بررسی نظریه بازتاب در مثنوی / دکتر ایرج شهبازی - بخش اول

1394/6/23 ۰۹:۵۶

بررسی نظریه بازتاب در مثنوی / دکتر ایرج شهبازی - بخش اول

یکی از مهمترین مباحث در حوزة روان‌شناسی، بحث «ساز و کارهای دفاع روانی» است که نخستین بار به صورت جدی، فروید مطرح کرد. به نظر فروید اگر تمام خواسته‌ها و نیازهای بشر به راحتی ارضا می‌شد، دیگر در زندگی چیزی به نام «مشکل» وجود نداشت؛ اما به دلایل گوناگون اجتماعی، فرهنگی و دینی، عملاً این اتفاق نمی‌افتاد و موانع فروانی بر سر راه ارضای خواسته‌ها و نیازهای انسان قرار می‌گیرند و همین باعث می‌شود که زندگی انسان سرشار از کشمکش‌ها و تنشهای فراوان باشد. این مسأله سبب اضطراب و رنج می‌شود و تعادل روانی را به هم می‌زند. انسان برای اینکه در برابر این فشارها و رنجها که اساس شخصیت را تهدید می‌کنند، مقاومت کند و خود را از فروپاشی و نابودی حفظ کند، از مجموعه‌ای از سازوکارهای دفاعی بهره می‌گیرد و به این ترتیب میان انگیزه‌ها و کشمکش‌های متعارض، سازگاری پدید می‌آورد و اضطرابها و دردهای خود را تسکین می‌بخشد

 

 

هرکسی از ظن خود شد یار من

وز درون من نجست اسرار من

یکی از مهمترین مباحث در حوزة روان‌شناسی، بحث «ساز و کارهای دفاع روانی» است که نخستین بار به صورت جدی، فروید مطرح کرد. به نظر فروید اگر تمام خواسته‌ها و نیازهای بشر به راحتی ارضا می‌شد، دیگر در زندگی چیزی به نام «مشکل» وجود نداشت؛ اما به دلایل گوناگون اجتماعی، فرهنگی و دینی، عملاً این اتفاق نمی‌افتاد و موانع فروانی بر سر راه ارضای خواسته‌ها و نیازهای انسان قرار می‌گیرند و همین باعث می‌شود که زندگی انسان سرشار از کشمکش‌ها و تنشهای فراوان باشد. این مسأله سبب اضطراب و رنج می‌شود و تعادل روانی را به هم می‌زند. انسان برای اینکه در برابر این فشارها و رنجها که اساس شخصیت را تهدید می‌کنند، مقاومت کند و خود را از فروپاشی و نابودی حفظ کند، از مجموعه‌ای از سازوکارهای دفاعی بهره می‌گیرد و به این ترتیب میان انگیزه‌ها و کشمکش‌های متعارض، سازگاری پدید می‌آورد و اضطرابها و دردهای خود را تسکین می‌بخشد؛ بنابراین هدف سازوکارهای دفاع روانی آن ا ست که شکست‌ها و ناکامی‌ها بی‌اهمیت نشان داده شوند، از دردها و اضطرابها کاسته شود و انسان احساس ارزشمندی پیدا کند. این سازوکارهای روانی مسائلی کاملاً طبیعی هستند و برای بقای آدمی ضرورت دارند؛ اما هنگامی که در بهره‌گیری از آنها افراط شود و انسان به شکلی مبالغه‌آمیز از این واکنشهای طبیعی استفاده کند، همین سازوکارهای دفاعی می‌توانند به اموری ویرانگر تبدیل شوند، ارتباط انسان با واقعیت‌ها را از بین ببرند، او را در شناخت خود به خطا افکنند، مانع رشد و تکاملش شوند و در جهت توجیه خطاها و فرار از مسئولیت‌ها به کار گرفته شوند.

 

مکانیسم های دفاعی

برخی از سازوکارهای دفاع روانی عبارتند از: سرکوبی، جبران، برابرسازی (الگوپذیری)، توجیه، عکس‌العمل‌سازی، جابجاسازی، بازگشت، گریز، تکذیب، درون‌‌افکنی، برون‌افکنی، تصعید، وارونه‌سازی یا تبدیل، نماد.

«فرافکنی» یکی از سازوکارهای دفاعی است که انسان از طریق آن، خود را از درد و رنج ناشی از سرکوب کردن خواسته‌ها و نیز احساس گناه و احساس ناکامی‌ رهایی می‌بخشد و خود را تسکین می‌دهد، احساس رضایت از خود می‌کند، تصویر خوبی از خود ارائه می‌دهد و عیبها و نقصهایش را می‌پوشاند. در «فرافکنی»، فرد تمام افکار و عقاید غیرقابل پذیرش و همچنین گناهان و اشتباهات و بدرفتاری‌های خود را به دیگران نسبت می‌دهد و یا تمایلات و خواسته‌های نامعقولش را به دیگران انتقال می‌دهد و با این روش خود را آرام ساخته، رضایت خاطر خود را فراهم می‌آورد. در «فرافکنی»، شخص دیگران را مقصر اعمال یا رفتار خود می‌داند.

با کمی دقت در زندگی اطرافیان خود متوجه می‌شویم که اغلب مردم دیگران را به علت داشتن خصوصیاتی مورد انتقاد قرار می‌دهند، در حالی که همان خصوصیات نقطه ضعفهایی برای خود آنها هستند و آنها از این حقیقت واقف نیستند که خود ممکن است آن خصوصیات را داشته باشند؛ بنابراین روان‌شناسان معتقدند که محتویات فرافکنی انعکاسی است از محتویات ناخودآگاه ذهن. (برای آگاهی بیشتر،رک: به مکانیزمهای دفاع روانی، از زیگموند فروید، صص ۱۱ـ۹ و صص ۸۸ ـ۸۳)

با اینکه بحث فرافکنی، بحثی کاملاً جدید است و از فروید به بعد، به طور جدی وارد مباحث روان‌شناختی شده است، اما نگاهی اجمالی به آثار مولانا نشان می‌دهد که آن مرد بزرگ، به شکلی شگفت‌آور به بحث فرافکنی توجه کرده است. اگرچه مولوی برای بیان این موضوع، از واژة «فرافکنی» استفاده نکرده است، اما بررسی مجموعة سخنانش در این باره، به خوبی روشن می‌سازد که او درک دقیق و عمیقی از آن داشته است. سخنان او دربارة فرافکنی آنقدر گسترده و عمیق‌اند که با اطمینان می‌توان گفت که او به ژرفی، بسیاری از زوایای این مسأله را کاویده و به شیواترین شکلی به شرح و توضیح آنها پرداخته است. در این مقاله، در کنار اصطلاح فرافکنی، از اصطلاح «بازتاب» استفاده می‌کنیم. پیش از این، استاد ارجمند دکتر احمد کتابی در دو کتاب با نامهای «فرافکنی در فرهنگ و ادب فارسی» و «آنچه گفتم جملگی احوال توست»، درآمدی بر بررسی مفاهیم روان‌شناختی در آثار مولوی به تفصیل دربارة‌ فرافکنی در آثار مولوی سخن گفته‌اند.

پیش از شروع بحث به یک نکته مهم اشاره می‌کنیم. به نظر می‌رسد که می‌توان بحث بازتاب و فرافکنی را حداقل در شش ساحت مطرح کرد: بازتافتن انسان در خدا، بازتافتن انسان در مرگ، بازتافتن انسان در متن، بازتافتن انسان در جهان، بازتافتن خدا در انسان و جهان، و بازتافتن انسان در دیگران. از آنجا که مهمترین قسمت بحث ما به ساحت ششم تعلق دارد، دربارة پنج ساحت دیگر به اختصار تمام سخن می‌گوییم:

بازتافتن انسان در خدا: با اینکه خدا یک موجود واقعی یگانه است، هرکسی تصویر و تصوری از او دارد. انسانها به سبب اختلاف در چشم‌انداز، به تصویرهای مختلفی از خدا دست می‌یابند (منثوی معنوی، دفتر ۳رب۱۲۵۹ به بعد). کسی که جانی حقیر و بینشی فرومایه دارد، خدای او نیز حقیر و فرومایه است و آن که جانی شکوهمند و بینشی والا دارد، در تجربة روحی خود، خدا را شکوهمند و والا درک می‌کند. خدا مانند آینه‌ای است که هر عارفی خود را در او می‌بیند و در او با خود دیدار می‌کند؛ بنابراین هرکسی ویژگیهای شخصی خود را در او بازمی‌یابد. به نظر می‌رسد که انسانها نوعاً ویژگیهای شخصیتی خود را بر مفهومی به نام خدا فرا می‌افکنند و بدین‌گونه است که خدای هرکسی رنگ و بوی شخصیت او را دارد و خدای هرکسی متناسب با قامت اوست. (رک: تذکره‌الاولیاء، ص۱۶۹ و منطق‌الطیر، صص۲۳۷ و ۴۲۷)

بازتافتن انسان در مرگ: مرگ یک موقعیت مرزی است که حقیقت انسانها را آشکار می‌کند. انسانها غالباً در آینة مرگ بازمی‌تابند و در آن به تماشای خود می‌نشینند؛ از این‌رو آنان که از مرگ می‌ترسند، از آشکار شدن درون خود می‌هراسند و از روبرو شدن با حقیقت خود واهمه دارند. (برای نمونه: مثنوی معنوی، د۳رب ۳۴۴۴ـ۳۴۳۵)

بازتافتن انسان در متن: انسان براساس رأی و اندیشة خود به داوری در مورد متون می‌پردازد و به جای آنکه خواستة‌ گوینده یا نویسنده را دریابد، آنچه خود می‌خواهد در متن می‌بیند و آن را مطابق ویژگیهای روحی و روانی خویش تفسیر و تأویل می‌کند. (مثنوی معنوی، د۱رب ۱۰۸۱ـ۱۰۸۰ و د۵رب ۴۲۳۷ـ۴۲۳۶)

بازتافتن انسان در جهان بیرون: جهان مطابق احساسات و اندیشه‌ها و گرایشهای ما با ما رفتار می‌کند؛ همة شادیها و زیباییهای عالم بیرون بازتاب شادیها و زیباییهای درونی ماست. در واقع اصل شادیها در درون ماست و آنچه در بیرون وجود دارد، فقط عکسی از آن اصل است. علت اینکه دنیا سرای فریب است، این است که در آن فقط با عکسها و خیالها سر و کار داریم. زشتی و ملالتی که در جهان می‌بینیم، در واقع بازتابی از زشتی و ملالتی است که در جان ماست. (مثنوی معنوی، د۴رب ۲۳۹۹ـ۲۳۶۸)

بازتاب خدا در انسان و جهان: هر چیز نیکویی در این جهان اصلی دارد و عکسهایی. اصل همة خیرها و زیباییها و نیکی‌ها خداست و همة خیرها و زیباییها و نیکی‌هایی که در جهان می‌بینیم، عکس و بازتاب آن اصل هستند. برای نمونه به نظر مولوی «سقایی ابرها» بازتاب «ساقی بودن خدا»، «صبر و سکون کوهها»‌ عکس «صبوری خدا»، «بلندی آسمانها» بازتاب «رفعت خدا» و «زیباییهای دنیای خاکی» بازتاب «حُسن خدا» هستند. بر پایة همین نوع نگاه است که به نظر مولوی، یکی از مهمترین وظایف هر سالک این است که عکسها را از اصلها بازبشناسد و به عکسها دل نبندد. (مثنوی معنوی، د۶ر ب ۳۱۳۸ به بعد و دیوان شمس تبریزی، غزلهای ۱۳۵۸، ۱۴۸۴ و ۱۷۱۷)

پس از این مقدمة کوتاه، به بحث اصلی خود که بررسی نظریة بازتاب در سطح روابط انسانی است، می‌پردازیم.

 

بازتافتن دو انسان در یکدیگر

مولوی در بسیاری از داستانهای مثنوی، از جمله در طوطی و بقال، وزیر یهودی، شیر و نخجیران، اعرابی و همسرش، پیامبر(ص) و ابوبکر و ابوجهل، پیامبر و کاتب وحی، شیر و روباه و گرگ، شطح بایزید و حمله کردن مریدان با چاقو به او، ایاز و سرهنگان محمود غزنوی، حضرت یوسف(ع) و برادرانش، خواجه و دو غلام، موسی(ع) و فرعون، خر و روباه و شیر، دز هوش‌ربا، آخرین داستان دفتر ششم و تعدادی از دیگر داستانهای مثنوی، راجع به فرافکنی‌ و بازتافتن دو انسان در همدیگر سخن گفته است و در برخی از داستانها، مانند داستان شیر و نخجیران، همین مسأله پیام اصلی داستان است.

سخنان مولوی درباره این مسأله آنچنان متنوع و عمیق هستند که حقیقتاً طبقه‌بندی و تحلیل همه آنها مجالی بسیار فراخ می‌طلبد. در این مقاله، سخن او را در زیر چهار عنوان اصلی بررسی می‌کنیم:

 

۱ـ عبارات اصطلاحات

مولوی هنگام سخن گفتن درباره «بازتافتن احساس یا اندیشه کسی در کسی دیگر» از دوازده اصطلاح مهم استفاده کرده است که پیش از ورود به بحث،‌ به آنها اشاره می‌کنیم:

۱) از ظن خود یار دیگری شدن: هر کسی از ظن خود شد یار منر وز درون من نجست اسرار من (مثنوی‌معنوی، دفتر۱ربیت۶).

۲) کار دیگری را از خود قیاس گرفتن (= قیاس به نفس کردن): کار پاکان را قیاس از خود مگیر ر گرچه باشد در نبشتن شیر، شیر (همان، د۱، ب۲۶۳).

۳) نامه خود را در حق دیگری خواندن: بدگمان باشد همیشه زشت‌کارر نامه خود خواند اندر حق یار (همان، د۵رب۱۹۸۱).

۴) از خود در دیگری نگریستن: منگر از خود در من، ای کژباز، تور تا یکی تو را نبینی تو دو تو + بنگر اندر من ز من یک ساعتیر تا ورای کوْن بینی ساحتی (همان، د۴ر ب ۲۳۹۹ـ۲۳۹۷).

۵) از آینه خود در دیگران نگریستن: وآن امیران خسیس قلب‌ساز ر این گمان بردند بر حُجره‌ی ایاز+ کو دفینه دارد و گنج اندر آنر زآینه خود منگر اندر دیگران! (همان، د۵ ر ب۱۹۸۴ـ۱۹۸۳).

۶) از خیال خود به دیگران نگریستن: از خیال زشت خود منگر به منر بر محبان از چه داری سوءظن؟ (همان، د۵ر ب۲۶۴۲)

۷) از چنبرة خود دیگری را دیدن: «در بیان آنکه جنبیدن هر کسی از آنجا که وی است، هر کس را از چنبره وجود خود بیند، تابه کبود آفتاب را کبود نماید و سرخ سرخ نماید.» (همان، دفتر اول، ص۱۴۶)

۸) تافتن در ر اندر دیگری: اندر ایشان تافته هستی تور از نفاق و ظلم و بدمستی تو (همان، د۱ ر ب۱۳۲۰).

۹) روزنه داشتن دلها به هم: در دل من آن سخن زآن میمنه استر زآنکه از دل جانب دل روزنه است (همان، د۶ ر ب ۴۵۱۵).

۱۰) زدن: صدق او هم بر ضمیر میر زدر عشق هر دم طُرفه دیگی می‌پزد (همان، د۵ ر ب ۱۷۷).

۱۱) عکس زدن: گرگ و روبه را طمع بود اندر آنر که رود قسمت به عدل خسروان + عکس طمع هر دوشان بر شیر زدر شیر دانست آن طمع‌ها را سند (همان، د۱ ر ب۳۰۲۸ـ۳۰۲۷).

۱۲) پرتو زدن ر تافتن: پرتو اندیشه‌اش زد بر رسولر قهر حق آورد بر جانش نزول (همان، د۱ر ب ۳۲۳۳).

 

۲ـ قیاس به نفس (بر پایه ویژگیها و احساسات شخصی خود درباره دیگران داوری کردن): یکی از تلخ‌ترین و در عین حال واقعی‌ترین مسائل در روابط بین انسانها، این است که آنها غالباً در روابط خود، به جای اینکه با واقعیت طرف مقابل ارتباط برقرار کنند، بازتابهای احساس و ویژگیهای خود را در آنها ارتباط برقرار می‌کنند؛ یعنی «از ظن خود یار دیگران می‌شوند». در داستان طوطی و بقال، طوطی آنچه را که برای خود او رخ داده است، بر مرد جولقی فرا می‌افکند و قیاس به نفس می‌کند؛ طوطی کچل است و سبب کچل شدن او این است که از شیشه روغن ریخته و چوبی بر سرش خورده است. طوطی با این تجربه شخسی خود، به داوری در مورد همه کچل‌های دنیا می‌پردازد؛ بنابراین طوطی به محض اینکه یک عارف قلندر را می‌بیند که موی سر و ریش خود را تراشیده است، می‌پندارد که او هم روغنهای صاحب خود را ریخته و با ضربه چوبی که بر سرش خورده، کچل شده است! (مثنوی معنوی، د۱ر ب۲۶۳ـ۲۶۴)

مروری سریع بر مقالات شمس تبریزی نشان می‌دهد که شمس نیز مانند مولوی عمیقاً به این مسأله مهم توجه کرده و درباره آن سخن گفته است. برای نمونه به چند مورد اشاره می‌کنیم؛ از نظر شمس تبریزی، هر کسی خود را در دیگران می‌بیند، اگر آدمی سراپا قهر و خشم باشد، در دیگران هم تنها قهر و خشم می‌بیند و اگر لطف و مهر باشد، در دیگران هم لطف و مهر می‌بیند (مقالات، ج ۱رص۹۳)؛ از این رو انسانهایی که به انواع رذائل اخلاقی آلوده هستند، همواره در دیگران رذائل اخلاقی را کشف می‌کنند و برعکس٫ به قول شمس در مقالات (ج۱رص۹۸): «آن شخص نقصان‌اندیش ورق خود برخواند، ورق یار برنمی‌خوانَد. اگر از ورق یار سطری برخواندی، از اینها هیچ نگویدی. ورق خود خوانَد و بس٫ در آن ورق او همه خط کژ و مژ تاریک باطل؛ با خود تصوری کرده و توهمی کرده، چون بتی خود تراشیده و بنده و درماندة آن شده». شمس در اینجا تعبیر زیبای «ورق خود را در حق دیگران خواندن» را به کار برده است و در بخش عبارات و اصطلاحات دیدیم که مولوی هم به چند شکل همین معنا را بیان کرده است، از جمله با تعبیر «نامه خود را در حق دیگران خواندن». شمس می‌گوید: «مرد نیک را از کسی شکایت نیست، نظر بر عین نیست، هرکه شکایت کرد، بد اوست، گلوش را بیفشار، البته پیدا آید که عیب از اوست.» (مقالات، ۱ر۹۱)

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: