صفحه اصلی / مقالات / خضر /

فهرست مطالب

خضر


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 12 بهمن 1398 تاریخچه مقاله

در آمل، ازجمله کسانی که به مقبرۀ خضر می‌روند، دختران دم بخت و زنان بیوه‌ای هستند که قصد ازدواج دارند. آنها هر سه‌شنبه غروب، در آنجا نماز می‌خوانند، دخیل می‌بندند و شمع روشن می‌کنند تا بختشان باز شود و شوهر کنند؛ اگر نیتشان برآورده نشد، دخیل می‌بندند و عمل خود را 40 سه‌شنبۀ دیگر تکرار می‌کنند (شکورزاده، 90-91). اما رایج‌ترین نذر در این قدمگاه، توزیع آش شیر است که خانمها به آن آش بی‌بی نیز می‌گویند و هیچ مردی حق خوردن آن را ندارد. به باور مردم، اگر مردی از آن بخورد، کور می‌شود (ذبیحی). در قدمگاه خضر چابهار، افزون بر قربانی‌کردن، خرما و حلوا نیز نذر می‌کنند (بلوکباشی، «چابهار ... »، 532). 
همان‌گونه که پیش از این نیز اشاره شد، در بیشتر قدمگاههای خضر، سنگهایی صیقلی ــ معمـولاً دو سنـگ ــ وجـود دارد کـه نامهای متفاوتی مانند سنگ محراب، راستی، شفا و نیت دارند؛ برخی بر این باورند که این سنگها از غیب رسیده‌اند. شبیه این سنگها در برخی دیگر از زیارتگاهها، به‌ویژه زیارتگاههای جنوب مانند بی‌بی‌دوست و ویس (ه‍ م‌م)، وجود داشت که آنها نیز تقریباً هم‌زمان با سنگهای زیارتگاههای خضر ناپدید شده‌اند. زائران و حاجت‌خواهان با واسطه قراردادن آنها، نیت می‌کنند و حاجت خود را نیز بیان می‌دارند. در خواجه‌خضر شهرضا حاجت‌خواهان ــ که بیشتر زنان‌اند ــ دست خود را بر این سنگها می‌زنند و به سر و صورت می‌کشند؛ گاهی هم برای نیت‌کردن، آنها را بغل می‌کنند (قاسمی). 
در بقعۀ خضر محلۀ نخل ناخدا، از محلات بندرعباس، از میان دو سنگ بزرگ (که نامهای خدا و رسول <ص> برآن نقر شده بود) و کوچکی که وجود داشت، زائران سنگ کوچک را میان دو انگشت خود قرار می‌دادند و نیت می‌کردند. به باور آنها، اگر سنگ شروع به چرخیدن می‌کرد، نیتشان برآورده می‌شد. زنانی که با نیت فرزندخواهی به زیارت خضر محلۀ خضرون یا مَتَری، از توابع میناب، می‌روند، پس از نیت‌کردن، سنگ محراب را بلند می‌کنند و به شکمشان می‌مالند یا دست بر سنگ می‌زنند و به صورتشان می‌کشند (جعفری). سنگ نیت مسجد خواجه‌خضر    کرمان نسبت به سنگهای قدمگاههای دیگر تفاوت اساسی داشت. این سنگ مخروطی‌شکل، و نزدیک به 60 کیلوگرم بود. سر سنگ به طرز زیبایی برآمدگی داشت؛ به‌گونه‌ای که می‌شد آن را میان دو دست قرار داد و بلند کرد. اشخاص حاجتمند نخست نیت می‌کردند و سپس دو طرف سر سنگ را می‌گرفتند و سعی می‌کردند آن را بلند کنند. آنها باور داشتند اگر بتوانند آن را بلند کنند، نیتشان برآورده خواهد شد. افزون بر مسلمانان، زردشتیان نیز برای حاجت‌خواهی این کار را می‌کردند. این سنگ مدتی است که ناپدید شده است (دانشور، 287- 288). 
در بقعۀ خضر آبادان، حاجت‌خواهان کنار یکی از دیوارهای سنگی داخلی بقعه می‌نشینند، مهر نماز را به دست می‌گیرند، 10 بار صلوات می‌فرستند، سپس نیت می‌کنند و مهر را بر دیوار سنگی می‌مالند؛ اگر مهر به دیوار چسبید، باور دارند که حاجت آنها برآورده می‌شود. برخی از حاجت‌خواهان همچنین پس از خواندن زیارت‌نامۀ خضر، دو رکعت نماز می‌خوانند و آن را به خضر هدیه می‌کنند (جعفری <قنواتی>، تحقیقات). در قدمگاه خضر کازرون، مهر را بر سنگی که درون بقعه بود، می‌مالیدند (حاتمی، 83). این‌گونه نیت‌کردن در برخی از زیارتگاههای زنانه مانند بی‌بی شهربانو (ه‍ م) در شهرری نیز مرسوم است. در قدمگاه کازرون، برخی از زنان حاجت‌خواه رسمی به نام هَفتک سینه به جا می‌آورند. آنها در مقابل درختان کُنار بقعه می‌ایستند، گریبان را باز می‌کنند و سینه‌های خود را با دو دست می‌گیرند و به سوی آسمان می‌کشند و رو به آسمان می‌کنند و خداوند را به مقام حضرت خضر و حضرت عباس (ع) سوگند می‌دهند تا حاجت آنها را برآورده کند؛ آنگاه 7 بار با دستهای مشت‌کرده بر سینه می‌کوبند و خطاب به خضر می‌گویند: «ای خواجۀ خضر زنده، بده مراد بنده». این سخت‌ترین و سوزناک‌ترین نوع حاجت‌خواهی است و معتقدند که با این کار، حاجت آنها برآورده می‌شود (حاتمی، 84). 
زنان حاجت‌خواه شوشتر در ماه رجب نماز دختر شاه پریان (نک‍ : ه‍ د، دختر شاه پریان، سفره) را در بقعۀ خضر به جا می‌آورند (مریدی، 143). برخی از اهالی محلۀ خضرون میناب به هنگام عروسی، حنای عروس و داماد را به قدمگاه خضر می‌برند و متبرک می‌کنند، سپس دست عروس و داماد را حنا می‌بندند. بعضی نیز مراسم سرتراشان داماد را آنجا اجرا می‌کنند. برخی نیز داماد را پس از حمام، برای زیارت به آنجا می‌برند (جعفری <قنواتی>، تحقیقات). درگذشته، در سقف قدمگاه خضر گناوه، قلابی وجود داشت که زنانی که حاجتی داشتند، پس از نیت، دستمال یا روسری خود را به سوی قلاب پرتاب می‌کردند. به باور آنها، اگر روسری به قلاب گیر می‌کرد، نیتشان برآورده می‌شد (همو، تحقیقات). 
در شرق بندر کُنگ، در محلی به نام بردغان، زیارتگاهی به نام تل خضر وجود دارد و مردم بر این باورند که در این محل اثر زانوی خضر بر سنگ درون زیارتگاه باقی مانده است. آنها برای انواع متفاوت حاجت‌خواهی، ازجمله شفای بیماران، به این زیارتگاه می‌آیند. نان‌پوش (ه‍ م) کردن کودکان بیمار یکی از راههای توسل به خضر برای شفای آنها ست. برای این کار مادر کودک در همان محل نان می‌پزد و کودک را روی سنگ خضر می‌خواباند و بدنش را با نان تازه می‌پوشاند (نک‍ : نوربخش، 240-245). 
در برخی قدمگاههای خضر در میناب، زنان حاجت‌خواه پیش از بر زبان آوردن نیت خود، خضر و الیاس را چنین مخاطب قرار می‌دهند: «یا الیاس دریایی، یا خدر زنده، زنده‌پیر، تو عادل و آگاهی» (جعفری). 
دربارۀ کرامات و حتى گاهی معجزات خضر و حاجت‌روایی زائران او حکایتهایی نیز میان مردم وجود دارد؛ برای نمونه، حکایتی میان مردم خوزستان رایج است که براساس آن، مردی لال با چرخاندن کلید درِ ورودیِ بقعۀ خضر آبادان، زبان باز می‌کند (جعفری <قنواتی>، تحقیقات). مردم آمل نیز حکایتهایی از حاجت‌روایی زائران بقعۀ خضر این شهر نقل می‌کنند؛ ازجمله اینکه زنی که هر دو عروسش بچه‌دار نمی‌شده‌اند، به قدمگاه می‌آید و دعا و نذر می‌کند؛ مدتی بعد، هر دو عروس او دوقلو می‌زایند (ذبیحی). پژوهشگران به حکایت پیرزنی اشاره کرده‌اند که نابینا شده، و خضر بینایی او را به وی بازگردانده بود (میرشکرایی، مردم‌شناسی ... ، 160). 
موضوع مشکل‌گشایی و حاجت‌دهی و معجزات خضر در افسانه‌ها نیز بازتاب یافته است. در روایتی از بیت کردی «مم و زین» (ه‍ م)، خضر بر پادشاهی بی‌فرزند پدیدار می‌شود و سیبی که خاصیت آبستن‌کنندگی دارد، به او می‌دهد که باعث بچه‌دارشدن پادشاه می‌شود (وکیلیان، 397- 398). این بن‌مایه در روایتی از تیپ B302 فهرست آرنه ـ تامپسون نیز تکرار شده است. براساس این روایت، پس از آنکه خضر سیب را به پادشاه می‌دهد، زن پادشاه پسر مرده‌ای به دنیا می‌آورد. خضر در همان لحظه پدیدار می‌شود و تیغی به کمر پسر می‌بندد که باعث زنده‌شدن او می‌شود (الول‌ساتن، 22-23؛ برای نمونه‌ای دیگر از اینکه خضر سیب آبستن‌کننده به قهرمان افسانه می‌دهد، نک‍ : همایونی، افسانه‌ها ... ، 32- 39). در روایتی از افسانۀ برادران حسود، از افسانۀ تیپ 550 ــ کـه از زبـان مردم ایـل قشقایی ضبط شده است ــ دو بـرادر بزرگ‌تر، برادر کوچک‌تر خود را می‌کشند. خضر که «طبق عادت، همه‌جا گردش» می‌کند، جنازه را می‌بیند، مقداری آب حیات به دهان میت می‌ریزد، او را زنده می‌کند و خود ناپدید می‌شود (کیانی، 78- 79). 
در افسانه‌ای دیگر، خضر به قهرمان افسانه کمک می‌کند که بتواند شیرِ شیر را در پوست شیر و روی شیر برای همسرش ببرد (سلیمی، چیروک، 365). در روایتی از بیت کردی مهر و وفا، دختری به نام مهر و پسری به نام وفا که از جوانی دلدادۀ یکدیگرند، پس از پشت سر گذاشتن مشکلات فراوان، سرانجام در هنگام پیری به هم می‌رسند. خضر بر آنها پدیدار می‌شود. وفا از او می‌خواهد که آنها را جوان کند. خضر نیز دعایی می‌خواند و آنها جوان می‌شوند (همان، 306). 
در منابع گذشته، اعم از فقهی، عرفانی و تاریخی، به دعاهای ویژه‌ای اشاره شده که منسوب به خضرند؛ برای نمونه، مؤلف احیاء علوم الدین، ذیل عنوان دعای خضر، ضمن نقل دعایی آورده است: هنگامی که خضر و الیاس همدیگر را می‌بینند، تا این دعا را نخوانند، از هم جدا نمی‌شوند. او اضافه می‌کند هرکس به هنگام بامداد، این دعا را 3 بار بخواند، از سوخته‌شدن به آتش و غرق‌شدن و نیز از دستبرد دزدان مصون خواهد ماند (نک‍ : غزالی، 1/ 681-682، برای نمونه‌های دیگری از دعاهای منسوب به خضر، نک‍ : 1/ 559، 709، 739-740). 
در برخی منابع نیز آمده که دعای کمیل (ه‍ م)، در اصل دعای خضر است که حضرت علی (ع) آن را به کمیل آموخت، و تأکید شده است که هرکس در شب نیمۀ شعبان دعای خضر را بخواند، دعای او مستجاب خواهد شد؛ نیز باور دارند که این دعا انسان را در مقابل دشمنان مصون می‌دارد (معصوم‌علیشاه، 2/ 84؛ قمی، 62-66؛ مجلسی، 39/ 130 بب‍ ؛ نیز نک‍ : ه‍ د، کمیل، دعا). 

2. دیدار با خضر

در بیشتر نقاط ایران، ازجمله مازندران (مهجوریان، 49)، خراسان (شکورزاده، 314؛ مشایخی، 156)، آبادۀ فارس (صداقت‌کیش، 88)، سیرجان (مؤیدمحسنی، 326-327)، همدان، انارِ کرمان، و ماهشهر (جعفری <قنواتی>، تحقیقات) این باور وجود دارد که اگر کسی صبح زود به مدت 40 روز، درِ خانه یا مسجد محل را آب و جارو کند، خضر بر او ظاهر می‌شود و نیاز او را برآورده می‌کند. در اغلب نقاط ایران، این کار را زنان و دختران حاجتمند انجام می‌دهند (نک‍ : همو، تحقیقات). 
در مصاحبه‌ای با 50 زن روستایی در خراسان، 32 تن گفته‌اند که خضر وجود دارد و می‌توان او را دید. 15 تن از زنان مسن‌تر برای برآورده‌شدن حاجت خود مراسم چلۀ خضر را به‌جا آورده بودند و ایمان داشتند که حاجتشان برآورده شده است. حاجتهای آنها شامل بخت‌گشایی، فرزندخواهی، سفر به عتبات و رفع تنگناهای مالی بوده است (تقی، بش‍‌ ). 
جزئیات باورهای مناطق مختلف در این زمینه اندکی با هم تفاوت دارد. هدایت این کار را مختص زنان می‌داند و می‌نویسد: زنی که چنین قصدی دارد، باید یائسه باشد. او نخست باید مدت 40 روز صبح زود که همه خوابیده‌اند، دم در کوچه را آب و جارو کند و تا 20 روز نیز باید روزی دو رکعت نماز حاجت در همان‌جا بگزارد. روز چهلم زمانی که به دعا مشغول است، خضر به صورت چوپان یا خرده‌فروش، لحاف‌دوز، مرد سید یا پیرمردی ریش‌سفید بر او ظاهر می‌شود و به او می‌فهماند که نیت وی چیست و در خواب به او الهام می‌شود و نیتش برآورده می‌گردد (ص 52). مونس‌الدوله با اندکی تفاوت، می‌نویسد که اگر زنی 40 روز تمام اذان صبح درِ مسجدی را آب و جارو کند، روز چهلم خضر را می‌بیند و اگر هم موفق به دیدار خضر نشود، حتماً و حکماً زیارت کربلا یا مشهد نصیب او می‌شود (ص 123-124). 
مردم سیرجان به این عمل ختم آب و جارو می‌گویند. آنها افزون بر آب و جارو، کُندُر نیز دود می‌کنند، و باور دارند که جارو باید تمیز و آب‌کشیده باشد. مردم چنین جارویی را صرفاً برای همین کار تهیه می‌کنند. آنها پیش از آب و جاروکردن، دو رکعت نماز حاجت و دو رکعت نماز هدیه به خواجۀ خضر می‌گزارند و پس از پایان نماز، در حالی که رو به قبله نشسته‌اند، 100 مرتبه می‌گویند: «یا خضر به حق پنج‌تن آل عبا/ دو سبط نبی و مرتضى و زهرا/ / کشتی به ضلالت جهان افتاده/ یا خضر سفینةالنجاتی همه را»؛ و هم‌زمان با اذان صبح، جارو می‌کنند و می‌گویند: «یا خضر و یا الیاس/ یا فتح و یا عباس/ / دومنت (دامانت) را می‌گیرم از چپ و از راست/ مرادم را بده جان حضرت عباس». آنها بر این باورند که روز چهلم شخصی در لباس سفید نمایان می‌شود و به نشانۀ برآورده‌شدن حاجت، شاخه‌ای گل سرخ یا چند دانۀ گندم در پشت در می‌گذارد و می‌رود (مؤیدمحسنی، 326-327). 
این کار در کرمان به‌صورتی دیگر اجرا می‌شد. پیش از آنکه مسجد خواجه‌خضر را، که در محله‌ای به همین نام واقع است، بازسازی کنند، چله‌خانه‌ای در آن بود که حاجتمندان برای برآورده‌شدن نیازهایشان در آنجا چله می‌نشستند (نک‍ : ه‍ د، چله‌نشینی). کسی که چله می‌نشست، باید هر 40 روز را روزه می‌گرفت و روزۀ خود را با یک مغز بادام و کمی آب، افطار می‌کرد و دیگر چیزی نمی‌خورد و همۀ اوقات خود را نیز صرف عبادت می‌کرد؛ پس از 40 روز، باید حمام می‌رفت، غسل می‌کرد و جامۀ پاکیزه می‌پوشید. آنگاه حضرت امام زمان (ع) یا حضرت خضر بر او ظاهر می‌شد و حاجات او را برآورده می‌کرد (همت، 452-453). 
در فوائد الفؤاد نیز که مشتمل بر گزیده‌ای از سخنان خواجه نظام‌الدین اولیاء بدائونی (د 725 ق/ 1325 م)، و سرشار از موضوعهای مربوط به فرهنگ مردم است، از مسجدی یادشده که اگر کسی آدابی خاص را در آن به‌جا می‌آورد، امکان ملاقات با خضر و حل مشکلات وی فراهم می‌شده است. براساس نوشتۀ کتاب، در آن مسجد مناره‌ای بود که به آن هفت‌مناره می‌گفتند، اگرچه فقط یک مناره بود. خواجه نظام‌الدین، دعایی می‌دانست که به آن هفت‌دعا می‌گفتند؛ آن دعا نیز البته یک دعا بود، و هرکس آن دعا را بالای مناره می‌خواند، خضر بر او ظاهر می‌شد (حسن دهلوی، 150). در این کتاب، همچنین به نمازی اشاره شده که موسوم به نماز خضر است: «هرکه این نماز پیوسته بگزارد، با خضر علیه‌السلام، ملاقی شود» (همو، 25-26). 
در طالب‌آباد شهرری، حکایتی طنزآمیز از دیدار با خضر وجود دارد، به این قرار که مردی آبیار پس از آنکه 40 روز درِ خانۀ خود را آب‌وجارو می‌کند، روز چهل‌ویکم هنگامی که بیل بر دوش از خانه به صحرا می‌رفته است، با شخصی ملاقات    می‌کند و حدس می‌زند که او باید خضر باشد؛ ازاین‌رو، از وی    می‌پرسد: «شما خضر هستی؟». خضر می‌گوید: «بله». آبیار که باور نمی‌کرده است او خضر باشد، می‌گوید: «اگر خضر هستی، این بیل مرا به پارو تبدیل کن». خضر می‌گوید: «بیل آبیار پارو شو». آبیار روی خود را برمی‌گرداند، اثری از خضر نمی‌بیند و وقتی به بیلش نگاه می‌کند، می‌بیند که پارو شده است؛ آنگاه افسوس می‌خورد که چرا چنین چیزی بی‌ارزش از خضر طلبیده است (صفی‌نژاد، 398- 399). 
حکایت یادشده، در میبد نیز رایج است و مَثَل بیل خود را کف (پارو) کرد، براساس آن ساخته شده است. این مثل را برای کسی به کار می‌برند که وضعیت بد خود را بدتر می‌کند (جانب‌اللٰهی، 324). براساس روایتی از این حکایت، که در میغان، از توابع سمنان، ثبت شده است، خضر بنابه درخواست آن شخص، بیل او را به کلنگ تبدیل می‌کند (نادری، علی‌اصغر، 226). 
در اورمیه، 3 روز مانده به پایان چلۀ کوچک را عید خضر نبی یا سرمای خضر نبی می‌گویند. به باور مردم، در این روز خضر و الیاس نبی به خانه‌های مردم، به‌ویژه مؤمنان، می‌روند و برکت به خانۀ آنها می‌برند. مردم باور دارند هرکس در شب خضر نبی شب‌زنده‌داری و عبادت کند، خضر را می‌بیند و هر حاجتی که از او بخواهد، برآورده می‌شود. حکایتی میان مردم رایج است که براساس آن زنی در این شب بیدار می‌ماند و در نیمه‌های شب حضرت خضر را می‌بیند. زن با دیدن خضر دستپاچه می‌شود و می‌گوید: «شوهرم طلا شود»؛ صبح که از خواب بیدار می‌شود، می‌بیند که شوهرش به مجسمه‌ای از طلا تبدیل شده است. سال بعد که باز هم در شب، خضر نبی فرا می‌رسد، او بیدار می‌ماند و خضر را ملاقات می‌کند و از او می‌خواهد شوهرش به حال اول برگردد (انجوی، جشنها، 2/ 40). روایتی دیگرگونه از این حکایت در ارتباط با زمان تحویل سال نو نیز در اردبیل ثبت شده است (جعفری <قنواتی>، قصه‌ها ... ، 149-150). 
در گلباف کرمان، این باور وجود دارد که اگر در شب چلۀ زمستان، 4 برادر یا 4 دوست به همراه هم دور شهر گردش کنند، نزدیک صبح حضرت خضر را می‌بینند (اسدی گوکی، 280). ترکمنها شب 27 ماه رمضان را از شبهای قدر به شمار می‌آورند (نک‍ : ه‍ د، احیا). آنها باور دارند که حضرت خضر در این شب، بر انسانهای نیکوسیرت نمایان می‌شود. براساس همین باور، آنها اصطلاح خضرگؤره‌ن (بینندۀ خضر) را برای توصیف اشخاص پرهیزکار به کار می‌برند (معطوفی، 3/ 2025). 
در کنار قدمگاه خضر در کازرون، درخت کُناری وجود دارد که زائران قدمگاه آن را مقدس، و نظرکردۀ خضر می‌دانند. مردم بر این باورند که حضرت خضر روزهای شنبه به این قدمگاه می‌آید و اگر کسی 40 شنبه به قدمگاه برود و در پای درخت خضر یا در کنار سنگی که جای پای حضرت خضر بر آن مانده است، شمع روشن کند و نماز بگزارد، در روز چهلم حضرت خضر را می‌بیند. آنها همچنین باور دارند که خضر نبی در روزهای شنبه به شکل افراد عادی بر زائران ظاهر می‌شود؛ اگر کسی بتواند او را تشخیص دهد، از او بهره خواهد گرفت و حاجتش روا می‌شود (حاتمی، 84- 85). در شیراز نیز باوری کم‌وبیش مشابه وجود دارد. مردم بر این باورند که حضرت خضر روز 17 رجب، که مردم برای زیارت به «دست خضر» می‌روند، در میان جمعیت حضور پیدا می‌کند و ممکن است کسی او را ملاقات کند (ثابت، 62-63؛ نیز نک‍ : ادامۀ مقاله). 
در ادبیات کتبی، به‌ویژه ادبیات عرفانی ما، نیز داستانهای فراوانی دربارۀ دیدار با خضر یا امکان دیدار با خضر نقل شده است؛ برای نمونه، در منابع مختلف به دیدار ابراهیم ادهم (عطار، تذکرة ... ، 1/ 88، 90، الٰهی‌نامه، 311-312؛ هجویری، 130)، ابوسعید ابوالخیر (محمد بن منور، 1/ 437)، سنایی (خزائلی، 201)، مولوی (سپهسالار، 20-21؛ افلاکی، 1/ 348) و دیگر عرفا با خضر اشاره شده است. برخی پژوهشگران دیدار با خضر را اندیشه و بن‌مایه‌ای ایرانی می‌دانند که از ایران به سایر مناطق رفته است (خزائلی، همانجا؛ یاحقی، 333). 
 

صفحه 1 از9

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: