گفتگو بر بام اندیشه / احمد راسخی لنگرودی - بخش سوم و پایانی

1394/7/19 ۰۹:۲۵

گفتگو بر بام اندیشه / احمد راسخی لنگرودی - بخش سوم و پایانی

حرکت تدریجی نخستین شرط گفتگوهای سقراطی را تشکیل می‌دهد. عرضه گفتار از دو سوی، حول محوری واحد، بیشترین امتیازی است که در تلقی سقراط فن مناظره را از فن نوشتار ممتاز و متمایز می‌سازد؛ چراکه در نوشتار نسبتی یک جانبه، آن هم بی‌جان از سوی خواننده با مکتوب برقرار می‌گردد و از این روست که نوشتار آنچنان که باید نمی‌تواند طرف مقابل را در مسیر درست راهبر باشد و خواننده را به طور درخور و بایسته، در جستجوی دقیق حقیقت برنمی‌انگیزد. به‌علاوه نوشتار فاقد آگاهی از وضعیت خواننده، مواضع، آرا و نظرات اوست

 

 

مزیت گفتار بر نوشتار

حرکت تدریجی نخستین شرط گفتگوهای سقراطی را تشکیل می‌دهد. عرضه گفتار از دو سوی، حول محوری واحد، بیشترین امتیازی است که در تلقی سقراط فن مناظره را از فن نوشتار ممتاز و متمایز می‌سازد؛ چراکه در نوشتار نسبتی یک جانبه، آن هم بی‌جان از سوی خواننده با مکتوب برقرار می‌گردد و از این روست که نوشتار آنچنان که باید نمی‌تواند طرف مقابل را در مسیر درست راهبر باشد و خواننده را به طور درخور و بایسته، در جستجوی دقیق حقیقت برنمی‌انگیزد. به‌علاوه نوشتار فاقد آگاهی از وضعیت خواننده، مواضع، آرا و نظرات اوست، توان آن را ندارد که اطلاعاتی از آن سوی بستاند و به مفاهیمی جدید نایل آید.

مزیت گفتار بر نوشتار در نزد سقراطر افلاطون نیز محل اعتناست و بدبینی آن دو را نسبت به نوشتار در قالب بیان افسانه‌ای در رساله «فایدروس»، موجب گردیده است. در این رساله‌ افلاطون افسانه‌ای نقل می‌کند که یکی از مصریان در نزد شاهشان بسیاری از صناعات و علوم و همچنین خط و حروف الفبا را که خود مبدع آن بوده، عرضه می‌دارد و متقابلا از او می‌خواهد این علوم طی فرمانی به مردم آموخته شود. شاه ضمن استقبال از علوم و صناعات عرضه گردیده، نسبت به فن نوشتن تأمل می‌کند و بدبینانه اظهار می‌دارد که این هنر موجب ضعف و سستی روح آدمیان گشته، آنها را به فراموشی مبتلا می‌سازد؛ زیرا مردم با امید بستن به نوشتار، نیروی یادآوری را مهمل می‌گذارند و لاجرم به حروف متوسل می‌شوند… پس هنری که اختراع کرده‌ای، برای حافظه است نه برای نیروی یادآوری. از این رو به شاگردان خود فقط نمودی از دانش داده می‌شود و نه خود دانش و شاگردان از تو سخنان فراوان خواهند شنید و بدون آنکه به طور دقیق چیزی را فراگیرند، گمان خواهند برد دانا شده‌اند!

سقراط در عیب‌یابی ابزار نوشتار پا فراتر نهاده و آن را در پاره‌ای اوصاف همانند هنر نقاشی به‌شمار می‌آورد و نتیجه می‌گیرد که نوشتار معایب نقاشی را هم دارد: «نقاشی نقش آدمی را چنان‌که گویی زنده است و قادر به سخنگویی است، وانمود می‌سازد؛ حال آنکه چنین نیست. اگر پرسشی از آن شود، خاموش می‌ماند. نوشتار نیز اگر نیک بنگری، این چنین است؛ زیرا در نظر نخست می‌پنداریم که با ما سخن می‌گوید و چیزی می‌فهمد، ولی اگر درباره آنچه می‌گوید پرسشی کنیم، چیزی جز تکرار همان سخن پیشین، حرفی برای گفتن ندارد. به‌علاوه نوشتار به همه جا راه می‌یابد و هم در دست کسانی قرار می‌گیرد که نسبت به فهم آن بیگانه‌اند هم در اختیار کسانی که توانایی فهم آن را دارند. دیگر این که نوشتار نمی‌داند که با که سخن بگوید و در برابر چه کسانی خاموش بماند.» (فایدروس، ص۲۷۵)

البته ذکر این مطلب خالی از فایده نیست که عبارات فوق که در قالب افسانه آمده است، در فرآیند کلی از اهمیت نوشتار و آثار مکتوب نمی‌کاهد. در اهمیت نوشتار همین بس که در عصر کنونی سهم ویژه‌ای از دارایی‌های جوامع را به خود اختصاص می‌دهد. بیشترین سهم جوامع از توسعه‌یافتگی به آثار مکتوب تعلق دارد. بی‌تردید بسیاری از آثار مکتوب که حاوی مباحثی در حوزه‌های مختلف فکری می‌باشد، از فرایند دیالوگ و داد و ستدهای گفتاری حاصل آمده است. با این توصیف امتیاز گفتگو بر نوشتار چنان که در رساله «فایدروس» آمده، از نوع دیگر است. این امتیاز به‌خوبی در اثر نوشتاری شرح گردیده است. بیشترین و مهمترین امتیاز شناخته شده را می‌توان در پیوندسازی جستجو نمود. بدین ترتیب که گفتگو نقش وسیله را برای تقریب اندیشه‌های انسانی ایفا می‌نماید؛ در حالی که نوشتار این نقش را فاقد است.

سقراط و افلاطون نقش تقریب‌سازی را که به گفتگو تعلق می‌گرفت، همچون نقش واسطه‌ای «اروس» (Eros) که به الهه عشق یا انگیزة غریزی فلسفی تعبیر می‌شود، دانسته و مشابهتی میان آن دو برقرار می‌دارند. در رساله «مهمانی»، اروس یا عشق، مقام و جایگاهی میان موجود الهی و موجود فانی می‌یابد و در تعریف دیگر چنین گفته می‌شود که «اروس» واسطه و پیام‌آور میان انسانها و خدایان است. در رساله «فایدروس» نقش مهمی را که «اروس» و عشق در انگیزش انسان برای توجه هستی اصیل برعهده دارد، به‌روشنی دیده می‌شود. «اروس» در آن رساله شوق و اشتیاقی است که روان آدمی به سوی سرچشمه جاویدان هستی دارد و در نیل به آن پیوسته و بی‌قرار می‌کوشد. همانند آن، هدف نهایی دیالکتیک و گفتگو نیز جستجوی معرفت اصیل و رفتن در جهت دیدار دنیای مثل و قلمرو ایده‌هاست.

در رساله «جمهور» هم چنین تعلیم داده می‌شود: هنگامی که هر کس به وسیله دیالکتیک (فن گفتگو) بکوشد که از راه استدلال عقلی و جدای از همه ادراکات حسی، راه خود را به سوی چیستی امور بیابد، تا اینکه به وسیله خود تعقل ماهیت نیکی را دریابد، به غایت آنچه معقول است می‌رسد: «کسی که به وسیله مناظرة صرف و بدون توسل به حواس بخواهد حقیقت اشیا را به نیروی عقل دریابد و مصمم باشد که تا حقیقت خیر را صرفاً به مدد عقل درک نکند از تحقیق دست نکشد، سرانجام به مقصد خویش یعنی عالم معقولات خواهد رسید، همانطور که آن دیگری هم که موضوع تشبیه ما بود سرانجام به درک محسوسات مرئی نائل خواهد شد.» (جمهور، ص۴۲۹)

 

قابلیت‌های گفتگو

تعابیر مختلفی را که سقراطرافلاطون در مورد قابلیت‌های دیالکتیک (فن گفتگو) ارائه می‌دهند، می‌توان در چند قسم آورد که مهمترین آنها بدین شرح می‌آید:

۱٫ راهگشا به عرصه معلومات: در این اندیشه فلسفی، کسانی که نسبت به روش مناظره فاقد آگاهی‌اند و در این وادی توانایی مشارکت را ندارند، به طور طبیعی از داشتن هرگونه معلوماتی درباره موضوع لازم‌التعلیم بی‌بهره‌اند و در نادانی به سر می‌برند. لذا تنها راه وصول به علم و حصول هرگونه معرفتی، دیالکتیک است: «گفتم: آیا به عقیده تو کسانی که در مباحثه شرکت نمی‌توانند کرد، ممکن است درباره موضوعی که علم به آن را لازم شمردیم معلوماتی داشته باشند». گفت: «نه، عقیده من این نیست.» گفتم: «پس ای گلاوکن اکنون بالاخره معلوم شد که آهنگی که فن مناظره می‌نوازد، درست همین است.» (جمهور، ص۴۳۲)

۲٫ تنها طریق ممکن برای ورود به حقیقت اشیا: افلاطون دیالکتیک را هنری حقیقی می‌داند که فیلسوف از آن سود می‌جوید، و از این رهگذر ماهیت شیء مطلوب را درمی‌یابد. درواقع موضوع دیالکتیک (گفتگو) برای افلاطون تعریف ماهیت یا حقیقت اشیاست. درک حقیقت مجرد اشیا که در فلسفه افلاطون به قلمرو ایده‌ها و مُثُل نام می‌گیرد، محوری‌ترین دیدگاه‌ افلاطون و اصلی‌ترین دغدغه‌ او را در پژوهشهای فلسفی تشکیل می‌دهد. به کارگیری فن مناظره انسان را در وصول به این قلمرو یاری می‌رساند. سیر طبیعی دیالکتیک از نازلترین نوع شناسایی یعنی ظاهر موجودات و یا مرحله ادراک حسی آغاز و مرحله به مرحله به عالی‌ترین نوع معرفت، یعنی حقیقت وجود و هستی راستین می‌انجامد: «تو نیز کسی را اهل دیالکتیک می‌نامی که در مورد هر چیز بتواند هستی راستین و ماهیت آن چیز را دریابد.» (همان، ص۴۳۳)

در کتاب هفتم رساله «جمهور» گفته شده است: «صاحب فن مناظره آن چنان کسی است که به حقیقت مجرد اشیا پی برد و کسی که موفق به درک حقیقت اشیا نگردد و در آن باب نه خود چیزی بفهمد و نه به دیگران چیزی تفهیم تواند نمود، می‌توان گفت که وی فاقد ادراک است.»

۳٫ هدایتگر به آن سوی مرز تضاد و تناقض: ساختار ماهوی گفتگو در مفهوم سقراطی، با ردیفی از پرسشها و پاسخها شکل می‌گیرد. پاسخهایی که در دامن خود منطقاً پرسشهای مولد را می‌پرورد و آغاز و انجام جریان طبیعی گفتگو را موجب می‌گردد. پاسخهای تناقض‌آمیز و متضاد که با محک پرسشهای منطقی امکان ظهور و بروز می‌یابد، در روند رو به حصول گفتگو تاب تحمل نمی‌آورد و در برابر کشف و ظهور وجوه معرفتی و توالد تازه‌هایی از مفاهیم میدان خالی می‌کند. به زعم سقراط «تناقضها مجبورمان می‌کند اعترافهایی را که به عنوان حقیقت پذیرفتیم و پایه بررسی قرار دادیم، بار دیگر بیازماییم و در صورت لزوم تصحیح‌شان کنیم یا به کلی به یکسو بنهیم.» (پایدیا، جلد دوم، ترجمه محمدحسن لطفی، انتشارات خوارزمی، ص ۶۷۹) چراکه هدف غایی از دیالکتیک سقراط رفتن به آن سوی مرز تضادها و تناقض‌ها و استقرار در جایگاه ایده‌هاست؛ زیرا آن‌گونه که افلاطون می‌آموزد در پهنه‌ مفاهیم مجرد و عالم ایده‌ها هرگز تضادی یافت نمی‌شود. اضداد همچون سیاهی و سفیدی و یا تناقض همانند هستی و نیستی تنها در جهان محسوس جایگاه می‌یابند. لازم به اشاره است این درست برخلاف دیدگاه دیالکتیکی هگل است که تضاد و تناقض را زیرساخت دیالکتیک خود به شمار می‌آورد.

۴٫ گذر از حد فرضیات: افلاطون در رساله «جمهور»، کتاب هفتم، سیر نفس را از عالم پایین به عالم بالا در روش مناظره بازمی‌شناسد؛ چراکه آنچه در این فراز تعلیم داده می‌شود، این‌که روش دیالکتیک یا فن مناظره از حد فرضیات می‌گذرد و تا قلمرو یقینیات هدایت می‌شود. به بیانی دیگر در جریان مناظره، یک مفهوم، نخست به شکل یک مفروض پذیرفته می‌شود و سپس درستی یا نادرستی از راه بررسی نتایج آن تعیین می‌گردد: «…گفتم پس یگانه روش؛ روش دیالکتیکی است که فرضیات را کنار گذاشته به سوی اصل و مبدا کل صعود می‌کند تا به علم یقین واصل گردد و تنها درباره این روش است که می‌توان گفت دیده نفس را از لجنزاری که در آن غوطه‌ور است منحرف می‌گرداند و به مدد و یاری فنونی که ذکر کردم (حساب و هندسه و…) آن را متوجه عالم بالا می‌سازد…» (همان، ص۴۳۲) افلاطون فن مناظره را از ریاضیات دقیق‌تر می‌داند؛ از آن جهت که ریاضیات بر مفروضاتی متکی است که نسبت به آنها شناختی ندارد. در حالی که مناظره می‌کوشد با پشت سر نهادن مفروضات و نیل به قلمرو عاری از فرضیه، حقیقتی را دریافت دارد که بر هیچ فرضیه‌ای متکی نیست.

۵٫ پیونددهنده مفاهیم: در رساله «سوفیست» چنین تعلیم می‌گردد که چون مفاهیم جدا از یکدیگر بوده و فاقد به هم پیوستگی‌اند و در عین حال امکان به هم پیوستن دارند، لذا دانشی لازم است که مفاهیم را به هم پیوند دهد و این همان فن مناظره یا دیالکتیک است که نتیجه آن تقسیم اشیا به اجناس می‌باشد.

۶٫ مشاهده خیر مطلق: از جمله بهره‌های دیگری که افلاطون در رساله «جمهور» برای فن دیالکتیک یا فن مناظره برمی‌شمرد، هدایت طرفین گفتگو به مشاهده خیر مطلق است. با تاکید بر این که نیل به این مقصود تنها از این طریق امکان‌پذیر است: «گفتم این را هم می‌توان تصدیق کرد که نفس انسانی تنها به وسیله فن مناظره می‌تواند به مشاهده خیر مطلق راه یابد و آنهم در صورتی که علومی مراد افلاطون از علوم عبارتند از: حساب، هندسه، نجوم، موسیقی و ادبیات که یک جوان باید تا سن سی‌سالگی به آموختن آنها بپردازد و آن وقت تا پنج سال یعنی تا سن سی و پنج به فراگرفتن علم مناظره همت گمارد را که پیش از این ذکر کردیم درک نموده باشد و گرنه رسیدن به این هدف از هیچ طریق دیگر امکان ندارد.» (جمهور، ص۴۳۱)

قابلیت‌های دیالکتیک با چنین تعابیری که به زبان فلسفی از سوی افلاطون مورد شناسایی قرار گرفت، صرف نظر از پاره‌ای نقدها و ملاحظات، دریچه‌ای به روی فهم ما نسبت به اهمیت و نقش تعیین‌کننده این ابزار گرانسنگ در قلمرو حقایق و مفاهیم نظری می‌گشاید و شعاع رویکرد بدان را در حوزه فلسفه می‌نمایاند. چنانکه گفته شد راهبردهای گفتگو از منظر افلاطونی تنها در چارچوب نظریه ایده‌ها معنا و مفهوم می‌یابد. در فرایند کلی در دیدگاه افلاطون دو طریق جهت دیالکتیک منظور می‌شود: طریق نخست از مفروضات شروع می‌شود و به آنچه بر هیچ مفروضی متکی نیست، یعنی مبدأ و آغاز همه چیزها که بدون تردید مراد از آن ایده نیک است، می‌رسد. طریق دوم، طریق بازگشت تا پله آخرین است و در این طریق تحقیق فقط در ایده‌ها و ارتباط درونی ایده‌ها صورت می‌گیرد و در پایان کار نیز به ایده‌ها می‌انجامد.

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: