انتحال، آفتی آرمیده بر ساحت قلم / احمد راسخی لنگرودی - بخش اول

1393/2/30 ۰۹:۳۸

انتحال، آفتی آرمیده بر ساحت قلم / احمد راسخی لنگرودی - بخش اول

قلم اگرچه نان و آب نمی‌آورد و بر متاع دنیوی و در سفره اقتصادی چیزی درخور نمی‌افزاید، اما این قدر هست كه تاج اعتبار و دیهیم شهرت بر سر صاحبان آن بنشاند و از قضا، اندك آدمیانی را در حیات یا ممات نامبردار و نا‌م‌آور گرداند؛ همین ویژگی است كه دل عده‌ای كاسبكار و دغلكار را باخته و فریفته است. این عده برای آنكه نام و عنوانی به هم زنند و كم و بیش افتخاری هرچند تصنعی برای خود دست و پا كنند، آنچه ندارند از دیگران تمنا می‌دارند؛ چشم به غذای آماده پدیدآورندگان قلم می‌دوزند؛ تن به انتحال و سرقت ادبی می‌دهند و آشكارا به پخته‌خواری روی می‌آورند؛ آبروبراندازانه دستپخت آمادة نام‌آوران عرصه قلم را كه حاصل سالها رنج و مرارت بوده است، بدون تحمل كمترین رنج و مرارتی، بی‌باكانه و حق ‌به‌ جانب به نام خود به چاپ می‌رسانند و آبروی خود را بر روی آن می‌نشانند؛ پنداری كسی را نهایتاً یارای تشخیص صدف از خزف و درك سرقت ادبی و پخته‌خواری فرهنگی آنان نیست!

 

 

قلم اگرچه نان و آب نمی‌آورد و بر متاع دنیوی و در سفره اقتصادی چیزی درخور نمی‌افزاید، اما این قدر هست كه تاج اعتبار و دیهیم شهرت بر سر صاحبان آن بنشاند و از قضا، اندك آدمیانی را در حیات یا ممات نامبردار و نا‌م‌آور گرداند؛ همین ویژگی است كه دل عده‌ای كاسبكار و دغلكار را باخته و فریفته است. این عده برای آنكه نام و عنوانی به هم زنند و كم و بیش افتخاری هرچند تصنعی برای خود دست و پا كنند، آنچه ندارند از دیگران تمنا می‌دارند؛ چشم به غذای آماده پدیدآورندگان قلم می‌دوزند؛ تن به انتحال و سرقت ادبی می‌دهند و آشكارا به پخته‌خواری روی می‌آورند؛ آبروبراندازانه دستپخت آمادة نام‌آوران عرصه قلم را كه حاصل سالها رنج و مرارت بوده است، بدون تحمل كمترین رنج و مرارتی، بی‌باكانه و حق ‌به‌ جانب به نام خود به چاپ می‌رسانند و آبروی خود را بر روی آن می‌نشانند؛ پنداری كسی را نهایتاً یارای تشخیص صدف از خزف و درك سرقت ادبی و پخته‌خواری فرهنگی آنان نیست!

از دید اینان گویی قلم هم مثل اثاث خانه و دارایی شخصی است كه قابل تصرف است، می‌توان آن را دور از چشم كسی، آهسته و بی‌سروصدا ربود و به نام خود كرد و به نام خود فروخت و از قِبَلش به جایی رسید.‏

‏ به‌ زعم قلم‌دزدانِ بی‌قلم، قلم بذری است كه در خاك بی‌هنری می‌روید و بدین‌سان روزی خود عیان می‌شود و بی‌هنر را بر صدر می‌نشاند! غاقل از آنكه این بی‌هنری است كه روزی خود عیان می‌شود و آتش به خرمن مدعیان دروغین می‌زند؛ چراكه فرق آشكار است بین قلم محققانه و قلم مقلدانه:

از محقق تا مقلد فرقهاست

كاین چو داوود است و آن دیگر صداست

منبع گفتار این سوزی بود

و آن مقلد كهنه‌آموزی بود

سرقت قلم در دوران گذشته

سرقت ادبی پدیده جدید و امر نوظهوری نیست، در گذشته نیز بیش و كم نشانه‌هایی از آن دیده می‌شد و گاه در قالب نوشتار مورد شكایت بزرگان علم و ادب قرار می‌گرفت. به همین سبب در گذشته صاحبان آثار برای مصون‌ماندن محصولات نوشتاری خود از دست سارقان فرهنگی، بر نشاندن نام خود بر كتاب اصرار می‌ورزیدند و بدین‌سان عرصه بر خطاكاران تنگ می‌داشتند. در چنین شرایطی قلم مصون از دست چپاولگر خطاكاران می‌شد و دست كج‌دستان حوزه ادب را می‌بست و از میزان سارقان ادب می‌كاست.

ابوالحسن علی بن عثمان هجویری از عارفان و نویسندگان قرن پنجم در مقدمه كتاب عرفانی كشف‌المحجوب، ضمن نشان دادن آزردگی خاطر خود از نااهلان، دلیل ذكر نام خود را در آغاز كتابها، علاوه بر شناسایی اثر از سوی مخاطبان، جلوگیری از همین امر برشمرده و مشخصاً به دو كتاب خود(دیوان شعر و منهاج‌الدین) اشاره دارد كه به علت نداشتن نام مؤلف، از كام سرقت در امان نمانده است:‏

‏ «...آنچه به ابتدای كتاب نام خود اثبات كردم، مراد اندر آن دو چیز بود: یكی نصیب خاص، و دیگر نصیب عام. آنچه نصیب عام بود، آن است كه چون جهَله این علم كتابی نو بینند كه نام مصنّف آن به چند جای بر آن مثبت نباشد، نسبت آن كتاب به خود كنند، و مقصود مصنف از آن برنیابد؛ كه مراد از جمع و تالیف و تصنیف به جز آن نباشد كه نام مصنف بدان كتاب زنده باشد، و خوانندگان و متعلمان وی را دعای خیر گویند، كه مرا این حادثه افتاد به دو بار:

یكی آنكه دیوان شعرم كسی بخواست و بازگرفت و حاصل كار جز آن نبود كه جمله را بگردانید و نام من از سر آن بیفكند و رنج من ضایع كرد، تاب الله علیه؛ و دیگر كتابی كردم اندر تصوف، نام آن منهاج‌الدین، یكی از مدعیان ركیك ـ كه كرای گفتار او نكندـ نام من از سر آن پاك كرد، و به نزدیك عوام چنان نمود كه آن وی كرده است، هر چند خواص بر آن قول بر وی خندیدندی. تا خداوند تعالی بی‌بركتی آن بدو دررسانید و نامش از دیوان طلاب درگاه خود پاك گردانید.

اما آنچه نصیب خاص بوَد، آن است كه چون كتابی بینند و دانند كه مؤلف آن بدین فنِ علم، عالم بوده است و محقق، رعایت حقوق آن بهتر كنند و برخواندن آن و یادگرفتن آن به جدتر باشند و مراد خواننده و صاحب كتاب از آن بهتر برآید. والله اعلم بالصواب.»1

كشكول مرحوم شیخ بهایی به تصحیح عبدالغفار نجم‌الدوله (1255ـ 1326ق) نیز از كام سرقت بی‌نصیب نماند؛ اما نه در ایران كه در هند. نجم‌الدوله از دانشمندان دوره قاجار در پایان جلد اول (از پنج جلد) چاپ سنگی كشكول شیخ بهایی طی یادداشتی از پخته‌خواران بی‌اخلاق گلایه نموده و شرحی از این سرقت ادبی چنین ارائه می‌دهد:

«همین كه بعد از چندین سال تحمل تصحیح و مخارج زیاد نسخه حقیر به طبع رسید و منتشر گشت، فورا ًدر بمبیی حقوق صرف مال و عمر این جانب را بلاعوض ربودند و بدون زحمت از روی آن نسخه نقل نموده، چاپ كرده و پراكنده كرده و به قیمت نازل فروختند و پانصد جلد نسخه این جانب مدت بیست وپنج سال فروشش طول كشید و هنوز هم مبلغی باقی است و...»2

كتاب «رهبر خرد»، اثر محمود شهابی خراسانی از زمره آثاری است كه مشمول پخته‌خواری پخته‌خواران قرار گرفته است. از این كتاب فردی جویای نام، جزوه‌هایی رونویسی كرد و به عنوان اثر قلمی شخص خود و همراه با عكسی از خویش به چاپ رسانید!3

گذشته از این موارد، باید خاطر نشان كرد: دزدان قلم برای پیدا كردن اسم و رسم، و نیز بعضاً مال‌اندوزی در اغتنام فرصتند. هر جا مجال بیابند، از انتحال و به خود بستن نوشته دیگری فروگذار نمی‌كنند؛ جسورانه مهر و نام خود بر دستپخت دیگری می‌نهند و بر سر آن تبلیغ و هیاهو هم می‌كنند.

سعدی در باب اول كتاب گلستان در ذیل عنوان سیرت پادشاهان، از شیادی یاد می‌كند كه: گیسوان بافت كه من علوی‌ام و قصیده‌ای پیش ملك برد كه من گفته‌ام؛ اما وی انتحال كرده، دروغ گفته بود. چراكه آن قصیده را در دیوان انوری یافتند. این عمل خشم پادشاه را برانگیخت و دستور به تنبیه وی داد؛ اما نهایتاً این شیاد بود كه با دو بیت شعر دل ملك را به دست آورد و صله‌ای نصیب خود ساخت. شرح این ماجرا به قلم شیخ اجل سعدی شیرین و خواندنی است:

«شیادی گیسوان بافت، یعنی علوی‌ست و با قافله حجاز به ‌شهر درآمد كه از حج همی‌ آیم و قصیده‌ای پیش ملك برد كه من گفته‌ام. نعمت بسیارش فرمود و اكرام كرد تا یكی از ندمای پادشاه كه در آن سال از سفر دریا آمده بود، گفت: من او را عید اضحی در بصره دیدم، معلوم شد كه حاجی نیست. دیگری گفتا كه: پدرش نصرانی بود در ملطیه، پس او شریف چگونه صورت بندد و شعرش را به ‌دیوان انوری دریافتند! ملك فرمود تا بزنندش و نفی كنند تا چندین دروغ درهم چرا گفت. گفت: ‌ای خداوند روی زمین، یك سخنت دیگر در خدمت بگویم، اگر راست نباشد، به هر عقوبت كه فرمایی، سزاوارم. گفت: بگو تا آن چیست. گفت:

غریبی گرت ماست پیش آورد

دو پیمانه آبست و یك چمچه دوغ

اگر راست می‌خواهی، از من شنو

جهاندیده بسیار گوید دروغ

ملك را خنده گرفت و گفت: از این راست‌تر سخن تا عمر او بوده باشد، نگفته است. فرمود تا آنچه مأمول اوست، مهیا دارند و به خوشی برود.»4

 

‏ نمونه‌های اخیر

تاریخ شعر در یكی دو قرن اخیر از این ‌دست انتحالات و شعردزدی‌ها فراوان به خود دیده است؛ نیز از آن جمله است: شعردزدی به نام غواص تعدادی از اشعار حزین لاهیجی را به خود بست و خود را سراینده آن اشعار وانمود ساخت. دكتر محمدرضا شفیعی كدكنی سالها پیش در پی تحقیقاتی به این كشف رسید و این رفتار ناروا را آشكار ساخت.5

نقل است فردی گستاخ و جویای نام، روزی در مجلسی، شعری از استاد جلال‌الدین همایی را به نام خود و به غلط می‌خواند. همایی، سراینده آن اشعار، در آن مجلس نیز حضور داشت، درحالی كه سارق او را نمی‌شناخت. استاد همایی به حالتی پدرانه به سارق گفت: «بهتر نیست شعر را این گونه بخوانید؟» اما سارق با عصبانیت و گستاخی تمام و بدون اینكه كمترین تردیدی به خود راه دهد، پاسخ داد: «من همان طور ساخته‌ام و همان را می‌پسندم!»6

داستان معروفی است كه یكی از سارقان شعر، در میان جماعتی، قصیده‌ای می‌خواند و آن قصیده را منتسب به خود كرده بود. ناگهان انوری شاعر از راه رسید و به شعردزد گفت كه: «این شعر از انوری است.» شعردزد گفت: «همین‌طور است، من خودم انوری‌ام!» آنجا بود كه انوری گفت: «شعردزد شنیده بودیم، شاعردزد ندیده بودیم!»

سید اشرف‌الدین حسینی مدیر روزنامه «نسیم شمال»، اشعار تركی میرزا علی‌اكبر طاهرزاده متخلص به صابر در هوپ‌هوپ‌نامه را به نظم فارسی ترجمه و در روزنامه خود به چاپ ‌رساند؛ درحالی كه حتی یك بار نامی از صابر ذكر نكرد. ملك‌الشعرای بهار در نامه‌ای منظوم، خطاب به صادق سرمد چنین سرود: «سبك اشرف تازه بود و بی‌بدل/ لیك هپ‌هپ‌نامه بودش در بغل/ بود شعرش منتحل!»7

احمد نیكوهمت نقل می‌كند كه در سال 1320 به دیدار جواد فاضل، مترجم نهج‌البلاغه رفته بودم. وی در این دیدار شعری را خوانده و اثر خود معرفی كرد، درحالی كه آن شعر هفته پیش از آن در مجله «راهنمای زندگی» به نام شاعر دیگری انتشار یافته بود. جواد فاضل كه از این واقعه باخبر شد، گفت: «چگونه ممكن است شعر مرا دیگری چاپ كرده باشد. این شعر را من سال گذشته در روزنامه «كانون شعرا» به مدیریت حسین مطیعی چاپ كرده‌ام.» جواد فاضل آنگاه شعری را خطاب به آن شعردزد سروده و به آن مجله ارسال داشت. شعر چنین بود: ای گرامی «راهنمای زندگی» از من بگو/ شعردزد حقه را كای ناقلا افسون مكن + این غزل را در دو سال پیش «كانون» چاپ كرد/ دزدت ار خواهی نخوانم، دزدی از كانون مكن!8

دكتر عبدالحسین زرین‌كوب در كتاب دو جلدی «نقد ادبی»، به نقل از برخی تذكره‌نویسان داستان شیرینی را در باره شیدا، شاعر دربار جهانگیر و سارق مضامین شعری می‌آورد كه ذكر آن در اینجا خالی از لطف نیست: «روزی قراری دادند كه در انجمنی از او (شیدا) شعر تازه‌ درخواهند و ملافیروز كه بسیاری از اشعار متقدمان و متأخران را به خاطر دارد، منابع الهام او را از آثار گذشتگان بازنماید. وقتی كه شیدا قرب بزم‌گاه رسید، همگی تعریف و توصیف ذهن او كرده، التماس نمودند كه چند شعر تازه از واردات طبع سلیم و ذهن مستقیم خود بخوانند. ملاشیدا اول این بیت برخواند:

چیست دانی بادة گلگون؟ مصفا جوهری

حسن را پروردگاری، عشق را پیغمبری

ملافیروز گفت: این شعر رودكی است كه گفته:

عشق را تو پیمبری لیكن

حسن را آفریدگار تویی

شیدا به این حرف اكتفا نكرده، این شعر برخواند:

ز بس كه كرده غمت بند در جگر ناخن

چو پشت ماهی‌ام از پای تا به سر ناخن

ملافیروز گفت: این مصرع از غیاثای حلوایی است... كه گفته:

از بس كه سینه كندم و ناخن برو نشست

چون پشت ماهی است سراپای سینه‌ام

شیدا درهم شد و طعنه بر شعر فهمی ملافیروز و دیگر اعزه كرده، این بیت خواند:

گر به صحرا موفشانی دشت پُرسنبل شود

ور به دریا رو بشویی، خارماهی گل شود

باز ملافیروز گفت كه: ملا كاتبی دویست سال پیش از این گفته:

گر به دریا افتد از عكس جمال او فروغ

خارماهی را وزد در قعر دریابار گل

همین كه این بیت از زبان ملافیروز برآمد، شیدا شروع در هرزه‌گویی كرده... و از آنجا كه بدخویی و درشت‌گویی سرشت او بود، بر سر دشنام و فحش آمد؛ اما هر چند وی ناسزا می‌گفت، یاران عذرها خواسته، استدعای شعر تازه او می‌كردند... القصه چند بیت دیگر خواند كه فیروز در برابر هر بیت، بیت استاد رسانید. ناچار مهر خموشی بر لب زده بنشست و هر چند اعزه درخواست اشعار تازه از او نمودند، غیر سكوت جوابی نداد.»9

سرقت قلم گاه آنچنان از قباحت و زشتی می‌افتد كه از سوی سارق به زبان هم می‌آید؛ بدون اینكه ضدارزش به‌ شمار آید. نخستین جلد كتاب «تاریخ تمدن» ویل دورانت با عنوان «مشرق زمین گاهواره تمدن» با ترجمه احمد آرام در یك نوبت مورد دستبرد قرار گرفت. احمد آرام (1281ـ 1377) چنین گزارش می‌دهد: «یك روز یك خانمی به این جلسه آمد كه معلوم شد با دختر آقای راد رفیق بوده و فهمیده بوده كه آقای راد هم با من رفیق است. همه این كارها را (انتشارات) اقبال كرده بود. این اقبال با فرانكلین دعوایش شده بود و برای اینكه حق فرانكلین را ندهد، تلخیصی از تاریخ تمدن فراهم آورد. آن خانم آمد در جلسه آقای راد و گفت: آقا من چكار كنم كه به من نگویند جناب؟ می‌خواست سر حرف را باز كند. گفتم: برای چه به شما جناب می‌گویند؟ گفت: آخر من كتاب چاپ كرده‌ام و مجانی برای كتابخانه‌ها فرستاده‌ام و اینها رسید را برای من این‌طور نوشته‌اند. می‌خواست بگوید كه من برای پول این كارها را نكرده‌ام. گفتم: خوب كتابتان چه بوده؟ بعد یك كتابی درآورد كه دیدم جلد اول تاریخ تمدن با عنوان «مشرق‌زمین گاهواره تمدن» است كه پشتش نوشته تالیف ویل دورانت و تلخیص این خانم. گفتم خانم شما چطور این را تلخیص كردید؟ این كتاب را من به فارسی ترجمه كردم، خوب اقلا می‌خواستید بنویسید ترجمه فلان‌كس و تلخیص من. گفت والله من هیچ پول نگرفتم یا هر قدر گرفتم، كتاب برای كتابخانه‌ها فرستادم. گفتم شما می‌دانید كه یك كسی می‌رفت ده تا نان می‌دزدید، بعد یكی از آنها را می‌داد در راه خدا و می‌گفت كه در قرآن آمده «مَن جاء بالحسنة فَلَه عَشرَ اَمثالِها» (انعام، 160) یعنی هركس كار خیری بكند، خدا ده برابر آن را به او می‌دهد. می‌گفت خوب عوض این یك دانه نان خدا ده تا می‌دهد، این ده تا مال صاحبش، بعد نه تا نان را خودش می‌خورد و این‌طور دزدی خودش را پاكیزه می‌كرد. شما هم همین كار را كردید، كتابِ من را دزدیده‌اید و بعد به خیال خودتان چند جلد هم می‌فرستید به كتابخانه‌ها و خیال می‌كنید كه فردای قیامت كسی به شما كاری ندارد. خیلی ناراحت شد و گفت من را ببین كه پا شدم كجا آمده‌ام و این حرفها را می‌شنوم...»10

 

سرقت قلم در عصر كنونی

سرقت آثار مكتوب، امروزه نظر به گسترش و توسعه شبكه‌های ارتباطی، رشد تصاعدی فناوری و ارتباطات و پیشرفت صنعت چاپ و نشر، و مهمتر از همه، رقابت‌های سنگین و بی‌بنیان در امر مدرك‌گرایی و مدرك‌بگیری و عنوان‌گزینی‌های بی‌مورد دانشگاهی، ایضا نام‌آوری و نان‌آوری، و نیز شغل‌یابی و رتبه‌یابی و اعتباریابی، دامنه‌ای بس گسترده و چشمگیری یافته است، به‌ طوری كه نابسامانی‌هایی را از نوع خود در راستای حقوق نویسنده و پدیدآورنده اثر و نیز نظام نوشتار موجب شده است. استفاده از منابع و مراجع بدون ذكر نام و عنوان، عدم رعایت حقوق معنوی نویسندگان و مولفان، پخته‌خواری‌های رایج پخته‌خواران، كتاب‌سازی‌های متداول كتاب‌سازان، مقاله‌بندی‌های معمول مقاله‌بندان، نویسنده‌نمایی آشكار نویسنده‌نمایان، چاپ آثار دیگران با تغییری در عناوین و بدون ذكر نام پدیدآورندگان، پایان‌نامه‌سازی‌های آبروبراندازانه تحصیلی از سوی بنگاه‌های چاپ و نشر، كپی‌برداری‌‌ها و دانلودهای غیرقانونی و عرضه و فروش غیرقانونی كتاب‌ها در قالب انواع سی‌دی‌ها، نسخه‌های قاچاق الكترونیك، و مهمتر از همه انتحال و نسبت دادن ثمرات و محصولات نویسندگان بزرگ به نام خود و انتشار آن در فضاهای مجازی و... از جمله مواردی است كه می‌توان در ذیل عنوان سرقت‌های ادبی و انواع انتحالات در دوران اخیر بدان اشاره داشت.

حال بگذریم از رواج و رشد فزاینده بنگاه‌های نوظهورِ به‌ اصطلاح فرهنگی، مستقر در مقابل دانشگاه تهران، تحت عنوان مشاوره پذیرش و چاپ مقالات و پروژه‌های دانشجویی كلیه رشته‌ها در مجلات معتبر كه در قبال حق‌الزحمه‌ای با استفاده از نویسندگان «اشباح»! عهده‌دار تهیه و تدوین مقالات ‏ISI‏ و گزارش‌ها و رسالات ختم تحصیلی برای فارغ‌التحصیلان دانشگاهی می‌شوند. با انواع و اقسام شعارهای تبلیغاتی، چون: «پروژه دانشجویی با ارزانترین قیمتـ با قیمت بسیار ارزان، برایت پایان‌نامه می‌نویسند: تاریخ و علوم سیاسی، مدیریت و اقتصاد، زبان و ادبیات فارسی»، و یا «تحقیق و مقالات دانشجویی (دقیق و سریع) فقط هزینه پرینت را بپردازید، و یا ترجمه دقیق و با كیفیت فقط 1700 تومان»، و از این قبیل تبلیغات برای فارغ‌التحصیلانی كه حال و حوصله مطالعه یا سواد و توان انجام كار تحقیقی و پژوهشی را ندارند؛ محققان بی‌تحقیق‌اند! در ظاهر محقق جلوه می‌كنند، اما در اصل بی‌تحقیق‌اند. فقط سودای اخذ مدرك تحصیلی و یدك كشیدن عنوان دانشگاهی را در سرمی‌پرورانند. اینان از میان انواع رقابت‌ها تنها در مدرك‌یابی و عنوان‌گزینی به رقابت برمی‌خیزند و سارقانه از رقیبان خود گوی سبقت می‌گیرند. در میان این همه تلاش‌های سارقانه برای گرفتن مدرك تحصیلی، طبیعی است كه واژه آبروبرانداز «كردانیزم» هم وارد فرهنگ زبانی ما شود و لطمات جبران‌ناپذیری را بر فرهنگ پیشرفته ایرانی وارد آورد.واژه كردانیزم را حتما به یاد دارید؛ فردی به نام «كردان»، یكی از شخصیت‌های سیاسی دهه هشتاد، كه به گزاف به داشتن مدرك تحصیلی دكترا از دانشگاه آكسفورد ادعا كرد. ادعایی كه طی سال‌های گذشته مایه بسی مجادلات و منازعات در عالم سیاست شد و علاوه بر مخدوش جلوه دادن چهره ایرانی در ویترین جهانی، هزینه‌های سنگینی را بر كشور تحمیل نمود. مداركی ساختگی و وسوسه‌انگیزی كه متاسفانه امروزه فراوان افرادی آن را دارند؛ اما بدون آنكه عملا لیاقت و شایستگی آن را داشته باشند.

 

پی‌نوشتها:

1ـ هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان، كشف المحجوب، ص2ـ3، مقدمه، تصحیح و تعلیقات دكتر محمود عابدی، سروش، 1390

2ـ به نقل از گزارش میراث، دوره دوم، ضمیمه شماره دو، تیر ماه 1391، محمد باقری، «حكایت عبدالغفار نجم الدوله از سرقت آثارش» ‏

3ـ همان، اكبر ثبوت، بر جامع‌البیان چه گذشت؟

4ـ سعدی، گلستان، باب اول، در سیرت پادشاهان، به ‌تصحیح محمدعلی فروغی، اقبال، 1370‏

5ـ موسوی گیلانی، رحمت، «پس از پنجاه سال: سرقت ادبی غواص از حزین لاهیجی و كشف شفیعی كدكنی، نشریه حافظ، شماره 86، مهر 1390، ص32ـ 42

6ـ جلال‌الدین همایی؛ فنون و صناعات ادبی، ص 359، مؤسسه نشر هما، 1370‏

7ـ بهار، محمدتقی، دیوان بهار، جلد 2، ص 2298

8ـ امین، سیدحسن، انتحال و سرقت ادبی، نشریه حافظ، شماره 92.

9. زرین‌كوب، عبدالحسین، نقد ادبی، جلد اولـ جلد دوم، صص 100ـ 101، امیر كبیر، 1392

10. گوهر عمر، گفتگوی پیروز سیار با استاد احمد آرام، ص 235، نشر نی، 1381

 

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: