صفحه اصلی / مقالات / خضر /

فهرست مطالب

خضر


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 12 بهمن 1398 تاریخچه مقاله

در برگزاری سفرۀ خضر، دو نکته وجود دارد که در دیگر سفره‌های نذری که میان مسلمانان ایران رایج است، دیده نمی‌شود: نخست اینکه سفرۀ خضر تنها سفره‌ای است که براساس گاه‌شماری خورشیدی، سالی یک‌بار برگزار می‌شود، در حالی‌که دیگر سفره‌های سالیانه معمولاً براساس گاه‌شماری قمری برگزار می‌گردد. دوم اینکه، تنها سفره‌ای است که نذرکنندگان در پایان مراسم، انتظار دیدن جای انگشتان مردی را دارند؛ زیرا همان‌گونه که می‌دانیم، در اغلب سفره‌های نذری، نذرکنندگان در پایان مراسم، به باور خود، جای انگشتان زنی را می‌بینند، زیرا این موضوع مختص سفره‌هایی است که صاحبان آنها زنان مقدس هستند، مانند سفره‌های بی‌بی حور و بی‌بی نور، دختر شاه پریان و آش اماج (ه‍ م‌م؛ نیـز نک‍ : شکـورزاده، 40-47). این موضوع در مراسم سمنوپزان نیز مصداق دارد، زیرا در همۀ مناطق این مراسم منسوب به حضرت فاطمۀ زهرا (ع) (ه‍ م) است و نذرکنندگان در پایان، انتظار جای انگشتان او را می‌کشند (نک‍ : علمداری، 49-50؛ معطوفی، 3/ 2033-2034). 

برکت‌زایی

یکی دیگر از کارکردهای خواجه‌خضر در فرهنگ مردم، برکت‌زایی است. باورهای فراوانی در این زمینه میان مردم مناطق مختلف وجود دارد. کارکرد برکت‌زایی خضر هم به صورت عام و هم در همۀ حوزه‌های خاص فعالیتهای اقتصادی از قبیل دامداری، کشاورزی، باغداری، پرورش کرم ابریشم، صیادی و ماهیگیری و جز اینها ست. دربارۀ نوع دوم باید گفت باورهای مردم دربارۀ برکت‌زایی خضر ارتباط مستقیمی با اقلیم منطقه و نوع معیشت آنها دارد. کردان کرمانج شمال خراسان بر این باورند که خواجه‌خضر روزی ضمن طی‌الارض خود، به منطقۀ زندگی آنها می‌آید و در آن لحظه، پایش به سنگی می‌خورد و تعادلش را از دست می‌دهد و هرچه که در جیبش بوده است، بر زمین می‌ریزد؛ همین امر باعث برکت فراوان منطقۀ زندگی آنها شده است (جعفری <قنواتی>، تحقیقات). شبیه همین باور میان مردم گیلان و مازندران هم وجود دارد. آنها بر این باورند که حضرت خضر بازماندۀ سفرۀ خود را بر فراز گیلان و مازندران، تکانده است (میرشکرایی، «خضر»، 37). مردم برخی از مناطق مازندران بر این باورند که اول صبح باید در خانه باز باشد تا روزی و نعمت وارد خانه شود؛ زیرا حضرت خضر اول صبح به تقسیم روزی می‌پردازد و به دری که بسته باشد، نگاه نمی‌کند و بنابراین، آن خانه از روزی بی‌نصیب می‌ماند (جعفری <قنواتی>، تحقیقات). 
مردم ترکمن نیز دربارۀ اشخاصی که وضع اقتصادی خوبی داشته باشند، می‌گویند انگار حضرت خضر را دیده است (همو، تحقیقات). در نیریز فارس، کنار تل قلات، بقعه و زیارتگاهی به نام خواجه‌خضر وجود دارد و زنان و دختران صبح عید نوروز گروهی به آنجا می‌روند. رسم است که هریک از آنها مقداری نمک، گندم، برنج و سکه‌ای را در جای پایی ــ که گفته می‌شود جای پای خواجه‌خضر است ــ می‌گذارد و پس از چند لحظه، آنها را برمی‌دارد. در بازگشت به خانه به نیت برکت‌زایی نمک را روی نمک، گندم را روی گندم و برنج را روی برنج خانه می‌ریزد و سکه را نیز روی شماری سکه می‌گذارد و در طول سال از خرج‌کردن سکۀ متبرک‌شده خودداری می‌کند تا به جیب او برکت دهد (فقیری، آداب ... ، 45-46). 
افزون بر این باورهای عمومی، در هر منطقه، با توجه به نوع معیشت مردم، باورهایی دربارۀ کارکرد برکت‌زایی خضر نیز وجود دارد. میان عشایر سیرجان، اگر شیری را که در ظرفی ریخته‌اند، خودبه‌خود ماست شود، می‌گویند خواجه‌خضری شده است. آنها بر این باورند که حضرت خضر به مال آنها نظر انداخته است (باستانی، پیغمبر ... ، 212). هرگاه شیرشان «خواجه‌خضری» شود، گوسفندی دور ظرف شیر می‌گردانند و به نام خواجه‌خضر قربانی می‌کنند (جعفری <قنواتی>، تحقیقات). 
در زیدآباد سیرجان، حکایتی رایج است که ثروت یکی از خانواده‌های مشهور را به خواجه‌خضری شدن شیر آنها، یا به عبارت دیگر، به نظرکردن خضر به مال و ثروت آنها مربوط می‌دانند. براساس این حکایت غارتگران گوسفندان یکی از دامداران را می‌دزدند. روزی زن و بچۀ دامدار در سیاه‌چادر خود بوده‌اند و مقدار ناچیزی دوغ یا شیر در کنار داشته‌اند. درویشی پشمینه‌پوش به چادر می‌آید، مقداری شیر می‌خورد و می‌رود. پس از رفتن درویش متوجه می‌شوند که شیرهای باقی‌مانده، بی‌آنکه مایه‌ای به آنها زده باشند، ماست شده‌اند؛ ازاین‌رو، می‌فهمند که درویش کسی به‌جز خواجه‌خضر نبوده است. تکه‌ای چوب نیز از درویش به‌جا مانده بوده است که آن را با نیت تبرک در خانه نگه می‌دارند. مردم می‌گویند قدم خواجه‌خضر و وجود آن تکه‌چوب تا سالهای سال باعث برکت فراوان برای آن خانواده بوده است (باستانی، همان، 212-214). 
شبیه به همان حکایت در بندرعباس نیز رایج است. براساس این حکایت، روزی پیرمردی به در خانه‌ای که اهل آن متوسط‌الحال بوده‌اند، می‌آید و از آنها مقداری خوراکی می‌طلبد. آنها که به‌جز ظرفی پر از شیر چیزی دیگر در خانه نداشته‌اند، مقداری شیر به پیـرمرد می‌دهنـد. پـس از رفتـن پیرمـرد ــ کـه بعـد می‌فهمنـد خواجه‌خضر بوده است ــ آنها هرقدر شیر از آن ظرف می‌فروشند، شیر ظرف تمام نمی‌شود. همین موضوع آن را به یکی از ثروتمندترین خانواده‌های شهر تبدیل می‌کند (جعفری <قنواتی>، تحقیقات). 
براساس باور برخی از مردم، گاهی اوقات خواجه‌خضر با نظر خود گوسفند یا دام معینی را متبرک می‌کند و به این ترتیب، آن دام خواجه‌خضری می‌شود. حکایتی نیز در این‌باره در طایفۀ ناوکی سیرجان وجود دارد که حتى برخی شعرهایی را که در جشن سدۀ چوپانی می‌خوانند، به آن نسبت می‌دهند. براساس این حکایت، چوپانی بوده که در گله‌ای فقط یک بره از خود داشته که از قضا، گردن آن خال‌خالی بوده است. روزی خواجه‌خضر در لباس درویشی به محل چرای گله می‌رسد و از چوپان مقداری شیر درخواست می‌کند. چوپان می‌گوید: «من فقط یک بره دارم و بقیۀ گوسفندان مال مردم‌اند و اجازۀ دوشیدن آنها را ندارم». خواجه‌خضر از همان بره شیر می‌دوشد و می‌خورد. بعد از این واقعه زندگی چوپان رونق می‌گیرد و خودش صاحب 000‘1 رأس گوسفند و شماری کارگر و چوپان می‌شود. این خبر پخش می‌شود که همۀ دارایی و ثروت چوپان از همان برۀ خواجه‌خضری او ست. حاکم شهر با شنیدن این خبر به زور گوسفند خواجه‌خضری را از گلۀ او می‌برد. چوپان به شدت ناراحت می‌شود و می‌گوید کاش به جای آن گوسفند، همۀ گله را می‌بردند. پس از آن، شعری بلند در وصف گوسفند متبرک خود می‌سراید که بخشهایی از آن چنین است: «خال گردنم خال‌خالی/ پشماتِ کردم قالی/ هم قالی و هم نالی/ بش خانای (برای خانهای) کرمانی/ دارم داغت خال گردن/ چشمای زاغت خال گردن/ گل مشتاقت خال گردن». از آن پس، چوپانان به همراه بچه‌های ایل این شعر را در شبهای جشن سده، می‌خوانند (بختیاری، 292- 295). این شعر با اندکی اختلاف، میان عشایـر دامدار چـوداری یـا چوبـداری ــ که در شرق شاهرود و بخشهایی از خراسان شامل فردوس، اسفراین و سبزوار زندگی می‌کنند ــ نیز رایج است. این عشایر گوسفندانی را که گردن آنها خال‌خالی است، نظرکردۀ حضرت خضر می‌دانند و ازاین‌رو، آنها را بسیار عزیز می‌دارند تا جایی که ارزش چنین گوسفندی را برابر یک شتر مادۀ نه‌ساله می‌دانند (شاه‌حسینی، 103-104). 
افزون بر آنچه گفته شد، بازتاب شخصیت خواجه‌خضر را می‌توان در همۀ امور زندگی دامداران مشاهده کرد؛ مثلاً میان عشایر چوداری رسم است که در هنگام مشک‌زنی و کره‌گیری اگر کسی از راه برسد، می‌گوید: «خواجه برکت». مشک‌زن نیز پاسخ می‌دهد: «برکت بیش». همین مردم با نخستین کره‌ای که می‌گیرند، نانی با عنوان نان خواجه می‌پزند و میان همسایگان تقسیم می‌کنند (همو، 88). 
عشایر سیرجان هنگام دوشیدن گوسفندان با گفتن «یا خواجه‌خضر برکت کن، یا صاحب چشمۀ خضر برکت کن»، برای افزایش و نیز تبرک شیر دامهای خود به حضرت خضر متوسل می‌شوند (بهنیا، 56-57). اساس چنین باوری این است که آنها پستانهای گاو، میش و بز را چشمۀ خواجه‌خضر می‌دانند و ازاین‌رو، برایشان تقدس قائل‌اند؛ آنها همچنین با اشاره به پستان دامهایشان و گفتن «به این چشمۀ خواجه‌خضر» به آن سوگند می‌خورند (همو، 60، حاشیۀ 2). در روستاها و ایلات سیرجان، بردسیر و شهر بابک به هنگام واره، که نوعی مبادلۀ پایاپای شیر میان دامداران است (نک‍ : ه‍ د، شیرواره)، سرواره خواجه‌خضر را سوگند می‌دهد که هم‌واره‌های او را از چشمه‌اش محروم نکند (فرهادی، واره، 379). 
میان برخی دیگر از عشایر کرمان هنگام شروع مشک‌زنی، که کاری است زنانه، یکی از زنان با صدای بلند می‌گوید: «کی ناپاکه؟». دیگران هم‌صدا پاسخ می‌دهند: «هیچ‌کس». بعد همان زن می‌پرسد: «بسم‌الله گفتین؟». دیگران می‌گویند: «بله». و سرانجام می‌پرسد: «خضر نبی را یاد کردید؟». زنان می‌گویند: «بله» (همو، موزه‌ها ... ، 248). در پاریز، هنگام شروع مشک‌زنی، 3 مرتبه به مشک می‌زنند و این شعر را می‌خوانند: «الله به مشک/ باللٰه به مشک/ خرض (خضر) نبی‌الله به مشک/ آب به جوق (جوی)/ بَر (بهره، چربی) به مشک/ مسکه به مشک/ برکت به کشک»؛ و به این ترتیب، برای برکت‌زایی از خضر کمک می‌طلبند (همان، 251). 
میان عشایری که در میانۀ راه سیرجان به بردسیر زندگی می‌کنند، هنگام شروع واره، زنی که مسئول این رسم است، ضمن به‌جا آوردن آدابی خاص، می‌گوید: «یا خواجه‌خضر زنده، دست از من، برکت از تو» (همو، واره، 387). در روستای محمدآباد مسکون، از توابع جیرفت، اگر مقدار کره‌ای که از ماست می‌گیرند، کم باشد، مایۀ ماست را عوض می‌کنند و آن را از همسایه‌ها می‌گیرند و برای اینکه برکت از خانۀ ایشان بیرون نرود، در مقابل مایۀ ماست، مقداری نمک ــ که آن را از اموال خواجه‌خضر می‌دانند ــ به آنها می‌دهند. در این روستا، همچنین اگر مقدار کره بیش از حد معمول باشد، باور دارند که آن ماست نظرکردۀ خواجه‌خضر است. در این مناطق، معمولاً هرسال گوسفند نری را «خواجه‌خضری»، یعنی نذر خضر می‌کنند. آنها از این گوسفند خوب نگهداری می‌کنند و آن را برای جفت‌گیری در گله در نظر می‌گیرند (میرشکرایی، «خضر»، 32). در منطقۀ کرمانشاه، اوایل اردیبهشت‌ماه، دامداران شروع به تهیۀ ماست و پنیر می‌کنند و محصول روز اولی را که شیر گوسفندان را ماست یا پنیر کرده‌اند، در راه خضر خیرات می‌کنند؛ با این نیت که شیر گوسفندانشان برکت پیدا کند (همان، 35). 
در مناطق شمالی کشور نیز که دامداری از شیوه‌های اصلی معیشت به شمار می‌آید، این‌گونه باورها میان مردم رایج است. مردم گمیشان (از شهرهای استان گلستان) هنگامی که گلۀ گوسفند خوابیده است، از میان گله عبور نمی‌کنند، زیرا بر این باورند که خضر میان گله است. در روستای شیرآباد رامیان، اگر گوسفندی سه‌قلو بزاید، آن را نظرکردۀ خضر می‌دانند و برای آن قربانی می‌کنند. در زرکۀ آمل نیز، چنانچه تولیدمثل گوسفندان زیاد شود، بر این باورند که خضر به آن محل آمده است (همان، 38). عشایر کرمان بر این باورند که خضر صاحب گوسفندان و حامی آنها ست (همو، «تحلیلی ... »، 369). همین باور باعث شده است که در برخی مناطق، شغل چوپانی را نیز به وی منسوب کنند؛ مثلاً مردم کوهبنان بر این باورند که خضر چوپانی گلۀ شیخ برهان‌الدین کوهبنانی را برعهده داشته، و گلۀ شیخ، نظرکردۀ خضر بوده است (محرابی، 162، 166). 
میان عشایر بختیاری نیز، که شیوۀ اصلی معیشت آنها مبتنی بر دامداری است، این باور وجود دارد که خضر به صورت پنهانی به خانه‌های آنها سر می‌زند و با نفس خود به آنها برکت و نعمت فراوان می‌دهد؛ نیز در اجتماعات شبانه، مراقبت از گله و فراورده‌های شیری را برعهده می‌گیرد و به آنها برکت می‌دهد (صحراشکاف، 166). برخی از این مردم نیز بر این باورند که خضر گاهی مقداری از موهای بلند و بافتۀ خود را در گوشۀ خانه یا میان سنگهای پشت سیاه‌چادر برخی از خانواده‌ها قرار می‌دهد که باعث رزق و برکت فراوان برای آن خانواده‌ها می‌شود. صاحب‌خانه نیز نباید این موضوع را برملا کند، زیرا، برکت از بین می‌رود (نک‍ : ه‍ د، نمدکال). 
دراین‌باره که اگر خانه‌ای موردنظر خضر قرار گرفت، نباید آن را فاش کرد، زنی در بندر دیر، از شهرهای استان بوشهر، چنین نقل می‌کند که روزی به هنگام غروب درویشی به در خانۀ آنها می‌آید و درخواست کمک می‌کند. زن نیز از خمرۀ شیرۀ خرما که در خانه داشته، بشقابی شیره به درویش ــ که بعدها می‌فهمد خضر بوده است ــ می‌دهد. پس از آن متوجه می‌شود که هرچه از شیرۀ درون خمره مصرف می‌کند، کم نمی‌شود. زن پس از مدتی این راز را به همسایگان می‌گوید؛ اما پس از آن، شیرۀ خرما متناسب با مصرف روزانه کم می‌شود (کاظمی). میان زردشتیان یزد نیز حکایتی رایج است که براساس آن، روزی مردی نورانی به در خانه‌ای که صاحب آن بی‌چیز بوده است، می‌رود و درخواست چیزی می‌کند. صاحب‌خانه نیز یک پیاله آرد از تنها کیسۀ آرد خانه به او می‌دهد. این پیر نورانی خواجه‌خضر بوده است، زیرا، پس از این واقعه، آن کیسۀ آرد هرگز از آرد تهی نمی‌ماند؛ از همین‌رو، زردشتیان مانند مسلمانان، فقیر را بی‌پاسخ از درِ خانه رد نمی‌کنند، با این باور که ممکن است خواجه‌خضر باشد (مزداپور، 22-23). 
در مناطقی که کشاورزی شیوۀ اصلی معیشت است نیز باورها و آیینهای مرتبط با کارکرد برکت‌زایی خضر وجود دارد. در آمل، وقتی زمین کشاورزی یا محصول رونق زیاد داشته باشد، می‌گویند خضر از کنار آن زمین عبور کرده است (مهجوریان، 49). در ده مزرعه، از توابع علی‌آباد کتول، و روستای پیمور کلاردشت نیز کم‌وبیش همین باور وجود دارد (میرشکرایی، «خضر»، 37). در مزارع گندم، بسیار پیش می‌آید که بخشی از گندمها بیش از اندازۀ طبیعی رشد کرده باشد. در چنین وضعیتی، معمولاً ساقه‌ها و خوشه‌های گندم به هم می‌پیچند که روستاییان به آن کاکل‌زدن، کول‌زدن، تاق‌زدن، خرومه، گوگیل‌زدن، تندوره، کُلام و جز اینها می‌گویند. در برخی مناطق بر این باورند که این بخش از زمین نظرکردۀ خواجه‌خضر بوده است (نک‍ : ه‍ د، کاکل‌زدن). 
در بیشتر روستاهای ترکمن‌نشین، مازندران و گیلان برای کاکل‌زدن گندم یا شالی، قربانی می‌کنند و بر این باورند که اگر خون نریزند، صاحب زمین ممکن است به مشکلی دچار شود. در روستای شیرآباد از توابع رامیان، کاکل‌زدن گندم، جو و شالی و چارغوزه‌شدن پنبه و خوشۀ دوشاخۀ گندم و شالی را نتیجۀ عبور خضر و برکت محصول می‌دانند. در چنین وضعیتی، آنها    گوسفندی نر یا خروسی را قربانی می‌کنند، زیرا بر این باورند که در غیر این صورت، ممکن است زمین سر صاحب خود را بخورد (همان، 36-37). 
در برخی روستاهای گناباد، چنانچه کاکل گندمها رو به قبله باشد، به آن کاکل‌پری می‌گویند و آن را بسیار خوش‌یُمن می‌دانند. آنها این واقعه را نتیجۀ نظرکردن خضر به گندمزار خود می‌دانند؛ ازاین‌رو، جشن می‌گیرند و گوسفندی را قربانی می‌کنند. پس از قربانی‌کردن، آن بخش از گندمزار را که کاکل زده است، درو، و به خون قربانی آغشته می‌کنند؛ سپس، خوشه‌های به خون آغشته میان اشخاصی که در مراسم حضور دارند، تقسیم    می‌شود. هرکس سهم خود را روی انبارهای گندم خویش آویزان می‌کند، زیرا بر این باورند که این خوشه‌ها خوش‌یمن‌اند و به انبار گندم آنها برکت می‌دهند. گوشت گوسفند قربانی را نیز میان افراد شرکت‌کننده در مراسم تقسیم می‌کنند. کلّۀ گوسفند را نیز به شخصی که شعر می‌خواند، می‌دهند. این مراسم با رقص و پای‌کوبی و شعرخوانی در مدح حضرت علی (ع) همراه است (جعفری <قنواتی>، تحقیقات). 
در تایباد و باخرز در پایان درو، آخرین خوشه‌ها را دست کسی می‌دهند و او با حالت دو به سمت خرمن می‌رود، و آنها را روی خرمن می‌اندازد. آنها بر این باورند که همین بخش آخر خوشه‌ها مایۀ برکت خرمن و مورد توجه خواجه‌خضر است (مشایخی، 58). در بسیاری از مناطق فارس، مانند فیروزآباد و جهرم و قیر این باور وجود دارد که اگر خضر عصایش را بر خرمنی بزند، باعث برکت آن می‌شود. در ده گیوم، از توابع شیراز، تلی موسوم به تل خرمنی وجود دارد که گفته می‌شود بقایای خرمنی است که نظرکردۀ خواجه‌خضر بوده است. در این‌باره افسانه‌ای نیز نقل می‌کنند که براساس آن، دو برادر، یکی متأهل و دیگری مجرد، سهم گندم خود را به خانه می‌آورند و برادر متأهل، بی‌آنکه برادر مجرد متوجه شود، مقداری از سهم خود را روی سهم او می‌ریزد. همین کار را نیز برادر مجرد نسبت به برادر متأهل می‌کند، با این نیت که چون برادرش متأهل و عیالوار است، به او کمک کرده باشد. این کار ادامه پیدا می‌کند و هرچه گندم به خانه می‌برند، خرمن تمام نمی‌شود، تا اینکه زمستان می‌رسد و بر اثر بارش برف و باران سایر گندمها به صورت دو تل باقی می‌مانند که امروزه به آنها تل خرمنی می‌گویند. به باور مردم، این خرمنها نظرکردۀ خضر بوده‌اند. در بخشهای جنوبی فارس مانند کازرون و ممسنی بر این باورند که خواجه‌خضر گاو یا گوساله‌ای دارد که سوار بر این گاو یا گوساله به خرمن می‌زند و باعث برکت و افزایش محصول می‌شود. در خشت، از توابع کازرون، دور خرمن خط می‌کشند و نام پنج‌تن را روی آن می‌نویسند و قرآن روی آن می‌گذارند و باور دارند چنانچه خدا بخواهد، گوساله یا گاو خضر به خرمنشان می‌زند و باعث برکت آن می‌شود (میرشکرایی، «خضر»، 33). 
 

صفحه 1 از9

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: