ابوریحان محمدبن احمد بیرونی دانشمند ایرانی در مقدمۀ کتاب الصیدنه که به عربی نگاشته است زبان فارسی را برای داستانهای خسروان و افسانه سرایی مناسب می داند و برای بیان مطالب علمی زبان تازی را برتر می شمار، و این اندیشه ای است که ایرانیان دانشمند در آن روزگار داشتند و کم و بیش به علت توجه و علاقه به حفظ زبان فارسی بنویسند و رفته رفته برای اصطلاحات علمی معادلهای فارسی پیدا کنند....
می دانیم ابوریحان بیرونی کتاب التفهیم لاوائل صناعة التنجیم را در سال 420 ه.ق. به خواهش ریحانه بنت الحسین یا بنت الحسن خوارزمی به عنوان «مدخل» یا کتابی که نوآموزان صناعت ِ تنجیم را به کار آید به زبان فارسی تألیف کرده است.
باستان شناسان در میان صدها مهرهای استوانه ای که در بین النهرین به دست آمده است، بعضی را یافته اند که چهارگوش بوده و به وسیلۀ هندی ها ساخته شده اند. این موضوع می رساند که میان این دو تمدن باستانی تماس هایی وجود داشته است.
برای من بسیار دردناک است که در مرگ دوستی که سالهای دراز از لذت هم صحبتی و صمیمیت او بهره مند بوده ام، آنهم در این روزها که هنوز این داغ تازه است، در میان جمع گفتگو بکنم. درد درون را به خلوت باید برد. روزهای اول که این خبر دلسوز را شنیدم بعضی از دوستان که از سابقۀ الفت ما خبر داشتند پیش من آمدند و پرسیدند که در این واقعه چه می گویم و چه می نویسم؟
از جملۀ بدایع و نفایس کتب خانه های بی نظیر استانبول چند مراسله است از حکیم سنائی شاعر عارف، که یکی از آنها خطاب به خیام فیلسوف و عالم و حکیم است.
شیخ الرئیس در مقامات عارفین فرماید: «اگر عارف و اهل بصیرت و صاحبدل هستی، و چنانچه داستان سلامان و ابسال را شنیده ای، بدان که منظور از سلامان مثل و سرگذشت توست و مراد از ابسال مقام و درجۀ تو در مراحل و مقامات عرفان است. بنابراین بکوش تا جائی که توانائی داری رمز و معمائی که در این داستان مندرج و مستتر است دریابی و راز آن بگشائی».
در عالم اسلامی اکثر کسانی که با علم و حکمت سر و کار داشته اند، ایرانی بوده و بی اغراق می توان گفت: تمدن اسلامی را ایرانیان ساخته اند؛ ولیکن چون تا چندی پیش، عربی، زبان عموم مسلمانان بود
داریوش در کتیبۀ بیستون از 23 مملکت تابع و مطیع خود نام می برد که یکی از آنها «مکا» یا «ماکا» است. «ماکا» را هرودوت مورخ یونانی «مکیا» و از استان چهاردهم ایران خوانده است. این استان را با بلوچستان یا مکران منطبق دانسته اند.
این مقاله ایست دربارۀ ذات شعر که در تهیۀ آن بیشتر آثار مارتین هیدگر دانای معاصر منظور نظر بوده و احیاناً تعابیری که آقای دکتر فردید از کلمات این متفکر بزرگ می کنند در آن آمده است با این همه من استنباط خود را اینجا آورده ام و مدعی نیستم که رأی هیدگر را ترجمه کرده باشم
فیثاغورس در تاریخ فلسفه و حکمت دارای سیمای ممتازی است که کمتر نظیری چون وی در متقدمان و متأخران از حکماء مشابه او می توان یافت، زیرا که از یک طرف آراء باطنی و عرفانی و رمزی و اخلاقی او موجب گردیده که این فلسفه پیروان صادق و مؤمنی پیدا کند تا جائی که او را به سرحد قدیسی گرامی بدارند و این در تاریخ فلسفه بی بدیل است
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید