا در حضرت عزت به ادب نباشی؟ که سه شبانروز است تا مرا گازُری می‏باید کرد، تا سیاهی رویت به سپیدی بدل شود!»(تذکره‌الاولیاء، ص۴۳۵)

شدیدترین نوع این قبیل مجازاتها، مسخ شدن بر اثر خطا کردن است که به نقل قرآن کریم برای گروهی از بنی‌اسرائیل اتفاق افتاد که در روز شنبه مرتکب خطا شدند و در پی خطایشان به میمون مسخ شدند(قرآن کریم، سورة بقرهر ۶۵). در مسخ کافکا هم می‌بینیم که قهرمان داستان به سوسک تبدیل می‌شود. در دفتر دوم مثنوی، مولوی داستان یکی از یاران پیامبر(ص) را نقل می‌کند که از خدا خواست پاداش اعمالش را در همین دنیا ببیند و از این رو خدا به سختی او را بیمار می‌سازد، به طوری که فقط با یاری پیامبر اکرم(ص) از این وضعیت دشوار رهایی می‌یابد و مولوی از زبان حضرت به او می‌گوید که از این پس چنین دعایی نکند (مثنوی، ۲ر ۸۲ـ۲۴۸۱). شاید پاداش سریع و آنی اعمال مانع ارتکاب گناهان از سوی ما شود، ولی بدون تردید با ستّار بودن خدا منافات دارد و نظم طبیعت را به هم می‌زند؛ بنابراین حکمت بالغة الهی ایجاب می‌کند که مکافات اعمال بلافاصله بر ظاهر ما آشکار نشود (قرآن کریم، سورة نحلر آیة ۶۱)؛ اما از سوی دیگر خدا برای اینکه ما به حال خود رها نشویم و نسبت به کارهای پسندیده یا ناپسندمان آگاه باشیم، نشانه‌هایی را برای ما قرار می‌دهد که عبارتند از: قبضهای روحی، رنجها، غصه‌ها و حوادث ناخوشایند.

شاید این فلسفه به کلی برای انسانهای امروزی بی‌معنا باشد، ولی به نظر افرادی از قبیل مولوی گرفتگی‌های روحی، رنجها و اندوهان، نشانه‌هایی از خدا هستند که از کارهای زشت ما خبر می‌دهند. مولوی با تبیینی الهی از این مسأله، رنجها و قبضها را نشانه‌هایی از لطف بی‌پایان خدا می‌داند که هدف آنها بیدار کردن ما از خواب غفلت و توجه ما به خودسازی و تزکیة نفس است:

چون جفا آری، فرستد گوشمال

تا ز نقصان وا رَوی سوی کمال

چون تو وردی ترک کردی در روش

بر تو قبضی آید از رنج و تبش

آن ادب کردن بوَد، یعنی مکن

هیچ تحویلی از آن عهد کهُن

(مثنوی، ۳ر ۵۰ـ۳۴۸)

سر بیخ هر درختی و خورش

جملگی پیدا شود آن بر سرش

هر غمی کز وی تو دل آزرده‌ای

از خمار می ‌بوَد کان خورده‌ای

لیک کی دانی که آن رنج خمار

از کدامین می ‌برآمد آشکار؟

این خمار، اشکوفة آن دانه است

آن شناسد کاگه و فرزانه است

(مثنوی، ۵ر ۳۹۷۷ـ۳۹۷۴)

نه تنها غمها و رنجها و قبضهای روحی ما ناشی از کارهای زشت ما هستند، بلکه حوادث ناگوار و اتفاقات ناخوشایندی هم که در زندگی ما رخ می‌دهند، ممکن است به طور مستقیم یا غیرمستقیم نتیجة کارهای نادرست ما باشند و شگفتا که در بسیاری از موارد بین این حوادث ناخوشایند و آن اعمال بد، هیچ همانندی ظاهریی وجود ندارد و پیوند برقرار کردن میان آنها کار بسیار دشواری است؛ ولی با دقت و تأمل می‌توان این رابطه را یافت؛ برای مثال ممکن است بین تصادف رانندگی و یک کار زشت رابطه‌ای وجود داشته باشد و یکی از وظایف انسان این است که با تحلیلی درونی، ریشة این قبیل حوادث را پیدا کند و درست به همین دلیل است که باید از متهم کردن تقدیر و بخت پرهیز کرد و خود را مسئول همة حوادث زندگی خود دانست:

بر قضا کم نه بهانه ‌ای جوان

جرم خود را چون نهی بر دیگران؟

خون کند زید و قصاص او به عمرو؟

می خورد عمرو و بر احمد حدّ خمر؟

گِرد خود برگرد و جُرم خود ببین

جنبش از خـور، بین و از سایه مبین…

جرم بر خود نه، که تو خود کاشتی

با جزا و عدل حق کن آشتی

رنج را باشد سبب، بد کردنی

بد ز فعل خود شناس از بخت، نی

آن نظر در بخت چشم احول کند

کلب را کهدانی و کاهل کند…

متهم کن نفس خـود را ای فتی

متهم کم کن جزای عدل را

توبه کن مردانه، سر آور به ره

که «فمن یعمل بمثقالٍ، یره»

(مثنوی، ۶ر۴۳۱ـ۴۱۳)

ای دریده پوستین یوسفان

گر بدرّد گرگت آن، از خویش دان

زآن که می‌بافی همه ساله، بپوش

زآن که می‌کاری همه ساله، بنـوش

فعل توست این غصه‌های دم به دم

این بوَد معنی «قد جفّ‌القلم»

که نگردد سنت ما از رَشَد

نیک را نیکی بوَد، بد راست بد

(مثنوی، ۵ر۳۱۸۳ـ۳۱۸۰)

نکتة بسیار مهمی که در اینجا باید به آن توجه کرد، این است که غالباً بین اصل و اثر هیچ شباهتی وجود ندارد و نمی‌توان از اصل به اثر راه برد و برعکس؛ به عنوان نمونه دانه و درخت، نان و نطفه، نطفه و انسان، آتش و جن، خاک و تن انسان، بخار و ابر، عیسی و جبرئیل، تاک و انگور را در نظر بگیرید که به رغم آنکه یکی از آنها اصل دیگری است، ولی بینشان همانندی ظاهریی وجود ندارد؛ مثلاً ممکن است که پنچر شدن ماشین ما به خاطر آزردن شخصی بینوا باشد، یا بیمار شدن کسی بر اثر دروغ گفتن او رخ بدهد. درست به همین دلیل است که میان عمل انسان و آثار زشت آنها شباهت آشکاری وجود ندارد و ریشه‌یابی غمها، رنجها و حوادث ناگوار زندگی دشوار است، به طوری که هر کسی قادر نیست که رابطة بین آن دو را به خوبی دریابد:

نیست ماننده هیولا با اثر دانـه کی ماننده آمد با شجر؟

هیچ اصلی نیست مـانند اثر پس ندانی اصل رنج و دردسر

(مثنوی، ۵ر ۳۹۷۹ و ۳۹۸۵)

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: