صفحه اصلی / مقالات / خضر /

فهرست مطالب

خضر


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 12 بهمن 1398 تاریخچه مقاله

مهم‌تر از آنها، در ارتباط با موضوع مقالۀ حاضر، داستانهایی است که در برخی کتابهای غیرعرفانی نقل شده است. در این داستانها، خضر همچون مشکل‌گشا خواسته‌های اشخاص را برآورده می‌کند. در عجایب المخلوقات آمده است که خسروپرویز بر شخصی خشم می‌گیرد و از او می‌خواهد که خضر را به دیدارش بیاورد. خضر بر آن شخص ظاهر می‌شود و با او نزد خسرو می‌رود. خسرو از آن پس مرد را گرامی می‌دارد (نک‍ : طوسی، 416). در قصۀ حسین کرد شبستری، وقتی یکی از پهلوانان ایرانی قصد خودکشی دارد و طناب به گردن خود انداخته است، خضر بر وی ظاهر می‌شود و او را از این کار باز می‌دارد و سپس او را با حضرت علی (ع) آشنا می‌کند (ص 244). یکی از کارکردهای خضر در افسانه‌ها، کمک به بچه‌دارشدن پادشاه است. وی معمولاً سیب آبستن‌کننده به پادشاه یا کسی دیگر می‌دهد، و پادشاه برای بچه‌دار شدن باید آن را به همراه همسرش بخورد. 
در پایان این بحث، باید به بازتاب شکل و شمایل خضر و رنگ پوشش او در باورها، آداب و رسوم، قصه‌ها و حکایتها، و حتى معماری زیارتگاههای منسوب به وی اشاره کرد. در بسیاری از مطالب نوشته‌شده دربارۀ خضر، بر سبزپوش بودن او تأکید شده است (برای نمونه، نک‍ : باستانی، پیر ... ، 426-427؛ مزداپور، 22). معنی کلمۀ خضر نیز زمینه‌ای برای این تأکید فراهم می‌کند. دخیل بستن با پارچۀ سبز در زیارتگاههای منسوب به خضر، و نیز اینکه بخشی از ساختمان این زیارتگاهها سبز است، تأییدی دیگر بر این تأکید است؛ اما در عین حال، در بسیاری از اجزاء فرهنگ مردم و نیز متون گذشته، به رنگ سفید و ارتباط آن با خضر تأکید شده است. برخی از متون پیش از سدۀ 6 ق/ 12 م، خضر را سفیدپوش تصویر کرده‌اند (نک‍ : محمد بن منور، 1/ 28؛ غزالی، 1/ 709). 
داخل بسیاری از زیارتگاههای خضر، ازجمله قدمگاه روستای زهوکی، از توابع میناب، همه چیز سفید است؛ حتى علم آن هم با پارچه‌های سفید پوشیده شده است و تقریباً هیچ پارچۀ سبزرنگی در آن به چشم نمی‌آید و از این لحاظ، منحصربه‌فرد، و با همۀ قدمگاههای خضر متفاوت است. نکتۀ جالب توجه اینکه خادم این زیارتگاه، در 1393 ش، پیرزنی بود که لباسهایی سراسر سفیدرنگ به تن داشت (جعفری). 
دربارۀ رنگ سفید و ارتباط آن با خضر حکایتی نیز دربارۀ قدمگاه خواجه‌خضر روستای استبرق، از توابع شهر بابک، وجود دارد که قابل تأمل است. براساس این حکایت، چند تن از اهالی روستا به سنگهای خواجه بی‌احترامی کرده و سنگها نیز شبانه قهر می‌کنند و به بیابانی در جنوب روستا می‌روند. روز دیگر زنانی سفیدپوش گلیمی برمی‌دارند و به سراغ آنها می‌روند و شروع به التماس و زاری می‌کنند. در پی آن، سنگها به گلیم می‌آیند و زنها آنها را به جایگاهشان برمی‌گردانند (عزیزی، 273). یکی از علمهایی که مردم میناب در سوگواری حضرت امام حسین (ع) حمل می‌کنند، علم خضر نام دارد که رنگ آن سفید است (جعفری <قنواتی>، تحقیقات). 
در طومار نقالی هفت‌لشکر، خضر «با محاسن سفید و عصای سبز در دست و سر تا پا سفیدپوش» توصیف شده است (ص 98). زنانی که به قصد حاجت‌خواهی، به غار دارنو ملایر می‌روند، باید جامۀ سفید بپوشند (جعفری <قنواتی>، تحقیقات). براساس باورهای مردم سیرجان نیز خضر به صورت سفیدپوش، بر حاجت‌خواهان پدیدار می‌شود (مؤیدمحسنی، 327). 
در یکی از نسخه‌های بستان العارفین و تحفة المریدین، که رساله‌ای است کهن در موضوع تصوف، خضر با پوشش سفیدرنگ وصف شده است. نکتۀ مهم دیگر اینکه خضر در این رساله مردی جوان است که با «موی از پس قفا فروهشته» معرفی می‌شود (نک‍ : منتخب، 392)؛ در صورتی که در بیشتر داستانها، خضر در هیئت پیرمرد پدیدار می‌شود. 
تأکید بر سفیدپوشی خضر ازاین‌رو اهمیت دارد که در فرهنگ ایران باستان رنگ سفید به شخصیتهای مقدس اختصاص داشته است؛ برای نمونه، تیشتر در یکی از پیکرگردانیهای خود به شکل اسب سفیدرنگ درمی‌آید؛ گردونۀ مهر و همچنین گردونۀ اناهیتا را «چهار تکاور مینوی سپید درخشان» می‌کشند ( اوستا، 1/ 300، 336، 338)؛ همچنین جامۀ سفید و گل یاسمین سفید ویژۀ امشاسپند بهمن است (دوستخواه، 2/ 952). 
موضوع دیگر ارتباط خضر با نور است. در بیشتر داستانهایی که خضر حضور دارد، از نورانی‌بودن او سخن رفته، و در برخی داستانها، بر این موضوع تأکید بیشتری شده است؛ برای نمونه، در اسکندرنامۀ نقالی، این‌گونه توصیف می‌شود: «از فرق سرش تا ثریا نور تتق کشیده بود» (ص 585). در داستان شیرویۀ نامدار نیز هنگامی که شیرویه بر اثر عبادت و مناجات بی‌هوش می‌شود، خضر به صورت «لمعۀ نوری ... که تمام آن خانه را منور می‌کند»، بر او پدیدار می‌شود (ص 201). اما جدا از داستانها، خضر در برخی از باورها به صورت نور مطلق وصف می‌شود؛ برای نمونه، در برخی از مناطق مازندران، این باور وجود دارد که خضر به صورت نور و شهاب آسمانی پدیدار می‌شود؛ مثلاً در رستم‌کلا، بر این باورند که خضر شبها به صورت نور (یا شهاب آسمانی) به بقاع امامزاده زین‌العابدین و امامزاده سید ساوه، که در همان منطقه‌اند، می‌رود. به باور مردم، در فاصله‌ای که شهاب در آسمان پدیدار می‌شود، اگر کسی 3 بار بتواند بگوید 40 گو (گاو)، 40 رسن (طناب)، 40 چنگو (میخ طویلۀ چوبی)، هر مرادی داشته باشد، برآورده می‌شود (میرشکرایی، «خضر ... »، 38). عشایر چوداری که در استانهای سمنان و خراسان زندگی می‌کنند و به حضرت خضر باور بسیار دارند، اگر در شب، نوری را در آسمان ببینند، بلافاصله رو به قبله می‌ایستند و صلوات می‌فرستند (شاه‌حسینی، 103). 
گزارشی از پیش از انقلاب در دست است که در بخشهای دیگر مقاله نیز قابل نقل است، اما به‌سبب اهمیتی که در ارتباط با نور دارد، در اینجا نقل می‌شود. براساس این گزارش، بر فراز کوهی در نزدیکی سنگسر سمنان، بقعه‌ای است به نام پیغمبرون که به باور اهالی، محل دفن یکی از پیامبران است. پیش از انقلاب، مردم بعدازظهر پنجشنبه به زیارت آن می‌رفتند. در چند قدمی بقعه، روی سنگی یک گودی وجود دارد که آن را جای سم ذوالجناح می‌دانند. زائران از آبی که به همراه دارند، به نوبت در این گودی می‌ریزند و حاجت می‌طلبند؛ سپس آن آب را برمی‌دارند و می‌خورند، و رو به بلندی می‌نشینند تا آفتاب غروب کند؛ پس از آن، وارد بقعه می‌شوند و شمعهایی را که با خود آورده‌اند، روشن می‌کنند و دور آن می‌نشینند و دعا می‌خوانند. دعا که تمام شد، شمعها را نخست، فوت، و دوباره روشن می‌کنند و مجدداً دعا می‌خوانند؛ این عمل را آن‌قدر ادامه می‌دهند، تا شمعها تمام شوند؛ سپس منتظر می‌مانند تا حضرت خضر بیاید و از او حاجت خود را بخواهند. مردم بر این باورند که دعای هرکس که پذیرفته شود، خضر را می‌بیند و حاجت‌روا می‌شود. هنگام صبح، پس از نماز بیرون می‌آیند و رو به بلندی می‌نشینند تا آفتاب طلوع کند. با طلوع آفتاب دامی را که برای قربانی آورده‌اند، در جلو خورشید قربانی می‌کنند و همه با هم این جمله‌ها را بر زبان می‌آورند: «ای نور تو مصطفایه/ همه عالم به جایه/ تو پیغومی خدایه/ نور سلام، نور سلام، نورالانوار سلام/ غم دور، بلا دور، سلام/ صل على محمد، صلوات بر محمد» و پس از آن، به آبادی برمی‌گردند (جعفری <قنواتی>، تحقیقات). 

3. سفرۀ خضر

این سفره از جملۀ سفره‌های نذری (ه‍ م) زنانه است که به‌صورتهای متفاوت، و با آداب و آیینهای خاصی انداخته می‌شود. این آیین در تهران و شیراز با عنوان سفرۀ خواجه‌خضر، در شب جمعۀ آخر سال برگزار می‌شود و تا ساعت تحویل سال به آن دست نمی‌زنند (هدایت، 126؛ فقیری، «سفره‌ها ... »، 7). تشریفات این سفره در تهران شبیه به هفت‌سین است؛ چیزی که اضافه دارد، شیربرنج بی‌نمک، اسفناج پخته و قاووت آرد نخودچی است (هدایت، همانجا). سفرۀ خضر در شیراز از جملۀ سفره‌های پرهزینه به شمار می‌آید؛ ازاین‌رو، ویژۀ ثروتمندان است. از هر نوع خوراکی در این سفره می‌گذارند. چیزهای ضروری عبارت‌اند از: آب، برگ سبز، چند سکه که معمولاً آنها را زیر سفره می‌گذارند، و یک دست آفتابه‌لگن. پس از انداختن سفره، کنار آن نماز حاجت می‌گزارند و دعا می‌کنند. سپس درِ اتاق را می‌بندند. پس از تحویل سال، یک نفر که پاک باشد، در اتاق را باز می‌کند؛ اگر آبی در لگن ریخته باشد یا یکی از خوراکیها دست‌خورده باشد، بر این باورند که خضر به اتاق آمده و وضو گرفته، یا از خوراکیها خورده است. این امر به مفهوم برآورده شدن خواستۀ نذرکنندگان است. صاحب سفره خوراکیهای سفره را بین دوستان و آشنایان تقسیم می‌کند (فقیری، همانجا). در تهران نشانۀ قبول نذر، اثر انگشتان خضر روی قاووت نخودچی است (هدایت، همانجا). آدام الئاریوس که در زمان شاه صفی صفوی (سل‍ 1038-1052 ق/ 1629-1642 م) به ایران سفرکرده، به این سفره و آداب آن اشاره نموده است که دست‌کم سبب برگزاری آن، با آنچه امروز رایج است، تفاوت دارد. براساس گزارش وی، کسانی که به کمک خضر یا الیاس، در خشکی یا دریا، نجات پیدا کرده باشند، هر سال در ماه بهمن سفرۀ خضر را می‌اندازند (2/ 684). 
در شهرهای مختلف آذربایجان، اردبیل، زنجان و همدان سفرۀ خضر به صورت دیگر و با عنوانهای متفاوت، مانند مراسم خدیرنبی، خدیرالیاس، عید خدیر و جز اینها در فاصلۀ میان دو هفتۀ آخر چلۀ بزرگ تا پایان چلۀ کوچک زمستان برگزار می‌شود. مردم اردبیل به چارچار، یعنی 4 روز پایانی چلۀ بزرگ و 4 روز نخست چلۀ کوچک (نک‍ : ه‍ د، زمستان؛ گاه‌شماری) خدیرنبی می‌گویند و مراسمی با همین عنوان برگزار می‌کنند. مراسم خدیرنبی، مانند سفره‌های زنانه، از سوی زنان برگزار می‌شود و مردان در آن شرکت ندارند. زنی که نیاز و حاجتی دارد، مثلاً فرزند ندارد یا آرزویش داشتن پسر است، نذر می‌کند اگر حاجتش برآورده شود، این مراسم را برگزار کند. برای این کار، از خویشاوندان و همسایگان دعوت می‌کند. آنها هم به اندازۀ توانایی خود، انواع متفاوت غلات و حبوبات مانند گندم، جو، ارزن، ذرت، شاهدانه، نخود، کنجد، عدس و جز اینها را با خود به آن خانه می‌برند. در آنجا، دانه‌ها را پس از تفت‌دادن، آسیا کرده، و به‌اصطلاح قاووت درست می‌کنند؛ سپس در اتاقی خلوت، شالی سفید یا قرمز پهن می‌کنند و قاووت را در تشتی می‌ریزند و روی آن را صاف می‌کنند و وسط شال می‌گذارند. پیرامون شال هم شمعهای رنگی روشن می‌کنند. یک جلد قرآن کریم، آیینه، شانه، آفتابه‌لگن و سجاده‌ای تمیز نیز روی شال قرار می‌دهند. آفتابه‌لگن و سجاده را برای وضوگرفتن و نمازخواندن خضر می‌گذارند. پس از صرف شام و اجرای رقص و پای‌کوبی، سرانجام به اتاقی که سفره را پهن کرده‌اند، می‌روند و هرکس یک قاشق قاووت در کف دستش می‌ریزد و از حضرت خضر حاجتش را درخواست می‌کند. پس از آن، مهمانها به خانۀ خود برمی‌گردند. صاحب نذر نیز درِ اتاق را می‌بندد و پس از آن، کسی حق رفتن به اتاق را ندارد. آنها بر این باورند که نیمه‌شب حضرت خضر می‌آید و پس از وضوگرفتن، نماز می‌خواند و دستش را روی قاووت می‌گذارد یا با شلاقش روی آن خط می‌کشد. صبح همه به اتاق می‌روند و با باور تمام جای دست حضرت خضر را زیارت می‌کنند. به قاووت مقداری شکر یا دوشاب (نک‍ : ه‍ د، شیره) می‌زنند که به خوراکی خمیری‌شکل تبدیل می‌شود و سپس، از آن به همسایگان و خویشاوندان می‌دهند (انجوی، جشنها، 2/ 125-126). 
در خلخال هم، مراسم کم‌وبیش مانند اردبیل است، با این تفاوت که در این شهر، شبهای جمعـۀ چلـۀ کوچک ــ از دهم تا آخر بهمن ماه ــ را متعلق به حضرت خضر می‌دانند و عزیز می‌دارند. مراسم در یکی از این شبهای جمعه برگزار می‌شود. برخی خانواده‌ها نیز غذای مخصوص شب خضر می‌پزند که شامل یک نوع پلو است که به آن ماش، سیر، رب انار و خرما می‌زنند (همان، 2/ 126-127). 
در زنجان، کسی که مراسم خدیرنبی نذر می‌کند، اگر حاجتش برآورده شود، 3، 5 یا 7 سال مراسم را برگزار می‌کند. زمان برگزاری مراسم 3 شب جمعۀ آخر چلۀ بزرگ یا نخستین شب جمعۀ چلۀ کوچک است. برخی فقط مجلس زنانه برگزار می‌کنند، و برخی افزون بر زنان، از مردان خویشاوند خود نیز دعوت می‌کنند. آنچه حتماً باید سر سفره حاضر باشد، آش‌رشته با کشک است که البته، افزون بر غذای اصلی مهمانی است. پس از شام، مهمانان به نوبت، و به صورت دونفری با آسیای دستی، حبوبات مختلف را که قبلاً صاحب‌خانه آماده کرده است، آرد می‌کنند. هم‌زمان، سایر افراد هم مشغول بزن‌بکوب و شادمانی می‌شوند. نشانۀ تبرک‌کردن حضرت خضر نیز جای عصا یا جای سم اسب او ست. در برخی از توابع زنجان، مجلس الزاماً زنانه است. در این مناطق، دختران ضمن خواندن قرآن، قاووت را آماده می‌کنند و روی هریک از 4 گوشۀ سفره‌ای که قاووت را می‌گذارند، یک جلد قرآن کریم و افزون بر سجاده و مهر، یک کاسه شربت با قاشقی از چوب شمشاد قرار می‌دهند. زنان و دخترانی نیز که حاجت دارند، دو رکعت نماز می‌خوانند (همان، 2/ 128- 129). 
در اورمیه، هنگامی که قاووت را روی سفره می‌گذارند، می‌گویند: «یا خضر نبی و خضر الیاس، پاییز آمد، بهار رفت. آقا خودت بیا و خودت آنچه می‌دهی، بده و برو» (همان، 2/ 48، حاشیۀ 15). در قریۀ برادوست اورمیه، شب اول چلۀ کوچک را خدرنبی و خدرالیاس می‌گویند و معتقدند که در این شب، این دو پیغمبر به خانۀ همۀ مردم می‌روند و حاجت آنهایی را که قاووت خورده‌اند، برآورده می‌کنند. در این آبادی، مقدار زیادی نمک به قاووت می‌زنند؛ به‌گونه‌ای که کاملاً شور و تشنگی‌آور شود. هنگامی که قاووت را درست می‌کنند، حق حرف‌زدن ندارند. بعد دختران و پسران جوانی که حاجت دارند، مقداری قاووت روی ناخن شست می‌گذارند و سورۀ اخلاص (112) را می‌خوانند و سپس قاووت را می‌خورند. آنها این کار را 7 بار تکرار    می‌کنند. پس از خوردن قاووت آب نمی‌خورند و تشنه می‌خوابند تا به این ترتیب تفأل بزنند. آنها بر این باورند که اگر در خواب ببینند که کسی به آنها آب داده است، با همو ازدواج خواهند کرد؛ در ضمن، افراد خانواده مقدار باقی‌ماندۀ قاووت را صاف می‌کنند و رویش را با پارچه‌ای می‌پوشانند. صبح روز بعد، از نقشی که روی قاووت افتاده است، تفأل می‌زنند؛ مثلاً اگر جای پنج انگشت دست وجود داشته باشد، آن را نشانۀ خیر و برکت می‌دانند و اگر جای سم حیوانات دیده شود، آن را نشانۀ ثروت و مال به شمار می‌آورند. در قریۀ ترکان اورمیه، دختران نیت می‌کنند که خدایا من قسمت فلان جوان بشوم و نام کسی را که دوست دارند، بر زبان می‌آورند (انجوی، همان، 2/ 129). 
در ایل قاراپاپاق چهارشنبۀ آخر سال را جشن می‌گیرند و قاووتی از آرد گندم، نخود، زردک، و تخمۀ آفتاب‌گردان به همراه دوشاب درست می‌کنند. قسمتی از آرد را نیز پیش از آنکه دوشاب به آن بزنند، در گوشه‌ای از خانه می‌گذارند و بر این باورند که شب‌هنگام، خضر الیاس با دست خود آن را متبرک می‌کند (قهرمان‌پور، 348- 349). در خوی، روی سفره‌ای که قاووت را برای نظرکردن حضرت خضر می‌گذارند، آیینه، شانه، سرمه‌دان و میل سرمه‌کشی (انجوی، همان، 2/ 127)، و در مریانج، در استان همدان، دور سفره شمع، اسفند، گلاب، سرمه‌دان، قند، نبات و یک جلد قرآن کریم می‌گذارند (همان، 2/ 144). در خلخال در کنار اقلام یادشده، یک ظرف آب نیز می‌گذارند (همان، 2/ 126). در برخی مناطق، مانند خلخال و بعضی آبادیهای ماکو، 7 نوع حبوب را آرد می‌کنند (همانجا، نیز 133-134). 
ارامنۀ ساکن در روستاهای ساوه، ازجمله روستای چناقچی بخش خرقان، در هفتۀ اول بهمن‌ماه، جشنی به نام سارکیس مقدس برگزار می‌کنند که بسیاری از آداب و اجزاء آن شبیه مراسم خضر در استانهای غربی است. آنها با آردی که از چند نوع دانه مانند گندم، جو، نخود، تخمۀ خربزه، ذرت و جز اینها تهیه کرده‌اند، خمیری با عسل به نام پوخیند می‌سازند، قدری از آن را می‌خورند و یک بشقاب از آن را روی کندوی عسل و تاپوی گندم و جو، در کنار دسته‌های علف سبز می‌گذارند؛ با این باور که سارکیس مقدس، اول صبح با اسب سفید بال‌دار خود به انبار خانۀ کسانی می‌رود که طی سال گذشته، کارهای نیک کرده‌اند. او پای خود را روی علفها می‌گذارد و به این ترتیب، انبار آن خانه را متبرک می‌کند. مردم سپیده‌دم به انبار غله سر می‌زنند تا جای پای اسب سارکیس مقدس را ببینند. در شب جشن نیز، دختران دم بخت نان شور می‌خورند و بی‌آنکه آب بنوشند، می‌خوابند تا خواب ببینند که پسری به آنها آب می‌دهد. آنها بر این باورند که این پسر همسر آینده‌شان خواهد بود (امیرحسینی، 128- 129). 
یکی دیگر از مصادیق سفرۀ خضر، آیین سمنوپزان میان اهالی مکریان کردستان است که در 15 روز آخر زمستان برگزار می‌شود و به خِدْر زیندوک معروف است. این آیین نیز کاملاً زنانه است و همۀ مراحل آن، شامل سبزکردن دانه‌های گندم، کوبیدن آنها و تهیۀ شیره و جز اینها، به صورت گروهی انجام می‌گیرد. پس از آنکه شیرۀ جوانۀ گندم را تهیه کردند، آن را به همراه مقداری آرد گندم درون دیگ می‌ریزند و روی اجاق می‌گذارند و چند تن هم مسئول می‌شوند که به نوبت، آن را به هم بزنند تا ته نگیرد. پختن سمنو در شب انجام می‌گیرد. وقتی سمنو آماده شد، همۀ کسانی که از روز نخست در تهیه و پخت سمنو شرکت داشته‌اند، دور دیگ جمع می‌شوند و نیت می‌کنند. پس از آن، یکی از حاضران با صدایی بلند می‌گوید: «ای خضر زنده! ما که به دور سمنوی تو جمع شده‌ایم، هریک نذر و نیازی داریم که تو از همۀ آنها آگاهی. تو را به خدایی کـه تـا ابد زنـده‌ات نگـه می‌دارد، آرزوی ما را برآورده کن». در برخی مناطق، دیگ را از روی اجاق برمی‌دارند و در اتاق خلوتی می‌گذارند و تا صبح کسی به آن اتاق نمی‌رود؛ با این باور که صبحگاهان حضرت خضر می‌آید، از سمنو می‌خورد و با دست خود آن را متبرک می‌کند و اثر پنجۀ خضر به جای می‌ماند. همین امر نشانۀ قبول شدن نذر و برآورده شدن حاجت افراد است؛ همچنین بر این باورند تا خضر سمنو را متبرک نکند، شیرین نخواهد شد؛ ازاین‌رو، همۀ اشخاص که دور دیگ جمع می‌شوند، باید پاک و طاهر باشند. پس از طلوع آفتاب، همان شخصی که خطاب به خضر سخن گفته است، سمنو را میان افراد تقسیم می‌کند تا به خانۀ خود ببرند (سلیمی، زمستان، 146-147). 
 

صفحه 1 از9

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: