مکافات عمل / دکتر ایرج شهبازی - بخش دهم

1394/8/26 ۰۹:۴۶

مکافات عمل / دکتر ایرج شهبازی - بخش دهم

این سخن به ویژه وقتی اهمیت می‌یابد که سالک طریق بداند که مطلوب و محبوب یگانة او، یعنی خداوند متعال که غایت نهایی همة تلاشها و کوششهایش بوده است، همیشه و همه جا با او بوده و حتی یک لحظه هم از او دور نشده است. آنگاه است که بیهوده بودن همة مجاهدتها و سیر و سفرهایش را درمی‌یابد؛ اما به نظر مولوی بدون آن سفرها و ریاضت‌ها نمی‌توان خدا را در دل خود یافت.

 

 تبیین رابطة «عمل و پاداش» در مثنوی معنوی مولوی

این سخن به ویژه وقتی اهمیت می‌یابد که سالک طریق بداند که مطلوب و محبوب یگانة او، یعنی خداوند متعال که غایت نهایی همة تلاشها و کوششهایش بوده است، همیشه و همه جا با او بوده و حتی یک لحظه هم از او دور نشده است. آنگاه است که بیهوده بودن همة مجاهدتها و سیر و سفرهایش را درمی‌یابد؛ اما به نظر مولوی بدون آن سفرها و ریاضت‌ها نمی‌توان خدا را در دل خود یافت. «حکایت فقیر بغدادی که در طلب گنج به مصر رفت» و در آنجا دریافت که گنج در خانة خودش بوده است، دقیقاً برای نشان دادن همین معناست. درست است که گنج در خانة او بود، ولی او بدون آن سفر دراز نمی‌توانست این موضوع را دریابد. در واقع سالک در پایان سلوک معنوی خود درمی‌یابد که مطلوب او همیشه با خودش بوده است، ولی برای فهمیدن این نکته باید سفر کند و به خود بازگردد:

آن معیّت کی رود در گوش من

تا نگردم گرد دوران زمن؟

کی کنم من از معیت فهم راز

جز که از بعد سفرهای دراز؟

حق معیّت گفت و دل را مُهر کرد

تا که عکس آید به گوش دل نه طرد

چون سفرها کرد و داد راه داد

بعـد از آن مُهر از دل او برگشاد

چون خطائین آن حساب باصفا

گرددش روشن ز بعد دو خطا

(مثنوی، ۶ر ۴۱۸۱ـ ۴۱۷۸)

 

۸ ـ گسترش مهارناپذیر آثار عمل

یکی از مسائل مهم دربارة عمل این است که بسیاری از اعمال ما آنگاه که ظاهراً تمام می‌شوند، تازه سفر خود را در عالم هستی شروع می‌کنند و بین ظاهر کوچک و حقیر آنها با آثار شگفت‌انگیز و گسترده‌شان هیچ تناسبی وجود ندارد؛ به عنوان نمونه میزان تلاش و توان صرف‌شده برای شلیک بمب اتمی به سوی شهر هیروشیما را در نظر بگیرید و آنگاه بین آن کار کوچک و نتایج شگفت‌انگیزش رابطه‌ای معنادار برقرار کنید! اکنون بیش از شصت سال است که از آن حادثه می‌گذرد و هنوز کودکان ناقص در آنجا متولد می‌شوند و خاک و هوا و آب آنجا آلوده است و حیوانات و گیاهان دچار انواع آفات و بیماریها هستند و تا کنون صدهاهزار نفر قربانی این کار کوچک شده‌اند و نتایج زیانبار آن همچنان ادامه دارد. در واقع در بسیاری از موارد ما خود به هیچ روی قادر نیستیم که نتایج و آثار سخنان و کارهای خود را پیشگویی کنیم. در داستان «طوطی و بازرگان» می‌بینیم که بر اثر سخنی که بازرگان می‌گوید، طوطی می‌میرد و مولوی هر سخنی را به یک سیل تشبیه می‌کند که می‌تواند جهانی را ویران سازد:

نکته‌ای کان جَست ناگه از زبان

همچو تیری دان که جست آن از کمان

وانگردد از ره آن تیر ای پسر

بند باید کرد سیلی را ز سر

چون گذشت از سر، جهانی را گرفت

گر جهان ویران کند، نبوَد شگفت

(مثنوی، ۱ر ۶۰ـ ۱۶۵۸)

هر یک از افعال ما دارای «موالیدی» است و این موالید در اختیار ما نیستند. نظام عالم به گونه‌ای طراحی شده است که هر عملی فرزندانی بی‌شمار داشته باشد و کسی که عملی را انجام می‌دهد، نمی‌تواند فرزندان عمل خود را مهار کند و حتی اگر او در همان لحظه هم بمیرد، پس از مرگ، عملش به راه خود ادامه می‌دهد و آثاری را در جهان به جا می‌گذارد:

فعل را در غیب اثرها زادنی است

وان موالیدش به حکم خلق نیست

بی شریکی جمله مخلوق خداست

آن موالید ار چه نسبتشان به ماست

زید پرّانید تیری سوی عمرو

عمرو را بگرفت تیرش همچو نمر

مدتی، سـالی همی زایید درد

دردها را آفریند حق، نه مَرد

زید را می آن دم ار مُرد از وجل

دردها می‌زاید آنجا تا اجل

زان موالید وجع چون مُرد او

زید را می زین سبب قتّال گـو

آن وجع‌ها را بدو منسوب دار

گرچه هست آن جمله صنع کردگار

(مثنوی، ۱ر ۶۷ـ۱۶۶۱)

در توضیح این نکتة عمیق باید گفت که درباره وحدت ساختاری عالم دو نظریه وجود دارد: گروهی از قبیل رمانتیک‌ها هرگونه قالب یکدست و منسجم برای عالم را نفی می‌کنند و آن را ناقض اراده آزاد آدمی می‌دانند؛ ولی کسانی مانند کلاسیک‌ها معتقدند که هر پرسشی حتماً پاسخی درست دارد، این پرسشهای درست دست‌یافتنی‌اند و با هم تضاد و تناقض ندارند؛ بنابراین اگر فرضاً همه پرسشهای آدمی پاسخهایی درست بیابند، از کنار هم نهادن این پاسخها می‌توان به ساختار واحد و منسجم عالم دست یافت(این دو اندیشه در سراسر کتاب ریشه‌های رومانتیسم، از آیزایا برلین، به خوبی شرح و بسط یافته‌اند).

اگر چه عارفان ما، تا آنجا که من می‌دانم، به صراحت در این باب چیزی نگفته‌اند و این مسأله به آن شکل برایشان مطرح نبوده است، ولی از برخی سخنان و داستانهای آنها تلویحاً می‌توان دریافت که در باور آنها عالم دارای ساختاری یکپارچه و منسجم است که در آن هر چیزی به همه چیز پیوسته است و هر تغییری در گوشه‌ای از آن می‌تواند تغییرهای فراوانی در بخشهای دیگر پدید آورد. به عنوان نمونه سهل تستری با دیدن کبوتری مرده، از مرگ شاه شجاع کرمانی خبر می‌دهد(تذکره الاولیاء، ص۳۰۹ و ترجمة رسالة قشیریه، ص۲۱۵). گویی سهل تستری بین دو حادثه به ظاهر بی ربط، پیوندی استوار را کشف کرده بوده است.

در کتاب «روح مجرد» (صص۶ـ ۶۲۵) نیز می‌بینیم که از مرحوم سیدهاشم حداد می‌پرسند: «چگونه مرتاضان هندی با توجه به حرکت دُم گاو از حوادثی در آن سوی عالم خبر می‌دهند و خبرهای آنها کاملاً راست و درست است؟» و ایشان پاسخ می‌دهند: این امر به خاطر«ربط و ارتباط قویم همة موجودات عالم به یکدیگر است و چون آن مرتاض خود را به درجة کشف وحدت نظام رابطی عالم رسانیده است، از هر حرکت و سکونی، گرچه بسیار بی‌اهمیت باشد، می‌تواند خبر از جمیع تغییرات و تبدیلات و حرکتها و سکون‌های عالم بدهد و این اختصاص به دُم [گاو] هم ندارد، از حرکات پاهایش و دستهایش و بدنش و چشمها و گوشهایش هم می‌تواند عین این خبر را بدهد و این اختصاص به گاوپرست و گاو هم ندارد، با هر حرکت بلبلی و تکان خوردن گلی و سرازیر شدن آبی و باد و بارانی و طلوع و غروبی می‌توان از این خبرها را داد؛ زیرا نظام مدیریت و عالم امر جهان یکی بیش نیست و در هر لحظه آن نظام و امر وحدانی موجب تغییر و تبدیل تمام ذرات عالم می‌گردد و در این صورت با مشاهده و کشف آن نظام، تمام وقایع و حوادث مشهود می‌باشد و با مشاهده هر تغییری به واسطة ارتباط مستقیم و غیر قابل تبدلش با آن نظام، می‌توان به هر یک از تغییرات در این نظام پی برد…»

به این ترتیب می‌توان فهمید که به سبب انسجام و پیوند عمیقی که بین اجزای گوناگون هستی وجود دارد، هر عمل کوچکی می‌تواند در همة اجزای عالم تأثیر بگذارد و این مسئولیت بسیار وحشتناکی بر دوش انسان می‌گذارد و او را نسبت به آثار عمل خود هوشیار و بیدار می‌کند. در فلسفة اگزیستانسیالیسم نیز بر این امر تأکید شده است که بخشی از اضطراب وجودی انسان به دلیل این امر هراسناک است که «انتخابهای اساسی ما علاوه بر خودمان سرنوشت دیگران را هم رقم می‌زند.»(ویل دورانت، تفسیرهای زندگی، ص۲۶۹)

این جهان و آن جهان زاید ابد

هر سبب مادر، اثر زاید ولد

چون اثر زایید آن هم شد سبب

تا بزاید او اثرهای عجب

این سببها نسل بر نسل است لیک

دیده‌ای باید منـور نیک نیک

(مثنوی، ۲ر۳ـ۱۰۰۰)

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: